eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
322 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 نیـسـتـ😞 اینطور نیست ڪه بگویـے : گلوله اے خورد و مُرد.. 🙄 ...❤🕊 رضایت نامه دارد... و رضایت نامه اش را اول حسین(ع) و علمدارش امضا میڪنند...😌 بعد مُھر حضرت زهـرا(س)میخورد...🌺☺️ ...❤️🕊 قبل از همه چیز دنیایش را به قربانگاه برده... او زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده... اتفاقے نیست... سعادتے ست ڪه نصیب هرڪسے نمیشود..😏☝️🏻 ❤️باید شهیدانه زندگے ڪنے❤️ تا بمیرے...😇 @mohebin_velayt_shohada ایدی کانال🌹👆
🍃🌸 نیـسـتـ😞 اینطور نیست ڪه بگویـے : گلوله اے خورد و مُرد.. 🙄 ...❤🕊 رضایت نامه دارد... و رضایت نامه اش را اول حسین(ع) و علمدارش امضا میڪنند...😌 بعد مُھر حضرت زهـرا(س)میخورد...🌺☺️ ...❤️🕊 قبل از همه چیز دنیایش را به قربانگاه برده... او زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده... اتفاقے نیست... سعادتے ست ڪه نصیب هرڪسے نمیشود..😏☝️🏻 ❤️باید شهیدانه زندگے ڪنے❤️ تا بمیرے...😇 🤲 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷 چہ می فھمیم چیست مردم؟ و همنشینش ڪیست مردم؟ تمام جست و جومان حاصلش بود: 👈 .... 🌴 🌴🌹 🌴🌴 شادی روح و 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 در یکی از روزهای گرم سال ۱۳۵۹ و فصل برداشت در دشت ضیاء آباد ، سرگرم کمک به پدرش بود که از پایگاه تلگرام مهم و به دست او رسید که با خواندن متن آن یافت که او را احضار کرده است. با این وصف با در تماس گرفت. جریان را به آگاهی او رساند. در این تصریح شده بود که بر اثر شدت به مناطق مرزی و کشور، پایگاه به حالت آماده باش کامل درآمده است. حسین بلافاصله به بازگشت و از همسرش خواست نظر به اینکه بسیار گرم است و فرزندشان چهار ماه سن دارد، شایسته است برای مدتی در در کنار خانواده اش بماند. از او خواست هرگاه اوضاع شد، آن ها را به منتقل نماید. گفت: به امید خدا ۱۵ روز آینده به برمی گردم! اما گویا به الهام شده بود که تا آن ها را نبیند. به ذهن او رسید به وصیت کند، به چهره جوانش که فقط یک سال و چهارماه از زندگی گذشته بود خیره شد. اما پس از توکل به قادر متعال کمی مکث کرد و گفت: دوست دارم اگر هر زمان برای من افتاد، مسئله را تحمل کنید! بی درنگ از چشمانش جاری شد و یک بار دیگر به سراغ رفت و او را بوسید و سعی کرد او را برای همیشه به خاطر بسپارد! 🥀🕊💐🌹💐🕊🥀