eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
296 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 بعد از ماجرای مجروحیت علی تازه کمی سرحال شده بود 😊 یه شب شام منزل ما بودند . با هم سر سفره نشسته بودیم و بعد از مدت ها دور هم جمع بودیم ☺️ دیدم تلفنش زنگ زد ...🤔 از لشگر بود . 😳 خبر داده بودند که اون شب بچه ها داشتن اعزام میشدند به سوریه دیدم علی قند تو دلش آب شده بود😟 عین یک گنجشکی که طاقت نشستن نداره داشت پر میکشید ...🕊 سراسیمه از سر سفره بلند شد ما همه تعجب کرده بودیم..😳 که تازه فهمیدم بله علی آقا تصمیم گرفته و میخواد خودش رو به کاروان برسونه و از غافله عقب نمونه...😟 با رفتنش ذره ای مخالفت نکردم شام رو نصفه کاره رها کرد سریع وسیله هاش رو جمع کرد منم بردمش خونشون که یه مقدار هم اونجا وسیله داشت از اونطرف هم رسوندمش ساری ... نمیدونستم این دیدار آخر من و علی هست ... عمه جان حضرت زینب (سلام الله علیها) طلبیده بودش... شوق شهادت به علی بال و پر داده بود و همین شد که علی پرواز کرد... خاطره ای از مدافع حرم 🌹🌹🌹 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سرپرستی کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی آقا بودند. یعنی مجموعا" ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرده. تازه بعد از یک عمر زندگی با فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که بودم نفهمیدم چه کار می‌کرد! یک خیّر به تمام معنا مدافع حرم می‌گوید پس از فرزندم کم‌کم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم چند کودک را بر عهده داشته و از او به عنوان «کم‌سن‌ترین خیّر» تقدیر شده‌بود . ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🥀🌴🌹🌷🌹🌴🥀 در کابینه مکتبی پسرم یك ساعت قبل از آخرین سفرش، به مغازه من تلفن كرد گفت پدر من دارم به جنوب می‌روم ، می‌خواستم خداحافظی كنم .» گفتم : مواظب خودت باش . خندید و گفت : « به من حسودی می‌كنی پدر ؟» پرسیدم : حسودی ؟! از چه بابت؟ گفت : « برای اینكه ممكن است بشوم ! ». راوی : از وزیر مکتبی گرامی باد . شادی روح و 🥀🌴🌹🌷🌹🌴🥀 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مراحل گزینش را طی کرد و وارد شد . بعد از آن هم دوره آموزش های افسری را در دانشگاه امام حسین (ع) تهران گذراند . موقع تقسیم در یگان ها،به دلیل توانمندی های زیادی که از خود نشان داده بوده به یگان یعنی یگان اعزام شد . ابتدا نمی دانست که یگان چگونه جایی است . اما خیلی زود شیفته حال و هوای آنجا شد ، خودش را بیشتر از هر زمانی به نزدیک می دید . خوشحال بود که در محلی خدمت می کنند که برای و مفید است. بعضی وقت ها که به می آمد از فرط فقط می خواست . می گفت آموزش ها و دوره های فشرده ای را در طول می گذرانند و همچنین برخی روزها روی های بسیار مدتی دارند . راوی : 🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌷🕊🌷💐🌷🕊🌷 هرگاه با ماشين به منزل مي‌آمد، ماشين بيت‌المال را خانه مي‌گذاشت و با ماشين من به كارهاي شخصي‌اش رسيدگي مي‌كرد. یک‌بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به‌جایی برسند. حاضر نشد از ماشين بيت‌المال استفاده كند و با ماشين من او را به مقصد رساند. راوی : 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 یه هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به معروف شده بود و نام شده بود . بعضی دوستان به ایشون میگفتن زهرا که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا به مادرمون خانم (سلام الله علیها) بود... نوای ملکوتی در تلاوت کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد. آقا از بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد. بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند. می گفت با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا اول وقت رو نباید فراموش کنیم. یادمه بعد افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم. همیشه دست بوس و بود و به خانواده می گفت : چطوری ! چطوری ! ناراحت می شد و میگفت من می خوام ببینم . می گفت نه مامان حالا زوده. 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━