eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
318 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 اولین قاصدی که بر دار شد! 🕋 ، یکی از غلامان (علیه السلام) بود، زمانی که حضرت در مکه حضور داشت توسط وی نامه هایی به سران تیره های پنجگانه فرستاد. 📚 طبری می گوید: 📜امام حسین (علیه السلام) نامه هایی به یک مضمون به سران قبایل پنجگانه بصره و بزرگانی چون «مالک بن مسمع بکری»، «احنف بن قیس تمیمی»، «منذر بن جارود عبدی»، «مسعود بن عمرو ازدی»، «قیس بن هیثم» و «عمرو بن عبیدالله بن معمر»، (۱) فرستاد که در آن ها آمده بود: ▪️«خداوند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر آفریدگانش برگزید و به تشرف نبوت نایل گرداند و او را برای رسالت خویش گزینش نمود و پس از آن که بندگان خدا را پند و موعظه کرد، دستوراتی را که برایش فرستاده شده بود به مردم رساند، روح مقدس او را قبض نمود. ما خاندان و اوصیا و وارثان آن حضرت و سزاوارترین مردم به جانشینی آن بزرگوار میان مردم به شمار می آمدیم، ولی مردم، دیگران را بر ما ترجیح دادند ولی به جهت پرهیز از تفرقه و پراکندگی و عافیت شما، بدان تن در دادیم و به خوبی می دانیم که ما از همه مردم به حقی که متعلق به ماست، سزاوارتریم؛ فرستاده ام را با این نامه به سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت رسولش فرا می خوانم؛ زیرا سنت، به نابودی گراییده و بدعت، پایدار گشته است، اگر سخنم را بپذیرید و اطاعتم نمایید شما را به راه راست رهنمون خواهم شد. (۲) 👌🏻برخی، این ماجرا را پوشیده نگاه داشته و عذرتراشی نمودند و یا قول اطاعت و فرمانبرداری دادند، تصور کرد توطئه ای از ناحیه عبیدالله در کار است؛ زیرا عبیدالله داماد منذر و شوهر بحریه دختر او به شمار می آمد. 🌌 از این رو، در همان شبی که عبیدالله تصمیم داشت بامدادان راهی شود، نامه و پیک را تسلیم عبیدالله نمود. 📜 وقتی عبیدالله نامه را خواند، سلیمان، پیک امام (علیه السلام) را حاضر کرده و او را گردن زد و صبح همان روز بر فراز منبر رفت و مردم را تهدید نمود و سپس بصره را به قصد کوفه ترک کرد تا در ورود به آن شهر، بر حسین (علیه السلام) پیشی گیرد. 📚 پی نوشت ها: ۱. طبری، تاریخ: ۳ / ۲۸۰ (با تفاوتی اندکی و حذف برخی کلمات). ۲. همان 📗 سلحشوران طفّ شرح زندگانی اصحاب امام حسین (علیه السلام)، ترجمه ابصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام)، الشیخ محمد بن طاهر السماوی‏ مترجم: عباس جلالی‏.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️امام رضا علیه السلام و ورود به ماه محرم ⚫️ دستور به اشک و عزا و‌ لعن قاتلان امام حسین علیه السلام ✍🏻 شیخ صدوق رحمه الله، به سندش از ریان بن شبیب روایت می‌کند: در روز اول محرّم خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. فرمودند: ای پسر شبیب، آيا روزه‌ای؟ عرض کردم: نه. فرمودند: امروز همان روز است که زکریّا به درگاه خداوند متعال دعا کرد و گفت: پروردگارا از لطف خود بمن نژاد پاکی عطا کن، زیرا تو برآورندۀ حاجتی. خداوند مستجاب کرد و دستور داد فرشتگان، زکریا را که در محراب نماز می‌خواند، ندا دادند که خداوند تو را به یحیی مژده می‌دهد. هرکس امروز را روزه دارد و خداوند را بخواند اجابتش می‌کند، چنانچه زکریا را اجابت کرد. سپس فرمودند: ای پسر شبیب، محرّم همان ماهی است که مردم جاهلیت در گذشته به احترام آن، ظلم و کشتار در آن را ممنوع کرده بودند، و این امت نه احترام ماه خود را نگاه‌ داشتند و نه احترام پیغمبر خود را! در این ماه فرزندانِ او را کشتند و زنان حرمش را اسیر کردند و اموالش را غارت کردند. خداوند هرگز این گناهِ آنها را نمی‌آمرزد. 🔻 «إن كنت باكيا لشئ، فابك للحسين بن علي بن أبي طالب (عليه السلام)، فإنه ذبح كما يذبح الكبش» ای پسر شبیب، اگر تو می‌خواهی برای چیزی گریه کنی، برای حسین بن علی گریه کن که چون گوسفندی او را سر بریدند‼️ و هجده تن از خاندانش را با او کُشتند که در زمین مانندی نداشتند. آسمان‌ها و زمین برای قتل او گریستند و چهار هزار فرشته برای یاری او به زمین آمدند و او را شهید یافتند و بر سر قبرش پریشان و غبار آلود بمانند تا قیام قائم (عجل الله فرجه) و از یاران او باشند و شعارشان: «یا لثارات الحسین» است. ای پسر شبیب، پدرم از پدرش، از جدّش به من باز گفت که: چون جدّم حسین کشته شد، آسمان خون و خاکِ سرخ بارید. 🔘«يابن شبيب، إن بكيت على الحسين (عليه السلام) حتى تصير دموعك على خديك غفر الله لك كل ذنب أذنبته، صغيرا كان أو كبيرا، قليلا كان أو كثيرا» ای پسر شبیب، اگر بر حسین گریه کنی تا اشک بر گونه‌ات روان شود، هر گناه کوچک و بزرگ و کم و زیادی که داری خداوند متعال بیامرزد. ای پسر شبیب، اگر خواهی بی‌گناه خدای عزوجل را ملاقات کنی، حسین را زیارت کن. ای پسر شبیب، اگر دوست داری در طبقات بهشت با پیغمبر و آلش همنشین باشی، به قاتلان حسین لعن کن. ای پسر شبیب، اگر دوست داری ثواب شهیدان در رکاب حسین را ببری، هر وقت او را یاد کردی بگو: کاش با آنها بودم و به آن فوز عظیم رسیده بودم. ای پسر شبیب، اگر دوست داری در درجات اعلای بهشت با ما باشی، در اندوه و شادی ما شریک باش و ملازم ولایت ما باش. اگر کسی سنگی را هم به ولایت بپذیرد، خدایش در قیامت با آن محشور کند. 📓 الأمالی، صدوق رحمه الله، مجلس بیست و هفتم، حدیث ۵ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماسک، گرما، فاصله، ضد عفونی، وقتِ کم روضه هایت ناز دارد؛ هر چه باشد میخرم:')
💠شهید مهدی علیدوست: بر مزارم روضه ی 💔 علیه السلام را بخوانید که آرامبخش است برای من...🍃 روز تدفین: سال 94 🏴 شب علیه السلام و نام تنها یادگارش آقا علی اصغر😭😭 🚩 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند. 🌹شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. 🌹شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد. 🌹شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. 🌹شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. 🌹شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. 🌹شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. 🌹شهیدی که روی قالیهای خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند. 🌹شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت. 🌹شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. 🌹شهیدی که عارف حوزه علمیه، او را استاد خود می دانست. 🌹 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مدافع حرم 🌹 ولادت : ۵۹/۰۵/۲۷ شهادت: ۱۲ مهرماه سال ۱۳۹۵ مصادف با روز اول محرم💔 شهادت: سوريه، دمشق مزارشهید : بهشت زهرا قطعه ۲۶ از استان ❤️الگو برداری از شهداء 📣 خاطره ای از شهید مدافع حرم 🌹 یکی از خصوصیات آقا مهدی که من واقعا بهش افتخار می کنم این بود که به بیت المال خیلی حساس بودن☝️ بیشتر چیز هایی که تو سوریه می خوردن یا زمانی که ما اونجا بودیم همه چیز و از جیب خودش خرج می کرد.😊 حتی اگه از حماء براش مهمون می اومد از جیب خودش خرج می کرد از پول محل کارش استفاده نمی کرد می پرسیدن ازش چرا از جیب خودت خرج می کنی؟ باید دولت بده😕 می گفت: باید ذره ذره اینا رو جواب گو باشم من نمی تونم راحت بیت المال و خرج کنم و نمی تونم اون دنیا جواب گو باشم الان از جیب خودم خرج می کنم خیالم راحته💔 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😔گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت 💔دعای ما نه،بگو ادعای ما نگرفت 😔اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست 💔چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت 💔 ... 🌷 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5875027696240558256.ogg
612K
من سرم گرم گناه است سرم داد بزن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 صابر خراسانی @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤❤️❤️❤️❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کربلا آنهایی که نمازشان را به وقتش خواندند شدند... و آنها که نمازشان را قضا کردند ! @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای حسین متصدی 🔹صفحه ۱۰۱_۹۸ 🦋 ((تیررسام)) تعدادی تیررسام پیدا کرد و آورد.گروه دیگری تشکیل داد و به آن ها گفت: «شما حرکت کنید. من هر چند لحظه یک بار تیری به سمت جزیره شلیک می کنم. شما جهت حرکت تیرها را بگیرید و بروید جلو، در بازگشت هم به محل شلیک توجه کنید و عقب بیایید» گروه حرکت کرد محمدحسین هم تیرها را درون خشابی گذاشت، اسلحه را مسلح کرد، بعد از چند لحظه اولین تیر را شلیک کرد. این کار هر چند دقیقه یکبار تکرار می شد، اما هنوز چند تیر بیشتر شلیک نشده بود که دیدیم بچه ها دوباره برگشتند. این راه هم فایده ندارد،تیرها به خوبی دیده نمی شوند، نمی توان جهت حرکت راتشخیص داد. هر لحظه به خاطر آن دو نفر بی تاب تر می شد. درنهایت را صدا کرد و جلسه ای گذاشتند تا با مشورت همدیگر راهی پیدا کنند. آن هایک بار دیگر امکانات موجود و شرایط منطقه را بررسی کردند و بلاخره تصمیم گرفتندخودشان دست به کار شوند. هر دو سوار قایقی شدند و به طرف جزیره 🏝حرکت کردند. یک سری تیرک برق آن جابود، سعی کردند خودشان را به تیرک ها برسانند و به کمک آن ها راه را پیدا کنند. با گذشت زمان و نیامدن آن ها مشخص بود به سختی پیش می روند. سرانجام بعد از چند ساعت قایقشان🛶از لابه لای مه مشخص شد، اما ظاهرا دو نفر بیشتر نبودند، وقتی قایق به لب ساحل رسید، دیدیم و بی حال کف قایق افتاده اند. سرمای شدید جزیره🏝بدنشان را بی حس کرده بود. وتوان اینکه قدمی بردارند و یاخودشان را سر پا نگه دارند، نداشتند. هر دو بی رمق و بی حال افتاده بودند. بچه ها به سرعت کمک کردند. آن ها را برای استراحت و مراقبت به سنگر بردند. خدا می داند اگر چند ساعت دیرتر به سراغشان رفته بودند چه اتفاقی می افتاد. وقتی محمدحسین از قایق پیاده شد رضایت و خوشحالی را می شد از چهره اش خواند. همه می دانستیم که او هر سختی را تحمل می کند، اما طاقت دیدن ناراحتی بچه ها را ندارد. 💠در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی ((چای وچفیه)) یکی از خصوصیات قدرت ابتکار آن ها بود. در هر شرایطی سعی می کردند تا با امکانات موجود بهترین راه بازده کاری را داشته باشند. در این میان از خلاقیت بیشتری برخوردار بود، چه در مسائل مهم عملیاتی و چه در مسائل جزئی پشت جبهه. بارها اتفاق می افتاد که در کار ما گرهی ایجاد می شد بچه ها هر چه سعی می کردند موفق نمی شدند آن را رفع کنند. در این موقع محمدحسین یوسف الهی می آمد و با طرحی که می داد، مشکلات را حل می کرد. گاهی اوقات شبانه روز در یک محور تلاش میکردیم و کار پیش نمی رفت، اما ایشان می آمد یک شبه ماموریت را تمام می کرد. درجاده من و حسینی با هم به شناسایی می رفتیم. یک شب موقع برگشتن قطب نمای ما که ضد آب نبود، از کار افتاد؛ به همین دلیل مجبور شدیم ازشب بعد برای خودمان نشانه و راهنمایی بگذاریم که معبر را گم نکنیم. برای این کار ریسمانی جلوی کانال بستیم. چند شب بعد دوباره ریسمان را هم گم کردیم و هر چه گشتیم، نتوانستیم آن را پیدا کنیم. روز بعد به جست و جویش رفتیم، اما هیچ اثری ندیدیم. قضیه را با محمدحسین یوسف الهی در میان گذاشتیم، ایشان گفت: «کار شما نیست باید حتما خودم بروم» 🌌شب بعد به همراه محمدرضا کاظمی رفتند و بعد از مدت کوتاهی آمدند. وقتی برگشتند ریسمان را پیدا کرده بودند، کاری که ما چند روز نتوانسته بودیم انجام بدهیم، آن ها در یک شب یا بهتر بگویم در چند ساعت انجام دادند. ✅نکته جالب اینجاست که دراین روحیه مختص ماموریت های شناسایی نبود، حتی در کارهای عادی پشت خط نیز خلاق و مبتکر بود. یک بار دویست، سیصد نفر از خانواده های شهدا برای بازدید از منطقه به مقر لشکر آمده بودند. ⚜رسیدگی و پذیرایی در آن شرایط کار خیلی مشکلی بود. ما همه مانده بودیم که چه کنیم. یوسف الهی مسئولیت خدمات آن ها را برعهده گرفت و به کمک هندوزاده کارها را مرتب کرد. یادم است میخواستیم به این خانواده هاچای بدهیم، اما هر چه امکاناتمان را بررسی کردیم، دیدیم نمی توانیم در آن واحد به سیصد نفر چای بدهیم. دوباره مشکل را با محمدحسین درمیان گذاشتیم، ایشان آمد و گفت: «یک قابلمه بزرگ آب کنید و بگذارید روی اجاق.» بعد یک چفیه تمیز و نو از تدارکات گرفت و آورد. آن را شست و یک چای خشک وسط آن خالی کرد و آن را گره زد و داخل قابلمه که آبش جوش آمده بود، گذاشت و به این ترتیب یک قابلمه چای صاف وتمیزدرست کرد که به راحتی برای تمام سیصد نفر کافی بود. 💠شهرخالی است زعشاق بود و کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند @mohebin_velayt_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری 🔹صفحه ١٠۴_١٠٢ 🦋 ((صادقی و موسایی پور)) سال شصت و سه بعد از ، لشکر در خط مستقر شد. بین خط ما و عراق چهار کیلومتر آب بود، برای شناسایی مجبور بودیم از گرفتگی عبور کنیم و خودمان را به خط دشمن برسانیم. نفراتی که محمد حسین برای این کار در نظر گرفته بود، من بودم، موسایی پور، صادقی و یک نفر دیگر. حد نهایت ما هم خاکریزی از عراق بود که پایان آب گرفتگی منطقه شلمچه قرار داشت. شب چهار نفری سوار بر قایق به طرف خط دشمن حرکت کردیم. قرار بود در قسمتی از منطقه که چولان های زیادی🌱 داشت، توقف کنیم و بعد دو نفر از بچه ها خودشان را به عراقی ها برسانند. آن شب نوبت موسایی پور و صادقی بود. وقتی به چولان ها رسیدیم، قایق ها را وسط آن ها زدیم، وایستادیم. موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی به تن داشتند، از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی صبر کردیم؛⌚️ آن ها بر نگشتند! اول فکر کردیم شاید امشب کارشان طول کشیده است و اگر کمی منتظر شویم حتماً می رسند؛ اما وقتی تأخیرشان خیلی طولانی شد، فهمیدیم که اتفاقی برای آن ها افتاده است! قایق ها 🛶 را حرکت دادیم و تا آنجا که امکان داشت به دشمن نزدیک شدیم ،تا شاید بتوانیم اثری از آن ها پیدا کنیم؛ امّا فایده ای نداشت..!!😔 هیچ اثری نیافتیم. اطراف محل قرار را هم جستجو کردیم به این امید که شاید موقع برگشت، راه را گم کرده باشند؛ ولی آن جا هم هیچ خبری نبود. دیگر خیلی دیر شده بود و فرصت زیادی نداشتیم. وقتی کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم، تنهایی به خط مقدم برگشتیم. محمد حسین که تا آن وقت دل نگران و ناراحت 😔منتظر ما ایستاده بود، با دیدن قایق ها سریع جلو آمد. من هر آنچه را که اتفاق افتاده بود، برایش تعریف کردم. چهره محمد حسین خیلی دَرهم شد.😥 هم ناراحت بچه ها بود و هم فکر کار. نمی دانستیم چه بلایی سر بچه ها آمده است... شان یک مصیبت بود و شان مصیبتی دیگر! قاعده بر این بود که اگر در محوری یکی از بچه های شناسایی، اسیر می شد؛ دیگر نباید روی آن محور کاری انجام می گرفت، چون خطر لو رفتن وجود داشت. همه نگران بودند!😰 محمد حسین با روشن شدن هوا، لب آب رفت و سعی کرد با دوربین 📼 اثری از بچه ها پیدا کند. ما را هم برای جستجو به طرف دیگری فرستاد. همه برای یافتن و بسیج شده بودند، اما حوالی ساعت ده🕙ناامید برگشتند. محمد حسین با تماس گرفت و او را در جریان قرار داد..؛ حاج قاسم به دلیل حساسیت موضوع، سریع خودش را به رساند. با محمد حسین داخل سنگری رفتند و مشغول صحبت شدند. وقتی که بیرون آمدند، دیدم محمّدحسین خیلی ناراحت است!😔 از او سؤال کردم : «چی شده؟!» گفت: «حاجی می گوید باید قرارگاه را خبر کنیم. بچه ها احتمالا اسیر شده اند، چون لباس تنشان بوده،احتمالا شدنشان ضعیف است.» گفتم:«خب!...حالا تو می خواهی چه کار کنی؟!» گفت: «هیچی! من به قرارگاه خبر نمی دهم.» گفتم: «محمد حسین!...حاجی ناراحت می شود.» گفت:«من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن می کنم، فردا می گویم چه اتفاقی برایشان افتاده است!» @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹