هیات نوجوان و جنگ ۱ .mp3
زمان:
حجم:
3.51M
#هیات_نوجوان_و_جنگ
قسمت اول
فرصتِ جنگ و هیات های نوجوان!
در شرایط کنونی هیأتهای نوجوان چه آرایشی باید داشته باشند؟
چطور میتوانیم از شرایط فعلی در راستای تقویت هیات هایمان استفاده کنیم؟
🏴#محرم
🕊#انتقام_ملی
📎#وعده_صادق۳
📎#انسجام_مــ🤝ـــلی
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴بازی ویژه هیئات🏴
بازی شماره ۴۲۱
🔆زبالهدان تاریخ🔆
💌
❇️شرح بازی: پرچم منحوس رژیم جعلی توسط بازیکنان از مبدا تا مقصد لگدمال میشود و هر فردی زودتر اسراییل را به زبالهدان تاریخ بیندازد، برنده است.😁
❇️وسایل: کاغذ
❇️گروه سنی: #دوره_اول_ابتدایی #دوره_دوم_ابتدایی
#بازی
#مرگ_بر_اسرائیل
#غرفه
کتابچه سخرانی ویژه هیئات نوجوانی-شب ششم.pdf
حجم:
400.8K
کتابچه سخنرانی ویژه هیئات نوجوانی 📔
🗓شب ششم محرم
✨️بسط محتوا با محوریت آیه
📝آیه ای که در این شب به عنوان آیه ی محوی ذکر شده است، آیه ۱۷۵ سوره مبارکه آل عمران است:
📖«إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
📜« در حقیقت این شیطان است که دوستانش را ( با شایعه پراکنی و گفتار وحشت زا) می ترساند، پس اگر مومن هستید، از آنان نترسید و از من بترسید».
✨️این آیه به روشنی بیان می کند که ترس آفرینی دشمن، ریشه در وسوسه های شیطانی دارد. دشمن با شایعه، تهدید و ایجاد فضای رعب، می خواهد اراده و ایمان ما را تضعیف کند. اما خداوند می فرماید: اگر ایمان دارید، از آن ها نترسید، فقط از من بترسید
💡این یعنی ترسیدن از دشمن، ما را زمین گیر می کند، اما ترسیدن از خدا و حفظ ایمان، مارا قوی و شکست ناپذیر می سازد.
⚠️دشمن همیشه به دنبال این است که ایجاد ترس، شک و تردید، اراده ما را بشکند. این جنگ روانی می تواند در قالب شایعات، اخبار نادرست، تحریف حقایق و حتی فشارهای اجتماعی و فرهنگی ظاهر شود. اما چگونه می توانیم در برابر این ترفندها ایستادگی کنیم؟
#سفیران_آیه_ها
#محرم_۱۴۰۴
#قرآن_و_مقاومت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra/37214
کتاب طرح درس نسل حسینی.pdf
حجم:
6.11M
✅طرح درس «نسل حسینی»
ویژه مبلغان و مربیان کودک ونوجوان
موضوعات این طرح درس:
درس اول: شیرینی کنار هم بودن!
درس دوم: به من همکاری بده!
درس سوم: دختران فرشتهاند!
درس چهارم: از تنهایی بدم میآید!
درس پنجم: با هم قویتریم!
درس ششم: ما همه با هم هستیم!
درس هفتم: به کسی نگو، ولی... !
درس هشتم: کشتی نجات!
درس نهم: فقط به عشق حسین(ع)!
درس دهم: برای ظهور کاری کنیم!
#التماس_دعا #محرم #یاحسین
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://aparat.com/v/7gGzb
#پرده_خوانی
#تبلیغ
#علی_اصغر
پرده خوانی انیمیشنی حضرت علی اصغر علیه السلام
بصورت خام و صداگذاری مناسب برای اجرای مربیان #کودک و # نوجوان 🏴
🔻 مقتل حضرت #قاسم_بن_الحسن صلواتالله علیهما | #بخش_اول🔻
🥀 چون نظر حضرت امام حسين عليهالسلام به فرزند عزيز برادر بزرگوار خود افتاد كه عازم ميدان كارزار و قتال گروه اشرار گرديده است، دو دست مبارك خود را به گردن مبارك برادرزاده عزيز خود افكند؛ هر دوی آن بزرگوار شروع به گريه و زارى نمودند و اشك حسرت از ديده پردرد و محنت خود به رخسار خويش جارى كردند، و آنقدر گريستند كه هر دوی آن بزرگواران مدهوش به روى زمين افتادند، چون به هوش آمدند آن جوان مصيبت زده از عمّ بزرگوار خود رخصت كارزار گروه اشرار نمود، پس حضرت امام حسين علیهالسّلام از رخصت دادن ابا و امتناع فرمودند و رخصت قتال و اذن كارزار با گروه بد فعال را ندادند، پس پيوسته آن جوان نيكو خصال دست و پاى آن حضرت را مى بوسيد، عجز و الحاح در طلب و اذن رخصت مى نمود، تا اينكه آن حضرت رخصت دادند.
🔻 مقتل حضرت #قاسم_بن_الحسن صلواتالله علیهما #بخش_دوم🔻
🥀رجزخوانی و کارزار رفتن حضرت قاسم
🥀 پس حضرت قاسم علیهالسّلام عزم میدان نمود در حالی که اشکهایش بر چهره روان بود و فرمود:
اگر مرا نمىشناسيد من فرزند حسن عليهالسّلام، سبط جناب پيغمبرِ پسنديده و مؤتمن صلى الله عليه و آله هستم، و این حسین علیهالسلام است، چون اسیر در بند ميان گروهى كه هرگز از نزول باران ابر رحمت خدا سيراب نباشند.
🥀 رخسار مبارك آن بزرگوار مانند مه شب چهارده مى درخشيد و مشغول كارزار و جنگ سخت شديد و نمايان گرديد، با وجود صغر سنّ و عطش خود سى و پنج نفر از آن ناكسان بدگهر را به آتش دردناك سقر واصل نمود. به روايت ابومخنف هفتاد نفر ناكس از شجاعان لشگر را به درك اسفل جهنم فرستاد.
🥀 حمید گوید: من در ميان لشكر ابن سعد بودم و به اين نوجوان نظر مىكردم. او داراى يك پيراهن و لباس و نعلينهائى بود كه بند يكى از آنها گمان ميكنم بند نعلين چپ او بود قطع شده بود. عمرو بن سعد ازدى گفت: به خدا قسم من به اين نوجوان حمله میكنم. من گفتم: سبحان اللَّه، منظور تو از اين عمل چيست؟ به خدا قسم اگر اين نوجوان مرا بزند من دست به سوى او دراز نخواهم كرد. اين افرادى كه ميبينى او را محاصره كرده اند برايش كافى خواهند بود. ولى وى گفت: به خدا قسم من اين كار را خواهم كرد. سرانجام وى به آن نوجوان حمله كرد. او هنوز برنگشته بود كه با شمشير بر فرق او نواخت و آن نوجوان با صورت در افتاد و فرياد زد: يا عماه...
🥀 اما در لهوف آمده است:«ابن فضيل ازدى ضربتى بر سر مباركش فرود آورد، که آن را بشكافت، آن نوجوان با صورت به زمين آمد و فریاد زد: يا عمّاه...
📕 محنالابرار
📕 نفسالمهموم
📕 لهوف
💢قصه کودکانه - شماره ۱
🔹سارا و هدیهی تولد
در یک روز بهاری، سارا کوچولو با مامانش به مسجد محله رفتند تا نماز بخوانند. مامان به او گفته بود:
عروسکت رو نبر عزیزم، مسجد جای بازی نیست.
اما سارا یواشکی عروسکش، نازی رو پشتش قایم کرد و با خودش برد. نازی رو خیلی خیلی دوست داشت.
توی مسجد، سارا کنار دختربچهای نشست به نام مریم. مریم آرام گریه میکرد. سارا با نگرانی پرسید:
چرا ناراحتی؟
مریم با صدای آروم گفت:
امروز تولدمه، ولی مامانم برام عروسک نخرید.
سارا گفت:
خب به بابات بگو برات بخره!
مریم آه کشید و گفت:
بابام... رفته پیش خدا.
سارا به نازی نگاه کرد. دلش میخواست محکم بغلش کنه، اما یاد حرف مامان افتاد:
کارهای خوب، دلِ خدا رو خوشحال میکنه.
سارا با لبخند، نازی رو به مریم داد و گفت:
این مال تو باشه. تولدت مبارک!
مریم لبخند زد و با خوشحالی، سارا رو بوسید. وقتی سارا و مامانش به خانه برگشتند، مامان سارا سفرهای قشنگ و رنگارنگ براش پهن کرده و گفت:
دختر عزیزم غذای مورد علاقهتو پختم، چون میدونستم دختر مهربون و خوبی هستی!
آن شب، سارا در خواب دید که فرشتهها دور سرش پرواز میکنند و با لبخند میگن:
خدا از مهربونیهای کوچولوها خیلی خوشحال میشه!