🌿عشق حسین؛تمام معادلاتِ عالم را به هم میریزد...
عشق #حسین؛عاشق پرور است...
عشق حسین؛#شهید پرور است❤
.🌿عشق به حسین،تازه داماد نصرانی را پایبند #کربلا کرد و #وهب به هوای عشق حسین؛تازه عروسش را به مادر سپرد و عاشقانه به میدان زد⚘
.🌿بعد از هزار و اندی سال؛باز هم عشق حسین؛عشقِ زمینی را #شکست میدهد😊🌿اینبار تازه دامادی به نامِ #عباس.
متولد ماهِ اردیبهشت؛ماهِ عاشقان.نور چشم پدر و قوتِ قلبِ #مادر...
.🌿درمهرماه نود؛ لباسِ مقدسِ پاسداری به تن کرد و ورد زبانش شد: خدمت و خدمت و خدمت.
.در اردیبهشت نود و پنج؛تازه عروسش را به اربابش سپرد و به دنبالِ عشقِ حسین (ع)، راهی دیارِ #حضرت_عقیله شد.🌿میدانِ جنگِ #حلب؛ قتلگاهش شد و صورت خضاب شده با خونش چشم رفقایش را به هوای #جوانِ_کربلا بارانی کرد😔🌿قبل از شهادت #نماز خوانده بود. در تیررس دشمن؛ مثل مولایش #حسین (ع)💔
نُقل مراسم عروسی،نثارِ #پیکر سوخته اش شد😔🌿مادر میگوید: "عباس من برای مردن حیف بود! او باید شهید میشد" و خوشحال است که لحظه تدفین به پاسِ این سربلندی، شیرش را حلالِ شیرپسرش کرده.🌿پدر میگوید: "از همان دوران کودکی،مسیر #بندگی را در پیش گرفته و نُه ساله بود که #اعتکاف های رجبی اش را آغاز کرد"
.🌿حالا چندسالی هست که جایِ عباس،در میان اعتکاف های رجبی خالیست اما اکنون، #معتکف آسمانها است⚘🌿جایش خالیست اما...گرمی حضورش،همه شهر را گرم میکند.
.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
.🌺به مناسبت تولد #شهید_عباس_دانشگر
.📅تاریخ تولد : ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲. سمنان
.📅تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۹۵.حلب
#میلادت_مبارک_عباسِ_دلها🎂🌺
@mohebin_velayt_shohada🌹
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت #علی (ع) آویزِ نخل ها میکردند.
.
🍃امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش #عشق به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!!
.
🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش #دنیا چشم گشود...
.
🍃نامش را #میثم نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤
.
🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع).و دست پرورده مادری که با شیره جان،عشق #حسین(ع) را به کامِ شیر پسرش میداد🙂
.
🍃به واسطه پدر پایش به #مسجد و #هیئت و #بسیج باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد⚘
زمزمه جسارت به #حرم_آل_الله(علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود.
.
🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی #زینبیاش میسپرد و خود راهی دیار #عشق میشد.
.
🍃از #حضرت_زینب(س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد.
.
🍃بعد از مقاومت بسیار،حین برگرداندن #پیکر همرزمش،خود نیز شهد شیرین #شهادت را نوشید.
.
🍃تیری که سرِ میثم را به پای #نگارَش انداخت...😔
.
🍃روزی که در #معراج پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت...
.
🍃میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که #سر و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔
.
🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب" رویش نقش بزنند...
.
🍃حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل میکند تا دخترها طعمِ شرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ #پدرِ آسمانی خود🙂
.
🍃حکمتِ میلادت،فداشدن به راهِ #عشق بود⚘
به قولِ خودت:
"لا یُمکِنُ الفرار مِن عشق #حسین (علیه السلام)"
.
🍃#میلادت_مبارک، بابا میثمِ فاطمه ها
.
✍تویسنده: #زهرا_قائمی
.
🍃به مناسبت تولد شهید #میثم_مدواری
.
📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳
.
📅تاریخ شهادت : ۱۶ تیر ۱۳۹۴حلب
.
📅تاریخ انتشار:۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
.
🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا
@mohebin_velayt_shohada
ایدی کانال👆🌹
شهدا و عنایت امام زمان(عج)
شیرعلی زمین کشاورزی داشت. ذاکر اهل بیت (ع) بود☺️
شاعر بود و در وصف اهل بیت (ع) شعر میسرود.😍
زندگی او ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.😍❤️
او از کسانی بود که عشق به مولایش امام زمان (عج) در جانش ریشه دوانده بود.❤️ برای همین قسمتی از زمینهایش را به ساخت مسجدالمهدی (عج) اختصاص داد.🌹🌷
دربارهی او ماجراهای زیادی نقل میکنند.
او از کسانی است که #ارتباط عجیبی با مولایش داشت.
از اتفاقاتی صحبت میکرد که کمتر از دیگران شنیده میشد!
با شروع #جنگ زندگی را رها کرد و راهی جبههها شد.🌸آخرین باری که برگشت در کنار کتابخانهی مسجد برای خود قبری کند!😢
گفت:«من را اینجا دفن کنید!» برخی به او اعتراض کردند که این چه کاری است که انجام میدهی؟ اما او با جدیت میگفت از این عملیات برنمیگردم!😔😭
دیگری گفت:
«این قبر که برای قامت رعنای شما کوچک است!»
شیرعلی هم جواب داد:
«نه، اندازه است.» عجیب بود که وقتی #پیکر پاک او را آوردند
#سر در بدن نداشت! برای همین دقیقاً به اندازهی قبرش بود😔😔
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_شریف_صلوات
#یاد_امام_و_شهدا_دل_رو_میبره_کرب_و_بلا😭
#شهدا_شرمنده_ایم_که_مدام_شرمنده_ایم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
#دلنوشته زيباي يك رزمنده برای نسلهای بعد
💢ما می خواستیم محکوم تاریخ نشویم و نسل بعد ما را #وطن_فروش نداند و جنگ آمد ... میدانی چه میگویم؟؟ آری جنگ آمد. ما به دنبال جنگ نرفته بودیم🚫 او آمد
🔰تعدادی از ما تحت امر امام و ولی مان جنگیدیم👊 #رزمنده شدیم. عده ای رنگ رزمنده گرفتند. عده ای نیز رنگ رزمندگی به خود پاشیدند. و تعدادی نیز رنگ جبهه را ندیدند و #راوی جنگ شدند.
عده ای #رفتند.
عده ای #ماندند.
اما یا ز#خم برتن یا داغ بر دل و عده ای نیز داغ بر پیشانی زدند.
↫عده ای #مفقود
↫عده ای مظلوم
↫عده ای مغموم
↫وعده ای نیز مذموم
💢تعدادی آمده بودند تا بروند. قرار را بر #رفتن گذاشته بودند. عده ای نیز آمده بودند تا بمانند. چاره ای نبود. شهیدی گفته بود: "از یک طرف باید بمیریم تا آینده شهید🌷 نشود و از طرفی باید #شهید شویم تا آینده زنده بماند.
🔰عده ای آمده بودند تا از خود #حساب بکشند. عده ای تا حساب های خود را تسویه کنند. عده ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند👌 عده ای نیز حساب باز کردند. عده ای نیز آمده بودند تا حسابی آدم شوند. عده ای آمدند تا بی پیکر شوند ... عده ای نیز #پیکر تراش
عده ای نیز پیکره ی یک "بت"
عده ای ویلچری♿️
تعدادی ویلایی
عده ای حاضر✌️
تعدادی ناظر
قومی نیز #غافل
💥واما..
💢دیوانگی #جوانی ما با جنگ مصادف شد. در ما میل به زیستن زنده بود. حس عاشقی و معشوقی نیز جریان داشت. اما جنگ آمده بود.چه باید میکردیم؟ آیا جز جنگیدن چاره ای داشتیم⁉️ ما هم آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم. اما #جنگ نزدیکتر از دور بود.
🔰جنگ بود. باید این نزدیک را پاسخ میدادیم و نزدیکمان دور شد و دور و دور و دور به ساعات ۸ سال باید میرفتیم به دنبال این #قافله. مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم❓
💢برای ما هم #جان عزیز بود. از توپ وتفنگ و ترکش💥 میترسیدیم. باید جرأت می یافتیم. عشق و عاشقی و معشوقه را به امید #دفاع از تمامی عاشقان ومعشوقانی مانند شما رها کردیم ...و رفتیم ...چه باید میکردیم؟
🔰ما بدنبال #حاکم شدن نرفتیم🚷
خواستیم محکوم تاریخ آینده نشویم. خواستیم فردا از نگاه تیز و شماتت بار شما فرار نکنیم. ما خونخواری نیاموخته بودیم. باور کن از رنگ خون میترسیدیم. اما به #خونخواهی رفتیم. خونخواهی سرهای به ناحق بریده شده. مگر چه باید میکردیم؟؟؟
💢از جنگ به بعد شکل عاشقی مانیز تغییر کرد. #عاشقی ما با دلتنگی و دلبستگی به محبوبه های شب♥️محبوبه های شب عملیات. محبوبه های جا مانده در ارتفاعات میمک، قلاویزان "ماووت" و جاماندگان در زیر خاک ریزهای #مجنون و رفیقان رفته تا دهانه ی خلیج
و نبرد های نابرابر جبهه ها
🔰باور کنید قطار قطار رفتیم👥
واگن واگن برگشتیم
جوان #جوان رفتیم
پیر پیر برگشتیم
راست راست رفتیم
شکسته شکسته🥀 بر گشتیم
گروه گروه رفتیم.دسته دسته برگشتیم
دسته دسته رفتیم، #تنهای_تنها برگشتیم
💥اما #ایستادیم
💢آری من و تو حق داریم همدیگر را نشناسیم. از دو نسل #متفاوت، دوستان ما آنسوی دردها ورنج ها به ساحل و ما این سمت چشم دوخته به افق های نامعلوم😭
🔰راستی اگر نمیرفتیم چه میکردیم⁉️
باور کنید ما هم دل داشتیم😢
↵با دل رفتیم، بیدل برگشتیم
↵با #یار رفتیم، با بار بر گشتیم
↵با پا👣 رفتیم، بی پا برگشتیم
↵با عزم رفتیم، با زخم💔 برگشتیم
↵پر شور رفتیم، #پرسوز برگشتیم
⇜ما پریشانیم ...اما #پشیمان نه
⇜شکسته ایم ... اما نشسته نه❌
⇜دلخسته ایم ...اما دست بسته نه
💢ما همان #سربازان پیاده ایم. سواری نیاموخته ایم. سوای شما نیز نیستیم✘ ما همان دیروزی هستیم. تعداد ما میدانید در ۸سال چه تعداد بود؟ ۳ونیم درصد از جمعیت #ایران. اما مردم تنهایمان نگذاشتند.
🔰آری همه ی ما ۸ سال بودیم، با هم در کنار هم. #تو هم بودی. آری همه بودند. نگاه محبت آمیز آن دوران به ما؛ هدایای مادران و پدران شما به جبهه♥️ گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه. گذشتن از فرزند و اعزام فرزند دیگر. #تحمل بمباران. تشییع رفیقان ما. دیدار وعیادت و دلجویی از جانبازان ما.
💢آری مردم بودند..ایستادند، مقاومت کردند👊 تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند. ما هنوز #مدیون لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ماهدیه کردید.
🔰ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم. طلبی نداریم❌ اما بدانید... قرار "دیروز" آنچنان بود. از امروز شرمنده ایم. ما غارت را آموزش ندیده بودیم.
#غیرت را تجربه کردیم.
از امروز #شرمنده ایم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت "مادرشهید"
🔹صفحه ۱۹۵_۱۹۴
#قسمت_هشتاد_و_پنجم🦋
((عینک))
این دفعه چهار ،پنج ماه #جبهه بود .
وقتی برگشت، دیدم عینکش همراهش نیست.
#محمّدعلی، برادرش، پرسید:« #محمّدحسین عینکت کجاست؟! چرا به چشمت نمیزنی؟ مگر دکتر نگفت آن را بر ندارد و مرتب هم برای درمان به تهران بیا؟»
گفت:«راستش آن را گم کردم .»
برادرش گفت:« مگر میشود؟!»
با کمال تعجب شروع کرد به تعریف کردن:« در یکی از شب هایی که برای شناسایی روی ارتفاعات #دشمن رفته بودم ،با دو نفر از برخورد کردم تا آمدم به خودم بجنبم ،بالای سرم رسیده بودند.»
من هم مجبور شدم که درگیر شوم.
اول یکی از آنها را زدم و به پایین پرت کردم ،اما دیگری سماجت کرد و با مشت و لگد به جان هم افتادیم .
در همین حین ضربهای به سرم خورد و بی حس روی زمین افتادم.
آن عراقی هم از فرصت استفاده کرد و پاهایم را گرفت و به طرف پرتگاه کشاند.
دیگر رمقی برایم نمانده بود که از خود دفاع کنم.
آن ضربه کاملا گیجم کرده بود .
کار را تمام شده می دیدم.
با دستانم سعی می کردم جایی را بگیرم و نگذار مرا روی زمین بکشد، اما فایده ای نداشت.
دیگر تقریباً به لبه پرتگاه رسیده بودم .
در همین موقع عراقی که اصلاً متوجه پشت سرش نبود، پایش به سنگ گرفت و تعادلش را از دست داد.
پایم را رها کرد تا خودش را نجات بدهد،
اما قبل از اینکه بتواند کاری بکند به پشت رو زمین افتاد از لبه پرتگاه به پایین دره پرت شد .
من هم بیهوش روی زمین افتادند و دیگر چیزی نفهمیدم.
وقتی به هوش آمدم دو ،سه ساعتی گذشته بود و تا حدودی نیرویم را به دست آورده بودم .
بلند شدم و به سختی خودم را به نیروهای خودی رساندم.
وقتی حالم بهتر شد ،تازه متوجه شدم از اینکه هم خبری نیست و در همان درگیری آن را از دست دادم .
به نظرم گاهی اوقات محمّدحسین از #شهادت و خطر صحبت میکرد و میخواست ما برای شنیدن این حرفها طبیعی شود.
واقعا هم چنین شده بود من سالها بود خودم را برای شنیدن خبر شهادت او آماده کرده بودم ،اما در همه این سالها به این فکر بودم که فراقش را چگونه تحمل کنم.
او حتی محل خاکسپاری #پیکر پاکش را به برادرانش نشان داده بود، اما باورش برای من سخت بود.
در یکی از روزهایی که محمّدحسین به مرخصی آمد، قرار شد که ما برای درمان چشمانش به تهران برود، چون حال عمومی است خوب نبود و چشمانش درد داشت .
دستور چنین شد که برادرش محمد علی او را با ماشین به تهران ببرد.
وقتی برگشتند، محمّدعلی به من گفت:« مادر ! خیلی به حال محمّدحسین غطبه میخورم.»
گفتم:« چرا؟ چی شده؟»
گفت :«در طول مسیر که میرفتیم، حال محمّدحسین بدتر شد .
چشمانش به شدّت درد گرفته بود و اذیتّش میکرد.
او همیشه با صحبتهای شیرینش برای من راه راکوتاه و سفر و سختیهای سفر را آسان میکرد......
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌹🕊🏴🥀🏴🕊🌹
#شهداء_و_امام_رضا_ع
#دلتنگ_امام_رضا_ع
سال ۱۳۶۴ بود که #محمد_حسن از جبهه مرخصی اومد قم.
بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم #امام_رضا_ع نرفتم ، دلم خیلی برای #آقا تنگ شده.
گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو،
گفت: نه، حضرت #امام که نایب #امام_زمان_عج است ، فرموده : جوان ها جبهه ها را پر کنند.
زیارت #امام_رضا_ع برام مستحبه اما اطاعت امر نایب #امام_زمان_عج لازم و واجبه.
من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز! امر #امام زمین می مونه.
گفتم: خوب برو جبهه؛ و او رفت.
عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد و #محمد_حسن توی عملیات به #شهادت رسید.
به ما خبر دادندکه #پیکر پسرتون اومده معراج #شهدای اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید.
رفتیم معراج #شهدا و دو روز تمام گشتیم اما #پیکر پیدا نشد.نشستم و شروع به #گریه کردن کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم، ببخشید؛ پیکر #محمد_حسن اشتباهی رفته #مشهد_امام_رضا_ع دور ضریح #آقا طواف کرده و داره برمی گرده.
گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق #امام_رضا_ع بود
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#السلام_علی_الراس_المرفوع
#زندگی_زیباست
#اما_شهادت_زیباتر
در دید قاب #چشمان کوتاه بین من #سر از #بدنت جدا شده است ، اما همانطور که ازمکتب حسین (ع) آموخته ایم ، #سر بر #فراز نی ، #رمزی است میان خدا و #عشاق ....
معنی #عشق بازی این است که #سر "سردارها" بر دارها و از تن ها #جدا شود و این بهانه #دیدن است #دیدن (( معشوق ))
و چقدر خوب #خدا را دیدید که #سر دادید.
ای #مردان مرد ، ای #افلاکیان خاکی ، #سر دادید اما #سنگر ندادید . #سر دادید اما #بالی برای #پرواز بشما داده شد تا راحتر راه های زمینی را به #شوق پرواز برای #شهادت بپمایید .
صورت های #نورانی اما #خسته شما حاکی از آن بود که خسته شده اید از این #دنیای وانفسا ، اما بهانه خوبی بود برای آسمانی شدنتان...
سربندهای #سرخ و #سبزی که بر #پیشانی شما به نام نامی اهل بیت (ع ) #مزین بود از #پیکر پاکتان جدا گشت اما #دست شما به #دامان آنها رسید .
اربابتان ،سالار #شهیدان در راه #وصل به #معبود سر خود را عاشقانه #تقدیمش نمود و شما شاگردان ، به #تاسی از ایشان و با اختیار #قدم در طریق #کربلا گذاشتید و می دانیم که #اسرار جز بر کسانی که #سرهایشان بریده شده ، و بر اغیار #فاش نخواهد شد .
#شهید_عزیزم
#سر دادید اما هزاران #چادر بر سر #زنان ایرانی و #ناموستان شد .
#سرت را دادی اما هنگام جدا شدنش ، حضرت صاحب الزمان (عج) آنرا بر #دامانش گرفت ، خدا هم که #عاشقت شد و چه چیزی #ارزشمندتر از این ....
ما #رزمندگان #جنگ نرم سر افرازانه ، #سردار این روزهای #بارش آتش خشم دشمنانیم و در راه رسیدن به ' الله' ، آن خریدار خوبان ، #سرهایمان همانند شما #آماده جدا شدن است .
🌹 #شهدا
🌹🕊 #همیشه
🌹🕊🌹 #نگاهی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#ارسالی_از
#اعضاء_محبوب_کانال
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹
#بزرگ_مردان_کوچک
#نوجوان_شهید
#عشق
#انجام_تکلیف
#دانش_آموز
#مدرسه_عشق
#خاطره
یکى از روزها ، در منطقه عملیاتى « والفجر یک » در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلىالله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.
از دور پیکر #شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از #شهادتش مىگذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید #نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.
بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مىتپیده، برجستگىاى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به #پیکر استخوانى و اندام اسکلتىاش بود، در گودى محل چشمانش، #معصومیت دیدگانش را مىخواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوانهایش بهم بریزد، دکمههاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک #کتاب و #دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مىشد، برگرداندم؛ #کتابى که 10 سال تمام، با #شهید همراه بوده است، #کتاب فیزیک بود.
یک #دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ #خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مىدیدم، مىداد؛ نام #شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.
مسئلهاى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات #کتاب و #دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم #فراغتى یافت، #درسش را بخواند.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
بالاَخص #شهدای_دانش_آموز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#سال1361
#آبان_ماه
#بیست_و_پنجم_آبان
#روز_حماسه_و_ایثار
#مردم_اصفهان
#قسمت_اول
روزی که #زمین میزبان #فوجی از #بهشتیان بود
۲۵ آبان ۱۳۶۱ بود، #شهید آوردند، یکی از پس از دیگری؛ کاروان ۳۷۰ نفری #جوانانی که با ذکر یا زینب (س) #شهیدِ آب و آتش شده بودند و در یک روز #میهمان مردمان شهر زیبای خدا .
آن روز #پیکرهای_گلگون_شهدای عملیات محرم بر دستان قدردان جمعیتی کم سابقه، به #گلستان_شهدای اصفهان رسیدند و در خاک پاک #میهن آرام گرفتند.
۲۵ آبان ۱۳۶۱ ، آسمان اصفهان #گلگون و زمین ، قدمگاه مردان و زنانی شده بود که #پیکر بر آب رفته ۳۷۰ فدائی راه سرخ #سیدالشهدا_ع را با سربلندی #تشییع و با ماهی #قرمزهای فدایی وطن وداع کردند.
خانم حیدری نبی همسر و مادر #شهیدان #محمدعلی و #اسماعیل، یکی از صدها #مادر و #همسری که در آن روز تاریخی داغدار اما سربلند از #شهادت مردان خانهاش، برای بدرقه #شهدا به میدان امام اصفهان رفته بود در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان اظهار داشت: آن روز در اصفهان #زلزله شده بود، ۲۵ آبان ۱۳۶۱ جمعیتی #عظیم برای #وداع با #شهدا آمده بودند و انگار گردی از عزا و ماتم بر سر #شهر ریخته شده بود، جمعیت آن قدر زیاد بود که تا #گلستان_شهدا جای سوزن انداز نبود و من هم، مانند خیلیها به پاس لطف #خدا از این توفیق، تنها ذکری که بر لب داشتم حمد و ستایش پروردگار بود و بس .
#ادامه_دارد ...
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#سال1361
#آبان_ماه
#بیست_و_پنجم_آبان
#روز_حماسه_و_ایثار
#مردم_اصفهان
#قسمت_دوم
#همدلی و #همکاری کم نظیر اصفهانی ها در روز #حماسه_ایثار
درحالی که کاروان ۳۷۰ نفری #شهدای عملیات محرم از جنوب کشور راهی دیار زنده رود شده بود تا در #آغوش خانوادههایشان آرام گیرند، مردم اصفهان به ویژه آنان که در نزدیکی #گلستان_شهدا ساکن بودند در فراهم کردن مکان مناسب برای #خاکسپاری فرزندان خود با ستاد #شهدای اصفهان همکاری می کردند.
مسئول ستاد #شهدای اصفهان در سال ۱۳۶۱ در این مورد به خبرنگار تسنیم در اصفهان گفت :
برای خاکسپاری ۳۷۰ #شهید عملیات محرم فقط یک روز فرصت داشتیم تا خانه های اطراف #گلستان_شهدا را از سکنه تخلیه، تخریب و آماده سازی کنیم.
اکبر علی یاری افزود : عصر روز ۲۳ آبان ۱۳۶۱ به همراه چند نفر از اعضای ستاد #شهدا به منازل اطراف #گلستان_شهدا سرزدیم و با اهالی در مورد برنامه #خاکسپاری ۳۷۰ #شهید و کمبود مکان در #گلستان صحبت کردیم، که با موافقت و حتی #اشتیاق وصف ناپذیر مردم به منظور تخلیه و تخریب خانه هایشان برای #میزبانی از #شهدای دفاع مقدس روبه رو شدیم.
وی با اشاره به اینکه در این اقدام تاریخی حدود ۱۶ خانه را در کوچه لسان الارض تا پشت تکیه لسان الارض در #گلستان_شهدای کنونی و بخشی دیگر از این مکان را فقط درمدت یک شب تخلیه و آماده سازی کردیم، گفت: اهالی محل داوطلبانه به کمک ما آمدند و سخاوتمندانه با دست خود خانههایشان را برای #میزبانی از #شهدای گلگون کفن ۲۵ آبان تخریب و آماده سازی کردند ، این کار فقط با دلی #عاشق و روحی #آسمانی امکان پذیر بود.
مرتضی آرسته از پیشگامان انقلابیِ اصفهان هم در توصیف فضای آن روز تاریخی گفت : شب قبل از #تشییع_شهدای عملیات محرم، تعداد زیادی از مردم #اصفهان اعلام آمادگی کردند و غسل و شست و شوی #پیکر پاک فرزندان غیور میهن را در مناطق مختلف شهر برعهده گرفتند .
#ادامه_دارد ...
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ