eitaa logo
اشعار محسن درویش هرندی
239 دنبال‌کننده
56 عکس
0 ویدیو
0 فایل
اشعار محسن درویش هرندی
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم شب خون گریه می کرد و زمین بیتاب بود آسمان کربلا غمنامه ی مهتاب بود میرسید از هر کران امواج خونین بلا کشتی آل عبا افتاده در گرداب بود بسکه پرپر گشت در این دشت گلهای نبی خاک خون‌آلود سرشار از گلاب ناب بود از سر شرمندگی بر سر زنان آب فرات آبرویش رفته بود و جان او بیتاب بود میهمان را با غل وزنجیربستن دیده ای؟ اینچنین مهمان‌نوازی در جهان نایاب بود تا قلم چرخید و آمد در طواف کوی عشق قبله اش روی حسین وکربلا محراب بود https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
چشمش به راه بود و شبی پرستاره داشت رویش به ماه بود وغمی بی شماره داشت از آه جانگداز ،گلویش گرفته بود از داغ روی داغ دلی پر شراره داشت هربار تازیانه به سویش اشاره کرد دستش به سمت نیزه ی سقّا اشاره داشت وقتی که خورد روی زمین دست بسته بود پایش برهنه بود و زمین سنگ خاره داشت بابا که بود قسمت او گوشواره بود بابا که رفت دختراو گوش پاره داشت سرتا رسید قصّه ی دختر به سر رسید گویا برای غصّه ی او راه چاره داشت https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
چشمان سه ساله سوگوار از ستم است ازغصّه ی او هر چه نوشتیم کم است از دست تو قامتم کمانی شده است این حرف دل رقیه با کوه غم است https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
آیینه ی فاطمه است، بنت الکرم است ویرانه ی شام با وجودش حرم است با اینکه سه سال داشت امّا چه گذشت؟ بر او که قدش چون قد تاریخ خم است https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
بر جسم تو مانده کهنه پیراهن تو ای کاش به یغما نبرد دشمن تو اعضای تنت جداجدا افتاده است تسبیح، ز هم گسسته شد، یا تن تو https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
با نیم نگاه، دست وپا گم کردیم در محضر ماه، دست وپاگم کردیم وقتیکه حسین رخصت میدان داد صحراست گواه، دست وپا گم کردیم https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
می گرید هر غدیراز داغ حسین می سوزد هر کویراز داغ حسین ما نیز شبیه نخل، ماتم زده ایم دل سوخته، سر به زیر از داغ حسین https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
عمریست که مهرتو هم آغوش من است در ماه غمت سیاه، تن پوش من است زنجیر عزای توست بر شانه ی من یا دست خداست اینکه بردوش من است https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
نجوای رباب، کودکم! آب رسید میکرد خطاب، کودکم! آب رسید طفلی است خیالی که در آغوش گرفت میگفت: نخواب، کودکم! آب رسید https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
ماه حسن است و در محاق افتاده است مابین حسین و او فراق افتاده است از گریه ی سم اسبها فهمیدم بر پیکر او چه اتفاق افتاده است https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
آن روز زمانه غرق در شیون بود از کفر، تمام دشت، آبستن بود باحنجره ی کودک شش ماهه چه کرد؟ آن تیر سه شعبه ای که مرد افکن بود https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
ازغصّه ی تو چشم زمین دریا شد از داغ تو قدّ آسمانها تا شد تا دست ستم کتاب عمرت را بست در سینه ی ما دفترماتم واشد https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
نشست شاعرو با غم، نوشت کرببلا به جای واژه‌ی ماتم، نوشت کرببلا نوشت عرش و زمین و زمان عزادارند نوشت پشت فلک خم، نوشت کرببلا برای سینه زدن نوحه ای فراهم کرد به اشک و آه دمادم نوشت کرببلا نوشت روی کتیبه حسینُ منّی را و در کناره ی پرچم نوشت کرببلا قلم به ماتم تو سربه زیر، میگرید چرا که از غم تو کم نوشت کرببلا ! طباطبایی هم در کتاب المیزان به شرح سوره ی مریم نوشت کرببلا گرفت حاجت خود را کسی که مشهد رفت رضا نصیب مرا هم نوشت کرببلا https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
افتاد حسین ابن علی، غم برخاست از دشت بلا، نوای ماتم برخاست آن شعله که در جان خیامش افتاد آهی شد واز نهادعالم برخاست https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هستی نشد از راز تو آگاه، برو! ای آینه ی پیمبری، آه، برو! تا اینکه ببیند آخرین بار تورا در پیش پدر چند قدم راه برو! محسن درویش https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
باید که ز پهلوان خود دل بکند با رفتنش از جهان خود دل بکند افتاد کنار نعش اکبر از پا سخت است که از جوان خود دل بکند محسن درویش https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
این مرد که می وزد از او بوی حرم پرورده ی حیدر است و بازوی حرم تا هست علم به دست او، جرأت نیست کس را که نگاه چپ کند سوی حرم https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
برپای سرو تا تبر آمد شکسته شد قدش  بلند در نظر آمد شکسته شد کرب وبلا زمین بلاهاست هر دلی در این دیار و بوم وبر آمدشکسته شد از داغ پاسدار حرم چشمه ها گریست حتی ز کوه ناله بر آمد شکسته شد شق القمر ادامه ی محراب کوفه بود در دشت نینوا قمر آمد شکسته شد وقتی که دید غرقه به خون ماه خویش را از پا نشست مهرِ سرآمد شکسته شد خودرارساند چشمه ی کوثر به علقمه مادر همین که از سفر آمد شکسته شد ام البنین چهار پسر، نه ، فقط حسین وقتی برای او خبر آمد شکسته شد https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
تا ساقی تشنه، آب برآب افشاند داغی به دل تمام امواج نشاند تا برلب ماه تشنه لب بوسه زند هر موج رسید، آرزو بردل ماند https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
سنگینی شرم تا ابد را حس کرد تردید میان خوب و بد را حس کرد شد زار و پریشان و کف آورد به لب تا سینه ی آب دست رد را حس کرد https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
بیتاب شد افتاد  به پای عباس شد علقمه مست از صفای عباس در صفحه ی  تاریخ چرا نامش ماند چون بوسه زده به دستهای عباس https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
به مراد دل خود ازدل وجان گفت به چشم ازهمان روزکه آمد به جهان گفت به چشم عزم پیکار درآن دشت بلا داشت، ولی تا شهنشاه به اوگفت بمان، گفت به چشم کودکی گفت به سقا که  حرم عطشان است برسان آب به ماتشنه لبان گفت به چشم چشم برهم زدنی رفت به فتح دریا تا نظر کرد بر آن آب روان گفت به چشم که بگردان نظر از آب وسوی طفلان کن تا که تشنه اند نمی نوشم ازآن گفت به چشم علم افتاد وسپس حرمله از راه رسید تیر پرسید کجاهست نشان گفت به چشم تیردیگر که رها شد به دل مشک نشست ناامید از همه جااشک فشان گفت به چشم گریه کن چونکه خجالت زده ی طفلانم دم آخر شده ام دل نگران گفت به چشم از همان لحظه که چشم از همه عالم پوشید هرچه فرمود همه کون ومکان گفت به چشم https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
تاریخ نوشته ماه یک لشگر بود دور و بر خیمه گاه یک لشگر بود با رفتن او شکست پشت خورشید عباس برای شاه یک لشگر بود https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
خدایا بی برادر خیلی سخته شدم بی یار ویاور ،خیلی سخته ابالفضلم پاشو، پشتم شکسته داره میبینه لشکر ،خیلی سخته https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
بی جا نبود این همه بیتاب شد فرات وقتی که دید تشنه تو را آب شد فرات تصویرماه روی تو در آب جلوه کرد اینگونه شد که خانه ی مهتاب شد فرات وقتی که دستهای تو از آب دست شست از جام دستهای تو سیراب شد فرات خوردند دیگران همه از آب، بی دریغ افسوس از برای تو کمیاب شد فرات تا صبح حشر، چشمه ی خون است و رود اشک تا سوگوار کودک بی خواب شد فرات دریا گذشت و رود فرو رفت در خودش دریا گذشت وغرقه ی گرداب شد فرات https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
آشوب که در پیکر صحرا افتاد خورشید به خون نشست واز پا افتاد رعد از دل ابر تیره فریاد کشید بر طبل بکوبید که دریا افتاد https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
کربلا می سوخت در تب عمق جانش تشنه بود میزبان سیراب بود و میهمانش تشنه بود ظهر  عاشورا شد و اکبر اذان آغاز کرد عرش هم تا بشنود بانگ اذانش، تشنه بود عاقبت از دست ختم المرسلین سیراب شد او که دیدار نبی را جسم وجانش تشنه بود تا نشاند تیر  بر قلب و گلو وچشم و مشک حرمله در روز عاشورا ،کمانش تشنه بود دست پر سقا مگر بیرون نیامد از فرات؟ پس چرا هنگام جان دادن دهانش تشنه بود تا در آن بلوا بدزدد  خاتم خورشید را کاروان شب ،نگاه ساربانش تشنه بود تا کند خاموش قرآن خواندن والفجررا می پرستی جام در کف، خیزرانش تشنه بود https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
در تاب وتب عشق دمادم می سوخت با دیدن آب و طفل از غم می‌سوخت چون شمع به هر انجمنی گریان بود با یاد مصائب محرم می سوخت https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
گل بود ولی جای به گلزار نداشت از حادثه ها رنگ به رخسار نداشت می سوخت به روی ناقه در آتش تب غیر از غل و زنجیر پرستار نداشت https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
دریای غمش اسیر گردابم کرد شوری به دلم نشاند و بی تابم کرد فهمید که تشنه ی نگاهش هستم از چشمه ی چشم خویش سیرابم کرد https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi