🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_اول
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات 23_21
#پارت_سوم 🦋
دقایقی نگذشت که درد عجیبی به سراغم آمد.
این بار وحشت زده تر از دفعه قبل،صدا زدم:((غلامحسین!))
او سراسیمه وارد اتاق شد:((چی شده باز؟چیزی به نظرت آمده؟!))
گفتم:((نه...! آثارحمل در من پیدا شده،باید سراغ قابله بروی.))
بدون اینکه حرفی بزند لباسش را پوشید و به سمت حیاط دوید و زیر شُرشُر باران به راه افتاد.
بعد از رفتن او من بلند شدم،پرده اتاق را کنار زدم.باران🌧 به شدّت می بارید،این را هم از صدای آن می شد درک کرد و هم از برخورد قطرات💦شدید باران با سطح آب حوض در وسط حیاط خانه.
درختان و گل ها از سیلی سخت باران سر خم کرده بودند🌳💐
و من غرق در#تفکّر بودم. همه جا ساکت بود.
آرامش عجیبی😊به من دست داد،خواب از سرم پرید.
فقط فراز های((یا کریمُ یا رب))بر زبانم جاری بود و به آن نور سفید خیره کننده فکر می کردم.
طولی نکشید که همسرم با قابله رسید و شروع کرد به آماده کردن وسایل مورد نیاز.دوباره درد به سراغم آمد،بی تاب شدم. قابله مشغول کار شد و باز صدای همسرم را می شنیدم که این بار،آیات📖
#سوره_مریم را تلاوت می کرد که آرامش بخش وجودم بود.
سوره که تمام شد،صدای دل نشین فرزندم بلند شد😍
قابله در اتاق را باز کرد و بیرون آمد:((آقای یوسف الهی...خدارا شکر!☺️
همسرت سالم و فرزندت پسر است)).
او ابتدا#سجده کرد و سپس وارد اتاق شد. بعد از دلجویی از من،نوزادم را بغل کرد و چندین بارشکر خدا را بر زبان جاری نمود. فقط دیدم زمزمه می کند:
((محمّدعلی،محمّد شریف،محمّد مهدی،محمّدرضا)) و این هم محمد حسین☺️.
متوجّه شدم دنبال نامی می گردد که با محمّد شروع شود،زیرا او با خدای خود عهد کرده بود که هر پسری به او عطا کند،اسمش را محمّد بگذارد. واقعاً هم وقتی نام محمّدحسین بر زبانش جاری شد، نا خودآگاه مظلومیت و محبوبیت حسین بن علی(ع) در ذهنم نقش بست.
نامش را #محمّد_حسین گذاشتیم و از اینکه خداوند در اوج بارش رحمت خود✨
و در #شب_نزول_قرآن📖،این فرزند را به ما عطا کرد،دلمان روشن شد.
او نوزادی خوش سیما و جذّاب بود.کمتر کسی بود که با دیدنش به وجد نیاید،امّا آن نور هنوز هم ذهن مرا درگیر کرده بود.
محمّد حسین در گهواره بود و صدای تلاوت قرآن و دعای کمیل پدر لالایی اش.
پنج شش ماه داشت که مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی(ع)شروع شد. در روضه ها وقتی که وعّاظ روضه علی اصغر می خواندند، مرتب
محمّدحسین در آغوشم بود اشک
می ریختم و اوج دلدادگی به ساحت مقدّس سالار شهیدان و محبّت به
اهل بیت(ع) را چاشنی شیری می کردم که او از آن تغذیه می نمود.
حدود بیست و دو ماه از تولّدش
می گذشت که...
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
گذری بر زندگی
#شهید_والامقام
#سرلشگر_خلبان
#سید_علی_اقبالی_دوگاهه
#قسمت_اول
#سیدعلی در هفتمین روز از مهرماه 1328 در محله دوگاهه پایینبازار رودبار به #دنیا آمد.
پس از گذراندن دوران #کودکی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دبیرستان امیرکبیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست از این دبیرستان مدرک تحصیلی #دیپلم را اخذ کند.
#اقبالی_دوگاهه در سال 1346 به استخدام #نیروی_هوایی درآمد و پس از طی آموزشهای نظامی و #موفقیت در آزمونهای زبان انگلیسی، مهارتهای #فنی و #تخصصی ، انجام دورههای #پرواز و #پرواز مقدماتی با #هواپیمای پاپ و اف-33 در دانشکده #پرواز در مرداد 1347برای تکمیل دوره #خلبانی و #پرواز با #هواپیماهای پیشرفته #جت شکاری به همراه دو نفر از دانشجویان به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد.
وی پس از بازگشت از این دوره آموزشی در سال 1348 به عنوان افسر #خلبان_شکاری تاکتیکی فعالیت خود را آغاز کرد .
#ادامه_دارد
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🍀🌺💐🌸💐🌺🍀
#السلام_علیک
#یا_ابا_صالح_المهدی_عج
نشانه های آغاز امامت
#حضرت_مهدی_عج
به فرمایش پدر بزرگوارش
#امام_حسن_عسکری_ع
#قسمت_اول
یکی از راویان به نام ابوالأدیان میگوید: من نامهرسان امام عسکری(ع) به سایر شهرها بودم. روزی به حضورشان شرفیاب شدم. نامههایی را که نوشته بودند به من دادند و فرمودند: اینها را به مدائن ببر و به افراد معینی بده و جواب بگیر. آنگاه فرمود: این سفر تو پانزده روز طول میکشد. روز پانزدهم، وارد «سُرّ مَن رأی» (سامرا) میشوی و میبینی صدای شیون از خانه من بلند است و غسال دارد بدنم را غسل میدهد.
من از شنیدن این سخن بسیار متأثر شدم و گفتم: مولای من، اگر این حادثه پیش آمد، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: کسی که جواب این نامهها را از تو طلب کند، امام بعد از من است. گفتم: مولای من، علامت دیگری بفرمایید. فرمود: آنکه بر جنازه من نماز بخواند، امام است. باز علامت دیگری خواستم. فرمود: آن کسی که از محتوای همیان خبر دهد، او امام است.
این جواب را من درست نفهمیدم و هیبت امام(ع) مانع از این شد که بپرسم مقصود از همیان چیست. از خدمت امام مرخص شدم و نامهها را به مدائن بردم و جواب گرفتم و برگشتم و درست روز پانزدهم به سامرا رسیدم و همانطور که امام خبر داده بود، صدای شیون از خانهاش شنیدم و دیدم غسال بدن شریفش را غسل میدهد. آمدم تا آن نشانهها را که فرموده بود، از کسی ببینم و امام زمانم را بشناسم، ولی متاسفانه دیدم جعفر، برادر امام(ع)، که مرد صالحی نبود و هیچگونه صلاحیت برای امامت نداشت، کنار در ایستاده و مردم به او تسلیت و تبریک امامت میگویند.
من متحیر و سرگردان ایستاده بودم. در این اثنا، دیدم خادم آمد و به جعفر گفت: آقا، جنازه حاضر است؛ غسل داده و کفن پوشاندهاند و منتظر نمازند.
#ادامه_دارد
🍀🌺💐🌸💐🌺🍀
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹 #شهيد_والامقام #محمد_حسین_فهمیده فرزند: محمدتقی #طلوع : 🗓 1346/02/
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#زندگی_نامه
#شهید_والامقام
#محمد_حسین_فهمیده
#قسمت_اول
#محمد_حسین_فهمیده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در روستای سراجه #قم زاده شد.
در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر #قم ادامه داد. سپس همراه خانوادهاش به #کرج مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد.
پخش اعلامیههای #امام_خمینی_ره در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در سن حدود ده تا یازده سالگی ، دیدار با #امام_خمینی_ره در بازگشت به ایران ، شرکت در #تظاهرات انقلاب اسلامی در زمستان ۱۳۵۷ و شرکت در درگیریهای #خوزستان از جمله اقدامات اوست.
وی در بیست ششم شهریور ماه ۱۳۵۹ یک هفته پیش از اعلام رسمی آغاز جنگ و همراه نیروی مقاومت بسیج به جبههٔ #خرمشهر اعزام شد.
از آنجا که در روزهای نخستین از شرکت او در #خط_مقدم جلوگیری میشد، با تلاشهایی از جمله یک نفوذ #چریکی به خط نیروهای دشمن، برای حضور در خط مقدم اجازه گرفت.
وی در #غروب سی و یکم شهریور ماه از نخستین روزهای اعلام #تجاوز نظامی ارتش عراق همراه با محمدرضا شمس در جبهه نبرد حضور رسمی یافت.
این دو، یک بار در هفته اول مهرماه #زخمی شده و به بیمارستان ماهشهر اعزام شدند.
چند روزی پس از #بهبودی با ترخیص از بیمارستان و بازگشت به جبهه و پایان دادن مجدد به مخالفت فرماندهان با حضورشان ، به خط مقدم اعزام شدند. امّا #فهمیده بار دیگر در بیست و هفتم مهرماه طی مقاومت در برابر حملههای دشمن دوباره #زخمی شد.
#ادامه_دارد
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ۲۵ آبان ماه روز حماسه و ایثار مردم #اصفهان نماد حماسه ماندگار مردم #اصفهان روز تشییع 370
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#سال1361
#آبان_ماه
#بیست_و_پنجم_آبان
#روز_حماسه_و_ایثار
#مردم_اصفهان
#قسمت_اول
روزی که #زمین میزبان #فوجی از #بهشتیان بود
۲۵ آبان ۱۳۶۱ بود، #شهید آوردند، یکی از پس از دیگری؛ کاروان ۳۷۰ نفری #جوانانی که با ذکر یا زینب (س) #شهیدِ آب و آتش شده بودند و در یک روز #میهمان مردمان شهر زیبای خدا .
آن روز #پیکرهای_گلگون_شهدای عملیات محرم بر دستان قدردان جمعیتی کم سابقه، به #گلستان_شهدای اصفهان رسیدند و در خاک پاک #میهن آرام گرفتند.
۲۵ آبان ۱۳۶۱ ، آسمان اصفهان #گلگون و زمین ، قدمگاه مردان و زنانی شده بود که #پیکر بر آب رفته ۳۷۰ فدائی راه سرخ #سیدالشهدا_ع را با سربلندی #تشییع و با ماهی #قرمزهای فدایی وطن وداع کردند.
خانم حیدری نبی همسر و مادر #شهیدان #محمدعلی و #اسماعیل، یکی از صدها #مادر و #همسری که در آن روز تاریخی داغدار اما سربلند از #شهادت مردان خانهاش، برای بدرقه #شهدا به میدان امام اصفهان رفته بود در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان اظهار داشت: آن روز در اصفهان #زلزله شده بود، ۲۵ آبان ۱۳۶۱ جمعیتی #عظیم برای #وداع با #شهدا آمده بودند و انگار گردی از عزا و ماتم بر سر #شهر ریخته شده بود، جمعیت آن قدر زیاد بود که تا #گلستان_شهدا جای سوزن انداز نبود و من هم، مانند خیلیها به پاس لطف #خدا از این توفیق، تنها ذکری که بر لب داشتم حمد و ستایش پروردگار بود و بس .
#ادامه_دارد ...
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
23.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥/ ببینید...
💽 نماهنگ "حیات متفکرانه زن"
#قسمت_اول
🔹با کدام توحید در زمانه حاضر باید زیست؟
🎙استاد طاهرزاده
#پای_منبر_استاد
#نقش_بانوان
#استاد_طاهرزاده
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🕊🥀💐🌹💐🥀🕊
#حکایت_آن_روزها
#شانزدهم_آذرماه1332
#دانشگاه_تهران
به روایت
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#دکتر_مصطفی_چمران
#قسمت_اول
صبح شانزده آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیش بینی میکردند.
نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانه جویان ندهند، از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند.
ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نیامد به داخل دانشکدهها هجوم آوردند.
آنها نقشه کشتن و شقه کردن دانشجویان را کشیده بودند و این دستور از مقامات بالاتری به آنها داده شده بود.
سرکردگان اجرای این دستور و کشتار ناجونمردانه عدهای از گروهبانان و سربازان «دسته جانباز» بودند که اختصاصاً برای اجرای آن مأوریت در آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند.
در ساعت 10 صبح دسته جانباز به همراه سربازان معمولی به دانشکده فنی رفتند.
در این ساعت دانشجویان در سر کلاسهای درس حاضر بودند و به خاطر شرایط ویژه دانشگاه و حضور گسترده نظامیان، از هر اقدامی که بوی اعتراض و تظاهرات دهد، اجتناب میکردند.
#ادامه_دارد
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#دوران_سربازی
#ماه_مبارک_رمضان
#مسئول_آشپزخانه
#قسمت_اول
ظهر است. سربازها با لب و دهان خشکیده جلو سالن غذاخوری صف کشیدهاند
رادیو، دعای روز #اول_ماه_رمضان را میخواند
گروهبان، با دلشوره به ساعتش نگاه میکند
صدای شیپور آماده باش، همه را به خود میآورد
همه خودشان را جمع و جور میکنند و برای استقبال از سرلشکر آماده میشوند
ماشین سرلشکر ناجی جلو ساختمان غذاخوری میایستد
گروهبان به استقبال میرود. راننده ماشین زود پیاده میشود و در را برای سرلشکر باز میکند
سگ پشمالوی سرلشکر از ماشین پایین میپرد و دم تکان میدهد
لحظه ای بعد، سرلشکر میآید
همه به احترام او پا میکوبند
از رادیو #دعا پخش میشود سرلشکر، سیگارش را روشن میکند و با اشاره به گروهبان میفهماند که رادیو را خاموش کند
گروهبان دوان دوان میرود سرلشکر همراه با سگ و رانندهاش به طرف #آشپزخانه راه میافتد
#ادامه_دارد....
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
#یاد_یاران
یادی از
سردار رشید اسلام
#شهید_احمد_حجتی
و همرزمان #شهیدش
#عبدالحسین_رجائی
و #احمد_معین
به نقل از همرزمان
سال 1361
خرمشهر
عملیات الی بیت المقدس
#قسمت_اول
#آخرین_دیدار
اردیبهشت سال شصت و یک ، در سمیناری با حضور فرماندهان و مسئولان جنگ که در رابطه با عملیات #الي_بیت_المقدس در اهواز تشکیل شده بود شرکت کرد .
بعد برای حضور در مراسم یکی از برادران #جهادگران_شهید به نجف آباد برگشت .
اون دو روزی که در نجف آباد بود #وصیت_نامه_اش رو نوشت و با دوستان و اقوامش خداحافظی کرد .
نزدیکیهای غروب بود که برای شرکت در عملیات #الي_بیت_المقدس راهی منطقه شدیم .
تازه از داران رد شده بودیم که به یک کافه رسیدیم ، همانجا از ماشین پیاده شدیم که هم نمازمان را بخوانیم و هم غذایی بخوریم .
آن موقع #اکبر_فتاح_المنان ، #علی_ایمانیان و #حسین_پارسا ، که #احمد با کمک اونها جهاد رو تشکیل داده بود ، #شهید شده بودند .
#احمد وضویش را گرفت و بی آنکه آستینهایش را پایین بکشد ، ایستاد به نماز . نمازش را که خواند با حالت خاصی گفت : « حسین آقا ، #علی كه #شهید شد . #حسین_پارسا و #اکبر هم #شهید شدند ، امّا من هنوز مانده ام . نمی دونم چرا با این که #محمدعلی و #حسین در خواب ، خبر #شهادتم رو بهم دادند امّا هنوز زنده ام !»
اونقدر گرفته بود که حتی نتوانست غذایش را تمام کند . در راه به روستایی رسیدیم . بعد از سوار کردن دو تا از دوستانش ، من به جای #احمد پشت فرمان نشستم .
حدود ساعت چهار صبح بود که به قرارگاه شوش رسیدیم و بعد در مقر جدیدی که با بچه های جهاد در مدرسه ای راه اندازی کرده بودیم ، ماندیم . چون نقشهی عملیات عوض شده بود به دارخوئین رفتیم و اونجا مقرّ جدیدی رو احداث کردیم ، سه روز بعد ، عملیات #الي_بیت_المقدس شروع شد .
#عاشقانه_های_شهید
دارخوئین محل استقرار نیروهای تیپ14 امام حسین(ع) بود . بچه های جهاد نجف آباد هم اونجا آمده بودند . قبل ازظهر بود که من به دارخوئین رسیدم ، #شهید_حجتی هم بیشتر از چند ساعت نبود که آمده بود . بعد از سلام و احوالپرسی ، چند نفری بیرون محوطه قدم می زدیم که ایشون با صدایی که پر بود از غم و غصه ، گفت : من زمان انقلاب وقتی توی راهپیماییها و تظاهرات شرکت می کردم دلم نمی خواست #شهید بشم . راستش می خواستم سرانجام هدفی رو که دنبال می کردیم ببینم . بعد از پیروزی انقلاب در درگیرهایی که منافقین و گروهکها توی شهرهای مختلف ایجاد کرده بودند هم دلم نمی خواست #شهید بشم . دلم می خواست روند تشکیل جمهوری اسلامی و ایجاد ارگانها و پایه های اصلیش رو ببینم . امّا حالا واقعاً برای #شهادت آماده ام .
#ادامه_دارد
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌹🕊🌷🕊🌷🕊🌹
#هفتم_تیر
#ترور_شهید_بهشتی
#و_72_یار_انقلابی_ایشان
#قسمت_اول
ساعت ۲۰/۳۰ دقیقه روز یكشنبه ۷ تیر ۱۳۶۰، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیأت دولت و …) به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه ی تهران وارد شدند.
نوای ملكوتی قرآن كریم در فضای سالن طنین انداخته بود و صالحان را بشارت تحقق وعده ی الهی می داد.
پس از پایان قرائت قرآن كریم و اعلام برنامه، #دکتر_بهشتی آغاز سخن نمود. بحث درباره ی تورم بود، اما عده ای از اعضا خواسته بودند كه راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. #دكتر_بهشتی سخنانش را آغاز كرد .
ما بار دیگر نباید اجازه دهیم، #استعمارگران برای ما مهره سازی كنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.
تلاش كنیم كسانی را كه #متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به #بازی نمی گیرند، انتخاب شوند.
این كلمات كه از لبان حقگوی #دکتر_بهشتی بیرون تراوید. ناگهان #برقی جهید و #نوری خیره كننده و صدایی #مهیب برخاست.
زمین تكان سختی خورد و دیوارها به شدّت لرزید.
در كمتر از #ثانیه_ای از سالن جز تلی از خاك چیزی باقی نماند.
در نخستین ساعت پس از #انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانسها بیامان در رفت و آمد بودند.
سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر #انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و #دهها نفر زیر آوار مدفون شده بودند.
اکثر #مجروحین_و_شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند، غرق در #خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند.
#ادامه_دارد
🌹👇🌹👇🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#خاطره_آخرین_پرواز
#سرلشگر_خلبان
#شهید_حسین_لشگری
#قسمت_اول
در یکی از روزهای گرم #شهریور سال ۱۳۵۹ و فصل برداشت #انگور در دشت ضیاء آباد #قزوین، #شهید_حسین_لشکری سرگرم کمک به پدرش بود که #ناگهان از پایگاه #هوایی_دزفول تلگرام مهم و #فوری به دست او رسید که با خواندن متن آن #اطلاع یافت که #نیروی_هوایی او را احضار کرده است.
با این وصف با #همسرش در #تهران تماس گرفت. جریان #تلگراف را به آگاهی او رساند. در این #تلگراف تصریح شده بود که بر اثر شدت #حملات_عراق به مناطق مرزی #جنوب و #غرب کشور، پایگاه #دزفول به حالت آماده باش کامل درآمده است.
حسین بلافاصله به #تهران بازگشت و از همسرش خواست نظر به اینکه #هوای_دزفول بسیار گرم است و فرزندشان #علی_اکبر چهار ماه سن دارد، شایسته است برای مدتی در #تهران در کنار خانواده اش بماند.
#همسرش از او خواست هرگاه اوضاع #مساعد شد، آن ها را به #دزفول منتقل نماید.
#حسین گفت: به امید خدا #ظرف_۱۵ روز آینده به #تهران برمی گردم!
اما گویا به #حسین الهام شده بود که تا #سالیان_دراز آن ها را نبیند.
به ذهن او رسید به #همسرش وصیت کند، به چهره #همسر جوانش که فقط یک سال و چهارماه از زندگی #مشترکشان گذشته بود خیره شد. اما پس از توکل به #خداوند قادر متعال کمی مکث کرد و گفت: دوست دارم اگر هر زمان #اتفاقی برای من افتاد، مسئله را #شجاعانه تحمل کنید!
بی درنگ #اشک از چشمانش #همسرش جاری شد و #حسین یک بار دیگر به سراغ #علی_اکبر رفت و او را بوسید و سعی کرد #چهره_معصوم او را برای همیشه به خاطر بسپارد!
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
🌹🕊🏴🕊🏴🕊🌹
#وقایع_بعد_از_عاشورا
#و_شهادت_امام_حسین_ع
#قسمت_اول
راوی می گوید: عصر عاشورا، ابن سعد سر شریف و مبارک امام حسین علیه السلام را به خولی و حمید ابن مسلم ازدی داد تا آن را نزد عبید الله ابن زیاد ببرند، سپس فرمانی صادر کرد که بقیه سر ها را که متعلق به اصحاب و خاندان حسین علیه السلام بود را بشویند سپس آن ها را همراه شمر و قیس ابن اشعث و عمرابن حجاج به کوفه فرستاد، آن ها سر ها را برداشته و به سمت کوفه حرکت کردند. ابن سعد روز عاشورا و روز یازدهم محرم نیز در کربلا بود. سپس کسانی که از خاندان و عیال امام حسین علیه السلام باقی مانده بودند را برداشت و از کربلا خارج شد.
هنگامی که ابن سعد به اتفاق اسیران به طرف کوفه کوچ کردند گروهی از بنی اسد که در منطقه غاضریه سکونت کرده بودند به قتلگاه شهیدان آمده بر اجساد پاک آنها نماز خواندند و امام حسین علیه السلام را در محلی که اکنون مرقد شریف آن حضرت است دفن کردند و علی اکبر را در پایین پای مبارک دفن کردند و نیز در پایین پای مبارک قبری حفر کردند و اجساد پاک شهیدان را که در راه یاری حسین علیه السلام سر از بدنشان جدا و آنان را آماج تیرها و نیزه ها کرده بودند، در آن دفن کردند و بدن پاک حضرت قمربنی هاشم علیه السلام ا در محلی که کمر حسین علیه السلام شکسته و دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را داغدار ساخته و سر راه غاضریه قرار گرفته و هم اکنون محل طواف فرشتگان است دفن کردند.
#ادامه_دارد ...
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━