#تلنگر
#شهیدانه
#شهدا_بهترین_الگو
#سردار_شهید
#مصطفی_ردانی_پور
رفتم داخل ..
به نگهبان گفتم با فرمانده تون کار دارم ..
گفت الان ساعت ۱۱ هست و ملاقاتی قبول نمی کنن
رفتم در اتاقش رو زدم .. رفتم داخل روی سجاده نشسته بود و داشت ذکر میگفت ..
چشماش سرخ بود و خیس اشک .
رنگ به رو نداشت . نگران شدم ..
گفتم مصطفی چیزی شده ؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟
سرش رو انداخت پایین ، زل زد به مهرش و دانه های تسبیح رو یکی یکی رد میکرد ..
آهی کشید و گفت از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خدا گذاشتم ..
می شینم ، فکر میکنم و نگاه میکنم به کارهای خودم ..
از خودم میپرسم . مصطفی کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت ؟
صداش بغض داشت ، بغضی که به زحمت نگهش داشته بود..
دلم به حال خودم سوخت ...
من کجا و #مصطفی کجا !!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
#در_محضر_شهدا
#سردار_شهید
#محمد_جعفر_سعیدی
در یک جمله برای شما عزیزان می گویم این انقلاب حاصل خون هزاران #شهید ، فدا کاری و از خودگذشتگی امام خمینی و هدایت های پیامبر گونه امام بزرگوار بدست آمده است ، شما برای حفظ و حراست از آن تکلیف شرعی دارید.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌷🕊🌷💐🌷🕊🌷
#در_محضر_شهدا
#بیت_المال
#سردار_شهید
#رضا_چراغی
هرگاه با ماشين به منزل ميآمد، ماشين بيتالمال را خانه ميگذاشت و با ماشين من به كارهاي شخصياش رسيدگي ميكرد. یکبار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را بهجایی برسند. حاضر نشد از ماشين بيتالمال استفاده كند و با ماشين من او را به مقصد رساند.
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#عارفانه
#سردار_شهید
#دکتر_مصطفی_چمران
#تو_را_میخواهم_که روح تشنۀ مرا به پرواز درآوری.
#تو_را_میخواهم_که جسم و جان مرا در آتش عشق بسوزانی، وجودم را همراه با دردها و غمهایش خاکستر کنی و از قفس حیات آزادم نمایی.
#تو_را_میخواهم_که عقدههای کشندۀ دلم را باز کنی و از قفس حیات آزادم نمایی.
#تو_را_میخواهم_که رازهای نهفتۀ درونم را بخوانی.
#تو_را_میخواهم_که اشک دیدهام را که عصارۀ حیات من است مقدس بشماری.
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌺🌼🍀🌷🍀🌼🌺
#عاشقانه
#همسرانه
#سردار_شهید
#حمید_باکری
با چند تا از خانواده هاے سپاه،
توے یہ خونہ ساڪن شده بودیم.
یه روز که #حمید از منطقه اومد،
بہ شوخی گفتم:
"دلم می خواد یہ بار بیاے و ببینے
اینجا رو زدن و من هم کشته شدم!!
اونوقت برام بخونے؛
فاطمه جان! #شهادتت مبارک!"
بعد شروع کردم به راه رفتن...
و این جمله رو تڪرار ڪردم......!
دیدم از #حمید صدایی در نمیاد!.
نگاه کردم، دیدم داره گریه میڪنه...،
جا خوردم!!
گفتم: "تو خیلی بی انصافے!!
هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو، اونوقت طاقت اشک ریختن من رو ندارے و نمیزارے من گریه کنم!!
حالا خودتـــ نشستی و جلوے من گریه میکنی؟!!"
سرش رو بالا آورد و گفت:
"فاطمه جان!! به خداقسم!!
اگه تو نباشی...،
من اصلا از جبهه بر نمی گردم....!!!"
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
#شهیدانه
#سردار_شهید
#اسماعیل_دقایقی
ﺟﺎﯼ " #ﺷﻬﯿﺪ_ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ" ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
" ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ "...
حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺑﺨﻮﺭﺩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..
ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ ...
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ.
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌴🌹🍀🥀🍀🌹🌴
#شهیدانه
#سیره_شهدا
#سردار_شهید
#عباس_بابائی
وقتی نبود، وقتی منطقه بود و مدتها میشد که من و بچّهها نمیدیدمش، دلم میگرفت.
توی #خیابان زنها و مردها را میدیدم که دست در دست هم راه میروند، غصّهام میشد.
زن، شوهر میخواهد بالای سرش باشد.
میگفتم: «تو اصلاً میخواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟»
میگفت: «پس ما باید بیزن میماندیم؟»
میگفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟»
میگفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن #اجر زحمتهایت را کم کنی، اصلاً پشت پردهی همهی این کارهای من، بودن توست که قدمهایم را محکمتر میکند.»
نمیگذاشت اخمم باقی بماند. کاری میکرد که #بخندم و آن وقت همهی مشکلاتم تمام میشد.
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
#سالروزشهادت
#سردار_شهید
#علیرضا_موحد_دانش
مهمان بانوی دو عالم
چند روز قبل از #شهادت_علیرضا ، من كه در خارج از كشور به سر میبردم ، خواب عجیبی دیدم.
درخواب دیدم كه تمام كوچهمان را #چراغانی كرده و دیوارهایش را از #پرچم پوشاندهاند .
خانم #فاطمه_زهرا_س جلوی در خانه ایستادهاند و مردم بین خودشان نُقل پخش میكنند .
دریافتم كه شاید برای #علیرضا اتفاقی افتاده است و همینطور هم بود .
چند روز بعد #همسرم از ایران تماس گرفتند و خبر #شهادت او را به من رساند.
#سیزدهم_مرداد سال 1362 و عملیات والفجر 2 بود ، #علیرضا كه زخمی شده بود ، در آخرین لحظات به سختی ، خودش را به بیسیم عراقیها رسانده، #سیم آن را با #دندان جوید تا مانع ارتباط آنان با عقبه گردد . پس از قطع سیم كه دشمن متوجه این كار #علی شد ، او را به #رگبار بسته ، راهی دیار #بهشت گرداند . #پیكر_مطهرش #بهشت_زهرای_تهران به خاك سپرده شد.
راوی :
#مادر_شهید
🕊 #سالروز_شهادت🌹
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#عاشقانه_شهدا
#سردار_شهید
#محمدتقی_پکوک
#فرمانده_توپخانه_لشکر27
بدانید که به دو جای بدنم شلیک خواهد شد؛ یکی به #مغزم که به اسلام میاندیشد و دیگر بر #قلبم که برای اسلام میتپد.
و همانطور که گفته بود در ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ در جاده اسلامآبادِ غرب توسط گروهک تروریستی کومله به فیض #شهادت نائل آمد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهزو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#محمدرضا_کارور
فرمانده گردان مالک، مقداد و مسئول طرح و برنامه تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص)
بچّهها محاصره شده بودند....
نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّهها «کارور» را دیدند که با قدمهای استوار به طرف «تپّههای بازی دراز» میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهزو
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#حاج_حسین_خرازی
به روایت #شهید_آوینی
وقتی از این كانال كه سنگرهای دشمن را به یكدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به #فرمانده خواهی رسید، به #علمدار
او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت اما چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش نشانهی بهتری است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#سیره_شهد
#سردار_شهید
#عباس_بابایی
وقتی با #هواپیما_پرواز میکرد، حین عملیات و آموزش هوایی، روستاهای دورافتاده رو شناسایی میکرد.
یه ماشین قدیمی داشت که سوار میشدیم و مقداری غذا و آذوقه برای روستایی ها بر میداشتیم و از میان کوهها و درهها با چه مشکلاتی رد میشدیم تا برسیم به روستایی که از روی هوا #شناسایی کرده بود.
میرفتیم آنجا و مردم روستاها من رو با لباس روحانی و #شهید رو با لباس خلبانی میدیدند خیلی براشون جالب بود و #شهید_بابایی بعد از این که وسایلی رو که آورده بودیم به روستاییها میداد، میپرسید چه امکاناتی کم دارند.
مثلا روستاییها میگفتند حمام نداریم و ایشون با پول خودشون شروع میکرد براشون حمام میساخت و من به چشم خودم میدیدم که #شهید_بابایی برای ساختن حمام با پای خودش گِل لگدمال میکرد، حمام رو میساخت و برای برق حمام، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خودش موتور برق سیار میخرید و روشنایی حمام رو تامین میکرد...
#راوی :
حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━