💠شهید مهدی علیدوست:
بر مزارم روضه ی #علی_اصغر💔 علیه السلام را بخوانید که آرامبخش است برای من...🍃
روز تدفین:
#محرم سال 94 🏴
شب #حضرت_علی_اصغر علیه السلام و نام تنها یادگارش آقا علی اصغر😭😭
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌹شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند.
🌹شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد.
🌹شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد.
🌹شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود.
🌹شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد.
🌹شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند.
🌹شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت.
🌹شهیدی که روی قالیهای خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند.
🌹شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت.
🌹شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.
🌹شهیدی که عارف حوزه علمیه، او را استاد خود می دانست.
#کرمان
#عارف_شهدا
#شهیدحاج_عبدالمهدی_مغفوری🌹
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
شهید مدافع حرم
#مهدی_حسینی🌹
ولادت : ۵۹/۰۵/۲۷
شهادت: ۱۲ مهرماه سال ۱۳۹۵
مصادف با روز اول محرم💔
#محل شهادت: سوريه، دمشق
مزارشهید : بهشت زهرا قطعه ۲۶
از استان #تهران
❤️الگو برداری از شهداء 📣
خاطره ای از شهید مدافع حرم #مهدی_حسینی🌹
یکی از خصوصیات آقا مهدی که من واقعا بهش افتخار می کنم این بود که به بیت المال خیلی حساس بودن☝️
بیشتر چیز هایی که تو سوریه می خوردن یا زمانی که ما اونجا بودیم همه چیز و از جیب خودش خرج می کرد.😊
حتی اگه از حماء براش مهمون می اومد از جیب خودش خرج می کرد از پول محل کارش استفاده نمی کرد می پرسیدن ازش چرا از جیب خودت خرج می کنی؟ باید دولت بده😕 می گفت:
باید ذره ذره اینا رو جواب گو باشم من نمی تونم راحت بیت المال و خرج کنم و نمی تونم اون دنیا جواب گو باشم الان از جیب خودم خرج می کنم خیالم راحته💔
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
😔گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت
💔دعای ما نه،بگو ادعای ما نگرفت
😔اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست
💔چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت
💔 #غروب_جمعه...
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
مداحی آنلاین - نجوای رو لبم تویی - جواد مقدم.mp3
6.99M
⏯ #واحد احساسی #امام_زمان(عج)
🍃نجوای رو لبم تویی
🍃مقصد و مطلبم تویی
🎤 #جوادمقدم
👌فوق زیبا
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
4_5875027696240558256.ogg
612K
من سرم گرم گناه است سرم داد بزن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی_ولاتهلکنی
#اللهمعجللولیکالفرج
صابر خراسانی
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
من سرم گرم گناه است سرم داد بزن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 #یاصاحب_الزمان_ادرکنی_ولاتهلکنی #اللهمعجللولیکالفرج
😭😭😭😭😭😭😭😭😭اللهم عجل لولیک الفرج ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤❤️❤️❤️❤️
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
در کربلا آنهایی که نمازشان را به
وقتش خواندند #حسینی شدند...
و آنها که نمازشان را
قضا کردند #توابین!
#محرم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای حسین متصدی
🔹صفحه ۱۰۱_۹۸
#قسمت_چهل_و_یکم 🦋
((تیررسام))
تعدادی تیررسام پیدا کرد و آورد.گروه دیگری تشکیل داد و به آن ها گفت: «شما حرکت کنید. من هر چند لحظه یک بار تیری به سمت جزیره شلیک می کنم. شما جهت حرکت تیرها را بگیرید و بروید جلو، در بازگشت هم به محل شلیک توجه کنید و عقب بیایید»
گروه حرکت کرد محمدحسین هم تیرها را درون خشابی گذاشت، اسلحه را مسلح کرد، بعد از چند لحظه اولین تیر را شلیک کرد. این کار هر چند دقیقه یکبار تکرار می شد، اما هنوز چند تیر بیشتر شلیک نشده بود که دیدیم بچه ها دوباره برگشتند. این راه هم فایده ندارد،تیرها به خوبی دیده نمی شوند، نمی توان جهت حرکت راتشخیص داد.
#محمد_حسین هر لحظه به خاطر آن دو نفر بی تاب تر می شد. درنهایت #شهید_پرنده_غیبی را صدا کرد و جلسه ای گذاشتند تا با مشورت همدیگر راهی پیدا کنند.
آن هایک بار دیگر امکانات موجود و شرایط منطقه را بررسی کردند و بلاخره تصمیم گرفتندخودشان دست به کار شوند. هر دو سوار قایقی شدند و به طرف جزیره 🏝حرکت کردند. یک سری تیرک برق آن جابود، سعی کردند خودشان را به تیرک ها برسانند و به کمک آن ها راه را پیدا کنند. با گذشت زمان و نیامدن آن ها مشخص بود به سختی پیش می روند.
سرانجام بعد از چند ساعت قایقشان🛶از لابه لای مه مشخص شد، اما ظاهرا دو نفر بیشتر نبودند، وقتی قایق به لب ساحل رسید، دیدیم #کاظمی و #خواجویی بی حال کف قایق افتاده اند.
سرمای شدید جزیره🏝بدنشان را بی حس کرده بود. وتوان اینکه قدمی بردارند و یاخودشان را سر پا نگه دارند، نداشتند. هر دو بی رمق و بی حال افتاده بودند. بچه ها به سرعت کمک کردند. آن ها را برای استراحت و مراقبت به سنگر بردند.
خدا می داند اگر چند ساعت دیرتر به سراغشان رفته بودند چه اتفاقی می افتاد. وقتی محمدحسین از قایق پیاده شد رضایت و خوشحالی را می شد از چهره اش خواند. همه می دانستیم که او هر سختی را تحمل می کند، اما طاقت دیدن ناراحتی بچه ها را ندارد.
💠در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
((چای وچفیه))
یکی از خصوصیات #بچه_های_اطلاعات قدرت ابتکار آن ها بود. در هر شرایطی سعی می کردند تا با امکانات موجود بهترین راه بازده کاری را داشته باشند. در این میان #شهید_یوسف_الهی از خلاقیت بیشتری برخوردار بود، چه در مسائل مهم عملیاتی و چه در مسائل جزئی پشت جبهه.
بارها اتفاق می افتاد که در کار ما گرهی ایجاد می شد بچه ها هر چه سعی می کردند موفق نمی شدند آن را رفع کنند. در این موقع محمدحسین یوسف الهی می آمد و با طرحی که می داد، مشکلات را حل می کرد. گاهی اوقات شبانه روز در یک محور تلاش میکردیم و کار پیش نمی رفت، اما ایشان می آمد یک شبه ماموریت را تمام می کرد.
درجاده #سید_الشهدا من و حسینی با هم به شناسایی می رفتیم. یک شب موقع برگشتن قطب نمای ما که ضد آب نبود، از کار افتاد؛ به همین دلیل مجبور شدیم ازشب بعد برای خودمان نشانه و راهنمایی بگذاریم که معبر را گم نکنیم. برای این کار ریسمانی جلوی کانال بستیم. چند شب بعد دوباره ریسمان را هم گم کردیم و هر چه گشتیم، نتوانستیم آن را پیدا کنیم. روز بعد به جست و جویش رفتیم، اما هیچ اثری ندیدیم. قضیه را با محمدحسین یوسف الهی در میان گذاشتیم، ایشان گفت: «کار شما نیست باید حتما خودم بروم»
🌌شب بعد به همراه محمدرضا کاظمی رفتند و بعد از مدت کوتاهی آمدند. وقتی برگشتند ریسمان را پیدا کرده بودند، کاری که ما چند روز نتوانسته بودیم انجام بدهیم، آن ها در یک شب یا بهتر بگویم در چند ساعت انجام دادند.
✅نکته جالب اینجاست که دراین روحیه مختص ماموریت های شناسایی نبود، حتی در کارهای عادی پشت خط نیز خلاق و مبتکر بود. یک بار دویست، سیصد نفر از خانواده های شهدا برای بازدید از منطقه به مقر لشکر آمده بودند.
⚜رسیدگی و پذیرایی در آن شرایط کار خیلی مشکلی بود. ما همه مانده بودیم که چه کنیم. یوسف الهی مسئولیت خدمات آن ها را برعهده گرفت و به کمک هندوزاده کارها را مرتب کرد.
یادم است میخواستیم به این خانواده هاچای بدهیم، اما هر چه امکاناتمان را بررسی کردیم، دیدیم نمی توانیم در آن واحد به سیصد نفر چای بدهیم. دوباره مشکل را با محمدحسین درمیان گذاشتیم، ایشان آمد و گفت: «یک قابلمه بزرگ آب کنید و بگذارید روی اجاق.»
بعد یک چفیه تمیز و نو از تدارکات گرفت و آورد. آن را شست و یک چای خشک وسط آن خالی کرد و آن را گره زد و داخل قابلمه که آبش جوش آمده بود، گذاشت و به این ترتیب یک قابلمه چای صاف وتمیزدرست کرد که به راحتی برای تمام سیصد نفر کافی بود.
💠شهرخالی است زعشاق بود و کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
@mohebin_velayt_shohada
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری
🔹صفحه ١٠۴_١٠٢
#قسمت_چهل_و_دوم🦋
((صادقی و موسایی پور))
سال شصت و سه بعد از #عملیات_خیبر، لشکر در خط #شلمچه مستقر شد.
بین خط ما و عراق چهار کیلومتر آب بود، برای شناسایی مجبور بودیم از گرفتگی عبور کنیم و خودمان را به خط دشمن برسانیم. نفراتی که محمد حسین برای این کار در نظر گرفته بود، من بودم، موسایی پور، صادقی و یک نفر دیگر.
حد نهایت #شناسایی ما هم خاکریزی از عراق بود که پایان آب گرفتگی منطقه شلمچه قرار داشت.
شب چهار نفری سوار بر قایق به طرف خط دشمن حرکت کردیم.
قرار بود در قسمتی از منطقه که چولان های زیادی🌱 داشت، توقف کنیم و بعد دو نفر از بچه ها خودشان را به #خاکریز عراقی ها برسانند.
آن شب نوبت موسایی پور و صادقی بود.
وقتی به چولان ها رسیدیم، قایق ها را وسط آن ها زدیم، وایستادیم.
موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی به تن داشتند، از ما جدا شدند و جلو رفتند.
مدتی صبر کردیم؛⌚️
آن ها بر نگشتند!
اول فکر کردیم شاید امشب کارشان طول کشیده است و اگر کمی منتظر شویم حتماً می رسند؛ اما وقتی تأخیرشان خیلی طولانی شد، فهمیدیم که اتفاقی برای آن ها افتاده است!
قایق ها 🛶 را حرکت دادیم و تا آنجا که امکان داشت به دشمن نزدیک شدیم ،تا شاید بتوانیم اثری از آن ها پیدا کنیم؛
امّا فایده ای نداشت..!!😔
هیچ اثری نیافتیم.
اطراف محل قرار را هم جستجو کردیم به این امید که شاید موقع برگشت، راه را
گم کرده باشند؛
ولی آن جا هم هیچ خبری نبود.
دیگر خیلی دیر شده بود و فرصت زیادی نداشتیم.
وقتی کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم، تنهایی به خط مقدم برگشتیم.
محمد حسین که تا آن وقت دل نگران و ناراحت 😔منتظر ما ایستاده بود، با دیدن قایق ها سریع جلو آمد.
من هر آنچه را که اتفاق افتاده بود، برایش تعریف کردم.
چهره محمد حسین خیلی دَرهم شد.😥
هم ناراحت بچه ها بود و هم فکر کار.
نمی دانستیم چه بلایی سر بچه ها آمده است...
#شهادت شان یک مصیبت بود
و #اسارت شان مصیبتی دیگر!
قاعده بر این بود که اگر در محوری یکی
از بچه های شناسایی، اسیر می شد؛
دیگر نباید روی آن محور کاری انجام
می گرفت، چون خطر لو رفتن #عملیات وجود داشت.
همه نگران بودند!😰
محمد حسین با روشن شدن هوا، لب آب رفت و سعی کرد با دوربین 📼 اثری از بچه ها پیدا کند.
ما را هم برای جستجو به طرف دیگری فرستاد.
همه برای یافتن #موسایی_پور و #صادقی بسیج شده بودند، اما حوالی ساعت ده🕙ناامید برگشتند.
محمد حسین با #حاج_قاسم تماس گرفت و او را در جریان قرار داد..؛
حاج قاسم به دلیل حساسیت موضوع، سریع خودش را به #منطقه رساند.
با محمد حسین داخل سنگری رفتند و مشغول صحبت شدند.
وقتی که بیرون آمدند، دیدم محمّدحسین خیلی ناراحت است!😔
از او سؤال کردم : «چی شده؟!»
گفت: «حاجی می گوید باید قرارگاه را خبر کنیم. بچه ها احتمالا اسیر شده اند، چون لباس #غواصی تنشان بوده،احتمالا #شهید شدنشان ضعیف است.»
گفتم:«خب!...حالا تو می خواهی چه کار
کنی؟!»
گفت: «هیچی! من به قرارگاه خبر
نمی دهم.»
گفتم: «محمد حسین!...حاجی ناراحت می شود.»
گفت:«من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن می کنم، فردا می گویم چه اتفاقی برایشان افتاده است!»
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
كربلايی حسين طاهری_محرم 98 شب دوم - شور - لبیک ابی عبدالله-1567423141.mp3
10.55M
#شب_دوم
🏴لبیک ابی عبدالله لک لبیک
🏴لبیک یاثارالله لک لبیک
🎤 بانوای: کربلایی حسین طاهری
#محرم_الحسین
#محرم
#مداحی_محرم
#شب_دوم_ماه_محرم_الحرام
#سال_98
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زینبم! باور میکنی اینجا کربلاست؟
#روضه_شب_دوم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
﷽
🔘. سیراب میکند حتی اگر دشمنش باشد!
🔹امام حسین علیه السلام به منزلگاه شَراف آمد و در آن به استراحت پرداخت. هنگام صبح به جوانانش دستور داد آب بسیاری برداشتند و از آنجا حرکت کردند. وقتی به منطقه ذوحُسَم رسیدند، لشکریان کوفه نیز رسیدند که هزار نفر به فرماندهی حرّ بن یزید (که بعداً توبه نمود و از شهدای کربلا شد) بودند.
🔹حرّ و سوارانش در گرمای نیمروز رسیدند و در مقابل امام حسین علیه السلام توقّف کردند. وقتی سیّدالشهداء علیه السلام دید که لشکر یزید چقدر عطش دارند و تشنه هستند، دستور فرمودند که یارانش لشکر یزید را سیراب کنند و حتی به اسب های آنها آب نوشانیدند.
🔹علیّ بن طحّان مُحارِبی از یاران حرّ در لشکر یزید میگوید: «وقتی حسین عَطَش من و مرکبم را دید گفت: ”راویه را بخوابان.“ راویه در ذهن من به معنای مشک بود، از اینرو منظور او را نفهمیدم. بار دیگر فرمود: ”شُتر را بخوابان.“ من شتر را خواباندم و سپس گفت: ”آب بنوش.” وقتی مشغول نوشیدن شدم آب از مشک بیرون می ریخت. حسین گفت: ”مشک را بپیچان.“ ولی من نمی دانستم چگونه این کار را بکنم. او برخاست و آمد و مشک را پیچاند و من آب خوردم و مرکبم را سیراب کردم.»
📚. تاریخ طبری ج 5 ص 400 و 401 و مقتل مقرم ص 186
#الحسين_سفينة_النجاة
#من_ماسک_میزنم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
اللهم عجل لولیک الفرج
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹