به تمنای صبح
گزیده ای از دعاها و زیارات حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه)
🌺دعای فرج حضرت ولی عصر علیه السلام به فرمایش حضرت امام رضا علیه السلام👈اینجا
🌹دعای عهد با امام زمان علیه السلام بعد از نماز صبح👈اینجا،(کانال)
🌷دعا به جهت سلامتی وجود امام عصر علیه السلام👈اینجا
🌺دعای امام کاظم علیه السلام برای فرج صاحب الزمان علیه السلام بعد از نماز عصر👈اینجا
🌹دعای امام صادق علیه السلام برای یاری امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بعد از نماز ظهر👈اینجا
🌷زیارت آل یاسین👈اینجا،(کانال)
🌺زیارت روز جمعه صاحب العصر والزمان علیه السلام👈اینجا
🌹صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی در عصر روز جمعه👈اینجا،(کانال)
🌷زیارت خاصه حضرت صاحب الزمان علیه السلام👈اینجا
🌺دعای فرج حضرت اباصالح المهدی علیه السلام👈اینجا،(کانال)
🌹استغاثه به امام زمان علیه السلام👈اینجا
🌷دعای سلامتی امام زمان علیه السلام👈(کانال)
🌺شب و روز جمعه👈(کانال)
🌹اذکار طلائی👈(کانال)
علامه امینی :
هم وزن خودم برای حضرت امیرالمومنین اشک ریختم تا الغدیر نوشتم.
۲۸ ربیع الثانی سالروز ارتحال علامه امینی رضوان الله تعالی علیه
#علامه_امینی
فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام قبل از منبر
هر منبر یک فضیلت
https://eitaa.com/joinchat/1675755967Cb6db254f45
الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ
عایشه می گوید: سعد بن ابی وقاص و عبد بن زمعه در مورد غلامی با یکدیگر اختلاف نمودند که سعد گفت: ای رسول خدا، این برادرزاده ی من عتبه بن ابی وقاص است؛ برادرم عتبه خود اعتراف نموده که او پسرش می باشد؛ به شباهت وی به عتبه بنگرید. و عبد بن زمعه گفت: ای رسول خدا، او برادر من است. در بستر پدرم از کنیزی متولد شده است؛ بنابراین رسول الله صلی الله علیه وسلم به شباهت وی دقت کرد که در او شباهت زیادی با عتبه دید؛ آنگاه فرمود: «هُوَ لَكَ يَا عَبْدُ بْنَ زَمْعَةَ، الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ، واحْتَجِبِي منه يا سَوْدَةُ»: «ای عبد بن زمعه، او برای توست، بچه متعلق به صاحبِ رختخواب است و به زناکار سنگ تعلق می گيرد؛ و ای سوده از او حجاب بگیر». و از آن پس هرگز آن غلام سوده را ندید.
شرح الحديث :
در جاهلیت رسم بر این بود که برای کنیزها قیمت هایی تعیین نموده و با زنا کردن آنها کسب درآمد می کردند و فرزندی که در اثر فاحشه متولد می شد، در صورت ادعای فرد زانی، به او داده می شد. در آن زمان عتبه بن ابی وقاص با کنیز زمعه بن اسود مرتکب زنا شده بود که نتیجه ی آن تولد غلامی بود. بنابراین عتبه به برادرش سعد سفارش می کند که این غلام را به نسب او ملحق کند؛ لذا وقتی فتح مکه فرا می رسد و سعد غلام مذکور را می بیند، از روی شباهتی که به برادرش دارد او را می شناسد؛ بنابراین تصمیم می گیرد او را به برادرش ملحق کند؛ همین مساله باعث می شود بین او و عبد بن زمعه اختلاف رخ دهد که سعد چنین استدلال می کند: برادرش عتبه اعتراف نموده که این غلام پسر اوست و شباهت میان آنها نیز گواه این ادعاست. و عبد بن زمعه می گوید: او برادر من است که از کنیز پدرم متولد شده است. یعنی پدرش آقای کنیزی است که این پسر را زاییده است. و صاحب رختخواب پدر او می باشد. بنابراین رسول الله صلی الله علیه وسلم به غلام مذکور نگاه می کند و شباهت آشکاری با عتبه در او می بیند؛ اما به نفع عبد بن زمعه قضاوت می کند و می فرماید: فرزند از آنِ صاحب رختخواب است و برای زناکار چیزی جز خواری و رسوایی نیست و فرزندی به او تعلق نمی گیرد. چون اصل این است که فرزند به دنیا آمده، تابع مالک کنیز می باشد که از طریق درستی با او همخوابگی داشته است؛ اما زمانی که شباهت غلام مذکور به عتبه را می بیند، از اینکه غلام مذکور با این نسب، به خواهرش سوده بنت زمعه نگاه کند، پرهیز می کند؛ بنابراین به سوده دستور می دهد که از باب احتیاط و پرهیزکاری از او حجاب بگیرد. و به این ترتیب با وجود همبستری و مساله ی فراش، شباهت و قرائن قابل توجه نیستند.
.
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
هاشم مرقال کیست؟
وی در رکاب امام علی(ع) به شهادت رسید و یا با پاهای قطع شده به کربلا رفت و در روز عاشورا شهید شد؟!
پرسش
سلام و خسته نباشید در یکی از سخنرانی های حاج آقای عزیز خودمون حاج آقای پناهیان گفته شد که یکی از صحابه ابا عبد ا... که در جنگ قبلی در رکاب حضرت امیر المومنین پاهایش قطع شده بود خودش را کشان کشان روی زمین پس از گذر شب ها بالاخره در شب عاشورا به اباعبدا.. میرساند.نام این شخص بزرگوار کیست؟اایا جزو هفتاد ودو تن بوده اند؟
پاسخ اجمالی
هاشم بن عتبة بن ابیوقاص بن اهیب بن زهرة بن عبد مناف زهری،[1] از یاران امام علی(ع) به شمار میآمد.[2] کنیهی هاشم ابوعمر بود.[3] وی برادرزاده «سعد بن أبیوقاص»[4] و مادرش دختر «خالد بن عبید بن سوید» بود.[5]
هاشم در زمان رسول خدا(ص) به دنیا آمد[6] و در جریان فتح مکه، اسلام آورد؛ از اینرو، وی را از صحابه به شمار آوردهاند[7] که توانست از آنحضرت(ص) حدیث نقل کند.[8] البته برخی وی را از صحابه نمیدانند.[9]
او به دلیل سرعت و چابکی خاصی که در جنگها داشت،[10] و یا به جهت سپردن پرچم در جنگ صفین به دستان وی، به «مرقال(تندرو)» معروف شد.[11]
فرزندان
در گزارشهای مختلف،[12] حلیس،[13] سلیمان،[14] عبدالرحمن،[15] قیس،[16] حفص،[17] اسحاق،[18] محمد،[19] احمد،[20] عاصم[21] و دره،[22] به عنوان فرزندان هاشم معرفی شدهاند.
هاشم در دوران خلفا
هاشم در دوران خلفا در جنگهای مختلف حضور داشت. وی در جنگ قادسیه در کنار عمویش سعد ابیوقاص بود[23] و از سوی او به فرماندهی سپاهی که به جنگ یزدگرد میرفت، منصوب شد.[24] وی در جنگ یرموک، یک چشم خود را از دست داد.[25]
در زمان حکومت عثمان که سعید بن عاص حاکم کوفه بود، هاشم هلال ماه شوال را مشاهده و به همین دلیل روزه خود را افطار کرد. سعید از هاشم علت افطار کردن روزه را پرسید. هاشم در جواب گفت که هلال ماه شوال را مشاهده کردم. سعید گفت: چگونه تو با یک چشم هلال را دیدی ولی مردم با دو چشم آنرا ندیدند؟! از اینرو دستور داد تا بر هاشم حد روزهخواری جاری کنند. در زمان حکومت امام علی(ع) که هاشم حاکم کوفه شد، سعید بن عاص را با صد ضربه تازیانه قصاص کرد.[26]
بیعت هاشم با امام علی(ع)
بعد از کشتهشدن عثمان، هاشم تلاش نمود تا مردم را برای بیعت با امام علی(ع) دعوت نماید. به همین جهت از ابوموسی اشعری خواست تا با امام بیعت کند؛ اما ابوموسی توصیه کرد تا در این کار عجله نکند؛ هاشم نیز در جواب وی گفت: اختیار یکی از دستهای من در دست امام علی(ع) و اختیار دست دیگرم در دست خودم است. بعد یک دست خود را در دست دیگرش قرار داد و گفت که من به این روش با ایشان بیعت کردم و سپس این اشعار را خواند:
«أبایع غیر مکترث علیا و لا أخشی أمیرا أشعریا
أبایعه و أعلم أن سأرضی بذاک الله حقا و النبیا»؛[27]
من بدون اعتنا به هیچکس، با علی(ع) بیعت میکنم و از فرمانده اشعری(ابوموسی) نمیترسم. با او بیعت میکنم و میدانم که با این عمل خدا و رسولش را خشنود خواهم ساخت.
جایگاه هاشم نزد امام علی(ع)
هاشم نزد امام علی(ع) جایگاه ویژهای داشت؛ زیرا:
الف) مدتی حکومت کوفه را به وی سپرد.[28]
ب) بعد از شهادت محمد بن ابیبکر فرمود: میخواستم حکومت مصر را به هاشم بسپارم، اگر مصر را به او میسپردم، عرصه را برای آنها(عمرو بن عاص و یارانش) خالی نمیکرد و به آنها فرصت نمیداد.[29]
ج) امام(ع) پس از شهادت هاشم و همراهانش و با شنیدن گریه مردم، برای آرام کردن آنها شعری را خواند:
«جَزَی اللَّهُ خَیراً عُصْبَة أَسْلَمِیة صِبَاحَ الْوُجُوهِ صُرِّعُوا حَوْلَ هَاشِمٍ
یزِیدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بِشْرٌ وَ مَعْبَدٌ وَ سُفْیانُ وَ ابْنَا هَاشِمٍ ذِی الْمَکارِمِ
وَ عُرْوَة لَا یبْعُدْ ثَنَاهُ وَ ذِکرُهُ إِذَا اخْتُرِطَتْ یوْماً خِفَافُ الصَّوَارِم»؛[30]
خداوند به مردم قبیله اسلم که با چهرههای زیبا همراه هاشم به خاک افتادند را جزای خیر دهد. یزید و عبداللّه، بشر و معبد و سفیان و دو پسر صاحب فضیلت هاشم، و گروه هماهنگ بههم تافتهای که اگر روزی تیغهای برّان هم در نیام رود، ستایش و یاد ایشان از خاطرهها نرود.
هاشم در جنگ جمل
هنگامی که امام علی(ع) از بیعت مردم بصره با طلحه و زبیر آگاهی یافت، هاشم را از ذیقار نزد ابوموسی اشعری(حاکم کوفه) فرستاد تا از وی بخواهد تا مردم را به جنگ با بصریان دعوت نماید. ابوموسی در این امر کوتاهی کرد. هاشم خدمت امام بازگشت و امام(ع) عمار بن یاسر را همراه امام حسن(ع) به سوی کوفه فرستاد.[31] هاشم نیز به سپاه امام علی(ع) در جنگ جمل پیوست.[32]
هاشم در جنگ صفین
وی در پاسخ به دعوت امام علی(ع) برای عزیمت به صفین گفت: من بر احوال شامیان آگاهم؛ آنها با شما و شیعیان شما دشمناند؛ و با کسی که برای رسیدن به دنیا با تو میجنگد همراه شده و از هیچ کوششی فروگذار نیستند و بر سر دنیا جدال میکنند و از انفاق مال[در راه باطل] دریغ نمیورزند؛ نادانان را به بهانه خونخواهی عثمان فریب دادند؛ اما دروغ میگویند، انتقام خون او را نمیخواهند، بلکه به دنبال منافع دنیا هستند. ما را به جنگ با آنها بفرست. اگر به حق پاسخ مثبت دادند، به هدف رسیدیم، و گرنه پس از حق، چیزی جز گمراهی نیست. به خدا سوگند، به نظر من آنها بیعت نخواهند کرد![33]
وی در این جنگ، پرچمدار سپاه علی(ع) بود،[34] و در این نبرد پایش قطع شد[35] و سرانجام به شهادت رسید، و امام(ع) بر وی نماز خواند و او را در کنار عمار بن یاسر به خاک سپرد.[36]
حضور هاشم در کربلا
با آنکه در منابع معتبر و کهن تاریخی گزارش شده است که هاشم بن عتبه در صفین به شهادت رسید؛ اما ملا حسین کاشفی از نویسندگان قرن دهم در کتاب روضة الشهداء که با نثر فارسی نگاشته شده، از حضور وی در سپاه امام حسین(ع) خبر داده است. گفتنی است که برخی اندیشمندان این موضوع را از تحریفهای لفظی واقعه عاشورا میدانند.[37]
به هر حال، بر اساس این گزارش، هاشم به نزد امام حسین(ع) آمد و بعد از سلام گفت: اگر پسر عمویم(عمر بن سعد) در سپاه دشمنان شما است، ولی دلم با دوستان شما است و در دوستی شما در نهایت وفاداری است.
وقتی به میدان رفت عمر سعد را به مبارزه طلبید؛ اما عمر سعد از آنجا که اوصاف مبارزههای هاشم را شنیده بود، ترسید و از یاران خود خواست تا به جنگ با او بروند؛ لذا سمعان بن مقاتل به میدان آمد و به هاشم گفت: قرار است ملک ری و طبرستان به پسر عموی تو، عمر برسد، و اکنون وی سپهسالار لشکر کوفه و شام است؛ اما تو او را رها کردی و به حسین بن علی(ع) که نه ملک دارد، نه خزانه و نه خدم و حشم، پیوستی! از دولت عمر روی برمگردان و با بخت خویش مبارزه نکن.
«همّت بلند دار و ز دولت متاب روی ادبار را مجوی و ز اقبال سر مپیچ»
هاشم گفت: این دو سه روزه اختیار فانی(دنیا) را دولت نام نهادهای؟! و جاه بیاعتبار دنیای گذران را اقبال لقب دادهای؟ مگر نمیدانی:
«گفتم به کسی که چیست دولت، گفتا روزی دو سه دو باشد و باقی همه هیچ»
نه دولت جهان را اعتباری است و نه اقبال او را ثباتی و قراری:
«اگر دهد به تو جام جهان نما، دنیا به نیمجو مستان، صد هزار جام جمش
کشیده دار قدم از حریم حرمت او که بیشتر همه نامحرمند در حرمش»
سپس هاشم، سمعان را به نعمت باقی بهشت دعوت کرد و گفت از سر این جیفه(مرده)که از سگها باقی مانده است بگذر و کمر خدمت بر فرزند مصطفی(ص) ببند و به دولت ابد بپیوند و رضای الهی و سعادت سرمد عطای نامتناهی به دست آر.
سمعان گفت: ای هاشم نه از پسر عمّ شرم میداری و نه از پسر زیاد حساب میگیری. فکر میکنم که مغرور شدهای و از روش عقل معاش دور افتادهای. هاشم گفت: نفرین بر پسر زیاد باد که پسر عموی مرا بازی داد تا دین را به دنیا فروخت. من عالی همّتم و دنیا را به آخرت تبدیل میکنم؛ معیوب فانی را میدهم و مرغوب باقی را میگیرم. این مقام فانی را که شما به آن مینازید، زود گذر است و شما را به عذاب دردناک و عقابی بزرگ گرفتار میکند.
سپس هاشم به سمعان حمله کرد و او را به هلاکت رساند. بعد از آن هاشم در مقابل سپاه عمر سعد ایستاد و خطاب به عمر گفت: پدرت سعد وقاص در جنگ أحد جان خود را فدای رسول خدا(ص) کرد و شر دشمنان را از آنحضرت(ص) دفع کرد و پیامبر(ص) او را دعا کرد؛ اما پدر من عتبه بن ابیوقاص سنگ بر لب و دندان مبارک آن حضرت زد و در سپاه دشمنان ایشان بود، ولی امروز تو در مقابل فرزندش شمشیر میکشی و من از اهلبیت ایشان حمایت میکنم که مصداق آیهی «یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ یخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی»[38] است. آنروز زبان سید عالمیان(ص) بر پدرت آفرین میگفت و امروز بر تو نفرین میکند و همان روز بر پدرم نفرین میکرد و میدانم که امروز بر من آفرین میگوید.
سرانجام برادر سمعان، نعمان بن مقاتل با هزار سرباز بر هاشم حمله کردند ...[39]