#تلنگرانــه❗️
#روابط_خواهر_برادر_مجازے
همه میگن, اینچیزا عادی شده❗️
#خواهر،برادر مجازی الان مد شده❗️😳😳
تو این زمونه خواهر و برادر مجازی نداشته باشی یعنی بی کلاسی❗️😑😑😑
♻️خب یه سوال⁉️
چرا تو #چاه انداختن خودمون رو مد کردیم⁉️
🤔🤔
بهتره از این چاه بیایم بیرون,امکان داره,اون پایین چشم هامون خیلی چیزارو نبینه.
حتی نگاه خدا رو.....😔😔
خودت رو گول نزن
این فضای #مجازی هیچکس رو محرم نمیکنه😏
مجازی نامش #مجازی ست
#اعتمادبیجا نکنید⛔️
راهی نرو ک عمری همه رفته اند
و تهش جز #بن_بست چیزی نبوده😵
تا بوده،آسیب بوده و #آسیب..🤕
📝دستنوشته شهید حججی در روز عرفه
💐روزی ام کن در جوانی فدای اسلام شوم ...
#صلوات
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
📖 #عبدالمهدی گفت: «من قبل از ازدواج، #زمانی که درس #طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت #آیت
4⃣7⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا💐
💍
👈ازدواج شهید مدافع حرم #عبدالمهدی_کاظمی و همسرش به واسطه
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
💠 شهدا حاجت میدن👇👇
🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی #علمدار داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم.
این مطالعات به شکل کلی من را با #شهدا، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌.
🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر #حاجتی دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان #امام_زمان (عج) و از اولیا باشد.
🔹حاجتی که با عنایت #شهید_علمدار ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم.
🔸یک شب خواب #شهیدسید_مجتبی_علمدار را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥.
شهید لبخندی زد😊 و به من گفت #امام_حسین (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به #خواستگاری تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅.
🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من #خواهر بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر #ازدواج کنم. غافل از اینکه #اگرشهدابخواهند شدنی خواهد بود👌.
🔸فردا شب سید مجتبی به خواب #مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری #دخترتان می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که #ما این کارها را آسان می کنیم☺️.
🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم #پدرم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و #موافقت کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️.
🔸پدر بدون هیچ #تحقیقی رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به #عقد یکدیگر درآمدیم. همان شب خواستگاری قرار شد با #عبدالمهدی صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم😨! طوری که یادم رفت سلام بدهم.
🔸یاد خوابم افتادم. او همان #جوانی بود که شهید علمدار در خواب😴 به من نشان داده بود. 💕
وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه #شهید_علمدار دیده ام.
🔹خواب را که تعریف کردم #عبدالمهدی شروع کرد به گریه کردن😭. گفتم چرا گریه می کنید؟
در کمال تعجب او هم از #توسل خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن #همسری_مومن و متدین برایم گفت☺️.💞
راوی:همسر شهید
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی💗
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت ♥
@mohebin_velayt_shohada🌸
آیدی کانال 🌸🌸
⬛شب پنجم صفر به نام #سه_ساله #ابی_عبدالله علیه السلام ، #فاطمه صغری مکنی به #رقیه سلام الله علیها⬛
◾ مرحوم واعظ قزوینی در کتاب شریف ریاض القدس مینویسد:
در يكي از شب ها در آن منزل #خرابه، شور ديدن پدر به سرش افتاد،
و از هجران پدر اشك مي ريخت، سر روي خاك نهاد آن قدر گريه كرد كه زمين از اشك چشمش گل شد.
در اين اثنا به خواب رفت خواب پدر ديد، از خواب بيدار شد،
فَبَك وَ تَقُول: وا أَبتاهُ، واقُرَّةَ عَيناهُ، واحُسَيناهُ،
چنان #صيحه كشيد كه خرابه نشينان پريشان شدند...
هر چه خواستند او را آرام كنند ممكن نشد. امام #زين_العابدين عليه السلام پيش آمد و #خواهر را در بر گرفت و به سينه چسبانيد و تسلّي مي داد.
آن مظلومه آرام نمي گرفت و نوحه مي كرد، آن قدر روي دامن حضرت گريه كرد
«حَتّي غُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُها»
«تا آن كه #غش كرد و #نفس او قطع شد».
امام به گريه درآمد. اهل بيت به #شيون آمدند
«فَضجُّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدُوا الْأَحْزانَ وَ حَثُّوا عَلي رُؤُسِهمُ التُّرابَ، وَ لَطمُوا الْخُدودَ وَ شَقُّوا الْجُيوبَ، وَ قامَ الصِّياحُ».
آن #ويرانه از ناله اسيران يك پارچه گريه شد.
دختر #بيهوش افتاده بود و مخدّرات در خروش بر سر مي زدند و به سينه مي كوبيدند.
خاك بر سر مي كردند #گريبان مي دريدند، كه صداي ايشان در قصر به گوش #يزيد لعین رسيد.
يزيد غلامي فرستاد كه خبري بياورد.
غلام آمد و واقعه را براي يزيد نقل كرد.
آن ملعون گفت:
سر پدرش را براي او ببريد تا آرام گيرد.
آن سر مطهّر را در #طشت نهادند و رو به خرابه آوردند،
و در حالي كه پرده بر روي آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند.
آن معصومه چون متوجّه سر پدر شد،
«فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
«خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود مي زد تا اينكه #دهانش پر از #خون شد».....
☑️درد و دل کردن بی بی سه ساله با سر پدر ..
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرْجوه؟ يا أبَتاهُ، مَنْ لِلْيتيمة حَتّي تَكْبُر»
«پدر جان، چه کسی تو را با خونت #خضاب كرد!
اي پدر چه کسی #رگهاي گردنت را بريد!
اي پدر، چه کسي مرا در كودكي #يتيم كرد!
پدر جان، بعد از تو به چه کسی اميد وار باشيم؟
پدرجان، اين دختر يتيم را چه کسی نگهداري و بزرگ كند!»
📚 نفس المهموم ص۴۵۶
➖➖➖➖➖➖➖➖
✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹