eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
319 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 🔸تا پیش از خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو🔪 در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از (ع) خواستی⁉️ 🔸مجید گفته بود یه نگاه به گنبد🕌 امام حسین(ع) کردم و یه نگاه به گنبد (ع) انداختم و گفتم 😔 🔹سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه😭 بود. نمازهایش را میخواند 🔹خودش همیشه میگفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت📿 باشم. 🌷
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ای با شهدا
🔰چرا مقدمات ظهور، باید همراه با بلاها باشد؟ 🔰فلسفه‌اش این است که انسان‌ها به ضرورت مدیریت ولیّ‌خدا در جهان پی ببرند 🔻پیام فتنه‌های جهانی آخرالزمان(۲) 🔸 دربارۀ این آیۀ قرآن «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» در روایت هست که اصل این آیه، مربوط می‌شود به آخرالزمان و اتفاقات قبل از ظهور؛ یعنی ابتلائاتی که خوف فراگیر به‌دنبال دارد، مرگ و میرهای فراوان، مشکلات اقتصادی فراگیر، سیل و خرابی‌ها و... (کمال‌الدین/۲ /۶۴۹) 🔸 ما حدود چهل سال است که شاهد فراهم‌شدن مقدمات ظهور حضرت ولی‌عصر(ع) هستیم و هرچه جلوتر می‌رویم این مقدمات، چشم‌گیرتر و فراگیرتر می‌شوند. اخیراً هم شاهد فتنه‌های بسیار فراگیری مثل این بیماری کرونا هستیم. ما امیدواریم همۀ این حوادث، مقدمه‌ساز ظهور امام‌زمان(ع) باشد. 🔸 اما چرا این بلایا باید قبل از ظهور این‌قدر به‌طور فراگیر پیش بیاید؟ اساساً چرا باید مقدمات فرج، همراه با بلا باشد؟ یکی از فلسفه‌های بسیار مهمش این است که بشر باید متوجه ضرورت مدیریت ولیّ خدا در جهان بشود و انسان‌ها باید آمادگی و پذیرش حاکمیت ولیّ خدا را پیدا کنند. 🔸 ما شاهد ظلم‌های فراوانی در جهان هستیم؛ در یمن، هندوستان و... برای اینکه این ظلم‌ها برطرف بشود چه باید کرد؟ باید ولی‌الله الاعظم بر زمین، حکمرانی کند. درک ضرورت ولایت ولی‌الله برای بسیاری از مردم آسان نیست مگر اینکه با این بلاهای فراگیر متوجه ضرورت ولایت ولی‌الله بشوند. 🔸ما باید با کمتر از این ظلم‌ها و بلاها به ضرورت حاکمیت ولیّ خدا پی ببریم، یعنی این کار تبلیغ و تعلیم انسان‌ها و معرفت پیدا کردنِ آدم‌هاست که باید جای این بلاها را بگیرد. هرچه ما از نشر معرفت نسبت به ضرورت حاکمیت ولیّ خدا، کم بگذاریم، این بلاها جایش را پُر خواهد کرد. 🔸 فلسفۀ این بلاها جز این نیست که انسان‌ها متوجه بشوند مدیریت جهان با این افراد فاسد و مفسد امکان ندارد، کمااینکه دربارۀ بیماری فراگیر اخیر در برخی از خبرها می‌گویند این یک نبرد بیولوژیک است علیه بشریت و علیه مقاومتی که در مقابل استکبار دارد رخ می‌دهد. نظام سلطه می‌بیند که برای ادارۀ عالم راهی ندارد جز آلوده‌کردن عالم به ویروس‌های مهلکی از این دست. اگر این قضیه بیشتر آشکار بشود، مردم متوجه می‌شوند که این بیماری دست‌ساز بشر است و توسط ظالمانی ایجاد شده که می‌خواهند حکومت خودشان را ادامه بدهند. 👤علیرضا 🚩شهرری- ۹۸.۱۲.۲۳ 📹 فیلم: 📎 aparat.com/v/XKHib 🎙صوت: 📎 Panahian.ir/post/6003
🔰 چه‌کار کنیم که بلاهای قبل از ظهور کم بشود؟ 🔰 پیشنهاد چلّه‌گیری قبل از ماه رمضان 🔰 باهم هم‌عهد بشویم که «چهل سحر» به امام‌زمان(ع) توجه پیدا کنیم 🔻 پیام‌فتنه‌های جهانی آخرالزمان(۱) 🔸 برای اینکه بلاهای قبل از ظهور کمتر بشود، باید چه‌کار کنیم؟ اول باید به فلسفۀ این بلاها نگاه کنیم و بدانیم که این بلاها می‌خواهد کاستی‌های ما را در معرفت نسبت به ضرورت ولایت ولیّ‌الله، جبران بکند و بدانیم که نمی‌شود جهان بدون وجود ولیّ خدا اداره بشود و الان چه خائنینی دارند جهان را اداره می‌کنند و این بلاها را بر سر مردم می‌آورند. 🔸 وقتی به بلایای آخرالزمان نگاه می‌کنیم، باید به سمت «معرفت نسبت به ولیّ‌الله» برویم و هرچه بیشتر به حضرت ولیّ عصر(ع) توجه پیدا کنیم. 🔸از الان چهل روز، تا ماه رمضان فرصت داریم. هرکدام برای خودمان می‌توانیم یک برنامه‌ای را اجرا کنیم که به آن «چلّه‌گیری» می‌گویند؛ یعنی چهل روز به عبادت بپردازیم، به سبک زندگی خودمان توجه کنیم و تغییراتی را در آن ایجاد کنیم تا بتوانیم آمادۀ آن ماه مبارک رمضانی بشویم که خداوند مژدۀ ظهور را در آن ماه مبارک به مؤمنین عنایت خواهد کرد. 🔸الان با همین اضطراب و اضطرار-که در این حوادث اخیر ایجاد شده است- شروع کنیم و مثلاً تا ماه رمضان هر روز صبح دعای عهدمان دیگر ترک نشود، یا شروع کنیم سحرها در قنوت نماز شب، دعای فرج را بخوانیم که این‌همه بزرگان به آن سفارش کرده‌اند. یا اینکه بعد از نماز شب و قبل از نماز صبح، همدیگر را بیدار کنیم و دعای فرج را بخوانیم. میلیون‌ها نفر همه باهم، هم‌عهد بشوند که این کار را انجام بدهند. 🔻 ارکان برنامۀ چهل‌روزه تا ماه رمضان: ۱- چهل سحر، توجه به امام‌زمان(ع) با دعای فرج و دعای عهد 🔸حالا که از این مجالس معنوی محروم هستیم، بیاییم توجه به حضرت ولی‌عصر(ع) پیدا کنیم، همه باهم هم‌عهد بشویم که به‌مدت چهل سحر، توجه به حضرت ولی‌عصر(ع) پیدا کنیم؛ با دعای فرج و با دعای عهد. وقتی در چنین شرایطی قرار گرفتیم این اضطرار ما را اولیاء خدا حتماً می‌بینند و حتماً به ما توجه می‌کنند. ۲- تمرین تقوا و تغییر در سبک زندگی 🔸جدای از این ذکر و توجه به حضرت ولی‌عصر(ع) در بقیۀ زندگی خودمان هم تغییراتی ایجاد کنیم. آقای بهجت(ره) می‌فرمود: هیچ ذکری بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ یعنی همان ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات. در واقع ایشان «تقوا» را به‌عنوان بالاترین ذکر، می‌شمارند. 🔸ما چهل روز تا ماه رمضان فرصت داریم که در متن این بلایا، به سمت تقوا برویم. بر اساس آیات قرآن و روایات هم تقوا در برطرف‌شدن بلایای بزرگ از سر فرد و جامعه بسیار مؤثر است. ۳- افزایش محبت و مواسات و رفتار فداکارانه بین مردم 🔸برای عبور از این بلایا در درجۀ اول، باید به ساحت مقدس امام زمان(ع) توجه و معرفت پیدا کنیم. بعد از توجه به حضرت، سراغ توجه به خودمان و رعایت تقوا برویم. در جریان رعایت تقوا هم باید موضوع «مواسات» را خیلی برجسته کرد؛ یعنی مؤمنین تا می‌توانند باهم مهربان و فروتنانه رفتار کنند. این بلاها می‌آید تا دل‌های ما را به‌هم نزدیک کند و نسبت به همدیگر، فداکارانه‌تر رفتار کنیم. ۴- توجه بیشتر به قرآن و حفظ قرآن 🔸 کار دیگری که خوب است در این چهل‌روز تا ماه مبارک رمضان انجام بدهیم، توجه بیشتر به قرآن است. که ما را آمادۀ ورود به ماه رمضان خواهد کرد. در این نوروز و این قرنطینه‌های خانگی یک فراغتی پدید آمده و خوب است که از آن استفاده کنیم برای حفظ قرآن (پیشنهاد ما بر اساس برخی روایات، پنج جزء آخر قرآن است؛ یعنی از سورۀ محمد(ص) تا آخر قرآن) ۵- چهل روز «روضۀ خانگی» با استفاه از فضای مجازی 🔸ما در این وضعیت، داریم از جلسات روضه و هیئت محروم می‌شویم. ولی می‌توانیم-با استفاده از فضای مجازی- روضه‌ها را ببریم داخل خانه‌ها برقرار کنیم. شاید خیلی‌ها رویشان نشود در خانۀ خودشان روضه بگیرند، اما می‌توانند از شبکه‌های اجتماعی استفاده کنند و سرِ یک زمانی باهم قرار بگذارند و اعضای هیئت رأس آن ساعت، آماده باشند و با برقراری ارتباط مجازی، شرایطی ایجاد کنند که هرکسی در گوشۀ خانۀ خودش، یک روضۀ خانگی بگیرد. اگر جلسات هیئت، هفتگی بود، الان می‌توانیم هر شب این جلسات روضه را در خانه‌ها برگزار کنیم. خوشا به سعادت کسانی که موفق می‌شوند یک چلّه، زیارت عاشورا بخوانند. 👤علیرضا 🚩شهرری- ۹۸.۱۲.۲۳ 📹 فیلم: 📎 aparat.com/v/XKHib 🎙صوت: 📎 Panahian.ir/post/6003
🔴ترامپ یکشنبه را روز ملی دعا و نیایش اعلام کرد 🔹ترامپ در توییتی نوشت: افتخار بزرگی برای من است که یکشنبه ۱۵ مارچ را به عنوان روز ملی دعا و نیایش اعلام کنم. 🔹ما کشوری هستیم که در طول تاریخ در زمانهایی مانند الان برای محافظت به قدرت خداوند روی آورده ایم. ▪︎پی نوشت: حال اگر مراجع ما در این وضعیت یک روز را روز دعا اعلام می کردن برای رهایی از کرونا چقدر الذین فی قلوبهم مرض ها و هوادارانشان این مطلب را به سخره می گرفتند.
🌸روایت فرزند سپهبد شهید سلیمانی از آخرین تماس تلفنی با پدر قبل از شهادت ✍زینب سلیمانی، فرزند سپهبد شهید سلیمانی، :آخرین باری که بهم زنگ زدید، سه ساعت قبل از سفرتان به بهشت بود؛ به همون جایی که در خواب تعریف کردید... یک باغ بسیار زیبا و خصوصی برای خود شما و گفتی این باغ را خودتان برای خودتان ساختید و دو روز قبل از شهادتتان این باغ را دیدید... کاش میدانستم انشب اخرین باری که زنگ زدید بار اخریست که صدایتان را میشنوم و کاش از حرف هایتان و از اصرارتان برای تنها نماندن در خانه چیزی حس میکردم کاش ان لحظه میفهمیدم چرا به من گفتید بابا از دستم ناراحت نشو ...کاش حکمت این صحبت هایتان را در اخرین مکالمان میفهمیدم به من قول دادید وقتی برگشتید باهم به مشهد میرویم ... چه خوش عهدی بابا جان و چه سفر زیارتی زیبا‌و با شکوهی به مشهد رفتید. هر بار که میرفتید انتظار برگشتتان شیره جانمان را میگرفت... میگفتیم نرید خسته‌اید، مریض هستید؛ میگفتید من نروم چه کسی برود؟ شما قبول میکنید ناموس مردم، بچه‌های بیگناه در چنگال یک‌ مشت حیوان وحشی اسیر و گرفتار شوند، مرزهایمان به خطر بیفتد و فردا اینها به داخل کشور ما بیایند و جان و مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و من در خانه کنارتان بمانم؟ ما با سوال شما از خودمان شرمنده میشدیم و شما را به خدا میسپاردیم... ‌‌‌‌‌‌ کاش بخاطر اینهمه سال دوری و سختی و دلهره، گوشه نگاهی به ما بندازی بابا جان که چه سخت تشنه یک نگاه شمایم. حضرت عشق حضرت پدر امروز روز شماست؛ روز شهید... باز هم پیروز میدان شدی و مُزد اینهمه سال مجاهدت و سختی و خستگی را چه با افتخار از خود سیدالشهدا گرفتی. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
سلام دوستان مهمون امروزمون داداش محسن هست✋ 💫 شهید محسن قوطاسلو🌹 تاریخ تولد:۷ / ۱۱ / ۱۳۶۹ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱ / ۱۳۹۵ محل تولد: پاکدشت تهران محل شهادت: حلب/ سوریه 🌹از زبان دوستش←او پسری مهربان بود یک شب در بسیج پسر بچه ای در صف شر و شلوغ کاری میکرد او را تنبیه کردند❌ اما باز هم در صف شلوغ کرد❌ اینبار محسن جای آن پسر گفت من بودم✋🏻 و معذرت خواهی کرد آن شب محسن را خیلی تنبیه کردند و مسئولان نمیدانستند محسن تکاور ارتش هست و او مدام سینه خیز میرفت و تنبیه بدنی شد🥀 محسن این فداکاری را کرد فقط به خاطر اینکه اون پسر بیشتر از این اذیت نشه و از بسیج فاصله نگیره🌷. محسن خیلی روی اینکه کسی از بسیج فاصله نگیره تاکید داشت👌🏻و سر همین موضوع خیلی سختی و حرف شنید🥀او تصمیم به سوریه رفتن گرفت و آرزویش شهادت بود🕊️ و همیشه میگفت مطمئن باشید من شهید میشوم، خواب دیده ام و سند شهادتم امضا شده، خودش با اطمینان قلبی از شهادتش آگاه بود🕊️ عملیات سختی داشتیم، تا رسیدن نیروهای خودی محسن چندساعتی با نبرد تن به تن خط را به تنهایی نگه داشته بود🌷تا اینکه او را به شهادت رساندند. نیروهای دشمن بعد از شهادت محسن برای اطمینان از مرگ او، به او تیر خلاص زدند و تمام وسائلش را با خودشان بردند🖤در نهایت او در ۲۵ سالگی شربت شهادت را نوشید🕋🕊️ شهید محسن قوطاسلو شادی روحش صلوات💙🌹 ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝
آیت‌الله حق‌شناس(قدس‌سره): در ماه رجب، بلند شو و داد بزن! مبادا داداش‌جون وقتت را به‌بطالت و کارهای بی‌خود بگذرانی! هر‌قدر می‌توانید بکوشید که توجّه و مراقبه داشته باشید، هر ساعت و دقیقۀ این ماه، غنیمت است. نام دیگر ماه رجب، شهرالله الاصبّ است. شهر الله الاصبّ یعنی‌چه؟فرموده‌اند: این ماه، ماهی است که رحمت فراوان در آن، بر بندگان ریزش می‌کند و خداوند تبارک و تعالی کرامت‌ها و ثواب‌هایی به آن‌ها عطا می‌کند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه حتّی به قلب و خیال کسی خطور کرده است.
سلام آقا جان ...مولا جانم یا صاحب الزمان (عج ) . این روزها دیگر شوق زندگی در چشمان کسی موج نمیزند 😔😔😔 این روز ها دیگر صدای بازی کودکان در کوچه و خیابان و پارک شنیده نمیشود😔😔😔 دیگر بازار و مغازه ها مملو از زنان و مردان نیست که برای خرید آخر سال آمده اند 😔😔😔 دیگر کسی به سراغ گل فروشی ها برای خرید گل های بهاری و شاداب که نوید سال نو رابدهد نمیروند😔😔😔 دیگر صدای دست فروش ها در شهر شنیده نمیشود و خبری از بساطشان نیست😔😔😔 شهر من یخ زده است ... انگار بر شهرم خاموشی و سکوت مهر کرده اند و همه به خوابی عمیق فرو رفته اند 😔😔😔 چه خبر است .... مگر چه شده است .... پول دارند ولی نمیتوانند به خرید بروند وقت دارند ولی نمیتوانند به دیدن هم بروند همه چی دارند ولی شاد نیستند هیچ شوق و هیاهویی برای بهار ندارند بی شک نمیدانند آن چیزی که کم است وجود توست آقا جان .... آن بهار واقعی ظهور توست آن وعده داده حقیقی تویی یابن الحسن (عج ) تویی که آمدنت نفس تازه ای به جسم بی جان بشر خواهد بخشید ... چرا بسیاری از اوقات از تو غافل بوده ایم ... چرا همیشه سرگرم خود بوده ایم و برای آمدنت کاری نکرده ایم که اینگونه باید خدا به ما یادآوری کند آقای من همه خسته اند 😭😭 همه دلشکسته اند 😭😭 همه دل هایشان سنگین شده است بغض ها در سینه ها حبس شده همه سردرگم و وحشت زده و حیرانند....😭😭 بیایم همه با هم از ته دل برای ظهور یگانه منجی بشریت، مهدی موعود، آقا صاحب الزمان ( عج ) دست بر دعا برداریم و بگوئیم: اللهم عجل لولیک بالحجه (ع )🤲😭😭😭😭
محمدحسین یوسف الهی ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید، مسلمان، مومن و پیروزید وگرنه هرکدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن میریزید، همچنان تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن.
✨ . . •|| . . °خوشا آنانـ ڪہ جانانـ مـےشناسند °طریقـ عشقـ و ایمانـ مـےشناسند . °بسـے گفتیم و گفتند از شہیدانــ °شہیدانــ را شہیدانــ میشناسند . . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿حتما توی روضه شنیدید که میگن 🌿نیزه دار بانیزه 😭😭 🌿شمشیر دار باشمیر...😔😔 🌿اونی هم که چیزی نداشت با سنگ می زد😭😭 روضه مصور این روزها در هند رو ببینید امان از دل زینب😭😭😭 یا صاحب الزمان تورو به حق مظلومیت این مردم بیا یا مولای😭😭😭
پاسدارِ آقا نمے ماند تا ظهـور را ببینـد ... مے شود تا ظهـور نزدیڪ شود ... 😭💔
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
" حسین پسر غلامحسین " عنوانے ڪه طے ماه هاے اخیر، آن را بسیار شنیده ایم.. اما به راستے او چ
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 21_19 🦋 در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم که نهمین فرزندم را باردار هستم خواب و بیداری های شبانه و دوران سخت بارداری خسته ام کرده بود، تصمیم گرفته بودم به همین هشت فرزند قناعت کنم،امّا یادآوری جمله همسرم که: ((برگی از درخت نمی افتد مگر به خواست خدا)) خستگی را از تنم ربود.به راضی شدم و از سویی آموخته بودم در برابر نعمت های خدا، باشم. در همین حال و هوا بودم که در خانه🏡 به صدا در آمد. سعی کردم از این بارداری فعلاً با کسی حرف نزنم و خیلی تلاش کردم طبیعی جلوه بدهم...همسرم بود.من تا کنون هیچ چیزی را از او پنهان نکرده بودم و از طرفی مطمئن بودم اگر بفهمد باردار هستم،خوشحال😊میشود، زیرا اون معتقد بود اولاد صالح هر چه باشد،کم است و همیشه در دعاهایش🤲 این را از خداوند می خواست و به خاطر همین در به دست آوردن نان تلاش می کرد. بعد از نماز مغرب قرار بود جلسه دوره ای قرآن در منزل ما برگزار شود.با اینکه من همیشه با رویی گشاده و آغوشی باز از این جلسات استقبال میکردم،امّا نمیدانم چطور شد،غلامحسین صدا زد:((حاج خانم! مشکلی پیش آمده؟ می بینم خیلی تو فکری.)) گفتم:((مشکلی که نه،امّا...)) هنوز حرفم تمام نشده بود،پرسید:((بچّه ها اذیّت کردند یا از جلسات دوره ای خسته شدی؟)) گفتم:((نه تا به حال دیدی من از این بابت اعتراضی داشته باشم؟)) گفت:((نه...امّا مطمئنم اتفاقی افتاده که از من پنهان می کنی.)) برای اینکه نگران نشود، گفتم:((اتفاق که نه امّا خبری برایت دارم.)) و بعد اوگفتم که باردارم☺️ ایمان قوی و روح بلند او چیزی جز بر زبانش جاری نکرد.به شوخی گفت:((هنوز تا دوازده فرزند راه داری.)) بعد مشغول آماده کردن فضا برای جلسه شد. روزهای بارداری در بهشت کوچکی که همسرم برایم مهیّا کرده بود،به تلاوت سوره های قرآن می پرداختم. در ماه های آخر که سنگین بودم،بیشتر کاراهارا دختر های بزرگ تر(نرجس،اقدس،انیس و ناهید)انجام می دادند.من سعی می کردم در خلوت با خدای خود نجوا کنم و به ذکر و دعا🤲 بپردازم. ماه اسفند فرا رسید،آخرین روز های بارداری ام سپری می شد. این ماه مصادف بود با ماه پربرکت و رحمت خدا🍃🌾 یعنی 📿📖 یادم می آید یکی از شب های احیا بود مردم برای مناجات با خدا به مساجد و تکیه ها می رفتند،با اینکه دلم به همراه آن ها می رفت،می بایست در خانه بمانم و منتظر تولد نوزادم باشم،چون بچّه ها کوچک بودند،همسرم من را تنها نمی گذاشت و در خانه به احیّا و شب زنده داری می پرداخت. شب بیست و شش اسفند بود و آسمان پوشیده از ابر🌥 همه جا تاریک و ظلمانی بود و هوا هم از همان سر شب بارانی. غلامحسین سجّاده اش را کنار پنجره اتاق پهن کرد و مشغول راز و نیاز با خدا شد. باران🌧کم کم شروع به باریدن کرد و من ساعتی نماز و دعا خواندم و رفتم که بخوابم. مدّتی در رختخواب،فراز های دعای جوشن کبیر همسرم را که بلند بلند می خواند گوش می کردم. ناگهان تمام خانه با نور سفید خیره کننده ای روشن شد😳 مو بر تنم راست شد. بسیار ترسیدم.با همان حالت همسرم را صدا زدم.او بالای سرم حاضر شد و گفت:((اتّفاقی افتاده؟)) گفتم:((ببین بیرون چه خبر است!آیا کسی وارد خانه ما شد؟)) گفت:((چطور مگه؟!....نه این وقت شب کی می آید؟!)) گفتم:((چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد....خودم دیدم. روشنایی اش مثل روز بود.)) او به اطراف نگاهی انداخت:((همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست🤔 شاید صاعقه زده و من متوجّه نشدم.)) سپس به بیرون اتاق رفت و برگشت:((باران می بارد💦 امّا آسمان آرام است و خبری از صاعقه نیست.لابد شما خیالاتی شدی.)) از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند. سپس ادامه داد:((تا سحر بیدارم...شما با خیال راحت بخواب.)) بعد با همان صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن. دقایقی نگذشت که..... ادامه دارد✍
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 23_21 🦋 دقایقی نگذشت که درد عجیبی به سراغم آمد. این بار وحشت زده تر از دفعه قبل،صدا زدم:((غلامحسین!)) او سراسیمه وارد اتاق شد:((چی شده باز؟چیزی به نظرت آمده؟!)) گفتم:((نه...! آثارحمل در من پیدا شده،باید سراغ قابله بروی.)) بدون اینکه حرفی بزند لباسش را پوشید و به سمت حیاط دوید و زیر شُرشُر باران به راه افتاد. بعد از رفتن او من بلند شدم،پرده اتاق را کنار زدم.باران🌧 به شدّت می بارید،این را هم از صدای آن می شد درک کرد و هم از برخورد قطرات💦شدید باران با سطح آب حوض در وسط حیاط خانه. درختان و گل ها از سیلی سخت باران سر خم کرده بودند🌳💐 و من غرق در بودم. همه جا ساکت بود. آرامش عجیبی😊به من دست داد،خواب از سرم پرید. فقط فراز های((یا کریمُ یا رب))بر زبانم جاری بود و به آن نور سفید خیره کننده فکر می کردم. طولی نکشید که همسرم با قابله رسید و شروع کرد به آماده کردن وسایل مورد نیاز.دوباره درد به سراغم آمد،بی تاب شدم. قابله مشغول کار شد و باز صدای همسرم را می شنیدم که این بار،آیات📖 را تلاوت می کرد که آرامش بخش وجودم بود. سوره که تمام شد،صدای دل نشین فرزندم بلند شد😍 قابله در اتاق را باز کرد و بیرون آمد:((آقای یوسف الهی...خدارا شکر!☺️ همسرت سالم و فرزندت پسر است)). او ابتدا کرد و سپس وارد اتاق شد. بعد از دلجویی از من،نوزادم را بغل کرد و چندین بارشکر خدا را بر زبان جاری نمود. فقط دیدم زمزمه می کند: ((محمّدعلی،محمّد شریف،محمّد مهدی،محمّدرضا)) و این هم محمد حسین☺️. متوجّه شدم دنبال نامی می گردد که با محمّد شروع شود،زیرا او با خدای خود عهد کرده بود که هر پسری به او عطا کند،اسمش را محمّد بگذارد. واقعاً هم وقتی نام محمّدحسین بر زبانش جاری شد، نا خودآگاه مظلومیت و محبوبیت حسین بن علی(ع) در ذهنم نقش بست. نامش را گذاشتیم و از اینکه خداوند در اوج بارش رحمت خود✨ و در 📖،این فرزند را به ما عطا کرد،دلمان روشن شد. او نوزادی خوش سیما و جذّاب بود.کمتر کسی بود که با دیدنش به وجد نیاید،امّا آن نور هنوز هم ذهن مرا درگیر کرده بود. محمّد حسین در گهواره بود و صدای تلاوت قرآن و دعای کمیل پدر لالایی اش. پنج شش ماه داشت که مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی(ع)شروع شد. در روضه ها وقتی که وعّاظ روضه علی اصغر می خواندند، مرتب محمّدحسین در آغوشم بود اشک می ریختم و اوج دلدادگی به ساحت مقدّس سالار شهیدان و محبّت به اهل بیت(ع) را چاشنی شیری می کردم که او از آن تغذیه می نمود. حدود بیست و دو ماه از تولّدش می گذشت که... ادامه دارد✍
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 25_23 🦋 حدود بیست و دو ماه از تولّدش می گذشت که باز آثار بارداری در من پیدا شد وچون با تولّد محمّد حسین به آرامش😊رسیده بودم،نسبت به این اتّفاق عکس العمل خاصّی نشان ندادم،زیرا او کودکی زیبا😍،جذاب و آرام بود. آن جمله همسرم:《هنوز تا دوازده راه داری》در ذهنم بود. اگرچه میدانستم او به شوخی گفت، امّا به استناد اینکه نیمی از هر شوخی جدّی است، به تن دادم. آن زمان اعتقاد به پیشگیری از بارداری بین مردم رایج نبود،من هم راضی بودم به رضای حق. آن روز نزدیک آمدن همسرم،سماور را روشن کردم تا چای☕️ دم کنم. در ذهنم مرور می کردم که چگونه این خبر را به او بدهم. بسیار منتظر دیدن عکس العملش بودم. چیزی نگذشت که از راه رسید. 🏡خانه ما بزرگ بود و بچّه ها معمولاً در اتاق ها یا زیر زمین مطالعه📖 می کردند و در حیاط خانه🌿🌳 که برای آن هاتفریحگاه و تفرّجگاه بود، بازی می کردند. او طبق معمول کنار سماور نشست و منتظر چای شد. چای را که برایش ریختم،گفتم:《آقا غلامحسین! یک خبر بهت بدم؟☺️》 با لحنی مهربان گفت:《بفرما خانم! انشاءالله خیره》. گفتم:《یادت می آید روزی که محمّد حسین را باردار شدم، چقدر اعصابم بهم ریخته بود؟》 گفت:《بله! دقیقا یادم هست.》 گفتم:《یادت می آید شما به من چه گفتی؟》 گفت:《من زیاد با شما حرف زدم و میزنم،برو سر اصل مطلب.》 گفتم:《هیچی! یک همراه و حامی برای محمّد حسین توراه دارم.》 همچنان که چای را در نعلبکی ریخته بود و نوش جان می کرد، گفت:《راست می گویی؟!😁》 با گفتن این کلمه شروع کرد به سرفه زدن،مبهوت شد. گفتم:《مراقب خودت باش! چه خبر است؟》 گفت:《الحمدلله!》 در همین هنگام صدای محمّد حسین بلند شد، من به طرفش رفتم و غلامحسین را تنها گذاشتم. دوران بارداری به هر ترتیب بود گذشت. من نزدیک سی و شش سال از عمرم می گذشت. با اینکه در رفاه نسبی بودم، امّا توان جسمی ام، به سبب تعدّد زایمان ها، کم شده بود، ولی شکر خدا دهمین فرزندم به نام "محمد هادی" به سلامتی به اعضای خانواده پیوست تا در دوران سختی و خوشی، همراه و یاور محمّد حسین باشد. اینقدر عزیز و دوست داشتنی بود که به دنیا آمدن برادرش اورا از آغوش من جدا نکرد. او از همان کودکی،آرام و خلّاق بود و لبخند های ملیح و شیرینش هنوز در ذهنم ماندگار است. محمّدحسین پنج سال داشت که آخرین فرزندم"نعیمه" به دنیا آمد.... ادامه دارد✍
عبدالمطلب اکبری " بسم الله الرحمن الرحیم " یک عمر هرچی گفتم به من می‌خندید و مسخره‌ام کردند، یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف می‌زدم و آقا بهم گفت: "تو شهید می‌شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این را هم گفتم اما باور نکردید
📱 یه خواهش داشتم...😊 از آقایون👱‍♂ لطفا لطفا لطفا🙏 عکس خودتون رو پروفایلتون نزارید...❌ میدونید چرا...؟!🤔 شاید من و امثال من 😶 که تعدادمون هم محدوده🙄 با دیدن عکستون چیزی مون نشه و خیلی راحت عبورکنیم :) اما...😲 هستن دخترایی که واقعا دست خودشون نیست...🤔 یبار که میبینن عکستون رو میلرزه❤️ دست و پاشونو گم میکنن... ناخوداگاه تصویرتون رو سیو میکنن و وقت و بی وقت نگاه میکنن...😐 اینا دست خودشون نیستااااا☹️ همش تقصیر این شیطان الرجیمِ😞 شاید شما ازین موضوع خبری نداشته باشید👇 که نود و نه درصد مطمئنم خبر ندارین🙄 اما هر دوتون گناه میکنید😶 شما بدون اینکه بفهمید و دخترا ناخوداگاه...😰 اما گناه شما بیشتره🤔 چون نباید عکستو میزاشتی که دل دخترمردم برات بلرزه...😓 عکسی که میزاری خیلی قشنگه هاااا تسبیح تو دست📿 ریشات🧔 لباسای سادت👕 اما همینا هم باعث به هم ریختن روح و روان دخترا میشه😞 که تعدادشون خیلی بیشتراز ماهاست داری دل رو میشکنیاااااا💔 هست؟🥺 بیاید و همین الان تصویر پروفایلتون رو تغییر بدید🙏 که هم خودتون گناه نکنید🙇‍♂ هم دل دخترمردم نلرزه و اونم گناه نکنه🙇‍♀ هم آسید ازتون راضی باشه...😍 هرکس که پایست اینکارو انجام بده...👇 بلند بگه ...✋😊 و همین الان بره تغییر بده✌️ واقعا چه اشکالی داره شما که مذهبی ای عکس شهید بزاری پروفایلت؟😇 عکس مدافعان حرم؟🙃 عکس بین الحرمین؟😍 اینا خیلی قشنگنااااا😍😍😍 پس👇 ...✋🌹 ببخشید که زیاد حرف زدم و سرتونو درد آوردم حلال کنید...🙂🌱 🌿🌹
دعا بکن، ولی اگر اجابت نشد ، با خدا دعوا نکن؛ میانه ات با خدا بهم نخورد، چون تو جاهلی و او عالم و خبیر...
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 مهربانم...! دلمـ گرفته است💔 دلم درانقباضی سخت فرو رفته است.😞 دلم آشوب است و تنهــا با یاد تو آرام میگیرد... تورا می خواهد،بهانه ی تورا میگیرد😔 کی می رسد آن روز که با هیبت دلمان را بلرزانیـ❣ میدانی زندگی بدون تو سخت استـــ به عادتــ کرده ایم تورا نخواسته ایم😭 هنوز باورمان نشده که تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🚫 آقا😢 دلم آرامش میخواهد آرامشی از جنس آرامشی آسمانی اگر که به من دلخوش هستی از تو نیست❌ اگر که چشمانت خیس است و دلت شکسته گناه از من است..😭 💥اما میدانم که شما آنقدر مهربانی که بجای گله کردن میکنی😊 دعایم کن که با گناهانم🔞 دلیل طول نباشم.... جانم به لب رسیده😔از همه ی دنیا بریده ام... خداکنــد که نگویی تمام است⛔️😭 ببین دلتنگی امـ💔 بیداد میکند!😭 میبندم که دیگر دلیل اشک هایت نباشم😭 میبندم دیگر گناه نکنم که دلت بشکند😔 ☑️آری میبندم که دیگر در عشقت کم نگذارم❤️ آقا جان! دنیا تورا کم دارد ..... بهانه نمیخواهد⭕️. ناگهان از راه میرسد.⚡️اما کمی که جستجو میکنی،تازه میفهمی دلت سر قرار⏰ حاضر شده. 🕊🌹🤲اللهم عجل لولیک الفرج🌹🤲🕊
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 نمازشب 🤲 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸
کنار کوه صفا هم دلش صفا نگرفت کسی‌که زیر لوای حسین جا نگرفت بدون نسخه نویسیِّ تربت اعلاش مریض‌هیچ‌کسی‌در‌جهان‌شفا‌نگرفت 💔