منم شمعی که از جان دادن پروانه می لرزد
به روی گونه هایم اشک، دانه دانه می لرزد
دل دریا نه تنها از غم مهتاب آشوب است
که حتی در صدف هم گوهریکدانه می لرزد
از آن روزی که سوی خانه ام دشمن هجوم آورد
تن طفلان من از دیدن بیگانه می لرزد
پریشان است موی کودکانت فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دست شانه می لرزد
چه آمد بر سراین خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که می آید تمام خانه میلرزد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
از غفلت خویش شهر بیدار نشد
با غربت این خانه کسی یار نشد
در سوخت همه شعله ی آن را دیدند
دل سوخت ولی کسی خبردار نشد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
تا پشت در آفتاب از پا افتاد
شوری به دل حضرت دریا افتاد
در خاک ولی تکان نخورد آب از آب
وقتی که ستون آسمانها افتاد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
باسوگواری از غم مادر نوشتم
این سوز را با چشم های تر نوشتم
از داغ افتاده به جان باغ گفتم
از غنچه ی نشکفته ی پرپر نوشتم
در مسجد از دنیا شکایت داشت زهرا
این شکوه را برسینه ی منبر نوشتم
تا شعله بر مصراع بیت الله افتاد
از شعله های زیر خاکستر نوشتم
از آتش این در خیام کربلا سوخت
تاریخ را چون روضه ای ازسر نوشتم
فریاد هل من ناصری در دشت پیچید
این بار هم از روضه ی مادر نوشتم
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
تا فاصله ای بين دو دریا افتاد
آتش به دل سوره ی طاها افتاد
می خواست به توحید گزندی نرسد
کوثر که در این واقعه از پا افتاد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
بعدازرسول آنچه که باور نبود شد
آتش گرفت هستی او سوخت دود شد
پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت
وقتی که یاس خانه ی حیدر کبود شد
دست پلید شب زد وآیینه راشکست
نسبت به جایگاه علی تا حسود شد
درپیش چشم کودک خود بضعه النبی
افتاد بر زمین و قیامش قعود شد
زهرا میان کوچه علی را رها نکرد
قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
منم شمعی که از جان دادن پروانه می لرزد
به روی گونه هایم اشک، دانه دانه می لرزد
دل دریا نه تنها از غم مهتاب آشوب است
که حتی در صدف هم گوهریکدانه می لرزد
از آن روزی که سوی خانه ام دشمن هجوم آورد
تن طفلان من از دیدن بیگانه می لرزد
پریشان است موی کودکانت فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دست شانه می لرزد
چه آمد بر سراین خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که می آید تمام خانه میلرزد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
چه آمد بر سر این بیت بعد از رفتنت بانو
صدای در که می آید تمام خانه میلرزد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
هدایت شده از اشعار محسن درویش هرندی
منم شمعی که از جان دادن پروانه می لرزد
به روی گونه هایم اشک، دانه دانه می لرزد
دل دریا نه تنها از غم مهتاب آشوب است
که حتی در صدف هم گوهریکدانه می لرزد
از آن روزی که سوی خانه ام دشمن هجوم آورد
تن طفلان من از دیدن بیگانه می لرزد
پریشان است موی کودکانت فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دست شانه می لرزد
چه آمد بر سراین خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که می آید تمام خانه میلرزد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi
بعداز رسول آنچه که باور نبود شد
آتش گرفت هستی او سوخت دود شد
پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت
وقتی که یاس خانه ی حیدر کبود شد
دست پلید شب زد وآیینه راشکست
نسبت به جایگاه علی تا حسود شد
درپیش چشم کودک خود بضعه النبی
افتاد بر زمین و قیامش قعود شد
زهرا میان کوچه علی را رها نکرد
قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد
#محسن_درویش
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/mohsen_darvish_harandi