eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
317 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 روزهاے اول ازدواج یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:🗣 "خانومـ...❤ بیا پیشمـ بشینـ کارِٺ دارمـ..."🎈 گفتمـ... "بفرما آقاے گلمـ منـ سراپا گوشمـ...👂" گفت "ببینـ خانومے...💚 همینـ اول بهٺ گفتہ باشمااا... ڪار خونہ رو تقسیمـ میڪنیمـ هر وقٺ نیاز بہ ڪمڪ داشتے باید بہمـ بگے...☺️" گفتمـ "آخه شما از سر ڪار برمیگرے خستہ میشے☹️ گفت "حرف نباشہ ،حرف آخر با منه..😏✌️ اونمـ هر چے تو بگے منـ باید بگمـ چشمـ...!😂😃✋ واقعاً همـ بہ قولش عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردنـ... مهمونـ ڪہ میومد بهمـ میگفٺ "شما بشینـ خانومـ...👌 منـ از مهمونا پذیرایے ميڪنمـ..."😉 فامیلا ڪہ ميومدنـ خونمونـ بهم میگفتنـ "خوش بہ حالٺ طاهرھ خانومـ...😌 آقا مهدے،واقعاً یہ مرد واقعیہ..."☺️ منم تو دلمـ صدها بار خدا رو شڪر میڪردمـ...🌸🍃 واسہ زندگے اومدھ بودیمـ تهرانـ... با وجود اینڪہ از سختیاش برامـ گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرینـ بود...🙂 سر ڪار ڪہ میرفٺ دلتنـگ میشدمـ..☹️😔 وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ... "نبینمـ خانومـ منـ...😍 دلش گرفتہ باشہ هااا...💕 پاشو حاضر شو بریمـ بیرونـ...😉 میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیمـ... اونقدر شوخے و بگو و بخند راھ مینداخت...😍😁❤️ که همہ اونـ ساعتایے ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدمـ و البته وابسته تر از قبل...🙈 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌸🍃 روزهاے اول ازدواج یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:🗣 "خانومـ...❤ بیا پیشمـ بشینـ کارِٺ دارمـ..."🎈 گفتمـ... "بفرما آقاے گلمـ منـ سراپا گوشمـ...👂" گفت "ببینـ خانومے...💚 همینـ اول بهٺ گفتہ باشمااا... ڪار خونہ رو تقسیمـ میڪنیمـ هر وقٺ نیاز بہ ڪمڪ داشتے باید بہمـ بگے...☺️" گفتمـ "آخه شما از سر ڪار برمیگرے خستہ میشے☹️ گفت "حرف نباشہ ،حرف آخر با منه..😏✌️ اونمـ هر چے تو بگے منـ باید بگمـ چشمـ...!😂😃✋ واقعاً همـ بہ قولش عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردنـ... مهمونـ ڪہ میومد بهمـ میگفٺ "شما بشینـ خانومـ...👌 منـ از مهمونا پذیرایے ميڪنمـ..."😉 فامیلا ڪہ ميومدنـ خونمونـ بهم میگفتنـ "خوش بہ حالٺ طاهرھ خانومـ...😌 آقا مهدے،واقعاً یہ مرد واقعیہ..."☺️ منم تو دلمـ صدها بار خدا رو شڪر میڪردمـ...🌸🍃 واسہ زندگے اومدھ بودیمـ تهرانـ... با وجود اینڪہ از سختیاش برامـ گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرینـ بود...🙂 سر ڪار ڪہ میرفٺ دلتنـگ میشدمـ..☹️😔 وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ... "نبینمـ خانومـ منـ...😍 دلش گرفتہ باشہ هااا...💕 پاشو حاضر شو بریمـ بیرونـ...😉 میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیمـ... اونقدر شوخے و بگو و بخند راھ مینداخت...😍😁❤️ که همہ اونـ ساعتایے ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدمـ و البته وابسته تر از قبل...🙈 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
‌ ﴾﷽﴿ 🌸🍃 •| همیشہ بہ مجردا مے گفٺ∶ باید ازدواج ڪنید☝️🏻 الانـ اگه شہید بشے از هیچے نگذشتی✨ اما اگہ... زنـ و بچّه داشته باشے{💍} و شهید بشے••😻 میگے خدایا بہ خاطر تو از زنـ و بچّہ ام گذشتم👣🌿 ‌ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
°\💕/° °/ \‌° . . همسرم💞 شهید ڪمیل خیلے با محبت بود♥️ مثل یہ مادرے ڪہ از بچہ اش مراقبت میڪنہ از من مراقبت میڪرد... یادمه تابستون بود و هوا خیلے گرم بود🌞 خستہ بودم ، رفتم پنڪہ رو روشن ڪردم وخوابیدم «من بہ گرما خیلے حساسم»🌞 خواب بودم واحساس ڪردم هوا خیلے گرم شدہ و متوجہ شدم برق رفته☹️ بعد از چند ثانیه احساس خیلے خنڪے ڪردم و به زور چشمم رو باز ڪردم تا مطمئن بشم برق اومدہ یا نہ... دیدم ڪمیل بالاے سرم یه ملحفہ رو گرفتہ و مثل پنڪه بالاے سرم مے چرخونہ تا خنڪ بشم😌 ودوبارہ چشمم بسته شد ازفرط خستگے...😴 شاید بعد نیم ساعت تا یکساعت⏰خواب بودم و وقتے بیدارشدم دیدم ڪمیل هنوز دارہ اون ملحفه رو مثل پنڪہ روے سرم مے چرخونه تا خنڪ بشم...😳❤️😭 پاشدم گفتم ڪمیل توهنوز دارے مےچرخونے!؟ خستہ شدے!🙁😓 گفت : خواب بودے و برق رفت و تو چون به گرما حساسے میترسیدم از گرماے زیاد از خواب بیدار بشے ودلم نیومد🙈🙂 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯