6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین باری که ..
اومدم حرم؛
یادته..؟
#امامرضـاجـانـم
28.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
17.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊اوریگامی کبوتر حرم امام رضا علیه السلام
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍با چشم دل زیارتت می کنم ... ای امام مهربانیها!
در آستانهی میلادت، رو به رویت میایستم، با چشمانی که از شوق دیدار، بارانیاند. از عمق جانم، نگاهم را راهی پیچ و خمهای گلدستههای طلاییات میکنم. ضربان قلبم، نوای شادی سر میدهد و شیرینیِ وصال در دلم آب میشود. مگر میشود در چنین روز فرخندهای، روبهروی تو ایستاد و شکوه و جلال الهی را به تماشا ننشست؟
بهشت من، همینجاست… در جوارِ تو، ای هشتمین نور!
نگاهت میکنم، و یقین دارم نگاهم میکنی. صدایت میکنم، و امید دارم صدایم را میشنوی. چه مهربان امامی…
و منِ جامانده از قافلهی زائران، از دور سلامی میفرستم و دلم را روانهٔ آستانت میکنم.
بهشت من اینجا و روبه روی شماست.
نگاهت میکنم، نگاهم میکنی، صدایت میکنم، صدایم میکنی.چه مهربان امامی...
و من جامانده از آستانت سلام میدهم از دور و میشوم نزدیک
چقدر فاصلهها کم شدهست، تا مشهد .
السلام علیک یا انیس النفوس… یا امام الرئوف!
ای همدم همیشگی، در این روز مبارک، عهد میبندم که لحظهای از یاد شما غافل نشوم و از برکات وجود نازنینت، بینصیب نمانم.
ای مهربانترین پدر ، دستانم را بگیر و همچون همیشه، پناه و همدمم باش.
دستانم را بگیر و مثل همیشه همدمم باش.
ای فرزند رسول خدا، ای تکیهگاه همه مشتاقان، در این روز سرور و شادمانی، عهد میبندیم که پیرو راستین راهت باشم و در مسیر عشق و معرفت، گام بردارم.
میلادت مبارک، ای مولای من!
باشد که در پناه رأفتت، سعادتمند شوم.
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖قصه#زندگی_امام_رضا
🌷یاران کوچک امام زمان
امام رضا به قدری انسان با اخلاقی بودند که اگر هر کس مانند امام رضا رفتار کند و ایشان را الگوی خود قراردهد در دنیا محبوب ترین انسان بین همه می شود.
پس اگر دوست دارید همه شما را دوست داشته باشند زندگی نامه امام رضا را بخوانید تا مثل امام رضا باشید.
#امام_رضا
#شهادت
#زندگی_نامه_امام_رضا
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌺🌺بخشندهترین مرد دنیا🌺🌺
قصّههای من و امام رضا(ع)
پدر میگوید: «مردی هر روز به خانهی امام رضا(ع) میآمد و در کارهای خانه به امام کمک میکرد. عصر که میشد امام رضا(ع) مزدش را میداد و مرد باخوشحالی به خانهیشان میرفت. مرد فقط یک ناراحتی داشت. خانهی آنها خیلی کوچک بود. او و بچّههایش در آن خانه راحت نبودند.
یک روز مرد مثل همیشه به خانهی امام رضا(ع) آمد و در کارهای خانه به امام کمک کرد. آن روز امام رضا(ع) کلیدی را به مرد داد. مرد گفت: این کلید چیست؟ امام رضا(ع) گفت: کلید خانهی نو شما. خانهی شما کوچک بود. من آن را برای شما خریدم.»
مرد حالا به یکی از آرزوهای عمرش رسیده بود. به پدر میگویم: «دوست دارم یک قصّهی دیگر از امام رضا(ع) برایم تعریف کنی ! »
#داستان
#امام_رضا ع
داستان کودکانه ضامن آهو
داستان زیبای ضامن آهو
این داستان زیبا و آموزنده، ماجرای مهربانی امام رضا (ع) به یک آهو را روایت میکند. در این حکایت، امام رضا (ع) با فداکاری خود، آزادی آهویی را که شکارچیان به دام انداختهاند، به دست میآورد. داستان کودکانه ضامن آهو یکی از محبوبترین قصههای مذهبی کودکان است.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یکی بود، یکی نبود، جز خدای مهربان هیچ کس نبود. در یک دشت سرسبز و زیبا، مامان آهوی مهربان با دو بچه آهوی کوچکش زندگی میکرد. مامان آهو همیشه به دشت میرفت تا غذا جمع کند و به بچههایش میگفت که در لانه بمانند و تا او برنگردد، بیرون نروند.
بچهها همیشه به حرف مامان آهو گوش میدادند و تا او برمیگشت، در لانه میماندند. اما روزی از روزها، وقتی مامان آهو برای جمعآوری غذا به دشت رفت، پایش در دام شکارچی گیر کرد و گرفتار شد.
مامان آهو که بسیار نگران بچههایش بود، در دل خود از خداوند کمک خواست و گفت: «خدایا، بعد از من چه بر سر بچههایم خواهد آمد؟»
شکارچی که مامان آهو را گرفتار کرده بود، قصد داشت او را با خود ببرد. اما در این میان، مردی از آنجا عبور کرد و شکارچی آهو را زمین گذاشت.
در همان لحظه، مامان آهو به سمت مرد مهربان رفت و پشت او پنهان شد. مرد مهربان رو به شکارچی کرد و گفت: «این آهو را به من بفروش و مبلغ زیادی پول بگیر.
شکارچی گفت: «این آهو مال من است و نمیفروشمش.»
مامان آهو که دید شکارچی حاضر به فروش او نیست، رو به مرد مهربان کرد و گفت: «من دو بچه کوچک دارم. خواهش میکنم، ضامن من شوید تا به نزد بچههایم بروم و به آنها غذا بدهم و سریع برگردم.»
مرد مهربان که زبان حیوانات را میدانست، شروع به صحبت با مامان آهو کرد و وقتی آهو دید که او زبانش را میفهمد، ادامه داد: «ای آقای مهربان، من دو بچه کوچک دارم. لطفاً ضامن من شوید تا به بچههایم بروم و سریع برگردم.»
مرد مهربان قبول کرد و به شکارچی گفت: «من ضامن این آهو میشوم. لطفاً اجازه بدهید تا این آهو برود و به بچههایش غذا بدهد و سپس برگردد.
شکارچی که شگفتزده شده بود، گفت: «آیا ممکن است که آهو برگردد؟ اما من شما را به عنوان ضامن میپذیرم و امیدوارم آهو برگردد.»
مامان آهو با سرعت به لانه برگشت و به بچههایش غذا داد و سفارش کرد که مراقب خود باشند. سپس به خاطر قولی که به مرد مهربان داده بود، به سرعت به سمت شکارچی برگشت.
وقتی شکارچی دید که مامان آهو به قولش عمل کرده و برگشته است، بسیار متعجب شد و گفت: «آقا، من این آهو را آزاد میکنم. لطفاً بفرمایید شما کیستید؟»
مرد مهربان خود را معرفی کرد و گفت: «من امام رضا (علیهالسلام) هستم.»
شکارچی با شنیدن نام امام رضا بسیار متاثر شد و اشک در چشمانش جمع شد. او فوراً به سمت شهر حرکت کرد تا خبر آمدن امام را به مردم برساند.
مامان آهو نیز وقتی نام امام رضا را شنید، به پای امام رضا افتاد و از او بسیار تشکر کرد. امام رضا او را نوازش کرد و فرمود: «به نزد بچههایت برو و مراقب خودتان باشید. من دعا میکنم که هیچگاه در دام شکارچی دیگری نیفتید.»
مامان آهو از دیدن امام رضا خوشحال شد و به نزد بچههایش برگشت و داستان ضامن شدن امام را برای آنها تعریف کرد.
بله، بچههای عزیز، امام رضا (علیهالسلام) همانطور که با حیوانات مهربان بود، به ما نیز میآموزد که باید با حیوانات مهربان باشیم و گاهی برای آنها غذا ببریم.
#داستان
#امام_رضا ع