eitaa logo
-رفقای شهیدم-
253 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
34 فایل
بسم‌اللھ.... فعالیت‌این‌کانال‌به‌نیت⇩ شہیدمدافع‌حرم''محسن‌حججی'' شہیدمدافع‌حرم"عباس‌دانشگر" ‌ انسان‌باسوختن‌ساخته‌می‌شود وهرکس‌ازسوختن‌فرارکندخام‌می‌ماند ! _ استادشهیدمطهری ¹•شرایط← @sharayet_14 ²•پاسخگویـے← @pasohk
مشاهده در ایتا
دانلود
ساجده گلرخ جلو نشسته بود و منم عقب یک لحظه سجاد ایستاد و به جلو خیره شد...دستش رو پشت گردن اش گذاشته بود و ماساژ میداد _چی شد داداش ؟ چرا نمیری +نمی دونم از کجا برم گلرخ شروع کرد به خندیدن رو به سجاد گفتم: _یعنی چی ؟ سجاد تک خنده ای زد +هیچی...راه و گم کردیم...نگران نباش خواهر من الان زنگ می زنم علیرضا پوفی کشیدم و به این زن و شوهر خنده رو خیره شدم. +الو سلام سید...شرمنده..من اومدم دنبال خانوما از آرایشگاه بیارمشون...الان راه و گم کردم ..... +زحمتت میشه داداش ..... -باشه من برمی گردم دم آرایشگاه..شما بیا..خداحافظ گوشی اش رو داد دست گلرخ و گفت: +تا منو دارید غم نداشته باشید...الان علیرضا میاد سری تکون دادم و به بیرون خیره شدم....نزدیک به نیم ساعت بعد BMW علیرضا جلومون ظاهر شد. چه تیپ خفنی هم زده بود....پیراهن یقه دیپلمات سفید با شلوار کتان مشکی....مثل همیشه ، موهاش رو به سمت بالا برده بود اما یکی از تار موهاش ، حالت دار روی پیشونیش افتاده بود. وقتی دیدم داره میاد سمت ما، نگاه ام رو به یک جایِ دیگه سوق دادم ک متوجه نشه...سجاد از ماشین پیاده شد و از ماشین فاصله گرفت...متوجه نشدم چی میگن...بعدش سجاد به طرف ماشین اومد پشت سر علیرضا حرکت کردیم تا برسیم خونه دایی. ،،،،،،،، حیاط دایی، چراغونی شده بود و میز و صندلی هم چیده بودند.. مرد ها داخل حیاط و خانم ها تو اتاق. کلی شلوغ شده بود. رفتم سراغ مامان که داشت کمک زندایی ، شربت میریخت. _سلام من اومدم مامان جواب سلامم رو داد.. نگاهی به اطراف چرخوندم اما عاطفه رو ندیدم _عروس دوماد نیومدن؟ +نه مادر ، انگار عاطفه نذر داشته شب عقدش بره جمکران و گلزار شهدا. _آهان ، من میرم حاضر بشم رفتم سمت اتاق حنین، گلرخ هم اونجا داشت آماده میشد...با لبخند گفتم: _حالت چطوره زنداداش؟ +عاالی...تو چطوری؟ _منم خوبم....حنین سادات کجاست؟ گلرخ ذوق زده سرش رو به طرف برگردوند +وای ساجده ندیدیش؟!! انقد ماه شده....با اون لباس عروسکیش