eitaa logo
محتوای روضه و منبر
2.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50 دعوت به کانال محتوای روضه https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
مشاهده در ایتا
دانلود
*احلی من العسل* منبر شب هفتم در نفس المهموم شیخ عباس قمی آمده که در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (ع) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد»، حضرت قاسم پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگ‌سالان است و شامل نوجوانان نمی‌شود. از این‌رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (ع) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» حضرت قاسم عرض کرد: «احلی من العسل» (شیرین‌تر از عسل). حضرت سیدالشهدا (ع) فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد. مقام معظم رهبری در مورد حضرت قاسم می‌فرمایند: «در میان شهدای کربلا برخی بودند که شهادتشان بیشتر از شهدای دیگر دل امام حسین (ع) را به درد آورد و حضرت قاتلین آن شهید را لعن کردند. حضرت قاسم بن الحسن (ع) چنین ویژگی منحصر به فردی را در نظر امام حسین (ع) داشتند. هر چند این نوجوان شهید برادران دیگری داشت که به فیض شهادت نائل آمدند، اما قاسم و عبدالله که بر سینه امام به شهادت رسید از عظمت بالایی برخوردار هستند.» *حضرت قاسم (ع) زندگی دنیا را مقدمه‌ای برای زندگی آخرت می‌دانست* حضرت قاسم بن الحسن (ع) زندگی دنیا را مقدمه‌ای برای زندگی آخرت می‌دانستند و بر اساس این جهان‌بینی، مرگ و شهادت در راه خدا را شیرین‌تر از عسل می‌دانند. در نگاه ایشان زندگی در دنیا دارای هدفی است و باید بالاتر از مقدمه باشد، شیرینی یک حرکت به این است که متحرک در آن حرکت به هدف نهایی و غایت خودش برسد؛ شهادت در راه خدا هدف نهایی است که در قرآن هم آمده «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَیٰ رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ» یعنی ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌روی. در حادثه کربلا و عاشورا حضرت قاسم شهادت یعنی هدف نهایی تکامل انسان را می‌دید؛ هرکسی در یک مسیر حرکت می‌کند بهترین شیرینی برای او رسیدن به مقصد است و ایشان چون مقصد را در شهادت می‌دیدند فرمودند برای من شیرین‌تر از عسل است. *شهادت امر معنوی است لذا شیرینی آن هم بالاتر از شیرینی‌های ظاهری دنیا است* انسان را دارای دو قوس صعود و نزول است. در قوس صعود بالاترین کمال این است که انسان به مرتبه انسان کامل برسد و بیشترین تقرب را به پروردگار داشته باشد و این مهم در شهادت تحقق می‌یابد. در این جمله کوتاه «احلی من العسل» حضرت قاسم دریایی از معرفت و عرفان و پر از جهان‌بینی حقیقی در بحث توحید است؛ اگر کسی با مبانی عرفان و فلسفه آشنا باشد می‌فهمد فلسفه این جمله چیست که ایشان این‌گونه تفسیری از مرگ دارند. شیرینی عسل یک شیرینی محسوس است اما شیرینی شهادت در راه خدا محسوس نیست با حس ظاهر درک نمی‌شود بلکه باید آن را با حس باطن درک کرد؛ ما در بین شیرینی‌های ظاهری عسل را سمبل حلاوت و شیرینی و ماده شفابخش می‌دانیم و حضرت به این نکته توجه داشتند که شهادت در راه خدا را به عسل تشبیه کردند که هم شفاست هم شیرینی دارد؛ *یک امر معقول به امر محسوسِ قابل‌لمس تشبیه است.* شیرینی‌های باطنی و معنوی پایدارتر از شیرینی‌های ظاهری هستند. *جوانان اهل مطالعه و کتاب باشند* جوانان سعی کنند اهل مطالعه و کتاب باشند. زندگی شهدا، یاران امام حسین (ع) را در کربلا و عاشورا بخوانند؛ آشنایی با شخصیت حضرت قاسم نیاز به مطالعه در جهان بینی الهی و جهان‌بینی فلسفی اسلام و مبانی عرفان دارد؛ فردی که با این مبانی آشنا شود و در کلمات قاسم بن الحسن دقت کند عمق مطالب ایشان را درک می‌کند. سیره زندگی و ولایت‌پذیری جوانانی همچون حضرت قاسم ابن الحسن و حضرت علی‌اکبر (ع) برای جوانان و نوجوانان امروز ما الگویی بسیار کامل است که می‌تواند نسل جوان را در طی مسیر صحیح زندگی و مقابله با دشمنان یاری رساند. ‍🕯°•°🍃🥀🍃°•°🕯 @mohtavayerozeh کانال محتوای منبر و روضه جامعه مبلغین جهادی لامرد و مهر در ایتا https://eitaa.com/mohtavayerozeh
*مراسم شیرخوارگان حسینی* *موضوعات* چگونه فرزند حسینی داشته باشیم👇 ده فرمان قرآنی تربیت فرزند👇 نه نکته مهم تربیتی👇 حقوق فرزندان بر والدین 👇 هفده نکته 👇 برنامه طاغوت شهوت رانی سقط جنین👇 تزریق محبت خدا در فرزندان 👇 *مراسم شیرخوارگان حسینی* 🔰چگونه فرزندمان را حسینی تربیت کنیم ؟ واقعه کربلا نه یک حادثه بلکه یک بزرگ تربیتی است، واقعه‌ای که بسیاری از آموزه‌های دینی را در بر دارد لذا برای تربیت عاشورایی فرزندان خود باید کارهایی را انجام دهند. 🔰فرزند حسینی 📌دانش بشری تاکنون توانسته است زیادی برای اثر گذاشتن و اثر پذیرفتن در راستای رشد انسانی معرفی کند. 📌نظریه‌های یادگیری اجتماعی یکی از نظریه‌هایی است که به نقش و و در یادگیری تاکید می‌کند. 📌طبق این نظریه کودک یا نوجوان بر اساس ویژگی‌های و با فعالیت خود الگوی معینی را از میان الگوهای مختلف والدین و بزرگسالان انتخاب می‌کند. 📌 بر این اساس زمینه‌های و از همان دوران کودکی تا بزرگسالی می‌توانند در رشد شخصیت انسان باشند، 📌 قرار گرفتن هر شخصی در سالم، همراه با وراثتی سالم، شخصیتی سالم را جامعه می‌دهد و این فرد به نوبه خود می‌تواند نقشی تأثیرگذار بر روی افراد دیگر داشته باشد. 👈لذا توجه به تربیت فرزندان در داخل خانواده و هم‌زمان حضور آنان در محیط‌های اجتماعی مناسب، می‌تواند تأثیر تربیت فرزندان را چند برابر کند. 📌یکی از مسایل مورد توجه در بحث تربیت فرزندان که متناسب با اسلامی ما است، _ینی فرزندان می‌باشد؛ 👈در این میان واقعه کربلا نه یک حادثه بلکه یک دانشگاه بزرگ تربیتی است، واقعه‌ای که بسیاری از آموزه‌های دینی را در بر دارد، و ما می‌توانیم با قرار دادن جریان عاشورا، گام‌های در امر تربیت دینی کودکان و فرزندانمان برداریم. 📌 نگاه حضرت امام حسین(علیه السلام) به خود و فرزندان خواهر و برادر و حتی اصحاب و بالاتر از این در برخورد اولیه با دشمنانش آنهم در جنگ یک نگاه تربیتی بود. 📌و این خود بزرگترین برای والدین می‌باشد. زمانی كه انگیزه و فكر كودك عاشورایی شده و از آرمان‌های حسینی الهام گرفت، در موقعیت‌های مختلف زندگی با ذهن فرد عجین شده و ظاهر می‌شود. 📌حتماً شما هم قبول دارید که اهل بیت(ع) در هر مسئله ای پیشتاز و الگو هستند و ما باید از سبک زندگی آنان در زندگیمان استفاده کنیم. *✋قرآن و تربیت فرزند* 🔰10فرمان قرآنی در تربیت کودک 📌تکلیف کسانی که نفوس انسانی به‌عنوان و 3امانات خدا و خلق، بدان‌ها سپرده می‌شود، 👈ابزار دانش دنیا سه چیز است: 1. حس 2. عقل 3. شهود. 🔸هر این سه هم محدود است و هم خطاپذیر، لذا اطمینان آور نبوده و نیست. اما دانش چون از مبدأ سرچشمه می‌گیرد از هر گونه خبط و خطایی پیراسته است. 🔸قرآن، گذشته از جنبه ، یک منبع مهم دانشی در باب اصول و روش‌های تربیتی است برای سنین مختلف، از کودک گرفته تا سالخورده و برای تمامی مراحل زندگی، از پیش از تولد تا هنگامه مرگ. 📌یک. معنای واژگانی «تربیت» 📌دو. تفاوت «تربیت» با «تزکیه» «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»، به تعبیر علامه طباطبایی، و به نقل از شیخ بهایی، به پنج دوره حیات انسانی اشاره دارد: 1. دوره خردسالی (لعب و لهو =بازی وسرگرمی) 2. دوره بلوغ و نوجوانی (زینه= آرایش) 3. دوره جوانی (تفاخر=فخرفروشی) 4. دوره میان‌سالی (تکاثر فی الاموال=افزون‌خواهی مال) 5. دوره سالخوردگی (تکاثر فی الاولاد= افزون‌خواهی فرزند). 📌از دیدگاه برخی از صاحب‌نظران، «تزکیه و تربیت, مغایر یکدیگرند, 👈چرا که تربیت, مخصوص دوران است و به دوران خاصی اختصاص ندارد. 👈 از سوی دیگر, با سیئه جمع می‌شود, حال آنکه تزکیه به هیچ وجه باسیئه سازگار نیست.» 🔰 آموزه‌های تربیتی فرزند پروری 1. برخورد کریمانه با کودک و نوجوان 🔸در هندسه معرفتی قرآن، اصل وجودی انسان، که ناشی از مقام خلیفه‌اللهی اوست، زیرساختی‌ترین اصل تربیتی است. 🔸 لقد کرمنا بنی‌آدم...(اسرا/70). بنابراین تمامی هنجارها و رفتارهای تربیت‌ساز کودک و نوجوان، می‌بایست مبتنی بر این نگاه صورت پذیرد. 🔸قرآن، آنجا که از سخن به میان می‌آورد، سفارش می‌کند که آن‌ها را به نام و نسبشان، بخوانید تا کرامتشان حفظ شود. 🌺ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکمْ... (آن‌ها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است؛ و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، آن‌ها برادران دینی و مو
الی شما هستند.) احزاب/7 *بهره گیری از تماثیل موثر هست* 2. آموزش حیا و تربیت کودک 🔸اگرچه غریزه جنسی در کودک، است اما حریم باز و اتاق خواب بدون قانون والدین، زمینه بیداری زودهنگام این قوه حیوانی را در کودک نابالغ و نوجوان در آستانه بلوغ فراهم می‌سازد. 🔸خداوند در آیه 58 سوره نور، به‌منظور پیشگیری از زودرس و بروز انحرافات جنسی بر آموزش حریم‌نگهداری و تقویت حس حیامندی در کودک تأکید دارد. 🔸ای کسانی که ایمان آورده‌اید، باید کسانی که برده ملکی شمایند و کسانی از شما که به حد بلوغ نرسیده‌اند (هنگام ورود به مسکن شخصی شما) سه بار (در سه وقت) اجازه بگیرند (وسرزده وارد نشوند)، قبل از نماز و هنگام ظهر که لباس‌های خود را وامی‌نهید و پس از نماز عشا که (این اوقات) سه وقت خلوت شماست، گذشته از این (سه وقت) بر شما و بر آن‌ها گناهی نیست (که بدون اجازه وارد شوند، زیرا) آن‌ها پیوسته (بر حسب ضرورت معاشرت) به دور شما می‌چرخند (یا شما با یکدیگر کار و رفت و آمد دارید و طلبیدن اذن مشکل است). این گونه خداوند آیات (احکام) را برای شما بیان می‌کند و خداوند دانا و مصلحت‌دان است. 3. آشناسازی کودک و نوجوان با دین‌داری 🔸قرآن در یک خطاب کلی به اهل می‌فرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکمْ وَأَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (تحریم/6) [ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ‌ها هستند نگه دارید]. 🔸تقوی از مصدر وقایه به معنای خویشتن‌داری و خودنگهداری است. عرب به سپر می‌گوید: وقایه. ترجمانی چون ، برحذرداشتن، خداترسی و...همه از لوازم و فروعات مفهوم تقوا هستند نه اصل مفهوم. 🔸بر مبنای این آیه، پدر ومادر مومن نمی‌تواند و نباید نسبت به معارف دین به فرزندان، کوتاهی بورزند. 🔸پیامبران و اولیای الهی در منش‌ها و گویش‌های خود با فرزندان، همواره ایشان را به عقاید دینی همچون مبدأ و معاد توجه داده‌اند. در این باب، تنها به دو آیه اشاره می‌کنیم: 🔸آیه اول) ♦️ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یعِظُهُ یا بُنَی لَا تُشْرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان/13) [(به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش -در حالی که او را موعظه می‌کرد- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است.»] 🔸آیه دوم) ♦️وَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیعْقُوبُ یا بَنِی إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَکمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (بقرة/132) [و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [= تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!»] 4. آموزش احکام و شریعت به فرزندان ♦️والدین در کنار تعلیم اصول دین، می‌بایست دستورات و احکام شرایع آسمانی را نیز به فرزندان خود آموزش دهند. صرف آموزش هم به تنهایی کافی نیست بلکه طبق آیه زیر، پافشاری، تأکید، مراقبت و صبر و حوصله بر اجرای تکالیف الهی اعضای خانواده نیز لازم است: وَأْمُرْ أَهْلَک بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیهَا (طه/132) [خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش!] 5. و احترام به رأی و نظر فرزندان ♦️یکی از پیام‌های غیرمستقیم ماجرای ذبح حضرت اسماعیل (ع)، مشورت‌خواهی و تکریم فرزند است: ♦️هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت: «پدرم! هرچه دستور داری اجراکن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!»(صافات 102/-103) 6. تقویت حس ، شهامت و درایت در فرزندان ♦️ماجرای به آب افکندن حضرت موسی (ع)، توسط مادرش ، از نقطه‌نظر تربیتی، دربردارنده پیام‌های متعدی است از جمله: 👈تقویت حس مسئولیت‌پذیری فرزند، 👈ایجاد روحیه اعتماد به نفس در فرزند، 👈مهرورزی نسبت به برادر، 👈 شجاعت، 👈 هوشمندی و درایت در انجام مسئولیت. ♦️مادر به دخترش، «عائده» مأموریت می‌دهد که وقتی من صندوقچه برادرت را به آب افکندم، آن را تعقیب کن و از دور مراقبش باش!: 🌹 وقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا یشْعُرُونَ (القصص/11) و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیری کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالی که آنان (فرعونیان) بی‌خبر بودند. دختر، از پی صندوقچه رفت و دید فرعون و همسرش، را از آب برگرفتند. ♦️این تفحص و تلاش تا آنجا ادامه یافت که خواهر دریافت در جستجوی دایه‌ای برای کودک شیرخوار هستند. این دختر و شجاع، با هوش‌مندی ستودنی، جلو می‌رود و آن‌ها را
به دایه ای که همان مادر است، رهنمون می‌شود. ♦️إذْ تَمْشِی أُخْتُک فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَی مَنْ یکفُلُهُ (طه/40) در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه می‌رفت و می‌گفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت می‌کند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» ♦️داستان حضرت یوسف (ع)، به تنهایی حاوی پیام‌ها و رهنمودهای نکته آموز تربیتی است. ما در اینجا در ضمن چند عنوان، به تبیین آن‌ها می‌پردازیم. 7. توجه به بازی و کودک ♦️بازی و سرگرمی، حق طبیعی کودک است که دست حکیمانه خلقت، در نهاد وی به ودیعت نهاده است. ♦️ والدین نباید به بهانه کثرت مشغله، ترس از اتفاقات حین بازی و...کودک را از این حق غزیزی محروم کنند. ♦️از طریق همبازی شدن با کودک، می‌توان کنترل خشم، ، همکاری و تعاون، مهارت آموزی، رعایت حقوق دیگران (همبازی) و... را به کودک آموخت. 🔰در این خصوص تنها به دو آیه از قرآن اشاره می‌کنیم: ♦️در داستان یوسف (ع)، برادر حسود، برای نقشه شوم خود، می بایست یوسف (ع) را از پدر دور می‌کردند. ♦️و پدر که نسبت به حس حسادت ایشان به یوسف (ع)، واقف بود، مخالف می‌کرد. اما تنها سلاح منطقی فرزندان که حضرت یعقوب (ع) را تسلیم خواسته آن‌ها کرد، تأکید برادران بر نیاز کودک به تفریح و بازی است از این رو با این استدلال، خطاب به پدر بیان داشتند: 🌹أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یرْتَعْ وَیلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (یوسف/12) فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند؛ و ما نگهبان او هستیم!» از این آیه نکته دیگری هم مستفاد است و آن اینکه بهتر است تفریح و ورزش ترجیحاً در فضای آزاد و سبز صورت گیرد، که بر جنبه‌های روانی شادابی و سلامت جسمانی فرزندان بیافزاید. 8. پرهیز از هر گونه میان فرزندان ♦️ریشه بسیاری از بزه‌های اخلاقی فرزندان در بزرگسالی ناشی از تبعیض و رعایت عدالت در محبت ورزی بدان‌هاست. در آسیب شناسی رفتار حضرت یعقوب نبی (ع) نسبت به یوسف (ع) و سایر فرزندان، باید گفت دوست داشتن افراطی پدر نسبت به فرزند، و اظهار عملی آن در پیش چشم دیگر اعضای خانواده، آتش حسادت، حقد و کینه را در آن‌ها شعله ور ساخت سرانجام کردند آنچه کردند. 9. بدآموزی ممنوع! ♦️در داستان پیش گفته، برادران یوسف (ع) وقتی او را به افکندند، با خود اندیشیدند که در پاسخ پدر، دلیلی باورپذیر بیابند. ♦️ ناگهان این سخن پدر که گفت: «اگر او را ببرید، غمگین می‌شوم و می‌ترسم که از او غافل شوید وگرگ او را بخورد»(یوسف/13)، فریادشان آمد و اتفاقاً همین گفته پدر را توجیهی مناسب برای سرپوش نهادن بر توطئه شومشان، انگاشتند. 10. گذشت و چشم پوشی یک راهبرد تربیتی ♦️قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یوسف/ 98 و 97) ♦️گفتند: پدر، از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. گفت به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌طلبم که او غفور و رحیم است. ♦️حضرت یعقوب (ع) به هنگامی که آن‌ها نزد او اعتراف به گناه و اظهار ندامت کردند و تقاضای استغفار نمودند، می‌گوید: بعداً برای شما استغفار خواهم کرد و ظاهراً همانگونه که در روایات وارد شده هدفش این بوده است که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه که وقت مناسب‌تری برای اجابت دعا و پذیرش توبه است، به تأخیر اندازد. ♦️این راهبرد در زمانی دارد که کودک خود قبل از هر چیز، از رفتار اشتباهش اظهار ندامت کند در غیر این صورت، ممکن است به عصیان بیشتر وی بینجامد. *ده گام تربیت قرآنی 👆* 🔰نه نکته مهم در تربیت دینی فرزندان: 🔹1-والدین، مراقب باشند که مفاهیم دینی را درست و بجا به کودکان آموزش دهند. از سختگیری و غیرمنطقی جلوه دادن دستورات دینی پرهیز کنند. 🔹2-در تأمین نیازهای روحی و جسمی کودکان کوشا باشند. به اندازه کافی و گو و صمیمت با فرزندان را ایجاد کنند. بهترین پیام کارآمدی دین برای کودکان، رفتارهای کارآمد و منطقی والدین مذهبی آنهاست. 🔹3-نکته مهم دیگر اینکه با زیاده روی در مسایل دینی، بویژه در دوره خردسالی، کودکان را دچار نکنیم. 🔹4-به نام دین هم دستورات شخصی خود را به فرزندان مان تحمیل نکنیم تا از آنان بندگانی بصیر و تلاشگر در رسیدن به معنویت و پارسایی بسازیم. 🔹5-خانواده هایی که خود را به زور و تحکم متوسل می شوند، کسانی هستند که تمهیدات لازم را برای این کار از قبل تدارک نکرده اند یا در مسیر تربیت دینی دچار و تفریط هایی شده اند. همچنین خانواده هایی که در سم زدایی از تربیت کوشا نبوده اند، در معرض آسیب هستند. 🔹6-رعایت عدالت از جمله توصیه‌های همیشگی است در مورد فرزندان و تربیت انها در خانواده نیز توجه فراوانی به شده است ا
ز جمله: 👈محبت عادلانه، 👈تقسیم ارث عادلانه، 👈حمایت مادی و معنوی عادلانه، 👈 رفتار عادلانه با فرزندان و ... 🔸چنان‌که پیامبر اکرم(ص) در این باره سفارش فراوان داشته از جمله نعمان بن بشیر می‌گوید: شنیدم پیامبر(ص) فرمود: بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید. 🔸7-بچه‌هایتان را با خودتان به عزای سیدالشهدا(ع) ببرید که معنویت آن مجالس فرزندانتان را جذب می‌کند چرا که این محفل ملائکه است و بدون شک در تربیت دینی آنها موثر خواهد بود. 🔸8-فرزندانتان را متذکر خدا قرار دهید و این به معنی دادن به دست فرزند نیست، بلکه باید بستر خانواده بستر ذکر و یاد خدا باشد و یاد خدا به طوری در آن خانه قوی باشد که کسی جرأت گناه نداشته باشد. 🔸9-همچنین پدر و مادر خود عامل به خیر و خوبی باشند. در خانه‌ای که پدر و مادر به واجبات، محرمات و حلال و حرام توجه نمی‌کنند یا به نماز اول وقت اهمیت نمی‌دهند نباید انتظار داشته باشند که فرزندانشان دینی تربیت شوند 🔰حقوق فرزندان بر والدین در قرآن آیات متعددی از قرآن کریم، حقوق فرزندان بر والدین را به صراحت و اشاره بیان کرده و ما در حد مجال، برخی از آیات را بیان میکنیم: 1. همة فرزندان، هدیه خدا هستند و باید خدای رزاق را بدین جهت شاکر بود: "یَهَبُ لِمَن یَشَأُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَأُ الذُّکُورَ؛ (شوری، 49) خداوند به هر کس بخواهد دختر هدیه می دهد و به هرکس بخواهد پسر می بخشد." 2. وظیفه مادر در شیر دادن به نوزاد تا دو سال: "وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ؛ (بقره، 233) مادران، فرزندان خود را تا دو سال تمام شیر بدهند." 3. وجوب حفظ جان فرزند و حرمت کشتن او به خصوص به علت فقر: "وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئاً کَبِیراً؛ (اسرأ، 31) از بیم تنگدستی فرزند خود را نکشید؛ ماییم که به آنها و شما روزی می بخشیم؛ آری کشتن آنها خطا و گناهی بزرگ است." 4. تلاش برای نجات فرزندان از خطرهای جانی و اخلاقی: "وَنَادَیَ نوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلاَ تُکُن مَعَ الْکَافِرِینَ؛ (هود، 42) آن کشتی ایشان را در میان موجی کوه آسا میبرد و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ زد ای!پسرک من با من سوار شو و با کافران مباش." در حالی که سیل همه جا را فرا گرفته حضرت نوح در کشتی نجات بود، یک لحظه از وضعیت فرزندش غافل نشد و برای نجات جسم او از غرق شدن و جان او از کفر خطاب به او آیه ذکر شده را بیان فرمود. 5. مراقبت بر نماز خواندن فرزندان: "وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا؛ (طه، 132) خانواده (زن و فرزندان) خود را به نماز فرمان ده و خود برآن شکیبا باش." "یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ؛ (لقمان، 17) حضرت لقمان به فرزندش گفت:پسرم نماز را به پادار." 6. اصلاح و رشد گرایش های اعتقادی فرزند با پند و اندرز: حضرت لقمان برای انجام دادن وظایف اعتقادی خود در برابر فرزندش نکات مهمی درباره توحید الهی و معاد برای او بیان میکند؛ از جمله میفرماید: "وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِ بْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَابُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ؛ (لقمان، 13) هنگامیکه لقمان به پسر خویش در حالی که او را اندرز میداد گفت:ای پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است." والدین وظیفه دارند که اصول اعتقادی را به درستی بیاموزند و به فرزندانشان آموزش دهند و برای تربیت فرزندان خود بهتر است از زبان عمل بهره گیرند که فصیح ترین زبان زبان عمل است نه اینکه خود به هر کار ناشایستی دست بزنند و بعد فرزند خود را از آن بر حذر دارند مثلا : پدر که سیگار می کشد هر چقدر فرزندش را از این امر باز دارد تأثیری نخواهد داشت. همچنین آیه 16 همین سوره درباره مسئله معاد و بازگشت انسان ها و اعمالشان به سوی خداست. دعای پدر و مادر بیش از هر کس دیگر در حق فرزندان مستجاب میشود. بنابر روایات متعدد، خداوند متعال با دعای پدر و مادر، گناهان بسیاری را از فرزندان میبخشد؛ از این رو والدین موظفند که در صورت مشاهده آثار پشیمانی و توبه در رفتار و گفتار فرزندان برای آنان استغفار کرده، بخشش گناهان آنان را از خداوند متعال بخواهند 7. آموزش احکام شرعی: "یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَیَ مَا أَصَابَکَ؛ (لقمان، 17) ای پسرک من، نماز را به پای دار و به کار پسندیده امر کن و ازکار ناپسند و حرام نهی نما و بر آسیبی که بر تو وارد میشود صبر کن." در این آیه، حضرت لقمان فرزندش را با وظایف و احکام فردی و اجتماعی آشنا می نماید. معنویت فرزندان ما، در محیط های غیراسلامی 8. آموزش رفتارها و روحیات صحیح اخلاقی: حضرت لقمان در آیات 18 و 19 سورةه لقمان چند نکته اخلاقی
مهم را به فرزندش گوشزد میکند و ضرورت مراقبت پدر را نسبت به رفتارها و روحیات اخلاقی فرزندش آشکار میسازد: ـ نسبت به مردم بی اعتنا نباش و روی از آنان مگردان:"لاتصرّ خدّک للناس" ـ مغرورانه بر روی زمین راه مرو:"و لا تمش فی الارض مرحا" ـ در راه رفتن اعتدال را رعایت کن:" و اقصد فی مشیک" ـ در سخن گفتن نیز اعتدال را رعایت کن و با صدای بلند حرف مزن:" و اغضض من صوتک" 9. مشورت کردن با فرزندان و توجه به دیدگاه های آنان: پس از آنکه حضرت موسی از مجازات فرعون می گریزد و به قریه حضرت شعیب می رسد، به دختران آن حضرت در بالا کشیدن آب از چاه کمک می کند. آنگاه یکی از دختران حضرت شعیب، داستان را برای پدر تعریف میکند. بدین سبب آن حضرت، موسی را به خانه دعوت میکند و سپس با دختران جوان خود مشورت می کند که با این جوان چه رفتاری کنیم؟قرآن سخن یکی از دختران را چنین نقل میکند: "قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْ ئ"َمِینُ؛ (قصص، 26) یکی از دو دختر گفت:ای پدر، او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام میکنی، هم نیرومند و هم در خور اعتماد است." حضرت شعیب، پیشنهاد دخترش را میپذیرد. این قطعه از داستان، قرآنی نشان میدهد که چگونه حضرت شعیب با آنکه خود پیامبر بود و می توانست بهترین تصمیم را بگیرد، به دختران خود شخصیت داد و با مشورت آنان، دربارة حضرت موسیغ تصمیم گرفت. متأسفانه در این روزگار تعصب بی جای برخی والدین و خود رأیی در امور خانوادگی باعث گریزان شدن فرزندان از کانون خانواده و به بیراهه رفتنشان می شود. 10. پرهیز از افراط در محبت: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ اَّمَنُوا لاَ تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛" (منافقون، 9) ای کسانی که ایمان آوردهاید!مبادا اموال و فرزندانتان، شما را از یاد خدا غافل گرداند و هر کسی چنین کند از زیان کاران است." این آیه، مسلمانان را از محبت و علاقه زیاد به مال و فرزند که از یاد خدا غافل شوند، برحذر میدارد. دغدغه های والدین و انتظارات فرزندان 11. توجه به آینده فرزندان و امنیت آنها: "وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ اَّمِناً وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ؛ (ابراهیم، 35) یاد کن هنگامی را که ابراهیم گفت:پروردگار این شهر را ایمن گردن و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور دار." این آیه نگرانی حضرت ابراهیم را از آینده فرزندانش بیان میکند. وی از خداوند برای فرزندانش امنیت، سلامت جسمی و اخلاقی را درخواست میکند. 12. برخورد دوستانه پدر و مادر با فرزند به گونه ای که او اسرار خود را به آنها بگوید: آیه چهارم سوره یوسف از روابط بسیار نزدیک و صمیمانه حضرت یوسف با پدرش حکایت می کند؛ به گونه ای که حضرت یوسف خواب عجیب و پر رمز و راز خود را تنها برای پدرش نقل میکند." إِذْ قَالَ یُوسُفُ لا ئثَبِیهِ یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ." هنگامیکه لقمان به پسر خویش در حالی که او را اندرز میداد گفت:ای پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است 13. فراهم آوردن زمینه مناسب برای بازی و گردش فرزندان: هنگامیکه بردران حضرت یوسف از پدرشان درخواست میکنند که آن حضرت را به بازی و گردش (یرتع و یلعب) ببرند پدر، آنان را از این کار منع نمیکند؛ تنها نگرانی خودش را از وجود حوادث احتمالی اظهار مینماید. این جملات نشان میدهد که حضرت یعقوب به عنوان یک پدر نسبت به این حق فرزندش آگاهی داشته واز آن استقبال کرده است. آیه مورد نظر چنین است: "أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدَاً یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ." فرزندان در سن بلوغ 14- سرزنش فرزندان در برابر سهل انگاری ها: در آیات 18 و 83 سورة یوسف، جمله یکسانی از حضرت یعقوبغ خطاب به فرزندانش نقل میشود. ایشان در برابر کوتاهی فرزندان در مراقبت از حضرت یوسف (آیه 18) و برادرش بنیامین (آیه 83) خطاب به آنها میگوید:"بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ"؛ چنین نیست که میگویید، بلکه نفس شما امری را به اشتباه برای شما آراسته است." گرچه داستانی که آنان برای کشته شدن حضرت یوسف ساخته بودند دروغ بود و جریانی را که دربارة بنیامین و سرقت جام به دست وی نقل میکردند حقیقت داشت (حداقل به خیال خودشان) امّا در هر دو مورد دچار شتابزدگی و اشتباه در تصمیمگیری شده بودند و امری را که نادرست بود، درست پنداشته بودند. در چنین شرایطی است که حضرت یعقوب تذکر لازم رابه آنها داده، با سرزنش آنان و مذمت کار نادرستشان وظیفه پدری خود را در برابرشان انجام میدهد. 15- پذیرش قول و تعهد فرزندان (حتی در مواردی که قبلاً تخلف کرده باشند): آیات 14 و 66 سوره یوسف از
پیمانسپاری فرزندان حضرت یعقوب به ایشان خبر میدهد. آیه 14 دربارة تعهد آنان به مواظبت از یعقوب در برابر گرگها و آیه 66 درباره پیمان آنها برای محافظت از جان بنیامین سخن میگوید. در هر دو مورد، حضرت یعقوبغ با قرار دادن شرایطی قول و تعهد فرزندان را میپذیرد؛ با این که در مرحلة دوم، سابقه بدقولی و پیمان شکنی نیز داشتهاند؛ امّا باز هم حضرت یعقوب قسم و پیمان آنها را میپذیرد. قرآن کریم با نقل این ماجرا، وظیفه پدران و مادران را در اعتماد به تعهدها و پیمانهای فرزندان گوشزد میکند و بر تأثیر تربیتی این عمل در رشد و فضایل اخلاقی و اعتماد به نفس آنها صحه میگذارد. 16. امیدوار کردن فرزندان به حل مشکلات:هنگامیکه برادران حضرت یوسف ناامیدانه از یافتن آن حضرت و نجات بنیامین سخن می گفتند و همه چیز را از دست رفته میدیدند، حضرت یعقوب دوباره آنها را به مصر روانه کرد و از آنان خواست که از رحمت خدا نا امید نشوند که نا امیدی از رحمت بیکران الهی نشانه کفر و ناسپاسی است:" وَلاَ تَیْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلآ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ" (یوسف،87) این رفتار پسندیده حضرت یعقوب از وظیفه دایمی پدران در برابر فرزندان خود خبر میدهد. وظیفهای که طی آن والدین و به خصوص پدر باید با القای روح امید و کوچک نمایی مشکلات، فرزندان خود را در پیمودن راه پرپیچ و خم زندگی یاری رساند. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: حق فرزند بر پدر این است كه: نام نیكو برای او بگذارد، خوب تربیتش كند، و به او قرآن بیاموزد 17. طلب بخشش گناهان (استغفار) برای فرزندان: دعای پدر و مادر بیش از هر کس دیگر در حق فرزندان مستجاب میشود. بنابر روایات متعدد، خداوند متعال با دعای پدر و مادر، گناهان بسیاری را از فرزندان میبخشد؛ از این رو والدین موظفند که در صورت مشاهده آثار پشیمانی و توبه در رفتار و گفتار فرزندان برای آنان استغفار کرده، بخشش گناهان آنان را از خداوند متعال بخواهند. آیات 97 و 98 سوره یوسف درباره تقاضای برادران یوسف از پدر برای استغفار و پذیرش آن از سوی حضرت یعقوب حکایت میکند. حقوق فرزند بر والدین در کلام امیر اامؤمنین حق فرزند بر پدر این است كه: نام نیكو برای او بگذارد، خوب تربیتش كند، و به او قرآن بیاموزد.( نهج البلاغه، حكمت 399) راستی اگر مسلمانان به این دستورالعمل های سعادت آفرین اسلام كه از زبان امام معصوم تراوش كرده عمل كنند، و به حقوق هم احترام بگذارند، آیا جامعه اسلامی ما بهتر از این نخواهد بود؟ 🔰نقش نظام طاغوتی در ضعیف کردن جوامع 📌نظام امت و امامت، کاری جز قوی کردن جوامع ندارند و طاغویت عالم، نظام سرمایه داری، کاری جز ضعیف و زبون کردن مردم ندارند. 📌 مردم در غرب، به ضعف و زبونی کشیده شده اند. شما فکر کنید اگر در غرب، شهوت مردم را رها کردند، اینها می خواستند به مردم خوش خدمتی کنند؟ هرگز! 📌آنها فهمیدند چطور مردم را ضعیف و زبون کنند، مردم جرأت نکنند علیه ظلم بزرگی که به مردم تحمیل م یکنند، قیام کنند. 🔰چگونه نظام سلطه، جوامع را به ضعف و زبونی می کشناند؟ 1. با شهوت از طرف دیگر، هر چقدر راه شهوت را باز گذاشتی، قدرت شهوت هم در او کم م یشود، دیگر از شهوت خودش هم لذت 1. نساء، 28 . با چی؟ با شهوت رانی. از آن طرف، خودداری انسان را قدرتمند م یکند. فرمود: «أقَوْىَ النَّاس مَن قَويِ علََى نفَسِْه.ِ 1» این قدرتمندی در اثر کنترل نفس، فقط قدرت روحی نیست، قدرت جسمی هست در قدرت جسمی هم اثر دارد. از شهوات خودش هم بیشتر لذت می برد اگر کسی نفس خودش را کنترل کند. مردم چشم چران، از زندگی طبیعی خودش کمتر لذت م یبرد. 🔰چون بر اساس مبانی انسان شناسی، چشم چرانی، قدرت لذت بری را کاهش میدهد. 2. اسقاط جنین یکی از کارهای اساسی نظام سلطه برای نابودی قدرت بشریت و کنترل جمعیت، همین اسقاط جنین است. 📌در ایران چه اتفاقی دارد می افتد؟ طبق آمار رسمی وزارت بهداشت، هرروز حداقل 1000 جنین در کشور، توسط والدین کشته م یشوند. این آمار نسبت به تعداد کشتگان کرونا در اوج که روزانه 250 نفر بود، 5 برابر است. حالا اگر این تعداد جمعیت به چرخۀ جمعیت ما برگردد، 📌بسیاری از مشکلات جامعه ما حل خواهد شد. نه تنها مشکلات جامعه، مشکلات خانواده هم کم خواهد شد. الان چقدر از خانواده ها، تنها هستند، یا تک فرزند هستند و اینها همه آسیب می زند. که ان شا الله در جلسات بعد به برخی از این آسیب ها اشاره خواهیم کرد. 🔰مشکل فرهنگی است زندگی، شیرین است و شیرینی زندگی، به حضور کودکی در خانه است. چرا خودمان را محروم م یکنیم؟ برخی می گویند ما مشکلات مالی داریم، اما آیا مشکل اصلی مالی و اقتصادی است؟ دلیل اصلی این نیست، تقریبا نیمی از افرادی که سقط جنین داشته اند تنها دلیل خود برای سقط جنین را نخواستن فرزند عنوان م یکنند و نه مشکلات اقتصادی. 1یعنی ما الان یک اشکال بزرگ فرهنگی پیدا کردیم، سبک زند
گی، فرهنگ زندگی ما طوری شده است که میل به فرزندآوری در مردم کاهش پیدا کرده است. 🔰حفظ جنین ما الان در مقام حل مسئله نیستیم، در مقام دیدن اصل مسئله هستیم. ما سالیانه نیم میلیون قتل جنین داریم، نگویم سقط جنین. 📌 حالا اگر این سقط جنین تبدیل بشود به جنین چه اتفاق برزرگی می افتد؟ حتی اگر یک جنین حفظشود و حیات پیدا کند ارزش دارد. خدا فرمود اگر یک نفر را زنده کنی انگاری همۀ بشریت را حیات بخشیدی. یک مادر، دست از قتل جنین بردارد، انگاری همه بشریت را نجات داده است. فرمود: «مَن قتَلَ نفَسْا بًغِيَرْ نفَسْ أوَ فسَاد فيِ الْرَضْ فكَأَنَمَّا قتَلََ الناَّسَ جَميعا وَ مَنْ أحَيْاها فكَأَنَمَّا أحَيَْا الناَّسَ جَميعا خود مادر چه آسیب هایی می بیند؟ یکی از آسیب های قتل جنین، افسردگی و حس گناه هست. این اثر طبیعی است. 📌بچه ها پاره تن ما پدر و مادر هستند، هرچند جنین باشد. بعد یک نفر قتل جنین کند، خودش را کشته است. 📌آمارهای تحقیقات می گویند مادر افسرده می شود و نابود می شود. قتل هر جنین با قتل انسان چه تفاوتی دارد؟ این که خیلی بدتر هست. الان یک نفر، یک نفر را بکشد، او از خودش بالاخره دفاع می کند. تازه یک نفر غریبه کشته شده است. حالا یک مادر، جنینش را بکشد، که قدرت دفاع ندارد، جنایت نیست؟ یک آقایی می گفت: «جنین زنده معصومی که دستش از همه جا کوتاه است، به چه گناهی باید کشته شود؟! دیه جنینی که در رحم مادر تکمیل شده و روح در آن دمیده است برابر یک انسان زنده است. 1» در این صورت دیگر سقط جنین نیست، قتل جنین است. حالا اگر یک جنین حفظ و حیاتش ادامه پیدا کند، طبق معادلات خدا، تمام بشریت زنده شده اند. خیلی عجیب هست که خدا یک جان را معادل جان تمام انسان ها می گیرد و اگر کسی جان جنینی که روح بر آن دمیده شده را بگیرد، جان تمام بشریت را گرفته است. 🔰 قیامت این طوری خدا حساب و کتاب می کند. حالا تا شما م یگویید که آقا چرا اینهمه سقط جنین، برخی م یگویند ببینید می خواهند چقدر فرزند معلول به جامعه تحمیل کنند، چرا مقابل غربالگری م یایستید؟ تربیت دینی 📌تزریق محبت خدا: یکی دیگر از روش های تربیت دینی فرزندان ، خدا در وجود انها می باشد. 📌 در حقیقت والدین و مربیان کودک باید کاری کنند که خدا را دوست داشته باشد . در این صورت است که او می تواند عامل به احکام خدا شود . 📌 برای رسیدن به این هدف ضروری است خدا را دوست داشتنی ، و بخشنده و صمیمی تر از پدر و مادر معرفی کنید. 📌همچنین ضروری است این تصور در ذهن کودک ایجاد شود که خدا او را دوست دارد و می خواهد او فردی ارزنده شود و و سعادتمند باشد. 📌با کودکان لااقل تا شش سالگی باید دائماً از مهر و عنایت خدا و از لطف و کرامت او سخن گفت ، نه از خشم و غضب و جهنم و عذاب او. 📌در طریق تزریق محبت خدا دردل کودک از هر وسیله حقی می توان استفاده کرد و و قصه هایی در این رابطه می توان ساخت ؛ باید درنظر داشت که تصور و سخن والدین درباره خدا در کودک است . اگر آنان خدا را فردی خشمگین معرفی کنند یا رحیم ، در تلقی کودک مؤثر خواهد بود. 👈 کودک به مسائلی مانند برگزاری نماز جماعت ، تربیت گروه سرودهای مذهبی و مشارکت در آنها علاقه مند است. 👈دکلمه ، نمایش ، عبادت های جمعی ، آوازهای مذهبی به صورت گروهی در تربیت مذهبی کودکان بسیار مؤثر است و باعث رشد مذهبی ، صفا و اخلاص آنها می شود ؛ اگر چه برخی از آنها برای خوشایند دیگران صورت گیرد. 👈ایجاد علاقه به اولیای الهی: از دیگر روش های تربیت دینی فرزندان این است که در آنها نسبت به رسول خدا و ائمه اطهار علاقه ایجاد کنید. در واقع کودک باید به اولیای دین، به رسول خدا و ائمه علیهم السلام و دیگر پاسداران مذهب علاقه مند باشد تا امر و نهی شان و راه و روششان در او اثر گذارد و شیوه های زندگی آنان را سرمشق قرار دهد. 👈برای رسیدن به این هدف باید از روش های گوناگونی استفاده کرد که یک نمونه ی آن ذکر داستان زندگی و شرح فداکاری و خدمات آنهاست. 👈 اصولاً کودکان کسانی را که جنبه اعجاب و تحسین آنها را بر می انگیزند و راه و روش قهرمانان را دارند علاقه هستند. 👈اگر بتوانیم شرح ایثارگری های آنان را به زبان ساده و قابل فهم برای کودک بیان کنیم ، در او علاقه ای قلبی نسبت به آنها پدید می آید و آنها را دوست خواهد داشت و جنبه ی همانند ی وادارش می سازد که عملاً از راه و روش آنها تبعیت کند.
متن روضه 1 🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد یا ابوالفضل العباس 🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد 🔸سقای حرم سید و سالار نیامد یاابوالفضل العباس باب الحوائج... اقا جان.... امشب اومدیم در خونه شما اقای من... آقا امشب کلیمی ها... امشب مسیحی ها میان در خونتون... دست خالی ردشون نمیکنی آقا... من که یه عمره گدای در خونه شمام.... میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا.... خدا ميدونه ... اینها همشون عاشق شما هستند... امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا... به یه امیدی اومدند آقا... خیلی ها مریض دارند... گرفتارند...حاجت دارند... 🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد... ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر... صدازد ‌آقا جانم... قَدْ ضَاقَ صَدْرِي دیگه سینه ام تنگ شده... دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم... ‌ اجازه میدان بده ... ابی عبدالله فرمودند.. برادرم... يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي تو علمدار منی .‌.. تو پرچمدار منی .. عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری... تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم... این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند... هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند... فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم... صدا زد سمعا و طاعتا مولای... عباس علمدار مشک و گرفت... حرکت کرد... اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده... هی بچها میگن االعطش العطش... خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس... رفت به سمت شریعه ی فرات... دیدن مشک رو پر از آب کرد ... دست برد زیر آب... میخواد آب بنوشه اما... ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته یادش اومد از لب تشنه ی حسین... یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله... آی عباس تو میخای آب بنوشی... درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند... صداشون به ناله بلنده... هی میگن العطش... برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه... دست راست حضرت رو قطع کرد... صدا زد... وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم... یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد... (یارب مکن امید کسی را تو ناامید) همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه... 🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن 🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن 🔸من وعده آب تو به اصغر دادم 🔸یک جرعه برای او نگهداری کن چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند... هرکسی تیری از کمان رها میکنه... یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد... آب روی زمین ریخت..‌. ‌یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد... آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا... فَوَقَف متحیرا متحیر ایستاد... دیگه دست دربدن نداره... آب هم نداره... با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها... در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک.... ای وای... ای وای... هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد... سر رو خم‌ کرد... ‌‌ نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد... صدای ناله اش بلند شد... (یا اخا ادرک اخاک) برادر حسین به فریادم برس یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا... هر کسی از بلندی بر زمین میخوره... اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه... عباس که دست در بدن نداشت... بمیرم باصورت به زمین افتاد... تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید... خودش رو سریع رساند کنار برادر... خدایا چکار کردن با برادرم... اومد کنار بدن عباسش نشست... صدا زد... 🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم 🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است آی برادر خوبم... بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم... بگید عموجانمون عباس برگرده... 🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید‌ برادر ببین دیگه قدم خمیده... 🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است نگاه کرد به بدن عباسش... دید دستهای برادر رو قطع کردن... تیر به چشم عباسش زدند... عمود آهنین به فرقش زدند... بدن رو قطعه قطعه کردند... طاقت نیاورد... دستهاش رو گذاشت روی کمر... صدا زد... اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی الان کمرم رو شکستند... بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده... 🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود 🔸دشمنم در کربلا ناکام بود 🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود 🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود 🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند 🔸دستها آماده سیلی شدند شب هشتم
*روز هشتم* *روضه شهادت حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه* کلید قفل مشکل هاست عباس به مردی شهره دنیاست عباس به دشت کربلا آرامش دل برای زینب کبراست عباس گذشت از آب کسب آبرو کرد اکرجه ساقی و سقاست عباس اگردستش جداش غم ندارد که دستاویز ما فرداست عباس بزن بردامنش دست توسل که درجود وسخا آقاست عباس *چه اتفاقی افتاد،* حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض كرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علم امامت داره،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض كرد،راوی میگه دیدم حسین،اونهایی كه كربلا رفتن،روضه هارو مجسم ببینن،كف العباس یادته،یادته ایستادی گفتی اینجا كجاست،بهت توضیح دادن،اینجا همون جاست،دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه،چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم، دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم، *حیف این دستا نبود از بدن جدا شد* ،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد، *یا اَخا،* حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده،دیگه عباسم رفتنی است،رسید كنار علقمه،میگن یه نگاه كرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار كردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟ ،كجا فرار می كنید،دادشم رو كشتید،اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟برادرای شهید كجان ناله بزنن،اگه روز شهادت نبود نمی گفتم، دیده بگشا که طبیبت سربالین آمد دیده بگشا که حسین با دل غمگین امد دیده برهم منه ای سرو به خون غلطیده تا نگویند حسین داغ برادر دیده عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی كنم،میكشتت،تا رسید،نگاه كرد،ابی عبدالله اول گفت: *الان انكسر ظهری*، ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،هم تو كربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انكسر ظهری،گفت:انكسر ظهری،یعنی كمرم شكست،برم جلوتر، *و قلت حیلتی* ،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟آقا امام زمان ببخشید،می دونید و قلت حیلتی یعنی چی؟ *یعنی بیچاره شدم،* سومین جمله ، *وانقطع رجائی* ،یعنی دیگه ناامید شدم داداش،آخریش آدم رو میكشه،صدا زد داداش، و شمت بی عدوی،معنی كنم یا نه؟اجازه می دی؟یعنی داداش پاشو ببین دشمن داره ناسزا میگه،ببین روی دشمن باز شده،زخم زبون میزنه به من،حسین............... نشست، *أخذ الحسین رأسه و وضعه فی حجرة* ،نشت سر عباس رو بغل گرفت،چه سری،چه فرقی،سر رو بغل كرد،یه نگاه به عباس كرد،جا خورد،یه چیزی بگم،كنایه فهم ها،قربون ابروهای به هم پیوستت،كی دلش اومده .....،ابی عبدالله یه نگاه كرد،دید عباسش داره گریه میكنه،صدا زد مایبكیك یا اخی؟چرا تو داری گریه میكنی؟من باید گریه كنم،عباس صدا زد: كیف لا ابكی؟ *الآن جئتنی و اخذت براسی عن التراب*،داداش چرا گریه نكنم،می دونی گریه ام واسه چیه؟نگفت دستام،نگفت چشمم،نگفت سرم،نگفت تشنه هستم،دارم واسه این گریه میكنم،داداش الان تو اومدی سر من رو از رو خاك برداشتی، فبعد ساعة من یرفع رأسك عن التراب ؟ كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟حسین........ كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟می خوام یه جمله از زبون شما به عباس بگم،عباس جان نگران سر حسین نباش،خیلی طول نمیكشه،هنوز داره نفس میكشه،حسین هنوز زنده است،سرش رو جدا میكنن، حسین...... حضرت عباس هم گفت برادر منم وصیتی دارم: مرا به خیمه مبر تا که حالتی دارم منم زروی سکینه خجالتی دارم او زمن آب طلب کردومن کباب شدم فتادم زتیر عدو بروی زمین و فدا شدم *حالا جا داره امام حسین بگه* فخر بردم بر دشمن که برادر دارم همچو عباس تنی صولت لشکر دارم از صدای سم اسب ات به حرم می گفتم خاطر جمع بخوابید برادر دارم همه شب فکر من و زینب و کلثوم این بود خاطر جمع بخوابید برادر دارم *وای امام حسین قدرت سوار شدن بر اسب نداره* عنان مرکب گرفت اومد سمت خیمه ها بچه ها اومدند استقبال بابا بابایی که بی عمو آمده عرض کرد بابا جان *این عمی العباس؟!* با هیچ کسی حرف نزد رفت سراغ خیمه ابالفضل عمود خیمه عباس و کشید یعنی آی زینب ای سکینه آی بچه ها دیگه بی برادر شدیم وای *دشتی* خداوندا؛ علمدارم نیامد ●♪♫ یگانه یاور و یارم نیامد ●♪♫ کنارِ علقمه؛ بابا چه دیدی؟ ●♪♫ عمودِ خیمه را، از چه کشیدی؟ امان ای دل! ای دل… ای دل، حسین ●♪♫ بسوز ای دل! ای دل… ای دل، حسین ●♪♫ بنال ای دل! ای دل… ای دل، حسین…
*منبر روز هشتم* *السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله* نکته ای که قابل توجه هست در زندگی این شخصیت بزرگوار و این هم خیلی مهم است، اباالفضل تقریبا آخرین شهید کربلا است قبل از علی اصغر و عبدالله بن الحسن از مردها کسی جز ایشان نمانده بود. تمام اصحاب و یاران ابی عبدالله شهید شده بودند. وقتی آمد اجازه بگیرد میدان برود، این تعبیر امام مهم است امام معصوم اهل مبالغه که نیست تعارف که نمی کند، فرمود عباس جان! اگر تو بروی *تفرق عسکری* لشکر من از هم می پاشد. چه لشکری؟ مگر کسی آنجا بوده است؟ مگر غیر از امام حسین کسی آنجا بوده است؟ لشکر یک مجموعه ای از آدمها است. این همان است که قرآن کریم می فرماید ابراهیم را نگویید یک آدم، کان امة ابراهیم یک امت بود. حضرت امام در مورد شهید بهشتی هم فرمود شهید بهشتی یک امت بود. بعضی ها واقعا فرد نیستند. یعنی رفتن این خیلی اتفاقات دنبال دارد. حالا آقایان خیلی آمده اند تلاش کرده اند که این را معنا کنند که تفرق عسکری یعنی چه؟ بعضی از بزرگان اینطور نوشته اند که امام فرمود این نظم و قوامی که الان می بینی؛ خیمه ها سرپاست، دخترها و زنها در خیمه اند، دشمن به خودش اجازه نمی دهد جلو بیاید، خب تقریبا یک حصنی و قلعه ای دور خیام امام حسین با اباالفضل العباس ایجاد شده است. اگر تو بروی دیگر این خیمه ها آرام نیست، دیگر دشمن اجازه پیدا می کند جلو بیاید. به قول بعضی شعرا: تا تو بودی خیمه ها آرام بود. دیگر دست ها بالا می رود. تازیانه ها به بچه ها می خورد. دیگر نمی شود جمعش کرد. واقعا هم اینطور شد که حضرت زینب تا خبر شهادت را شنید فرمود واضیعتاه!! یعنی واقعا پشتوانه ی حرم بود این تفرق عسکری وگرنه امام حسین لشکری ندارد. لشکر کارش چیست؟ این است که یک مجموعه را حفظ می کند به تنهایی اباالفضل این را حفظ کرده است. برادر! تو بروی این از هم می پاشد. اینها تعابیر .. ببینید اینها را کنار هم که می چینیم آن وقت به این نتیجه می رسیم که یک امامزاده ای که فرزند رسول خدا هم نیست، شما نمی گویید یابن رسول الله. امامزاده ای که حدود بیست سال از امام حسین کوچکتر است. امام حسین برادرهای دیگر هم داشته اما کار به کجا می رسد که امام زمان ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء که در آن زیارت معروف ناحیه مقدسه وقتی می خواهد سلام بدهد به اباالفضل العباس علیه السلام می فرماید السلام علیک ایها المواسی اخاه بنفسه. یعنی تمام زندگیت را برای برادرت دادی. الآخذ لغده من امسه. از امروزت برای فردای خودت توشه برداشتی. لغده من امسه. الوافی الساعی تمام تلاشت را کردی، تمام کوششت را .. شما می دانید وقتی موضوع کربلا مطرح شد، یه آقایی است نزد ابن زیاد نشسته بود به نام عبدالله. این برادر زاده ی ام البنین است یعنی ام البنین عمه اش می شود. خب وقتی عمر سعد فرمان را گرفت و ابن زیاد دستور رفتن به کربلا را داد. این بلند شد رفت جلو گفت چهارتا از پسرعمه های من دنبال امام حسین هستند. اگر می شود شما اینها را معاف کنید. گفت باشد. یک امان نامه ای نوشت داد دست این عبدالله. حالا نمی دانم شمر خبر داشت از این یا نه. یک امان نامه هم شمر آمد گرفت. شمر یک فامیلی دارد با ام البنین و از یک قبیله اند. لذا فردا دو امان نامه برای اباالفضل آوردند. خب خیلی است. فریاد بزند ما در امان باشیم و پسر فاطمه امان نداشته باشد، لعنت خدا بر چنین امان نامه ای که می خواهد من را از اینجا ببرد اما پسر فاطمه و پسر رسول خدا اینجا تنها بماند. اینها مجموعه اش را که روی هم بریزید در زندگی این شخصیت بزرگوار عظمت را نشان می دهد. خیلی در مورد حضرت اباالفضل شعر گفته شده است یکی از نوه های ایشان زمان امام صادق یک شعر قشنگی گفته است. می گوید: احق الناس ان یُبکی علیه فتی ابکی الحسین بکربلاءِ سزاوار است مردم برای کسی گریه کنند که امام حسین را گریه انداخته است. شما برای امام حسین گریه می کنید. لذا این تعابیری که شما می بینید از معصوم از امام صادق. من اعتقادم این است که بعضی چیزها به ما نرسیده است. ما قضاوت هایمان بر اساس این است که به ما رسیده است، اینقدر کتاب سوزی شده، اینقدر آثار از بین رفته است، خیلی بیش از اینها حرف بوده است اما همین هایی که رسیده است. خود امام حسین می فرماید بنفسی انت حسین به فدای تو!! خود امام سجاد بچه های عباس را هر وقت می دید اشک می ریخت. امام صادق، وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه. اینها نشان از این عظمت و جایگاه این شخصیت بزرگوار دارد. که دیگر کرامات و تشکیلاتش بماند حالا چیزی که من می خواهم امشب خدمت شما عرض کنم در راستای بحث های شب های گذشته مان که بحث رشد بود یکی از امور مهم در زندگی، ثبات قدم و استواری بر حق است. اینی که انسان بماند در مسیری که هست. خیلی مهم است. این دعا را خدا می گوید دعای رزمنده هاست. سوره ی مبارکه آل عمران آیه ی 163 و 164. در آیه 163 خدا صفات رزمن
سست شوید. آخه معاویه ی ملعون یک وقتی حجر بن عدی و هفت نفر از یاران و پسرش را دستگیر کرد و آورد همین جایی که الان قبرشان هست. من رفتم بعضی از شما رفتید که یک سال داعشی ها آنجا را تخریب کردند البته الان بازسازی شده است. اینها را آورد قبرشان را جلویشان کند، به حجر گفتند از علی برائت بجوی، بگو علی کافر است ما کاری با تو نداریم. بپیوند به معاویه. گفت شما ساده اید من از علی برائت بجویم بپیوندم به معاویه؟ ابدا!! بقیه هم همین را گفتند. گفتند خب پس همه شما باید اعدام بشوید. حجر گفت من دوتا خواهش دارم یکی اینکه بگذارید من دو رکعت نماز بخوانم که با یاد خدا از دنیا بروم. دوم اینکه اول پسرم را به شهادت برسانید. می ترسم اگر من شهید بشوم این بچه عشق پدر و جوانی و اینها در او تردید ایجاد کند. زینب کبری می گوید من شب عاشورا رسیدم جلوی خیمه ی اباالفضل دیدم دارد با برادرانش حرف می زند. می گوید ما رأیکم غدا فردا چه می کنید؟ خب اینها بزرگترین برادرشان اباالفضل است آنها 25 و 23 و 21 سال هستند و حضرت اباالفضل 37 سال یا 36 سال دارد. ده دوازده سال از اینها بزرگتر است و اینها کوچک بودند که امیرالمؤمنین به شهادت رسید ولی اباالفضل 16 ساله. تقریبا برای اینها پدری کرده است. گفتند نظر، نظر تو است. گفت اگر نظر نظر من است تا ما زنده ایم به پسر فاطمه نباید ضربه ای وارد شود حسین باید بماند، ما باید قبل از حسین کشته شویم. لذا روز عاشورا اول حرفی که زد گفت تقدموا شما بروید من ببینم خیالم راحت شود. لذا سه تا برادرانش قبل از خودش به شهادت رسیدند. بعد آن داستانی که برای خود اباالفضل پیش آمده است. چه کنیم ثابت قدم باشیم؟ من چند راه برای شما بگویم. 1- دعا، مخصوصا این دعا که در قرآن است می فرماید مؤمن آل فرعون که فرعون تهدیدش می کرد این دعا را می خواند افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. همین جا یک چیزی به شما عرض کنیم مرحوم حاج شیخ عباس قمی اعلی الله مقامه الشریف در تعقیبات نماز صبح یک دعایی آورده است. خیلی این دعا عجیب است و ثواب عجیبی دارد و این دعا موجب عاقبت به خیری می شود. یک نصف صفحه هم بیشتر نیست که این دعا قرآنی است و چهار آیه ی قرآن در آن است. این دعا از امام جواد است در کافی ولی مرحوم شیخ عباس می گوید از امام رضا است. اشکالی هم ندارد ممکن است از امام رضا باشد ولی امام جواد علیه السلام از پدرشان نقل کرده است. ولی روایتی که مرحوم شیخ صدوق دارد می گوید کسی آمد خدمت امام جواد علیه السلام گفت دعایی به من یاد بدهید نافع و مفید. آقا فرمود این دعا را بخوان بسم الله و بالله و صلی الله علی محمد و آله و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد فوقیه الله سیئات ما مکروا … چهارتا از آن آیات کلیدی قرآن را در چهار جای حساس آورده است که وقت نیست من توضیح بدهم اگر یک موقعی وقت بشود برای شما می گویم. چهار آیه را در قالب یک دعا گنجانده است. یکی همین آیه است که افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد که در مورد مؤمن آل فرعون است. یکی این آیه است لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین که مربوط به حضرت یونس است. یکی هم آن آیه ای است که در جنگ احد شاید شبهای قبل هم اشاره کردم وقتی ابوسفیان برگشت به مسلمانهایی که مجروح بودند حمله کند، قرآن می گوید آنها گفتند حسبنا الله و نعم الوکیل. یک آیه دیگر هم ماشاء الله لا قوة الا بالله که یک داستانی در قرآن دارد. این دعا را خواهش می کنم ببینید. من کپی گرفتم به بعضی رفقا دادم گفتم بگذارید در جیبتان چهار پنج روز که بعد از نماز بخوانید حفظ می شوید دعای مشتمل بر چهار آیه ی کلیدی. البته یک ادامه ای هم دارد حسبی الرب من المربوبین، حسبی الخالق من المخلوقین … هفت مرتبه در این دعا حسبی آمده است. یعنی خدا تو مرا بسی هر کس هرچی می خواهد بگوید. آقا ما اگر در زندگیمان همین یک کلمه جا افتاد حسبی، آن وقت هر چه می خواهد ترامپ تهدید کند، هرچه می خواهد اسراییل تهدید کند. ترسی نیست. قرآن می گوید اگر گفتی خدا، حسبی یعنی خدا مرا کافی است. پس یک راه ثبات قدم دعا است. که چندتا دعا به شما یاد دادم. یکی هم آخر سوره ی توبه یادداشت کنید و زیاد بخوانید. خدا به پیغمبر می فرماید همه ی دنیا به تو پشت کردند این را بگو فان تولوا جالب است آن هم حسبی دارد معلوم می شود این حسبی الله خیلی ذکر مهمی است خیلی آدم را محکم می کند. آخرین آیه سوره توبه فان تولوا اگر همه ی دنیا به تو پشت کردند بگو حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم. این هم یک خط است پس برای ثبات قدم دعا کنید 2- خدا به پیغمبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید ما یک بار سنگینی گردن تو گذاشتیم. این همه مشرک باید مسلمان شوند. آن هم چه کسانی؟ مشرکان بددهن، فحش می دهند می گویند مجنون، ساحر، کاهن، مشرکان بی ادب که سنگ می زنند، مشرکان
دگان را می شمارد. می گوید اینها می دانید کی هستند؟ و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر. یک صفت رزمنده ها این است که ربی هستند نه ملی. رِب یعنی منسوب به رب. کارشان خدایی است. دوم فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله. وهن یعنی سستی. سست هم نمی شوند. محکم هستند. وهن مال دل است یعنی در دلشان تردید پیدا نمی شود سوم و ما ضعفوا ضعیف هم نمی شوند. ضعف مال جسم است. چهارم و ما استکانوا هیچ وقت هم در مقابل دشمن کرنش نمی کنند مقاومت می کنند. پنجم قرآن می فرماید صبور هستند خدا می فرماید صابرین را دوست دارد. صبر، مقاومت، استحکام که شما در زیارت نامه ی حضرت اباالفضل هم همین ها را می گویید که اشهد انک لم تهن سست نشدی، و لم تنکل در مقابل دشمن خاضع نشدی. این را می خواهم بگویم. آیه ی بعد دعای رزمندگان است. این دعا را حفظ کنید گاهی در نماز بخوانید. قرآن می فرماید رزمندگان شجاع دعایشان این است و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. در آیه ی اول صفات رزمندگان آمده و در آیه دوم دعایشان. یکی از دعاهایشان این است که و ثبت که در دعای معروفی هم که در قرآن هست می فرماید ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا این قدم اگر ثابت باشد خیلی مهم است. در زیارت عاشورا هم میگوییم و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین. لذا ائمه ی ما وقتی می خواستند برای کسی دعا کنند خیلی جالب است این را من چندجا پیدا کردم یادداشت هم کردم که در جاهای متعددی ائمه ی بزرگوار می خواستند برای کسی دعا کنند این دعا را می کردند. خدا رحمت کند آیت الله العظمی بهجت ما خدمت ایشان منبر می رفتیم تقریبا بلا استثنا وقتی از منبر پایین می آمدیم ایشان همین دعا را می کردند که ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و الاخره ان شاء الله در دنیا و آخرت ثابت بمانی. بعد من رفتم گشتم دیدم این دعا مال امیرالمؤمنین است به اصبغ بن نباته فرمود ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و الاخره. عبدالعظیم حسنی وقتی آمد خدمت امام هادی علیه السلام گفت آقا من دینم را می خوام برای شما عرضه کنم، اجازه می دهید؟ آقا فرمود بگو. وقتی دینش را عرضه کرد آقا فرمودند هذا والله دین الله درست است. همینهایی که می گویید دین است. ولی فاثبت علیه مواظب باش بر اینها ثابت باشی، استوار باشی. یک وقتی یک نفر به امام جواد نامه نوشت گفت پدری دارم خیلی بداخلاق است، ناصبی است، به اهل بیت جسارت می کند همه اش در خانه با ما بحث می کند، ضد شما حرف می زند، چه کار کنم با این بابا؟ خیلی جالب است. امام جواد علیه السلام این را نوشتند المداراة خیر من المکاشفه با آنها مدارا کن بهتر از دعوا است. بالاخره یواش یواش کاری کن که به تو جلب بشود، به اهل بیت جذب بشود. بعد فرمودند ان مع العسر یسرا بالاخره سختی ها تمام می شود و اینطور نمی ماند و ان العاقبة للمتین بعد این سه سفارش را که آقا به او کردند که مدارا کن، با عسر، یسر است، عاقبت برای متقین است این را فرمود یثبت الله علی ولایة من تولیت ثبتک الله علی ولایة من .. ان شاء الله خدا بر ولایت ما ثابت نگهت دارد. این خیلی مهم است. خیلی ها در طول تاریخ قدمهایشان لغزید. از رزمنده هایی مثل زبیر. از عالمانی مثل بلعم. از عابدانی مثل برصیصا. در همه ی قشرها از فرزند پیغمبری مثل پسر حضرت نوح، مثل برادران حضرت یوسف. از زن پیغمبری مثل حضرت نوح و لوط. از عموی پیغمبر مثل ابولهب. لذا این که در روایات ما تأکید شدهاست خیلی مواظب باشید که این ثبات قدم و استواری .. این که امام صادق فرمود دوره ی آخر الزمان این دعا را زیاد بخوانید یا الله یا رحمن یارحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک چون این تزلزل ممکن است آخر عمر باشد برصیصای عابد آخر عمرش منحرف شد. دیشب گفتم عمرو عاص آخر عمرش رفت سمت عمرو عاص. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی می گفت رفیقی داشتیم عالم بود هم مباحثه ای ما بود مریض شد رفتم کنارش. هرچه کردم با لا اله الا الله از دنیا برود لا اله الا الله نگفت بد و بیراه به خدا گفت و از دنیا رفت. این خیلی مهم است. دعای برای ثبات و استواری. اصلا امام سجاد یک دعا مخصوص همین دارد. دعای یازدهم صحیفه ی سجادیه دعای خواتیم الخیر. نصف صفحه است. دعا برای عاقبت به خیری است. این اهمیت را می رساند. و لذا در روایات داریم سوره ی الحاقه را زیاد بخوانید حدیث دارد اگر کسی این سوره را مرتب بخواند ثابت قدم می ماند، دینش از او سلب نمی شود. دلیلش هم روشن است. موادی که در این سوره است بیشتر در مورد معاد و عذاب و قیامت است. اینها یکی از مهمترین شاخصه های حضرت اباالفضل العباس است. صبح عاشورا سه تا برادرانش را صدا زد فرمود یا بنی امی پسران مادر من! تقدموا بروید جلو. حتی اراکم من شهادت شما را ببینم. نصحتم لله و لرسوله ببینم امامتان را یاری کنید. ممکن است بعد از من نمانید و
جلاد. سمیه را از وسط دو شقه کردند، یاسر را جلوی پسرش عمار به شهادت رساندند، بلال را روی زمین کشیدند با اینها خیلی کار مشکل است. وقتی پیغمبر از غار حراء پایین آمد خدا به او گفت انا سنلقی علیک قولا ثقیلا ما خودمان می دانیم کار سختی گردنش گذاشتیم ولی اگر می خواهی استوار باشی قم اللیل الا قلیلا. بلند شو در دل شب کمی با خدا حرف بزن خدا رحمت کند آقای مجتهدی را، می گفت هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد. این شب بلند شدن و با خدا حرف زدن آدم را استوار می کند. - راه دیگرش مراجعه ی به تاریخ است. ببینید خدا به پیغمبر می گوید نگو چرا ما در این قرآن اینقدر قصه می گوییم! قرآن خیلی قصه دارد. فقط یک سوره ی یوسف صد و خرده ای آیه است که همه اش قصه است. هفتصد آیه ی قرآن داستان موسی و بنی اسراییل و اینها است. هفتصد آیه!! که الان دارند فیلمش را می سازند. من فیلمنامه اش را دیده ام چند جلد شده است شاید اگر کلش را بخواهند بسازند دویست سیصد قسمت می شود. حضرت موسی و بنی اسراییل و … چقدر داستان شیطان، داستان انبیاء، یونس، حضرت هود. پیغمبر! می دانی چرا ما اینقدر در قرآن برای تو قصه می گوییم دلیلش این است کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک. می خواهیم ثابت بشود دل تو. اگر تو را در شعب ابی طالب سه سال قرار دادند، اگر بیست و سه سال به حرفت گوش نکردند حضرت نوح را نهصد و پنجاه سال حرفش را گوش نکردند. اگر یک سنگ به پیشانی ات زدند، حضرت یحیی را سر از بدنش جدا کردند. اگر به تو می گویند مجنون، به حضرت نوح می گفتند سفیه. پس اینها را می گوییم .. خیلی مهم است هست اندر صورت هر قصه ای خرده بینان را ز معنا حصه ای خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران چه کنیم ثابت قدم بشویم؟ من راه های سختش را نمی گویم. دعا که آسان است. این همه دعا امشب گفتیم یکی را امشب یاد بگیرید. صبح به صبح تعقیب نماز صبح. دوم قرآن فرمود به پیغمبر بلند شو در دل شب با ما حرف بزن. حضرت امام در این کتاب شمع سحرش می گوید جوان هایی که سختشان است شب بلند شوند آخر شب نماز شب بخونند بخوابند. ساعت 10 و 11. بخوانند و بخوابند. اسمشان جزء نمازشب خوان ها ثبت بشود. نماز شب یک عبادت تفکیکی است. مثل روزه نیست که اگر از صبح شروع کردید باید تا غروب ادامه بدهید و اگر یک ساعت به غروب روزه را باز کنید همه اش باطل می شود. نماز شب اینطور نیست شما دو رکعتش را بخوان. شما فقط شفعش را بخوان، اشکال ندارد بگذار اسمت باشد. لذا ایشان در آنجا می گوید بعضی که نماز شب را قضا می کنند خدا به اینها مباهات می کند می گوید ببین با اینکه بر او واجب نبوده ولی دارد قضایش را می خواند. در کتاب شمع سحر امام رهبر کبیر انقلاب که خیلی کتاب قشنگی است. 4- یک راه مهم که دیگر من مقدمه ی روضه ام باشد، این است که انسان دستش را از دست معصوم جدا نکند. ببینید این خیلی مهم است. خدا حفظ کند حضرت آیت الله جوادی آملی یک کتابی دارند شرح زیارت جامعه ی کبیره. خیلی کتاب خوبی است البته کمی سنگین است. ایشان هم بیانش سنگین است هم قلمش. ولی کتاب خوبی است. در آنجا می فرماید اینها کسانی هستند که خدا عصمکم الله من الزلل آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس پس من اتبعکم فالجنة مأواه و من خالفکم فالنار مثواه پس فاز من تمسک بکم اگر کسی به شما تمسک کرد نه تعریف کرد، تمسک را توضیح بدهم. یک وقت چیزی را نگه می داری می گویند امساک مثل ماه رمضان که خودت را نگه می داری می شود امساک. الان من این انگشتر را نگه داشته ام می شود امساک اما تمسک این است که من دارم می افتم خودم را به چیزی می گیرم که من را نگه دارد. در امساک شما نگه می داری ولی در تمسک خودت را به چیزی می بندی که تو را نگه دارد. در هواپیما کمربند می بندی یا در اتوبوس دستت را به نرده می گیری. به اهل بیت می گوییم من تمسک بکم، تمسک یعنی برویم در زندگیشان ببینیم چطور الگو بگیریم. بله در زندگی معصوم چیزهایی است که قابل الگو برداری نیست مثل عصمت، علم غیب، علوم خاص اما معصوم حسن خلقش وفای به عهدش، رسیدگی به خانواده اش قابل الگوبرداری است. اگر تمسک به معصوم امکان نداشت خدا نمی فرمود پیغمبر الگو است. خود امام حسین نمی فرمود من الگو هستم وقتی می فرماید لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه یعنی می شود. حالا کسی از شما توقع نماز حضرت علی را که ندارد، توقع هزار رکعت را هم ندارد اما خودش فرمود من را با تقوا یاری کند اعینونی بورع و اجتهاد. اینها باعث می شود قدم انسان استوار بماند. خدایا به آبروی اهل بیت و به آبروی اباالفضل العباس باب الحوائج قسمت می دهم ما را ثابت قدم قرار بده. دنیا و آخرت بین ما و اهل بیت جدایی مینداز، السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام. چه شخصیتی!! اباعبدالله فضایلش را تعریف کند، امام سجاد از او مدح بگوید. امشب برویم در خانه ی این
باب الحوائج این شخصیتی که امام حسین علیه السلام کنار بدنش یک حرفی زد که کنار بدن امام حسن هم نزد. همه شنیدید کنار بدن امام حسن هم نشست خاکها را کنار زد، تیر را از بدن بیرون آورد اما نفرمود کمرم شکست. کنار بدن اباالفضل بود که صدا زد الان انکسر ظهری. یا اباعبدالله! ساعد الله قلبک المهموم تا عباس بود امام حسین یک آرامشی داشت. خیمه ها آرامشی داشت. اما وقتی عباس به شهادت رسید دیگر این آرامش از هم پاشید. روضه ی من امشب این باشد. سه تا سؤآل سکینه ی بنت الحسین روز عاشورا پرسیده است این سه سؤال سه روضه است، سه مصیبت است، سه تا دل آتش زدند است. یک سؤال وقتی بود که ذوالجناح آمد جلوی خیمه رفت جلو گفت هل سقی ابی ام قتل عطشانا؟ بابام میدان رفت تشنه بود، تشنه جان داد یا آب خورد؟ قلب زینب را آتش زد. یک سؤال هم در گودی قتلگاه وقتی بدن را دست عمه دید پرسید عمه جان! این نعش کیست؟ عمتی هذا نعش من؟ من نمی دانم کار حضرت سکینه پرسشگری بوده در کربلا؟ یک سؤال هم کرد امام حسین را آتش زد وقتی از کنار نهر علقمه آمد دوید جلو گفت بابا! این عمی العباس؟ این عمی العباس؟ ابی عبدالله رفت عمود خیمه ی عباس را خوابان یعنی دیگر منتظر نمانید. دیگر این خیمه سالاری ندارد. مادرش ام البنین هم خیلی زیبا عزاداری می کرد. چهار صورت قبر درست می کرد در قبرستان بقیع می آمد می نشست کنار این قبرها، می گفت عباسم شنیدم تیر به چشمت زدند مادر! می گویند عمود به سرت زدند، می گویند دستت را از بدن قطع کردند. یا لیت شعری کما اخبروا بان عباسا قطیع الیمین. بانوی بزرگوار شما نبودی اما ابی عبدالله بود کنار بدن. ببینید دستها از بدن قطع شده بود. دستی نبود که به زمین بزند. اما این باقی مانده ی بازو را روی زمین می زد. کمتر بزن بازوی خود را بر زمین شرمنده ام کردی گل ام البنین عباسم برخیز و با آن چشم خون آلود خوب رخت اسیری بر تن زینب ببین عباسم، برادرم ای زور بازوی حسین سرت به زانوی حسین حرفی بزن علمدار حرفی بزن علمدا عباسم یک جمله حرف بزن، راوی گفت وقتی ابی عبدالله برمی گشت دیدند منحنی است یعنی کمر خمیده بود، عباسم برادرم، الان انکسر ظهری صلّی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا رحمة الله الواسعه و یا باب نجاة الامه صلی الله علیک و علی اخیک العباس علیه السلام به آبروی باب الحوائج عموی امام زمان قسمت می دهم در ظهور آقایمان تعجیل بفرما. موانع فرج را برطرف بگردان. عاقبتمان ختم به خیر بنما. مراجع عالیمقام اساتید رهبر عظیم الشأن انقلاب سایر اساتید و بزرگان محافظت بفرما. روح ملکوتی امام از این جلسه بهرمند بفرما.
سخنرانی شب نهم موضوع :جوانی و امتیازات حضرت علی اکبر در همة انقلاب ها و نهضت ها جوانان جایگاه ویژه ای دارند. بنا به فرمایش رهبر فرزانه: «جوان در هر جامعه و کشوری، محور حرکت است. اگر حرکت انقلابی و قیام سیاسی باشند، جوانان جلوتر از دیگران در صحنه اند. اگر حرکت سازندگی یا حرکت فرهنگی باشد، باز جوانان جلوتر از دیگرانند و دست آنها کارآمدتر از دست دیگران است. حتی در حرکت انبیای الهی هم، محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک، جوانان بودند».[1] بی شک در انقلاب جهانی حضرت مهدی رحمه الله هم نقش جوانان بسیار پررنگ است و امام زمان رحمه الله هم جوانانی مانند علی اکبر علیه السلام می خواهد که باید خود را در دوران غیبت کبری آماده کنند. جوانان امروز باید به خصایص بلند و اوصاف شایستة حضرت علی اکبر علیه السلام مثل عفت و پاکدامنی، ایثار، ادب، وقار، سخاوت، شجاعت و اطاعت و تسلیم بودن در برابر فرمان امام خود آراسته شده و حمایت از دین را از آن سرور خوبان یاد گرفته و نسخه عملی زندگی خویش قرار دهند و با پناه آوردن به بارگاه ربانی او، از تمام ناپاکیها دست شسته و از دام رهبران شیطان صفت رهیده، به سوی خداوند عالم رفته و در دامان پروردگار مهرآفرین آرام گیرند. امام حسین علیه السلام فرمود: فانه ممسوس فی الله و مقتول فی سبیل ا...»؛[2] او (علی اکبر) غرق در ]عشق[ خداست و کشته راه خدا می باشد. زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام دوران جوانی و زندگانی کوتاه خود را در متن حوادثی سپری نمود که هر یک از آن حوادث به نوبه خود در تاریخ اسلام، ماندگار شدند. لذا دوران زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام را از جنبه حوادث تاریخی می توان به سه دوره کلی تقسیم نمود. دوره اول مصادف با قیام و زندگی جد بزرگوارشان، حضرت علی علیه السلام است که شاهد شهادت جد بزرگوارشان بوده اند لذا اسرار ناگفته بسیاری را همراه خود مکتوم و به صورت مخفی نگه داشته است و از همان زمان با فتنه و حیله های شوم بنی امیه آشنا بوده و با شعار ضد دینی و ضد توحیدی قوم بنی امیه که از حلقوم شخصی همچون معاویه بلند بود، واقف بودند. چرا که نمی توان گفت که ایشان همچون سایر کودکان، فارغ از هرگونه همّ و غم بوده و در دنیای کودکانه خویش سیر می کرده است. و از طرفی ایشان بنابر بعضی شواهد تاریخی در نزد جد بزرگوارشان امام علی علیه السلام تعلیم قرآن و حدیث می دیده تا به مردم زمان خود منتقل نماید.[3] دوره دوم مصادف با جریانات سیاسی و حوادثی بود که عموی بزرگوارش امام حسن علیه السلام با آن دست به گریبان بودند. همیاری و همراهی او با عمویش امام مجتبی علیه السلام به حدی بوده که اگر جریانی مشابه قضیه کربلا برای امام حسن علیه السلام رخ می داد او همان جانفشانی و ایثاری که در کربلا نشان داد، برای عموی خود انجام می داد و خواسته های امام زمان خویش را اجابت می کرد. دوره سوم که دوران امامت امام حسین علیه السلام است که وی به عنوان وزیر و بازوی پدر انجام وظیفه می نمود تا جایی که برخی گمان می نمودند که امام و خلیفه بعد از امام حسین علیه السلام فرزند بزرگتر او یعنی علی اکبر علیه السلام است؛ به طوری که معاویه در بیانی او (علی اکبر علیه السلام ) را لایق حکومت و رهبر امت اسلامی می پنداشت.[4] امتیازات حضرت علی اکبر علیه السلام: 1. شهادت در رکاب امام زمان خود؛ یعنی حضرت سیدالشهداء در کربلا می باشد که جدای از امتیاز شهادت حضور در رکاب امام حسین علیه السلام سعادتی بس رفیع می باشد. 2. مقام عصمت یا تالی تلو عصمت؛ مقام عصمت از مقامات عالیة الهیه است که هر کس را لیاقت آن نیست. حضرت علی اکبر علیه السلام نیز دارای مقام عصمت بودند. برای تبیین این امتیاز می توان اشاره به کلام امام حسین علیه السلام نمود؛ زمانی که حضرت علی اکبر علیه السلام عازم میدان شد. آن بزرگوار در حق او چنین دعا فرمودند: «اللهم اشهد انه برز الیهم غلام اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه» بار الها گواه باش جوانی که در سیرت و صورت و گفتار؛ شبیه ترین فرد به پیغمبرت بود، به جنگ این مردم رفت. ما هر گاه به دیدن پیغمبرت مشتاق می شدیم به این جوان نگاه می کردیم.[5] کسی می تواند در اخلاق و رفتار مشابه نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد که خواص باطنی آن حضرت را که منشأ بروز آن اخلاق و رفتار بس عظیم است را نیز داشته باشد. حضرت علی اکبر علیه السلام اگر نگوییم معصوم بوده بلکه تالی تلو و مشابه معصوم حتماً بوده است. https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0 3. شجاعت و دلیری: در روز عاشورا وقتی که به دشمن حمله ور شد؛ سپاهیان دشمن به سویی فرار می نمودند به گونه ای که تصور می کردند حیدر کرار علی بن ابیطالب علیه السلام به جنگ آنان آمده است.[6] در تاریخ آمده است عمر سعد، شخصی به نام طارق (که مردی شجاع و دلیر بوده و یارای مق
ابله با یک لشکر را داشت) را به میدان فرستاد که علی اکبر علیه السلام با رشادت وی را هلاک کرد. بعد عمر سعد دستور حمله از چهار طرف را صادر کرد.[7] که منجر به شهادت علی اکبر علیه السلام شد. 4. مقام علی اکبر علیه السلام در زیارت عاشورا: در زیارت عاشورا عرض می کنیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» سلام دادن به حضرت علی اکبر علیه السلام بعد از سلام دادن بر امام حسین علیه السلام می باشد، سایر اولاد و اصحاب بعد از حضرت علی اکبر علیه السلام قرار گرفته اند. این خود حاکی از مقام بزرگ آن حضرت است. ممکن است کسی بگوید مراد از علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد علیه السلام است نه علی اکبر علیه السلام. در جواب از این احتمال باید گفت، زبان زیارت، بیان گرامی داشت و تجلیل از شهداء کربلا و فداکاریهای آنان است همانطور که لعن و نفرین نیز بر کسانی است که امام حسین علیه السلام و اولاد و اصحاب آن حضرت را که حاضر در کربلا بوده اند به شهادت رسانیده اند و بنا به قول علامه میرزا ابوالفضل تهرانی؛ مراد از علی بن الحسین علیه السلام در زیارت عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام است چون این زیارت اختصاص به شهدای کربلا دارد و احتمال اینکه مراد امام سجاد علیه السلام باشد بغایت بعید است».[8] 4. تجلیل حضرت ولی عصر رحمه الله از علی اکبر علیه السلام: امام زمان رحمه الله در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به علی اکبر علیه السلام می فرماید: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم خلیل؛ سلام بر تو ای علی اکبر اول فدایی از بهترین نسل دودمان ابراهیم خلیل». در ادامه حضرت مهدی رحمه الله می فرماید: «اشهد انک اولی بالله و برسوله؛ شهادت می دهم که تو از هر کس اولی تر به خدا و رسولش هستی». حضرت صاحب العصر رحمه الله، علی اکبر را در این زیارت نامه به امتیازاتی مخصوص از سایر شهدای کربلا جدا نموده است: الف) سلام و صلوات بر علی اکبر را بعد از جد مظلوم خود، قرار داده است. ب) علی اکبر علیه السلام را از هر کس به خدا و رسولش نزدیک تر معرفی نموده است. ج) حضرت از خداوند درخواست می نماید که همواره توفیق زیارت حضرت علی اکبر علیه السلام را داشته باشد. د) حضرت از خداوند مسألت می نماید که در روز واپسین همنشین علی اکبر علیه السلام باشد. و) شدت لعن و نفرین آن حضرت به قاتلان علی اکبر علیه السلام حاکی از شدت غضب آن حضرت نسبت به جفاپیشگان است.[9] پس جوانان امروز هم با الگوگیری از علی اکبر علیه السلام و توجه به معنویات و با دوری از گناهان و بدی ها می توانند امام زمان خود را یاری کرده و برای زمینه سازی ظهور حضرت مهدی علیه السلام تلاش مضاعف نمایند تا همانگونه که حضرت علی اکبر علیه السلام مورد رضایت امام زمان خود بود و به او مباهات می کرد، طوری عمل نماییم تا حضرت مهدی علیه السلام از اعمال و رفتار ما راضی باشد، و انشاء الله از جمله یاران جوان، کوشا و پویای حضرتش باشیم. پی نوشت [1] . کودک، نوجوان و جوان از دیدگاه مقام معظم رهبری، ج2، ص234. [2] . معالی السبطین، ملامحمد مهدی مازندرانی، ص254، چاپ خطی ـ افست تبریز. [3] . حدائق الوردیه، حسام الدین المحلّی، طبع قدیم، دمشق عنبر هاتف، ج1، ص117. [4] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص80، مؤسسه اسماعیلیان. [5] . لهوف، سید بن طاووس، ص113، کتابفروشی جهان، چ1، 1364، هـ ش [6] . ثمرات الاعواد، الهاشمی النجفی، مکتبة الحیدریة. ص233، 1378 هـ ش [7] . منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص443. مطبوعاتی حسینی، 1372 هـ ش [8] . شفاء الصدور فی زیارة العاشورا، چ3، انتشارات سیدالشهدا، ج2، ص345. [9] . خورشید جوانان، سیدمحمد حسینی، ص65، چ2، انتشارات سماء، 1381.
مجلس امشب روضه علی اکبر سلام الله علیه تا میدان فرستادن شهادت خوانی فردا پیش از ظهر https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
يكي از مصائب سخت سيد الشهداء در روز عاشورا شهادت فرزند بزرگوارش حضرت علي اكبر بود جواني كه از نظر خلقت و اخلاق نيكو و فصاحت كلام چون جدش رسول خدا و از حيث شجاعت همچون علي مرتضي بود. روز عاشورا وقتي اصحاب بشهادت رسيدندو نوبت به بني هاشم رسيد ، نقل كردند اولين نفر از بني هاشم حضرت علي اكبر آمد نزد پدر بزرگوار اجازه ميدان گرفت همينكه علي به سمت ميدان روانه شد امام يك نگاه مايوسانه به جوانش كرد و گريه كرد محاسن شريف خود را بجانب آسمان بلند : خدايا تو شاهد باش شبيه ترين جوانانم به پيغمبررا به جنگ اين قوم فرستادم. روضه : ز رفتن تو رود جانم از بدن بيرون دوباره زنده شوم به نزدم آيي چون غم فراق تو در قلب من نميگنجد چه انتظار شكيبايي از دل پر خون علي اكبر وارد ميدان شد آنقدر شجاعانه مي‌جنگيد كه ضجه‌ي لشكر را بلند كرد به روايتي 120نفر را به خاك مذلت كشاند آمد خدمت امام عرض كرد بابا تشنگي مرا كشت آيا ممكن است شربت آبي به من دهي آقا گريه كرد و فرمود فرزندم جنگ كن ساعتي ديگر از دست جدت رسول خدا سيراب خواهي شد بنقلي هم فرمود پسرم زبانت را در كام من بگذار ( شايد خواست بفرمايد پدرت از تو تشنه تر است) علي اكبر دوباره به ميدان برگشت وبسياري از دشمن را كشت تا آنكه مُرَّة بْنِ مُنْقِذ نيزه‌اي بر آن جناب زد وآقا را از پا در آورد بروايتي هم ديگران آمدند با شمشيرهاي خود به آن حضرت زدند ديگر علي اكبر از پا در آمده بود دست خود را به گردن اسب انداخته بود اسب او را به ميان لشكر دشمن برگرداند هر كس از جانبي ضربتي زد تا بدن علي پاره پاره شد صدا زد يا ابتاه عليك مني السلام هذا جدي رسول الله يقرئك السلام ويقول عجل القدوم الينا(يعني پدر جان سلام بر تو باد اين جدم رسول خدا است به شما سلام مير ساند ومي گويد هر چه زودتر به نزد ما بيا) امام با عجله آمدند علي اكبر را به آن حال ديد گريه بسياري كرد صورت به صورت علي اكبر گذاشت : قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى رَسُولِهِ ... عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا زبوستان ولايت گلي زدستم رفت خدا به داد دلم رس علي زدستم رفت خدا بسوز دلم ، واقفي که جانم رفت زجان عزيزترم اکبر جوانم رفت بميدان چون که ميرفت آن جوان آهسته آهسته زجسم شه برون ميرفت جان آهسته آهسته چنان هجران او بر قلب شاهنشه گران آمد که پشت شاه خم شد چون کمان آهسته آهسته حسين آن شمع خلوتگاه اسرار خداوندي تبسم بر لب و اشکش روان آهسته آهسته https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
علی اکبر نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان جنگ رفت، او 19 سال یا 18 سال یا 25 یا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داد سپس نگاه مایوسانه به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان بلند کرده و گفت: اَللَّهمَّ کُن اَنتَ الشَّهیُد عَلَیهِمِ، فَقَد بَرزَ اِلَیهم غُلامٌ اَشبَهُ النّاس خَلقاَ وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِکَ وَ کُنّا اِذا اَشتَقنا اِلی نَبِیّکَ نَظَرنا اِلَیه.(1) خدایا خودت بر این قوم ، شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن، شبیه ترین مردم به روس تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چ هره علی اکبر می نگریستیم. علی اکبر به میدان آمد و با دشمن می جنگید و چنین رجز می خواند: اَنَا عَلِیّ بنِ الحُسِینِ بنِ عَلِی***نَحنُ وَ بَیتِ اللهِ اَولی بِالنّبِیِ تَاللهِ لایَحکُمُ فِینا ابنُ الدَّعِیِ * اَضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامِی عَن اَبِی ضَربَ غُلامٍ هاشِمیٍّ عَلَوِیٍّ من علی پسر حسینم، سوگند به کعبه ما نزدیکتر و شایسته تر به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله هستیم سوگند به خدا نباید پسر زنازاده (ابن زیاد) بر ما حکومت کند با شمشیر شما را می کوبم همچون کوبیدن جوانی هاشمی و علوی و از حریم پدرم حمایت می نمایم. ضربات خورد کننده ای بر دشمن وارد ساخت و 120 نفر از سواران دشمن را کشت تشنگی بر آن حضرت چیره شد، نزد پدر برگشت و عرض کرد: یا اَبَه ! اَلعَطَشُ قَتَلَنِی وَ ثِقلُ الحَدِیِد اَجهَدَنِی پدر جان ! شهادت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته امام حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود: محبوب دلم صبر کن بزودی رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد. امام زبان جوانش را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار و به سوی دشمن برگرد. علی اکبر در حالی که دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوی میدان رفت و از هر سو بر دشمن حمله کرد و از چپ و راست بر آنها یورش برد و جماعتی را کشت در این هنگام تیری به گلویش رسید که گلویش را پاره کرد آنن حضرت در خون خود می غلطید همچنان تحمل می کرد تا اینکه روحش به گلوگاه نزدیک شد صدا بلند کرد: یا اَبَتاهُ عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ یَقرَئُکَ السَّلامُ وَ یَقُولُ عَجِّلِ القُدُومَ اِلَینا ای پدر ! سلام بر تو باد هم اکنون این جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام می رساند و می فرماید: به سوی ما شتاب کن. قَد سَقانیِ بِکاسِهِ الاَوفی شَربَهً لا ظَمَاً بَعدَها اَبَداً مرا از جام خود سیراب کرد کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد.(2) در روایت دیگر آمده: وقتی که ضربات علی اکبر دشمن را تار و مار کرد مره بن منقذ عبدی گفت: گناه عرب بر گردن من باشد که اگر این جوان با این وصف بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننهم، مره بن منقذ با نیزه خود در کمین آنحضرت قرار گرفت و او که گرماگرم جنگ بود مره چنان نیزه بر او زد که آن بزرگوار به زمین افتاد دشمنان گرد آن حضرت را گرفتند فَقَطَّعُوهُ بِاَسیافِهِم: با شمشیرهای خود، بدن او را پاره پاره کردند. بابا بیا که تیغ جفا ساخت کار من*برگی نچیده گشت خزان نوبهار من قاتل تنم ز خنجر کین پاره پاره کرد***رحمی نکرد بر مژه اشکبار من تا بر تنم بود رمقی بر سرم بیا * بنگر به وقت مرگ بر احوال زار من بابا زپا فتادم و جانم به لب رسید * دست اجل گرفت ز کف اختیار من بابا به همرهان و رفیقان من بگو*** شبهای جمعه پا نکشند از مزار من در روایت دیگر آمده: هنگامی که مره بن منقذ بر سر مقدس آن حضرت ضربه زد آن حضرت نتوانست بر مرکب بنشیند خم شد و سرش را روی یال اسب نهاد اسب او وحشت زده به سوی لشگر دشمن روانه شد. فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِم اِرباً اِرباً. دشمنان با شمشیرهای خود بدن نازنینش را پاره پاره کردند. آنگاه وقتی که روحش به گلوگاه رسید صدا زد: یا اَبَتاهُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ قَد سَقانِی بِکَاسِهِ الاَوفی… و سپس صدائی از گلویش برخاست و جان سپرد.(3) امام حسین علیه السلام با شتاب به بالین جوانش آمد و ایستاد و فرمود: قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوُکَ، یا بُنَیَّ ما اَجر اَهُم عَلَی الرَّحمانِ وَ اِنتَهاکِ حُرمَهِ الرَّسُولِ. خداوند آن قوم را بکشد که تو را کشتند ای پسرم چه بسیار این مردم بر خدا و دریدن حرمت رسول خدا گستاخ و بی باک گشته اند؟ اشک از دیگان امام سرازیر شد سپس فرمود: عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا. بعد از تو خاک بر سر دنیا در این حالت زینب سلام الله علیها از خیمه بیرون دویده فریاد می زد: ای برادرم، وای فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روی پیکر به خون طپیده آن جوان افکند. حسین علیه سلام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه بازگردانید.(4)
عُمرهُ *وَ کَذا تَکوُنُ کَواکِبَ الاَسحارِ عَجِلَ الخُسوُفُ اِلَیهِ قَبلَ اَوانِهِ *فَغَشاهُ قَبلَ مَظَنَّهِ الاَبدارِ فَاِذا نَطَقت ُفَاَنتَ اَوَّلَ مَنطِقی * وَ اِذا سَکَتتُ فَاَنتَ فِی مِضمار ای ستاره من چقدر عمرت کوتاه بود، آری عمر ستارگان سحر کوتاه است. پیکر مه سیمای علی اکبر، قبل از وقتش به سوی او شتافت و پیش از آنکه آن ماه، بدر درخشان شود، پنهانی او را فرا گرفت. اگر سخن بگویم نخست سخن تو بر زبانم جاری است، و اگر سکوت کنم یاد تو از قلبم بیرون نمی رود. چه زود بود ای پسر که همچو کوکب سحر*غروب کردی از نظر اجل بشد دچار تو اگر کنم تکلمی کلام اولم توئی *سکوت اگر کنم دمی، دلست داغدار تو چسان به خیمه رو کنم، چه ناله و فغان کنم*چه چشم خونفشان کنم، ز روی گلعذار تو سکینه من از عطش ، فتاد و نموده غش *چسان به او بگویمش، که شد خزان بهار تو رسم است هر که داغ جوان دید دوستان*رافت برند حالت آن داغدیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا***وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری بر او بچشاند گلاب و شهد***تا تقویت کند دل محنت کشیده را یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند***تا بر کنندش از دل، خار خلیده را القصه هر کسی به طریقی ز روی مهر***تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟***چون دید نعش اکبر در خون طپیده را 1- و در بعضی از عبارات در آغاز این فراز آمده: اَلّلهُمَّ اشهَد عَلی هولاءِ … 2- اعیان الشیعه ج1ص607-مقتل الحسین مقرم ص 312-منتهی الآمال ج1 ص272-مثیر الاحزان ابن نما ص 69 3- کبریت الاحمر ط اسلامیه ص185 4- ترجمه ارشاد مفید ج2 ص110-مثیرالاحزان ابن نما ص69 5- کبریت الاحمر ط اسلامیه ص185 6- ترجمه ارشاد مفید ج2 ص110-مثیرالاحزان ابن نما ص69 7- نفس المهموم ص62-محدث قمی می گوید: اما اینکه مادر علی اکبر در کربلا بود یا نبود، چیزی در این باره نیافتم (همان مدرک ص 165) 8- ترجمه مقتل ابی مخنف ص129 9- تاریخ طبری ج6 ص256-ترجمه مقتل ابی مخنف ص129 10- معالی السبطین ج1ص422 (این مطلب بنابر قولی است که لیلا در کربلا بوده است ولی ثابت نیست) 11- الوقایع و الحوادث ج3ص131 12- مقتل الحسین مقرم ص315
و در نقل دیگر آمده: امام خون پاک اکبر را می گرفت و به طرف آسمان می ریخت و از آن هیچ قطره ای به زمین نمی ریخت و فرمود: یَعِزُّ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیکَ اَن تَدعُوُهُم فَلا یُجِیبونَکَ وَ تَستَغِیثُ بِهِم فَلا یُغِیثُونکَ. بر جد و پدر تو سخت است که آنها را صدا بزنی و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسی کنی، ولی به داد تو نرسند. امام صورت اشک آلود خود را روی چهره خون آلود علی اکبرش گذاشت، و به قدری بلند گریه کرد که تا آن روز کسی این گونه صدای گریه بلند را از او نشنیده و سپس صدائی از گلویش برخاست و جان سپرد.(5) امام حسین علیه السلام با شتاب به بالین جوانش آمد و ایستاد و فرمود: قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوُکَ، یا بُنَیَّ ما اَجر اَهُم عَلَی الرَّحمانِ وَ اِنتَهاکِ حُرمَهِ الرَّسُولِ. خداوند آن قوم را بکشد که تو را کشتند ای پسرم چه بسیار این مردم بر خدا و دریدن حرمت رسول خدا گستاخ و بی باک گشته اند؟ اشک از دیگان امام سرازیر شد سپس فرمود: عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا. بعد از تو خاک بر سر دنیا در این حالت زینب سلام الله علیها از خیمه بیرون دویده فریاد می زد: ای برادرم، وای فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روی پیکر به خون طپیده آن جوان افکند. حسین علیه سلام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه بازگردانید.(6) و در نقل دیگر آمده: امام خون پاک اکبر را می گرفت و به طرف آسمان می ریخت و از آن هیچ قطره ای به زمین نمی ریخت و فرمود: یَعِزُّ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیکَ اَن تَدعُوُهُم فَلا یُجِیبونَکَ وَ تَستَغِیثُ بِهِم فَلا یُغِیثُونکَ. بر جد و پدر تو سخت است که آنها را صدا بزنی و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسی کنی، ولی به داد تو نرسند. امام صورت اشک آلود خود را روی چهره خون آلود علی اکبرش گذاشت، و به قدری بلند گریه کرد که تا آن روز کسی این گونه صدای گریه بلند را از او نشنیده بود.(7) هر که دلش داغ مهر یار ندارد * او خبر از قلب داغدار ندارد گریه کنم زار زار ناله کنم های های * داغ دلم یا علی شمار ندارد شهره عشق است اگر چه شمع شب افروز *شمع چون من چشم اشکبار ندارد ناله نمی کردم اختیارم اگر بود*لیک دلم تاب اختیار ندارد نیست گلی در چمن خزان زده چون تو *چون تو گلی باغ روزگار ندارد. سپس امام، پیکر خون آلود اکبرش را در آغوش گرفت و فرمود: یا بُنَّیَ لَقَد اِستَرَحتَ مِن هَمِّ الدُّنیا وَ غَمِّها و بَقِیَ اَبُوکَ فَریداً وَحِیداً پسرم، از غم و اندوه دنیا راحت شدی ولی پدرت غریب و تنها باقی ماند.(8) آنگاه امام حسین علیه السلام جوانان بنی هاشم را صدا زد و فرمود: تَعالَو اِحمَلُوا اَخاکُم جوانان بنی هاشم! بیائید و برادرتان را به سوی خیمه ها ببرید. جوانان بنی هاشم بیائید* علی را بر در خیمه رسانید. خدا داند حسین طاقت ندارد***علی را بر در خیمه رساند بگوئید مادرش لیلا بیاید ***تماشای علی اکبر نماید. جوانان آمدندو جنازه علی اکبر را برداشته تا جلو خیمه که پیش روی آن جنگ می کردند بر زمین نهادند. حمید بن مسلم نقل می کند زنی از خیمه های حسین علیه السلام بیرون آمد صدا می زد: وای بچه ام، وای کشته ام، وای از کمی یاور، وای از غریبی… امام حسین علیه السلام به سرعت نزد او رفت و او را به خیمه اش بازگردانید، پرسیدم: این زن چه کسی بود؟ گفتند: این زن زینب سلام الله علیها دختر امیرمومنان علی علیه السلام بود، امام حسین علیه السلام از گریه او به گریه افتاد و فرمود: اِنّا لِلهِ وَ اِّنا اِلَیهِ راجِعُون. (9) بعضی نقل کرده اند: حضرت لیلا مادر علی اکبر نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت: سَیِّدی اِبنِی اِبنِی آقای من، پسرم، پسرم را می خواهم امام به او فرمود: به خیمه برگرد و دعا کن.(10) در روایت دیگر آمده: پس از شهادت علی اکبر علیه السلام خواهرش سکینه نزد پدر آمد و گفت: پدرم! چرا آنقدر غمگین هستی، برادرم چه شد؟ امام فرمود: دشمنان او را کشتند. فَنادَت وا اَخاه! وا مُهجَهَ قَلباهُ!… سکینه فریاد زد: ای وای برادرم، آه میوه دلم، برادرم را کشتند، مرا بی برادر کردند. امام به او فرمود: دخترم سکینه، خدا را در نظر بگیر، صبر و تحمل کن. سکینه گفت: یا اَبَتاهُ ! کَیفَ تَصبِر مَن قُتِلَ اَخُوها وَ شُرِدَ اَبُوها ای بابا چگونه صبر کند آنکس که برادرش کشته شده و پدرش غریب و تنها مانده است؟ امام فرمود : اِنّا لِلهِ وَ اِّنا اِلَیهِ راجِعُون. (11) به گزارش شفقنا کتاب سوگنامه در نقل دیگر آورده است: بانوان حرم که حضرت زینب سلام الله علیها جلودار آنها بود، به استقبال جنازه علی اکبر علیه السلام شتافتند، زینب سلام الله علیها وقتی که به جنازه رسید، آن را در بغل گرفت و با شور و هیجان عجیب، و قلب پردرد و با جان دل صدا می زد: علی جان! علی جان!(12) ابوالحسن تهامی از زبان امام حسین علیه السلام خطاب به علی اکبر می گوید: یا کَوکَباً ما کانَ اَقصَرُ