#مرگ_بر_اسرائیل
#غرفه
#محرم_حماسی
پیام مخاطب 👇👇
ماهی هارو تک تک به بچه ها دادیم رنگ کردن بعد چسبوندیم به ماهی های روی بنر و پرچم ایران شد
برگرفته از پوستر 👇👇
╔═🇮🇷════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
ماهی ها copy.jpg
حجم:
4.5M
#مرگ_بر_اسرائیل
#غرفه
#محرم_حماسی
برگرفته از پوستر 👆👆
╔═🇮🇷════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
غرفه کودک نقاشی
#ایده
#کودک
#غرفه
#محرم
#پیام_مخاطب
╔═🇮🇷════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
5-line.jpg
حجم:
3.82M
فایل خام نقاشی 👆👆
#کاربرگ
#نقاشی_متری
#ایده
#محرم
#نوجوان
مناسب سن ۹سال به بالا
╔═🇮🇷════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
Negar_۲۰۲۳۰۷۲۲_۱۸۵۵۴۹.jpg
حجم:
122.6K
فایل خام نقاشی 👆👆
#کاربرگ
#نقاشی_متری
#ایده
#محرم
#کودک
╔═🇮🇷════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴💔تصاویری از پیادهروی مردم رأسالبیشه فاو جهت شرکت در اربعین حسین
💢روباهِ پشت دیوار
بنتی خرگوشِ شاد جنگل در لانه بزرگش برای دوستانش مهمانی گرفته بود که ناگهان با چشمانی گرد از ترس،به همه گفت:«هیس،ساکت باشید.»
نفسش بند آمده بود. بیرون لانهشان، روباه قرمز با چنگالهای تیز و دندانهای براقش ایستاده بود! صدای خشن و خشمگین روباه در جنگل پیچید:«آهای خرگوشهای ترسو! بیرون بیاین!سنجابهای شکمو! بیرون بیاین، آهوهای فراری بیرون بیاین.این جنگل برای منِه،چون من از همه قوی ترم،چون من دوستِ شیرم،چون من از همه بهترم، همتون باید بیاین بیرون تا من شما رو کتک بزنم و غذاهای خوشمزه شما رو بخورم.»
بنتی خرگوشه با شنیدن این حرفها، دلش گره خورد. از روباه بدش می آمد.اصلا همه مهمان هایش هم از روباه متنفر بودند.روباه همیشه مهمانی ها و جشن های آنها را خراب میکرد. یادشان آمد که چطور روباه، دوستشان سنجاب کوچولو را ترسانده بود.دٰم دوستانشان را هم کنده بود. قلبشان تند میزد و با خودشان گفتند:«چقدر زشت و ترسناکه! ازش بدمون میاد!اون دوباره اومده که اذیت مون کنه.» همه با هم دعا کردند که روباه بدجنس کاری به کار آنها نداشته باشد و دیگر توی جنگل پیدایش نشود.
ناگهان، صدای جیغ بلندی آمد.بنتی خرگوشه با احتیاط سرک کشید.از توی سوراخ کوچک دیوار به بیرون نگاه کرد. روباه داشت با نالهای عجیب، روی زمین غلت میزد. پایش توی تلهی تیزی که شکارچیان گذاشته بودند، گیر کرده بود. خون میآمد و روباه با چهرهای درهم از درد، زار میزد.
همه خوشحال شدند.دست به دست هم دادند که به بیرون بروند و او را برای همیشه از جنگل بیرون کنند. چون همه آنها از روباه بدشان می آمد. همه یک دو سه گفتند و رفتند. با هم روباه زخمی را از زمین بلند کردند و بردند به دورترین جاده ی جنگل.روباه برای همیشه گم شد. حیوانات جنگل برای همیشه با شادی زندگی کردند.