✨خواستگاری به سبک حاجاصغر✨
پسرم خیلی باحیا و شوخ بود؛ وقتی میخواست #ازدواج کند، این مسئله را مستقیم به من نگفت.
🤔یادم هست از مهاباد که برگشت یک عکس را به من نشان داد؛ در آن عکس چادر بر سر یکی از سربازهایش انداخته بود و خودش کنار سرباز ایستاده بود.
❗️وقتی این عکس حاجاصغر را دیدم فکر کردم آن سرباز یک خانم است؛ به او گفتم «این خانم کیه؟»
💍گفت «من آنجا نامزد کردم»
گفتم «بدون اجازه من؟»
گفت «آره»
گفتم «خودت میدانی! عروسی کردی الان داری به من میگویی؟»
😔خیلی ناراحت شدم و گفتم «تو چطوری دست این خانم نامحرم را گرفتی؟»
گفت «عقد کردیم»
گفتم «این خانم نگفت تو پدر و مادر نداری؟!»
😁بعد کلی خندید و گفت «مادر صاحب این عکس سرباز منه»
❤️خندیدم و گفتم :
«خب چرا با من این کار را میکنی؟ بگو زن میخواهم؛ من میروم و برایت زن میگیرم»
#مدافع_حرم
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور به روایت مادر معزز🌹
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پس_هرکدوم_باید_بیاین_یه_بوس_به_من_بدین!
🛑🛑 فرزند نوجوان #شهید_مدافع_حرم از آقا یک یادگاری میخواهد!
انتشار به بهانه بازگشت پیکر هشت تن از شهدای #مدافع_حرم خانطومان به میهن
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#مدافع_حرم
#کمیل_قربانی
فرزند: عبدالرحیم
#طلوع :
🗓 1366/05/24 🗓
محل تولد : نجف آباد ـ کهریزسنگ
وضعیت تاهل : متاهل
شغل : پاسدار
#عروج :
🗓 1394/07/25 🗓
مسئولیت : پاسدار
محل #شهادت : سوریه
نام عملیات : دفاع از حریم حضرت زینب (س)
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
اول آبان سالروز شهادت شهید مدافع حرم روح الله طالبی اقدم👇👇
در سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم در جبهه حلب سوریه در منطقه الحمراء ظهر تاسوعای حسینی در هنگام نبرد با دشمنان اهل بیت و در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت بصورت مظلومانه به دست گروهک مزدور داعشی جبهه النصره زبون شهادت رسید👇👇
شهیدی که گلوله خورده بود و زخمی
همانند عمه زینب(س)، اسیر شد.
همانند امام حسین (ع) سرش را بریدند...
همانند حضرت ابوالفضل (ع) دستاش را بریدند
همانند علی اکبر حسین (ع) ارباً اربا شد...😭
#روضه_مصور
جانباز #مدافع_حرم
شهید روز تاسوعای حسینی #محرم
🌹شهید روح الله_طالبی اقدم
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
باسلام خدمت تمامی سروران گرامی
❤️ از امروز با عاشقانهای متفاوت در دل بحران #ایران و #سوریه و با یادی از شهدای #مدافع_حرم در خدمت شما خوبان هستیم
🌹هر روز یک پارت راس ساعت ۲۱ تقدیم شما سروران خواهد شد
ان شاءالله این رمان مورد رضایت خداوند متعال و امام زمان زمان عجل الله و مورد پسند شما واقع شود
══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
#رمان
#دمشق_شهر_عشق
#پارت_سی_ام
💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
💠 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :«پس میتونم یه بار دیگه...»
💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»
💠 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدر
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#عاشقانه
#همسرانه
#همسر_شهید
#مدافع_حرم
#علی_شاهسنایی
شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، #علی آقا به من گفتند
اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و #نمازمان رابا هم بخوانیم ، یک #نماز دونفره #عاشقانه
و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان #زنگ می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند
، من هم گفتم قبول ، فقط #جواب آنها باشما
ایشان هم گفتند مشکلی #نیست موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی #بی صدا تا متوجه نشویم
بعد با هم به #خانه پر از مهر و #محبتمان رفتیم و بعد از نماز
به پیشنهاد ایشان یک #زیارت عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با #معنویت بنا کردیم و به عقیده من این #بهترین زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من #آن شب بیشتر به #عمق اخلاص و معنویت #همسرم پی بردم و خواندن #زیارت_عاشورا کار همیشگی #ایشان بود .
#هرصبح و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن #زیارت_عاشورا را فراموش نکن که من هرچه دارم از#برکات همین است ، حتی از #سوریه هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#پنجشنبه_های_دلتنگی
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
🍒محمدجواد قربانی در اولین روز فروردین سال ۱۳۶۲ متولد شد. مادر کودک را در آغوش گرفت و یا امام رضایی زیر لب گفت. بعد لبخندی زد و همزمان که به نوزادش شیر میداد، در خاطرات خوبش فرورفت...
💫سال قبلش بود که به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفته بودند. وقتی وارد حرم شده بود، دلش لرزیده بود و امام رضا (علیه السلام) را به جوانش قسم داده بود که پسری به آنها عطا کند و به همان خاطر بود که نوزاد را محمدجواد نامیده بودند.
🌹محمدجواد خیلی زودتر از سن شرعی تکلیفات دینی را انجام داد و به نماز ایستادنش اشک شوق در چشمان مادر میآورد.
😊محمدجواد همزمان که فرزند صالحی برای خانواده بود، دانشآموز کوشا و منظمی هم برای مدرسه بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان فتح حاجیآباد گذراند و سپس تحصیلات مقطع راهنمایی را در مدرسه فتح حاجیآباد و دبیرستان خود را در نواب صفوی شاهینشهر ادامه داد.
به دلیل کمی درآمد خانواده تابستانها کار میکرد و اوقات فراغت خود را با کار کردن میگذراند.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدجواد_قربانی
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹
#غیرت
#حجاب
#عفاف
#شهید_لبنانی
#مدافع_حرم
#مهدی_رعد
#وصیت من به #دخترانی که عکسهایشان را در شبکههای اجتماعی میگذارند این است که :
این کار شما باعث می شود #امام_زمان_عج خون گریه کند...
بعد از اینکه #وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید زیرا ما می رویم تا از #شرف و #آبروی شما زنان #دفاع کنیم .
مانند خانم #حضرت_فاطمه_زهرا_س باشید .
#آشنایی_با_شهید
#مهدی از زمان #کودکی ارتباط ویژهای با #امام زمانش داشت .
او به خوبی میدانست که هر کدام از ما برای آماده سازی #ظهور حضرتش باید کاری انجام دهیم .
او متناسب با هر مرحله از عمرش آنچه که بر عهدهاش بود را انجام داد .
میگفت: « اگر الآن ما از یاران #حضرت_مهدی_عج نباشیم تا او را یاری دهیم ، هرگز او را یاری نخواهیم کرد حتی اگر او را با چشمانمان ببینیم .»
و سرانجام در روز مبارک #جمعه ، روز متعلق به #صاحب_الزمان_عج ، #مهدی سر را بر #خاکی نهاد که آن را با #خون خود #گلگون ساخت .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🕊
🍃گاهی زیباترین آهنگ جهان، طنین الله اکبر ظهر با نغمه پرستوییست که چیزی به آخرین پروازش نمانده! نغمه ای که مرغ خیال مرا به دومین ماه از حکومت بهار برد و آغاز حیات همان پرستو را نشانم داد، زمان نامگذاری در ثبت احوال را! که سیاه قلمی روی کاغذ چرخید و نوشت: جواد کاکهجانی...
🍃از قلمرو غیرتمندان کُرد! پسرکی که همان اول پای ورق زندگیاش نوشتند #مدافع_حرم، وطن، امنیت! حرمی که اطرافش جوی خون روان بود و دیوار هایش لرزان از موج انفجار باید او و امثال او برمیخاستند تا این قائله ای که به نام #اسلام به پا شده بود را بخوابانند.
🍃جواد آرمان های وطنش را در خطر دید، #امنیت ملی کشورش را لبه پرتگاه دید و متوجه حربه یزیدیان زمان شد که از نام #دولت_اسلامی پلی ساخته بودند تا از روی اسلام واقعی گذر کنند و تبری ساخته بودند برای قطع ریشه مسلمانان. پس برگشت تا اینبار ارتفاعات کردستان را از وجود نحس ضد انقلاب ها پاک سازد.
🍃و درست بعد از طنین الله اکبر اذان ظهر به وقت #شهادت_علیابنابیطالب پسوند شهید کنار اسمش نشست و شد شهید جواد کاکهجانی!
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
📅تاریخ تولد : 2 اردیبهشت 1368
📅تاریخ شهادت : 6 تیر 1395
🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین قمی ها
در آسمان ها مشهورند
آنانی که دنیا جای ماندنشان نیست
نامیرا ترین افرادند اما پروای نام ندارند
و در کهف #گمنامی خویش آرام گرفته اند.
افتخار استان گیلان
شهید #مدافع_حرم مرتضی حسین پور🕊🌹
شادی روح پر فتوح شهید #صلوات
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند شهید مدافع حرم شهید داود مرادخانی
#شهید_داوود_مرادخانی🕊🌹
#مدافع_حرم