#اسارت #امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
◾️شتری که دلش به حال اسراءِ آل الله سوخت و به شترهای دیگر میگفت: دختران علی علیهالسلام را آرام سوار بر محملها کنید...
در نقلی آمده است:
علیا مخدره زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند:
سر امام سجاد علیهالسلام بر روی زانوی من بود که دیدم شتران برهنه و بیجهاز را برای ما آوردند؛ امام زین العابدین علیهالسلام به من فرمود:
عمهجان! این شترها را میبینید که میآورند؟ و آن شتر خاکستریرنگ را که از جلوی شتران میرود و اشک میریزد، مشاهده میکنید؟
من گفتم: بله؛ ای نور دیدهام.
امام فرمود: عمهجان! میدانید این شتر چرا گریه میکند و به شتران دیگه چه میگوید؟
من گفتم:ای پسر برادرم! حجت خدا توئی! زبان حیوانات را تو میدانی!
إمام فرمود:
ایعمهجان! این شتر دلش به حال ما سوخته است؛ میرود و به شتران دیگر میگوید: دختران علی علیهالسلام را آرام سوار کنید و آهسته راه بروید؛ مبادا بچهها را به زمین بزنید و زنها را زجر بدهید.
📚ریاض القدس(نسخه خطی) ج۲ص۲۱۰
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#اسارت
◾ این کشته فتاده به هامون حسین توست...
◾ وقتی که مخدّرات را از قتلگاه عبور دادند...
وقتی که میخواستند قافله اسرا را به سمت کوفه حرکت دهند،مخدرات به سپاهيان عمر سعد گفتند:
شما را به خدا سوگند ما را اولا از قتلگاه امام حسین علیهالسّلام و أصحابه او بگذرانید. پس آنان را بر سر قتلگاه آوردند.
وقتی که نگاه زنان و بچه ها به بدن های قطعه قطعه شهدای کربلا افتاد،فریاد کشیدند و به صورت هایشان لطمه میزدند.
راوی گوید:
به خدا من زينب دختر علی عليهاالسلام را فراموش نمیکنم در حالى كه با صداى محزون و قلبی دردناک فرياد مى زد:
یامُحَمَّداهُ! صَلَّىٰ عَلَيْكَ مَليكُ السَّماءِ، هٰذا حسينٌ بِالْعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأعضاءِ، مَحزوزُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسلوبُ الْعِمامَةِ و الرِّداءِ،
▪️یامحمداه!درود ملائکه آسمان بر تو؛ این حسین توست که اینچنین در خون خود غوطه خورده و به روی ریگ و رمل بیابان افتاده است.سرش از قفا جدا شده و عبا و عمامه اش را به غارت برده اند.
يا مُحَمَّداهُ! و بَناتُكَ سَبايا، و ذُرّيَّتُكَ مُقَتَّلَةٌ تَسفي عَلَيْهِم ريحُ الصَّبا
▪️یامحمداه!این دخترانت هستند که اینچنین به اسیری می روند و این ذریه توست که اینچنین باد بر اجساد آنها میوزد.
بِأبي مَن عَسكَرُهُ في يَومِ الْاِثنَينِ نَهباً، بِأبي مَن فُسطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعَرىٰ، بِأبي مَن لا هو غائِبٌ فَيُرتَجَىٰ، و لا هو مَريضٌ فَيُداوىٰ، بِأبي الْمَهمومِ حَتَّىٰ قَضَىٰ
▪️پدرم فدایت ای حسین که لشکرت را روز دوشنبه از تو به زور گرفتند(حضرت زینب علیهاالسلام اشاره به آن روز دوشنبه ای کردند که سقیفه بني ساعده را تشکیل دادند و خلافت به زور از آل رسول صلی اللّه علیهم اجمعین گرفتند)
پدرم فدای کسی که خیمه هایش را به تاراج بردند.
پدرم فدای کسی که غائب نشده تا امید برگشتنش باشد؛مریض نشده تا امید مداوایش باشد.
پدرم فدای غمزده ای که تا لحظه آخرش غم به دل داشت.
بِأبي الْعَطشانِ حَتَّىٰ مَضَىٰ، بِأبي مَن شَيبَتُهُ تَقطُرُ بِالدِّماءِ...
▪️پدرم فدای عطشانی که تا لحظه آخر لب تشنه بود
پدرم فدای کسی که از محاسن شریفش خون میچکد...
راوی گوید:
فأبكَتْ و اللّهِ كُلُّ عَدُوٍّ و صَديقٍ حَتّىٰ جَرَتْ دُموعُ الْخَيلِ عَلىٰ حَوافِرِها.
▪️ با این جملات زينب کبری عليهاالسلام به خدا قسم که دوست و دشمن همگی گریستند حتی دیدم اسب ها هم به گونه گریه می کردند که اشک چشمشان بر روی پایشان میریخت،
سپس زينب کبری دستش را به زیر بدن مقدس امام حسین علیه السّلام بُرد و آن بدن شریف را به سمت آسمان بالا گرفت و فرمود:
اِلٰهي تَقَبَّلْ مِنّا هٰذا الْقُربانَ.
▪️خدایا! این قربانی را از ما بپذیر.
و اِعتَنَقَتْ سكينةٌ جَسَدَ أبيها الطّاهرِ، و هِيَ تَندُبُهُ، و تَبكيه، و تُوَدِّعُهُ، و لَم يَستَطِعْ أحَدٌ أن يُنَحّيها عَنه، حَتّىٰ اِجتَمَعَ عَلَيْها عِدَّةٌ مِنَ الْأعرابِ، فَجَرّوها عَنهُ
▪️پس حضرت سکینه آمد و بدن پدرش را در آغوش گرفت و گریه میکرد و ناله سر میداد و کسی نمیتوانست او را از بدن پدرش جدا کند تا اینکه عده ای از اعراب آمدند و او را به زور کشیدند و بردند.
📚مقتل الحسين عليه السّلام، بحرالعلوم ص۴۶۳
و با کمی اختلاف در تعابیر در:
📚مقتل الحسین علیه السّلام خوارزمی ج۲ص۳۹
📚الکامل ابن اثیر ج۳ص۲۹۶
📚مثیرالاحزان ص۴۴
📚المنتخب ج۱ص۱۱۵
📚مقتل الحسین علیه السلام مقرم ص۳۹۶
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
◾حکایت جانسوز جاماندن حضرت سکینه عليهاالسّلام از قافله...
شبی از شب هایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه عليها السّلام به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
شتربان او وقتی که دید گریه اش تمامی ندارد ، گفت:
اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک!ساکت شو! مرا با گریه ات آزار میدهی.
اما حضرت سکینه علیهاالسلام گریه اش تمام نشد بلکه چنان ناله ای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود.
آن شتربان ملعون گفت:
ای دختر خارجی!ساکت شو دیگر!
حضرت سکینه عليها السّلام با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت:
ای وای من!آه ای پدرم!تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتران دیگر به غضب آمد و دست آن مخدره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
وقتی که به هوش آمد ،همه رفته بودند و اثری از قافله نبود.
با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد.گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمه اش را صدا میزد.
ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام بر آن بود،در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت:
از علي بن الحسین علیهما السلام سؤال کنید.
آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
حضرت فرمودند:
بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچه ها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
خبر به زینب کبری علیها السلام دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا اینکه صدا زد:دخترم! سکینه! کجایی؟ جوابی نشنید.
فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن عَلىٰ ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! وا ضَيعَتاهُ! وا رِجالاهُ! وا حُسيناهُ، بُنَيَّة سكينةُ، في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد:وا غربتاه! وا ضيعتاه! وا رجالاه! وا حسيناه؛ دخترم سکینه! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند.
فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد.زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک خانمی روی ریگ ورمل بیابان نشسته و سر حضرت سکینه را به دامن گرفته است و گریه میکند.
زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند:
شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟
آن خانم ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا. تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
◾ وقتیکه حضرت سکینه از قافله جا میماند و زینب کبری «سلاماللّهعلیهما» با پای برهنه به دنبالش میرود...
⚡️فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» در نیمههای شب سَر دختر یتیم امام حسین علیهالسلام را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه عليها السّلام به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🩸شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی.
اما حضرت سکینه علیهاالسلام گریهاش تمام نشد بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود.
آن شتربان ملعون گفت:
ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
حضرت سکینه عليها السّلام با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت:
ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🩸وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🩸در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت:
از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🩸حضرت فرمودند:
بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچه ها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
خبر به زینب کبری علیها السلام دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا اینکه صدا زد: دخترم! سکینه! کجایی؟ جوابی نشنید.
فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن عَلىٰ ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! وا ضَيعَتاهُ! وا رِجالاهُ! وا حُسيناهُ، بُنَيَّة سكينةُ، في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه! وا ضيعتاه! وا رجالاه! وا حسيناه؛ دخترم سکینه! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند.
فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک خانمی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر حضرت سکینه سلاماللهعلیها را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🩸زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 گوشهای از مقام «زهد» و «توکل» عقیله بنی هاشم، زینب کبری سلاماللّهعلیها ...
طبق نقلی، امام سجاد علیه السلام فرمودند:
إنَّها مَا ادَّخَرَت شَيئاً من يَومِها لِغَدِها أبَداً
🔻حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها، هیچگاه چيزي از امروز براي فرداي خود ذخیره نکرد.
📚وفیات الأئمّة عليهم السّلام ص ۴۴۱
📚الصحیح من سیرة الإمام الحسین علیهالسلام، ج۱۶ ص۶۰
✍ گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم دادهست
رسم مردانگیات راه نشانم دادهست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم میسوزد
من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا میشد
لب آیات به تفسیر شما وا میشد
آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی «اَعطینا» شد
عشق عالم به تو از شوق مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر میگفت:
بیتو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 گوشهای از کمالات توحیدی عقیله بنی هاشم، زینب کبری «سلاماللّهعلیها» در سنین کودکی ...
در نقلی آمده است:
روزی حضرت زینب علیهاالسلام در دامن امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشسته بودند؛ حضرت امیر علیهالسلام کلام را القا میکردند به زینب کبری علیهاالسلام.
⚡️مولا علی علیه السلام به زینب کبری عليهاالسلام فرمودند:
قُولِی وَاحد.
🔻 بگو یک.
حضرت گفتند: یک.
⚡️حضرت امیر علیه السلام فرمودند:
قُولِی اِثنین
🔻 بگو دو.
زينب کبری علیهاالسلام فرمودند:
ما اَقولُ اثنین بِلِسانٍ اَجریتُه بِالواحد.
🔹با زبانی که «یک» گفته ام، دو نمی گویم.
در این هنگام حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را بوسیدند.
📚شجره طوبی ج۲ص۳۹۲
✍ عالم تمام ذره و خورشید، زینب است
ویرانگر عمارت تردید زینب است
بر محور محبت خورشید کربلا
عباس ماه و حضرت ناهید، زینب است
از جمله ی «تَقَبَّل» او میشود عیان
کوه وقار و قله ی توحید زینب است
کوفه خیال کرد علی روی منبر است
اما به روی محملِ غم دید، زینب است
در جمله ای ز مهدی زهرا رسیده است
در مشکلات مایه ی امید زینب است
از دام درد و غصه و غمها رها شدم
هر دم دخیلِ بی بی مشکل گشا شدم
قدّیسه ی مقدسه والا، دَخیلُکِ
ای شمسه ی مشعشعه بالا، دخیلُکِ
خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
ای مهربانی دل طاها، دخیلکِ
بیچاره ام، فقیر و گرفتار و بی قرار
آرامش درونی مولا، دخیلُکِ
چشم مرا همیشه پر از اشک روضه کن
ای کعبه ی مصیبت عظما، دخیلُکِ
بانو، توجهی به پریشانی ام نما
ای آسمان عاطفه، بارانی ام نما
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 فداکار، از همان کودکی...
در نقلی آمده است:
روزى ميهمانى براى اميرالمؤمنين علیهالسلام رسيد. آن حضرت به اندرون خانه آمده و فرمود: اى فاطمه، آيا طعامی برای میهمان در خانه وجود دارد؟
☘ صدیقه کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: فقط قرص نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زينب سلاماللّهعلیها مىباشد.
☘ زينب کبری علیهاالسلام، چشمانش را روی هم نهاده اما بيدار بود؛ لذا برخاست و فرمود:
مادرجان! نان مرا براى ميهمان ببريد؛ من صبر مىكنم.
📚ریاحین الشریعه ج٣ ص۶۴
✍نه فقط حلم و حیا زیور زینب بودند
این دو یک جرعهای از کوثر زینب بودند
انبیایی که به توحید سفارش کردند
بهره برده همه از منبر زینب بودند
شمع نورانی دین بود و برادرهایش
مثل پروانه به دور و بر زینب بودند
نام زیبای حسین و حسن از روز نخست
مشقِ انشا شده در دفتر زینب بودند
صف به صف اهل ملک، بهر تقرب به خدا
دست بر سینه، سر معبر زینب بودند
پسر عوسجه و عابس و نُعمان و حبیب
همه زانو زده در محضر زینب بودند
بندگانی که مزیّن به کمالات شدند
محو نورانیت عمهی سادات شدند
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 سیدالشهداء علیهالسلام، قرآن را میبست و تمام قد به احترام زینب کبری سلاماللّهعلیها قیام مینمود...
☘ در نقلی آمده است:
أنّها دَخَلَتْ عَلَى الحُسين عليه السّلام و كانَ يَقرَأ القرآنَ، فَوضَعَ القرآنَ عَلَى الأرضِ، و قاَم لَها إجلالًا.
🔻 وقتی که زینب کبری سلاماللّهعلیها بر امام حسین علیهالسلام وارد میشد، در حالی که آن حضرت مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را روز زمین گذاشته و به احترام او از جای خود قیام مینمود.
📚زینب الکبری علیهاالسلام،النقدی، ص۲۹
☘ در نقلی دیگر نیر آمده است:
هرگاه حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها به دیدن برادرش امام حسین علیه.السلام مشرّف میشد، آن حضرت به خاطر جلالت خواهرش میایستاد، و او را در جای خود مینشانید.
📚تحفة الحسینی، ص٣٩۴
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 نمیخواهم چشم نامحرمی به قد و بالای خواهرت زینب «سلاماللّهعلیها» بیفتد...
یحیی مازَنی گوید:
من در مدینه مدت بسیاری همسایه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بودم، ولی به خدا سوگند هرگز زینب کبری سلاماللّهعلیها را ندیدم و صدای او را هم نشنیدم.
و كانَت اِذا اَرادتِ الخروجَ لِزيارةِ جدّها رسولِ اللّه تَخرجُ ليلاً و الحسنُ عن يَمينها و الحسينُ عن شِمالها و أميرُالمؤمنين اَمامُها
🩸هنگام زیارت جد بزرگوارش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شبانه از خانه بیرون میرفت؛ در حالی که برادرانش حسن و حسین علیهماالسلام اطراف او و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پیش رویش راه می رفتند.
🥀 وقتی به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نزدیک میشدند، مولا علی علیهالسلام جلو میرفت و نور چراغ را کم میکرد.
🥀 روزی امام حسن علیهالسلام از امیرالمومنین علیهالسلام درباره این کار سؤال کرد. مولا علی علیهالسلام فرمود:
أخشىٰ أن يَنظُرَ أحدٌ الى شَخصِ اُختكَ زَينب علیهاالسلام
🩸حسن جان! میترسم چشم نامحرمی به قد و بالای خواهرت زینب سلاماللّهعلیها بیفتد.
📚زينب الکبری،النقدی، ص۲۲
📚وفیات الائمة عليهمالسّلام ص۴۳۵
✍ یا امیرالمومنین...
نمیدانم چه گذشت بر شما در آن ساعتی که دخترتان در مجلس یزید به پاخاسته و خطاب به آن ملعون فرمود:
أَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا
▪️اى فرزند آزادشدگان [مكّه]! آيا اين، عدالت است كه كنيزان و زنانت را در پرده نگه مىدارى و دختران پيامبر خدا صلیاللهعلیهوآله را به اسارت مىكشى!
قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ
🔻و حجابشان را مىدرى و سيمايشان را آشكار مىكنى و دشمنان، آنان را از اين شهر به آن شهر مىبرند!
وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ
▪️و اهل هر منزل و آبادى، به تماشاى آنان مىآيند و دور و نزديك و شريف و پَست، صورت هاى آنان را مىبينند!
📚لهوف، ص۲۱۵
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قنداقه زینب کبری سلاماللّهعلیها را به دست گرفته و با صدای بلند گریه کردند ...
در نقلی آمده است:
چون که زینب کبری سلاماللّهعلیها به دنیا آمد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در سفر بودند؛ وقتی که بازگشتند به منزل فاطمه زهرا سلاماللهعلیها آمده و فرمودند:
ای دختر من! دخترت را که به تازگی تولد یافته، برایم بیاور!
فَلَمَّا أَ حَضَرَتْهَا أَخَذَهَا وَ ضُمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ الشَّرِيفُ
🩸چون که قنداقه آن نازدانه را آورد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن را گرفتند و به سینه مبارکشان چسپاندند.
وَ وَضَعَ خَدَّهُ الْمُنِيفِ إِلَى خَدِّهَا فَبَكَى بکاء عَالِياً وَ سَالَ الدَّمْعِ عَلَى مَحَاسِنِهِ
🩸سپس گونه مبارک را بر روی گونه آن طفل نوزاد نهاده و با صدای بلند شروع به گریهکردن نمودند؛ به گونهای که اشک بر محاسن شریف آن حضرت جاری شد.
🥀 فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با مشاهده این صحنه فرمودند:
ای پدر جان! از برای چه گریه میکنید؟ خدا چشمانتان را نگریاند!
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
يَا بُنَيَّةُ يَا فَاطِمَةُ فَاعْلَمِي أَنَّ هَذِهِ الْبِنْتِ بَعْدَكَ وَ بَعْدِي ابْتَلَّتِ عَلَى البلایا وَ وَرَدَتْ عَلَيْهَا مَصَائِبِ شَتَّى و رَزايا أدهی
🩸ای دخترم ای فاطمه جان! بدان که این دختر بعد از تو و من، زندگیاش عجین با مصائب دردناک و بلاهای گوناگونی خواهد شد.
📚طراز المذهب،ج۱ ص۴۶
✍با ورودت.. خانهی ساقی چه زیباتر شده
چشمهای پنجتن... انگار.. بیناتر شده
کیستی.. ای بهترین آئینه دار معرفت؟
باطلوعت هر دلی شیدا و شیداتر شده
نام زینب بی گمان زیبنده ات باشد عزیز
ذکر والایت را بنازم.. باز والاتر شده..
خاتم پیغمبران در روز میلادت گریست
با نگاهی بر رخت چشمان طاها... تر شده
سرگذشتت منقلب کرده یکا یک اهل بیت
کار از باران گذشت و چشم دریاتر شده
گریه کردی تا که آرامت کند تنها حسین
درد عشق تو یقین دارم مداواتر شده
مثل مادر میشوی ام المصایب میشوی
هر که میبیند تو را گوید... زهراتر شده
نوکری کردن چه می ارزد در این دارالامان
من به چشم خویش دیدم نوکر آقاتر شده
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🔰 گریه بر حضرت زینب سلاماللّهعلیها، ثواب گریه بر دو « امام » را دارد ...
در نقلی آمده است:
به هنگام تولد زینب کبری سلاماللّهعلیها ، وقتی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از مصائب بیشمار آن بانوی مظلومه به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها خبر داد، صدیقه کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتادند و سپس فرمودند:
ای پدر جان! ثواب آنکس که بر وی و بر مصائب او بگرید چیست؟
🥀 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
یا بضعتی وَ قُرَّةُ عَيْنِي إِنَّ مَنْ بَكَى عَلَيْهَا وَ عَلَى مصائبها يَكُونُ ثَوَابُ بُكَائِهِ كَثَوَابِ مَنْ بَكَى عَلَى أَخَوَيْهَا.
🔹ای پاره تن و روشنی دیده من! همانا هر کس که بر زینب «سلاماللهعلیها» و بر مصائب او بگرید، ثواب گریستن او مانند اجر و ثواب کسی است که بر دو برادر او حسن و حسین علیهماالسلام گریه کند.
📚طراز المذهب، ج۱ص۴۶
📚وفیات الأئمه علیهم السلام ص۴۳۱
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب
دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک
https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50
دعوت به کانال محتوای روضه
https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸آمدنِ صفیّه، خواهر حمزه، بر بالین پیکر مُثله شده برادرش ...
در نقلها آمده است:
🥀 صفيّه، خواهر حمزه، خود را به اُحُد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسيد، به پسر صفیّه دستور داد:
📋 أَلْقِها فأرجِعْها، لا تَرى ما بِأَخيها
▪️برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند.
📚سيره ابن هشام، ج۳، ص۴۱
✍ این ز یک خواهر و از خواهر دیگر بشنو...
📜 إنَّ زينبَ لَمَّا عَلِمَتْ بِالْوَقْعَةِ، خَرَّتْ مَغشِيّاً عَلَيْها،
▪️وقتیکه دیگر کار از کار گذشت، زینب کبری علیهاالسلام در بین خیمه از هوش رفت.
📜 فَلَمّا أفَاقَتْ مِنْ غَشْيَتِها رَكَضَتْ نَحْوَ الْمَعرِكَةِ،
▪️وقتیکه به هوش آمد، خرامانحالت به سمت گودال قتلگاه شروع به دویدن کرد.
📜 و هِيَ تارَةً تَعثُرُ بِأذْيالِها، وَ تارَةً تَسْقُطُ عَلىٰ وَجهِها، مِنْ عَظَمِ دَهْشَتِها، حَتّىٰ انْتَهَتْ إلىٰ الْمَعرِكَةِ.
▪️گاهی چادرش زیر پایش گیر میکرد و به زمین میخورد و گاهی از شدت مصیبت با صورت به زمین میافتاد تا اینکه به گودال قتلگاه رسید.
📜فَجَعَلَتْ تَنظُرُ يَمينَاً و شِمالَاً، فَرَأَتْ أخاهَا الْحُسينِ عليه السّلامُ عَلىٰ وَجهِ الْأَرضِ،
▪️در بین گودال گشت و گشت تا اینکه در آخر یک جسدی شبیه برادرش را دید که بر روی خاک افتاده بود.
📜 و الدَّمُ يَسيلُ مِنْ جِراحاتِهِ كَالْميزابِ، فَطَرَحَتْ نَفسَها عَلىٰ جَسَدِهِ الشَّريفِ، وَ جَعَلَتْ تَقولُ:
▪️خون مثل ناودان از جراحات آن بدن جاری بود،زینب کبری علیهاالسلام خود را بر روی آن پیکر قطعه قطعه انداخت.
🥀 تشخیص و باورش سخت بود که پیکر برادرش حسین علیهالسلام را اینگونه ببیند، لذا نالهاش به فریاد بلند شد و گفت:
📜 أ أنتَ الْحسينُ أخي؟ أ أنتَ أبنُ اُمّي؟
▪️تو حسین برادر منی؟ تو پسر مادر منی؟
📜 أ أنتَ نورُ بَصَري؟ أ أنتَ مُهجَةُ قلبي؟
▪️تو همان نور چشم منی؟ تو همان پاره قلب منی؟
📜 أ أنتَ حُمانا؟ أ أنتَ رَجانا؟ أ أنتَ كَهفُنا؟ أ أنتَ عِمادُنا؟
▪️تو همان حامیما، امید ما، پناه و تکیهگاه مایی؟
📜أ أنتَ ابنُ محمّدِ الْمُصطَفَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ عليِّ الْمُرتَضَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ فاطِمَةَ الزَّهرَاءِ؟
▪️تو پسر محمد مصطفایی؟ تو پسر علی مرتضایی؟ تو پسر فاطمه زهرایی؟
📚معالی السبطین ج۲ ص۳۹
📝 تو همین ظهر، خداحافظی از من کردی
دَم مغرب نشده، رَمل بیابان شدهای ...
🗓 زبانحالصفیه (خواهر حضرت)
گمان نمیکنم این روح پیکرم باشد
تنی که مُثله شده در برابرم باشد
گمان نمیکنم این تکههای پخش شده
همان عموی رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدنِ کیست این چنین شده است؟!
اگر خدای نکرده برادرم باشد...!
چرا عبای پیمبر نمیگذارد تا
دوباره روشنی دیدهی ترم باشد؟
فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت:
کنار کشتهی گودال مو پریشان گفت:
گمان نمیکنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد
تو را خدا بگذارید بوسهاش بزنم
که قول میدهم این بارِ آخرم باشد
کفن که نیست، عبا نیست، بوریا هم نیست؟!
بد است بیکفن این مرد محترم باشد
برای آن که روی پیکرش بیاندازم
نمیشود بگذارید معجرم باشد؟
@mohtavayerozeh
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، بعد از سالها نیز، طاقت نداشت قاتل حضرت حمزه علیهالسلام را ببیند...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتیکه، «وحشی»، بعد از گذشت سالها از جنگ أحُد، اسلام(ظاهری) آورد، به محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمد و حضرت از او پرسیدند: آیا «وحشی» تو هستی؟ او گفت: آری. حضرت فرمودند:
📋 أخبِرنِی کیفَ قَتَلتَ عَمّی؟
▪️به من بگو که چگونه عمویم حمزه را کشتی؟
🥀 او ماجرای شهادت و مُثلهشدن حمزه علیهالسلام را شرح داد و حضرت گریستند و از آنجا که «رحمةللعالمین»اند، او را بخشیدند؛ اما در آخر به او فرمودند:
📋 غَیِّبْ وَجهَک عَنّی!
▪️فقط جایی برو که دیگر رویَت را نبینم.
📚سفینه البحار ج۷ ص۴۲۰
✍ آه یا رسول الله!
حتی بعد از گذشت سالها، طاقت دیدن روی قاتل عمویتان را نداشتید...
اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن بانوی مخدّرهای که وقتی غروب روز یازدهم، از کنار قتلگاه او را عبور دادند،رو به سمت مدینه نمود و شما را خطاب کرد و فرمود:
📜 يا رسولَ اللّه! هٰذا حُسينُ الّذي قَبّلْتَهُ و ألصَقتَ صَدرَكَ عَلَى صَدرِه و تَلثِمُ نَحرَه
▪️اى رسول خدا! اين حسين همان است كه او را مىبوسيدى و سينه مباركت را بر سينه شريفش مىچسباندى و گلوگاه مباركش را مىبوسيدى.
📜يا جدّاه! نَحنُ أهلُ بيتُك بالذُّلِّ و الهَوان في دارِ غُربة و في أَسرِ كَفَرةٍ و فَجَرة
▪️اى جدّ بزرگوار ما! ما اهل بيت توايم كه اين گونه در دار غربت گرفتار ذلّت و خواری شدیم و هر کافر و فاجری دور تا دور ما را گرفته است...
📚ناسخ التواریخ،حضرت زینبکبری علیهاالسلام، ص۵۴۰
📝 تو کس و کار منی، شمر جلودار شده
با سرَت راهنمای من و طفلان شدهای ...
@mohtavayerozeh