eitaa logo
محتوای تبلیغ دانش آموزی جامعه الزهرا سلام الله علیها
1.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
این ڪاناݪ شامݪ محتۅاهاے تۅلید شده تۅسط مبلّغان جامعة الزَّهࢪا(سلامُ اللهِ عَلیهٰا) جهت تبڵیغ دانش‌آمۅزے مێ‌باشد. ارتباط با ادمین @Qanbariz ارتباط با ادمین @NHTaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 حاجت برآورده شده 🎁 ریّان بن صلت درخراسان به دیدار امام رضا علیه السلام رفت، در میانه راه با خود گفت: کاش امام از سکّه هایی که به نامشان ضرب شده است، به من هدیه می دادند. 🔷 وقتی به منزل امام رسید، سلام کرد. هنوز آرزوی خودش را بر زبان نیاورده بود، که آن حضرت به خدمتکار خود فرمود: سی درهم بیاور و به مهمان تقدیم کن! 🔺 ریّان در دلش گفت: ای کاش امام از لباس هایی که تاکنون پوشیده هم به من هدیه کند. ❗️ هنوز در این فکر بود که امام دوباره به خدمتکار خود فرمودند: مقداری لباس هم بیاور و در اختیار این میهمان بگذار. 🌐 (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، 2 / 768؛ بحار الانوار، 49 / 56.) 📎 📎 📎 📎
مسافران مدینه (پایان)10_ده قصه از امام رضا.mp3
زمان: حجم: 9.28M
❇️مجموعه نمایش صوتی "ده قصه از امام رضا (ع) برای بچه‌ها" ↙️"بیان شیوه زندگی و رفتار و گفتار آن بزرگوار در قالب قصه برای بچه‌ها"
۲۶ مرداد ✨ روزی که وطن دوباره نفس کشید؛ لحظاتی از بازگشت آزادگان ۲۶ مرداد، فقط یک تاریخ نیست… یادآور روزی است که قلب ایران دوباره تپید؛ روزی که آسمان، پرچم‌های سبز و سرخ و سفید را در آغوش گرفت، و کوچه‌ها لبریز از گل و هلهله شد. آن روز، مادرانی که شب‌های بی‌پایان چشم به راه مانده بودند، با شاخه‌های یاس و گل سرخ به استقبال فرزندانشان دویدند. پدرانی که قامتشان از سنگینی انتظار خمیده بود، بار دیگر قد برافراشتند. و فرزندانی که سال‌ها تصویر پدر را فقط در قاب عکس دیده بودند، با گریه‌ای آمیخته به لبخند، در آغوش امن او آرام گرفتند. اما… چه کسی می‌تواند دلتنگی‌های آن سال‌های اسارت را روایت کند؟ چه کسی می‌تواند بگوید دل یک مادر در هر شبِ بی‌خبری چه تپشی داشت؟ و چگونه بگوید از اضطرابی که هر لحظه چون خاری در جان خانواده‌هایشان می‌نشست؟ آزادگان ما، با دست‌های خالی اما با دل‌هایی سرشار از ایمان، سال‌ها رنج اسارت را تاب آوردند؛ در پشت میله‌های سرد، در زیر فشار شکنجه‌ها، در تنهایی غربت، ایمانشان را فریاد زدند. آن‌ها نگران وطن بودند؛ نگران اینکه مبادا سایه دشمن بر سر خاکشان سنگینی کند. و در همان حال، دل‌های ما در این سو، از دلتنگی و بی‌قراری شعله می‌کشید. و سرانجام… روز موعود فرا رسید. اتوبوس‌ها یکی‌یکی وارد شدند. اشک‌ها و لبخندها درهم آمیخت. صدای صلوات، فضا را پر کرد. و وطن، نفس تازه‌ای کشید… آزادگان آمدند؛ با چهره‌هایی آفتاب‌سوخته، لباس‌هایی ساده، اما با قلب‌هایی بزرگ‌تر از دنیا. آنان تنها جسم خود را به میهن باز نیاوردند؛ بلکه ایمان، عزت، صبر و غیرت ایران را نیز از میان سیاهی اسارت به خانه آوردند. 🌹 امروز، سر بر آستان این غیورمردان فرود می‌آوریم؛ با تمام وجود می‌گوییم: «قهرمانان صبور وطن! ای شکوه ایمان و ایستادگی! ما هنوز هم قدردان شما هستیم، و هرگز رنج اسارت و دلتنگی سال‌های جدایی‌تان را از یاد نخواهیم برد…» ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍
🎤 سخنرانی نوجوانانه: اگر فقط یک نفر جرأت می‌کرد...! 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر دختران فهیم و آگاه نسل فاطمه زهرا علیهاالسلام! 🌸 امروز می‌خوام از کسی براتون بگم که نه لشکر داشت، نه شمشیر، نه اسب... فقط باید یه جمله می‌گفت! اما نگفت... و همین نگفتن، تاریخ رو خونین کرد. می‌دونید اسمش چی بود؟ ! 🔍 ماجرای شریح چیه⁉️🤔 زمانی که عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه شد، هانی بن عروه یکی از یاران باوفای مسلم و امام حسین علیه‌السلام رو دستگیر کرد و در زندان انداخت. مردم کوفه که فهمیده بودن هانی رو گرفتن، قصر ابن زیاد رو محاصره کرده بودن و آماده بودن شورش کنن! عبیدالله ترسید! 😰 گفت: شریح! برو به مردم بگو هانی زنده‌ست که آروم بشن. شریح رفت، دید هانی با صورت زخمی تو زندانه. هانی با گریه گفت: «برو به مردم بگو من زنده‌ام! نذارید منو بکشن!» 😭 اما... شریح برگشت و هیچی نگفت. چرا؟ چون یه سرباز عبیدالله اونجا بود! ترسید! 👈 ترسید از دست دادن مقامش، نونش، امنیتش... و این شد: هانی کشته شد... مسلم تنها شد... و در نهایت، کوفه امام حسین رو تنها گذاشت. 💔 ❗️فقط یک جمله‌ی شریح... می‌تونست همه چیز رو عوض کنه. می‌تونست کوفه رو نجات بده. می‌تونست کربلا رو از تقویمِ تاریخ پاک کنه! ولی گفت: جرأت نکردم! 💢 حالا سؤال اینجاست: ما امروز کجای این قصه‌ایم⁉️🤔 آیا ما هم شریحِ زمان خودمون نمی‌شیم⁉️ وقتی می‌دونیم حق با 🌥امام زمانه... ولی سکوت می‌کنیم... وقتی توی مدرسه، 🏢 فضای مجازی، 📲 یا حتی خونه، 🏚 می‌دونیم حرفی که زده میشه یا ، اما می‌ترسیم دفاع کنیم! 🌪 ما می‌ترسیم از یه اخم، یه نگاه، یه تمسخر... شریح هم ترسید. اما ببین ترسش چقدر سنگین تموم شد! 🌱 رهبرمون فرموده: امروز، مثل اون روز، دشمن اصلی فقط دشمنان آشکار نیستن؛ اطرافیانِ بی‌جرأتِ ولیّ خدا هستن که کار رو خراب می‌کنن! ✅ اونایی که در صف اول نماز جماعتن، اما در عمل، پشت ولیّ حق رو خالی می‌کنن... ✨ حالا بریم سراغ خودمون... اگه یه روز، دفاع از ، دفاع از ، دفاع از ، دفاع از ، افتاد روی دوش من و تو... ما مثل شریح سکوت می‌کنیم⁉️ یا مثل حضرت زینب، توی مجلس یزید فریاد می‌زنیم: 💫"ما رأیتُ الا جمیلاً!"💫 💡 پیام این سخنرانی فقط یه جمله‌ست: 📢 گاهی تاریخ، فقط منتظر جرأتِ یک نفره... اون یه نفر می‌تونی تو باشی، دختر فاطمی! 🌺 همون که سکوت نمی‌کنی... همون که سرتو پایین نمی‌اندازی... همون که می‌گی: من با هستم، نه با ترس! 🕊 اللهم اجعلنا من أنصار ولیّک الحجة بن الحسن یا صاحب الزمان... ما دیگه شریح نمی‌شیم... اگه فریاد تو شنیده نشه، ما فریاد می‌زنیم به‌جای همه... 🌸 ما دختران بیدار این زمانه‌ایم... سربازان بی‌پروا! ✊ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍