🍃
#شـھـیـدشدن #اتفـاقے نیـسـتـ😞
اینطور نیست ڪه بگویـے :
گلوله اے خورد و مُرد.. 🙄
#شهــــید...❤🕊
رضایت نامه دارد...
و رضایت نامه اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...😌
بعد مُھر
حضرت زهـرا(س)میخورد...🌺☺️
#شهـــید...❤️🕊
قبل از همه چیز دنیایش را
به قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
#شھادت اتفاقے نیست...
سعادتے ست ڪه
نصیب هرڪسے نمیشود..😏☝️🏻
❤️باید شهیدانه زندگے ڪنے❤️
تا #شهیدانه بمیرے...😇
@mohebin_velayt_shohada
ایدی کانال🌹👆
🍃🌸
#شـھـیـدشدن #اتفـاقے نیـسـتـ😞
اینطور نیست ڪه بگویـے :
گلوله اے خورد و مُرد.. 🙄
#شهــــید...❤🕊
رضایت نامه دارد...
و رضایت نامه اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...😌
بعد مُھر
حضرت زهـرا(س)میخورد...🌺☺️
#شهـــید...❤️🕊
قبل از همه چیز دنیایش را
به قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
#شھادت اتفاقے نیست...
سعادتے ست ڪه
نصیب هرڪسے نمیشود..😏☝️🏻
❤️باید شهیدانه زندگے ڪنے❤️
تا #شهیدانه بمیرے...😇
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_شریف_صلوات
#شهدا_زنده_اند
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک🤲
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_خامنه_ای
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#شهیدانه
چہ می فھمیم #شھادت چیست مردم؟
#شھید و همنشینش ڪیست مردم؟
تمام جست و جومان
حاصلش بود:
👈 #مردم ....
🌴 #شهادت
🌴🌹 #اتفاقی
🌴🌴 #نیست
#رمــز_شــهــادت
#پرهیز_از_گناه
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#خاطره_آخرین_پرواز
#سرلشگر_خلبان
#شهید_حسین_لشگری
#قسمت_اول
در یکی از روزهای گرم #شهریور سال ۱۳۵۹ و فصل برداشت #انگور در دشت ضیاء آباد #قزوین، #شهید_حسین_لشکری سرگرم کمک به پدرش بود که #ناگهان از پایگاه #هوایی_دزفول تلگرام مهم و #فوری به دست او رسید که با خواندن متن آن #اطلاع یافت که #نیروی_هوایی او را احضار کرده است.
با این وصف با #همسرش در #تهران تماس گرفت. جریان #تلگراف را به آگاهی او رساند. در این #تلگراف تصریح شده بود که بر اثر شدت #حملات_عراق به مناطق مرزی #جنوب و #غرب کشور، پایگاه #دزفول به حالت آماده باش کامل درآمده است.
حسین بلافاصله به #تهران بازگشت و از همسرش خواست نظر به اینکه #هوای_دزفول بسیار گرم است و فرزندشان #علی_اکبر چهار ماه سن دارد، شایسته است برای مدتی در #تهران در کنار خانواده اش بماند.
#همسرش از او خواست هرگاه اوضاع #مساعد شد، آن ها را به #دزفول منتقل نماید.
#حسین گفت: به امید خدا #ظرف_۱۵ روز آینده به #تهران برمی گردم!
اما گویا به #حسین الهام شده بود که تا #سالیان_دراز آن ها را نبیند.
به ذهن او رسید به #همسرش وصیت کند، به چهره #همسر جوانش که فقط یک سال و چهارماه از زندگی #مشترکشان گذشته بود خیره شد. اما پس از توکل به #خداوند قادر متعال کمی مکث کرد و گفت: دوست دارم اگر هر زمان #اتفاقی برای من افتاد، مسئله را #شجاعانه تحمل کنید!
بی درنگ #اشک از چشمانش #همسرش جاری شد و #حسین یک بار دیگر به سراغ #علی_اکبر رفت و او را بوسید و سعی کرد #چهره_معصوم او را برای همیشه به خاطر بسپارد!
#ادامه_دارد
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀