eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
319 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
💛 🌹 روزای اول ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت: "خانومی...❤ بیا پیشم بشین کارِت دارم..." گفتم... "بفرما آقای گلم من سراپا گوشم...😍" گفن "ببین خانومی...❤ همین اول بهت گفته باشمااا... کار خونه رو تقسیم میکنیم هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی...☺️❤" گفتم "آخه شما از سر کار برمیگری خسته میشی☹️ گفت "حرف نباشه ،حرف آخر با منه..😏 اونم هر چی تو بگی من باید بگم چشم...!😁🌹 واقعاً هم به قولش عمل کرد از سر کار که برمیگشت با وجود خستگی شروع میکرد کمک کردن...😍 مهمون که میومد بهم میگفت "شما بشین خانوم...👌😊 من از مهمونا پذیرایی ميکنم..."😉 فامیلا که ميومدن خونه مون به حال زندگیمون غبطه میخوردن و بهم میگفتن "خوش به حالت طاهره خانوم...😍❤️ آقا مهدی،واقعاً یه مرد واقعیه..."😌 منم تو دلم صدها بار خدا رو شکر میکردم...🌹 واسه زندگی اومده بودیم تهران... با وجود اینکه از سختیاش برام گفته بود ولی با حضورش طعم تلخ غربت واسم شیرین بود...🙂 سر کار که میرفت دلتنگ میشدم..☹️ بر که میگشت،میفهمید با وجود خستگی میگفت... "نبینم خانومی من...😍 دلش گرفته باشه هااا...❤ پاشو حاضر شو بریم بیرون...😉 میرفتیم و یه حال و هوایی عوض میکردیم...👌😊 اونقدر شوخی و بگو و بخند راه مینداخت...😍😁❤️ که همه اون ساعتایی که کنارم نبودو هم جبران میکرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدم و البته وابسته تر از قبل...😊 🍃
🌸🍃 روزهاے اول ازدواج یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:🗣 "خانومـ...❤ بیا پیشمـ بشینـ کارِٺ دارمـ..."🎈 گفتمـ... "بفرما آقاے گلمـ منـ سراپا گوشمـ...👂" گفت "ببینـ خانومے...💚 همینـ اول بهٺ گفتہ باشمااا... ڪار خونہ رو تقسیمـ میڪنیمـ هر وقٺ نیاز بہ ڪمڪ داشتے باید بہمـ بگے...☺️" گفتمـ "آخه شما از سر ڪار برمیگرے خستہ میشے☹️ گفت "حرف نباشہ ،حرف آخر با منه..😏✌️ اونمـ هر چے تو بگے منـ باید بگمـ چشمـ...!😂😃✋ واقعاً همـ بہ قولش عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردنـ... مهمونـ ڪہ میومد بهمـ میگفٺ "شما بشینـ خانومـ...👌 منـ از مهمونا پذیرایے ميڪنمـ..."😉 فامیلا ڪہ ميومدنـ خونمونـ بهم میگفتنـ "خوش بہ حالٺ طاهرھ خانومـ...😌 آقا مهدے،واقعاً یہ مرد واقعیہ..."☺️ منم تو دلمـ صدها بار خدا رو شڪر میڪردمـ...🌸🍃 واسہ زندگے اومدھ بودیمـ تهرانـ... با وجود اینڪہ از سختیاش برامـ گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرینـ بود...🙂 سر ڪار ڪہ میرفٺ دلتنـگ میشدمـ..☹️😔 وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ... "نبینمـ خانومـ منـ...😍 دلش گرفتہ باشہ هااا...💕 پاشو حاضر شو بریمـ بیرونـ...😉 میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیمـ... اونقدر شوخے و بگو و بخند راھ مینداخت...😍😁❤️ که همہ اونـ ساعتایے ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدمـ و البته وابسته تر از قبل...🙈 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌸🍃 روزهاے اول ازدواج یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:🗣 "خانومـ...❤ بیا پیشمـ بشینـ کارِٺ دارمـ..."🎈 گفتمـ... "بفرما آقاے گلمـ منـ سراپا گوشمـ...👂" گفت "ببینـ خانومے...💚 همینـ اول بهٺ گفتہ باشمااا... ڪار خونہ رو تقسیمـ میڪنیمـ هر وقٺ نیاز بہ ڪمڪ داشتے باید بہمـ بگے...☺️" گفتمـ "آخه شما از سر ڪار برمیگرے خستہ میشے☹️ گفت "حرف نباشہ ،حرف آخر با منه..😏✌️ اونمـ هر چے تو بگے منـ باید بگمـ چشمـ...!😂😃✋ واقعاً همـ بہ قولش عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردنـ... مهمونـ ڪہ میومد بهمـ میگفٺ "شما بشینـ خانومـ...👌 منـ از مهمونا پذیرایے ميڪنمـ..."😉 فامیلا ڪہ ميومدنـ خونمونـ بهم میگفتنـ "خوش بہ حالٺ طاهرھ خانومـ...😌 آقا مهدے،واقعاً یہ مرد واقعیہ..."☺️ منم تو دلمـ صدها بار خدا رو شڪر میڪردمـ...🌸🍃 واسہ زندگے اومدھ بودیمـ تهرانـ... با وجود اینڪہ از سختیاش برامـ گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرینـ بود...🙂 سر ڪار ڪہ میرفٺ دلتنـگ میشدمـ..☹️😔 وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ... "نبینمـ خانومـ منـ...😍 دلش گرفتہ باشہ هااا...💕 پاشو حاضر شو بریمـ بیرونـ...😉 میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیمـ... اونقدر شوخے و بگو و بخند راھ مینداخت...😍😁❤️ که همہ اونـ ساعتایے ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدمـ و البته وابسته تر از قبل...🙈 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹