هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
به مراد دل خود ازدل وجان گفت به چشم
ازهمان روزکه آمد به جهان گفت به چشم
عزم پیکار درآن دشت بلا داشت، ولی
تا شهنشاه به اوگفت بمان، گفت به چشم
کودکی گفت به سقا که حرم عطشان است
برسان آب به ماتشنه لبان گفت به چشم
چشم برهم زدنی رفت به فتح دریا
تا نظر کرد بر آن آب روان گفت به چشم
که بگردان نظر از آب وسوی طفلان کن
تا که تشنه اند نمی نوشم ازآن گفت به چشم
علم افتاد وسپس حرمله از راه رسید
تیر پرسید کجاهست نشان گفت به چشم
تیردیگر که رها شد به دل مشک نشست
ناامید از همه جااشک فشان گفت به چشم
گریه کن چونکه خجالت زده ی طفلانم
دم آخر شده ام دل نگران گفت به چشم
از همان لحظه که چشم از همه عالم پوشید
هرچه فرمود همه کون ومکان گفت به چشم
#محسن_درویش
#حضرت_ابالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
سرآغاز شعرم شده یا اباالفضل
غزل تا خدا میرود با اباالفضل
سلام علیک ایها العبد صالح
مطیع رسول وخدا یااباالفضل
به پا خاسته در رکوع و سجود است
به پای تو هر موج دریا اباالفضل
امیدرباب است وکلثوم وزینب
پناه حسین است تنها اباالفضل
ابالفضل جانش سراپا حسین است
حسین است جانش سراپا اباالفضل
گره باز شد از همه مشکلاتم
نگاهی به من کرد هرجا ابواالفضل
شهید ومواسی و حامی وناصر
علمدار وسردارو سقا اباالفضل
مریض یهودی و شیعه ندارد
طبیب است وکارش مداوا ابالفضل
سرافراز شد تا سر وجان فدا کرد
دم آخرین نزد زهرا اباالفضل
دوبال آفرید از برایش خداوند
اگر داد دست خودش را اباالفضل
#محسن_درویش
#حضرت_اباالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
این مرد که می وزد از او بوی حرم
پرورده ی حیدر است و بازوی حرم
تا هست علم به دست او، جرأت نیست
کس را که نگاه چپ کند سوی حرم
#محسن_درویش
#حضرت_ابالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
تا ساقی تشنه، آب برآب افشاند
داغی به دل تمام امواج نشاند
تا برلب ماه تشنه لب بوسه زند
هر موج رسید، آرزو بردل ماند
#محسن_درویش
#حضرت_ابالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
سنگینی شرم تا ابد را حس کرد
تردید میان خوب و بد را حس کرد
شد زار و پریشان و کف آورد به لب
تا سینه ی آب دست رد را حس کرد
#محسن_درویش
#حضرت_ابالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
بیتاب شد افتاد به پای عباس
شد علقمه مست از صفای عباس
در صفحه ی تاریخ چرا نامش ماند
چون بوسه زده به دستهای عباس
#محسن_درویش
#حضرت_ابالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
تاریخ نوشته ماه یک لشگر بود
دور و بر خیمه گاه یک لشگر بود
با رفتن او شکست پشت خورشید
عباس برای شاه یک لشگر بود
#محسن_درویش
#حضرت_ابالفضل
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
بی جا نبود این همه بیتاب شد فرات
وقتی که دید تشنه تو را آب شد فرات
تصویرماه روی تو در آب جلوه کرد
اینگونه شد که خانه ی مهتاب شد فرات
وقتی که دستهای تو از آب دست شست
از جام دستهای تو سیراب شد فرات
خوردند دیگران همه از آب، بی دریغ
افسوس از برای تو کمیاب شد فرات
تا صبح حشر، چشمه ی خون است و رود اشک
تا سوگوار کودک بی خواب شد فرات
دریا گذشت و رود فرو رفت در خودش
دریا گذشت وغرقه ی گرداب شد فرات
#محسن_درویش
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
ذوالجناج
تا نریزد شیهه هایت شعله بر جان صبرکن!
سوی مقتل میروی هم پای طوفان صبرکن!
پا مکوبان بردل زخم زمین کربلا
پا مکوبان داغداراست این بیابان صبرکن!
با غم دوری بساز و بی سوار خود بسوز
نیست غیراز صبربراین درد درمان صبرکن!
یال تو خونین وزینت واژگون وچشم تر
تا بماند حالت از اطفال پنهان صبرکن!
گرچه عالم را کشد این داغ تا دیوانگی
سربه صحرای جنون مگذار اینسان، صبرکن!
صبردر این غم برای آسمان هم مشکل است
مشکل است آری غلط گفتم که آسان صبر کن
#محسن_درویش
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
چشمان سه ساله سوگوار از ستم است
ازغصّه ی او هر چه نوشتیم کم است
از دست تو قامتم کمانی شده است
این حرف دل رقیه با کوه غم است
#محسن_درویش
#حضرت_رقیه
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
در دفتر یتیمی خود، خانه میکشد
دارد مدینه گوشه ی ویرانه میکشد
همواره در فراق پدر گریه میکند
از دل چه قدر آه غریبانه میکشد
بابا تو نیستی و یتیمت خرابه را
در ذهن خویش مثل عزاخانه میکشد
تا از سر پدر بتکاند غبار را
با دست مهر بر سراو شانه میکشد
جمعند دور شمع سرت اهل بیت تو
با این حساب دور تو پروانه میکشد
یک سو سری فتاده، سوی دیگری قلم
اینجا غزل تمام شده با نمیکشد
#محسن_درویش
#حضرت_رقیه
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
چشمش به راه بود و شبی پرستاره داشت
رویش به ماه بود وغمی بی شماره داشت
از آه جانگداز ،گلویش گرفته بود
از داغ روی داغ دلی پر شراره داشت
هربار تازیانه به سویش اشاره کرد
دستش به سمت نیزه ی سقّا اشاره داشت
وقتی که خورد روی زمین دست بسته بود
پایش برهنه بود و زمین سنگ خاره داشت
بابا که بود قسمت او گوشواره بود
بابا که رفت دختراو گوش پاره داشت
سرتا رسید قصّه ی دختر به سر رسید
گویا برای غصّه ی او راه چاره داشت
#محسن_درویش
#حضرت_رقیه
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi