#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸برسانید به مولایم حسین «صلواتاللهعلیه» تا که برگردد …
در نقلها آمده است:
🥀 حضرت مسلم عليهالسلام وصایایی را به عمر بن سعد ملعون، نمود و در آخر فرمود:
📋 و الثّالثة و هِیَ العُظمى و الحاجةُ الكُبرى أنْ تَكتُبَ إلى سيّدي الحُسين بن علي علیهماالسلام
▪️وصیت سوم که بزرگترین وصیت و مهمترین حاجت من بوَد، این است که نامهای به خدمت مولایم حسین «صلواتاللهعلیه» بفرستی!
📋 بأنْ لا يَصِلَ إلىٰ أرضِكم و لايَقرُبَ بِلادٕكم فَيُصبُهُ ما أصابَني، فَقَد صُنِعَ بي ما لَم يُصنَع بأحَدٍ قَطّ مِثلُه.
▪️تا که از راه کوفه بازگردد و به این شهر و دیار شما دیگر نیاید؛ تا این بلاهایی که بر سر من آوردید، دیگر بر سر او نیاید! چرا که در این شهر، با من کاری کردند که تا به حال با احدی چنین نکرده بودند!
🥀 زیرا که خبر رسیده که آن حضرت با مخدّرات و اولاد خود به سمت عراق حرکت فرموده است؛ اگر در این شهر آید، همانند من گرفتار خدعه و ستم اهل کوفه خواهد گردید.
📚المصرع الشین، سید ابن طاووس،ص۱۳۴
✍ همراه خود نیاور، ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده، دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مُسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
@mohtavayerozeh
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸آه یا اباعبدالله … چقدر مشتاق دیدارت هستم …
در نقلی آمده است:
🥀 ابن زیاد ملعون دستور داد تا که حضرت مسلم عليهالسلام را بر بالای دارالأماره ببرند و از آن بالا بر زمین بیاندازند.
📋 فَلَمّا صَعَدوا بِه، اَقبَلَ بِوَجهِهِ الکریمِ اِلیٰ نَحوِ الحُسین علیهالسلام و قال : السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله هٰذا الفراقُ مَتیٰ یَکونُ المُلتَقیٰ
▪️وقتی که آن حضرت را بر بالای دارالأماره بردند، روی مبارک خود را به طرف سیدالشهداء علیهالسلام نمود و فرمود: السّلامُ علیکَ یا اباعبدالله! اینجا دیگر فراق بین من و توست؟! دیدار مجدد ، کی به سر میرسد ؟!
📚الملهوف علی قتلاء الطفوف، مقتل کبیر ابومخنف،نسخه خطی، ص ۱۴
🔖 مرحوم سید بن طاووس نقل میکند:
🥀 حضرت مسلم عليهالسلام از آن مأموری که آن حضرت را به بالای دارالاماره برده بود، درخواست نمود تا دو رکعت نماز بخواند، اما آن نانجیب اجازه خواندن نماز را هم به آن حضرت نداد.
📋 فَعِندَ ذلكَ بَكیٰ مُسلِمُ بن عَقيل تَأسّفاً لِمُفارِقَة الحُسين علیهالسلام ثُمّ نادىٰ: واشَوقاه إليكَ يا أباعَبدالله!
▪️در این هنگام مسلم بن عقیل علیهالسلام از افسوسی که به جهت مفارفت از امام حسین علیهالسلام داشت، به گریه افتاد و سپس فریاد برآورد: آه یا اباعبدالله … چقدر مشتاق دیدارت هستم …
📚المصرع الشین فی قتل الحسین، سید ابن طاووس،ص۱۳۵
✍ نمیدانم کجایی؟! ای که از بیراهه میآیی
همین اندازه میدانم که با ششماهه میآیی
سرِ دارالاماره جان تو جانی ندارم که
تماشایی شدم حالا که دندانی ندارم که
اگرچه کوچه کوچه گریهها بر خواهرت کردم
ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم
همینکه ریختند از در به راه شعلهور رفتم
اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم
نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا
خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا
خبر داری به سنگِ کوچههای تنگ میخوردم
کشیده میشدم هربار و بر هر سنگ میخوردم
سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم
غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم
کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را
نوازشهای یک چکمه شکسته استخوانم را
من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم
توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم
از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است
کشیدنهای زخمی روی صدها پله دشواراست
نه فکرِ دختران خود که فکر دخترت بودم
همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم...
@mohtavayerozeh
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸جنازه مطهر حضرت مسلم عليهالسلام را ابتدا در بازار کشاندند، سپس به صورت واژگون در بازار قصابها به دار آویختند …
در نقلها آمده است:
📋 ثُمّ إنَّهم أخَذُوا مُسلماً و هانیًا يَسحَبُونٕهما في الأسواق،
▪️وقتی که حضرت مسلم و حضرت هانی علیهماالسلام به شهادت رسیدند، مأموران ابن زیاد ملعون، جنازه مطهر آن دو را گرفتند و در بازار میکشاندند.
📚المنتخب،ص۴۲۸
📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ص۲۲۴
📚نفس المهموم،ص۱۲۱
🔖 در وصف جنازه مطهر حضرت مسلم و حضرت هانی علیهماالسلام، اینگونه نقل کردهاند:
📋 مَصلوبَين مُنَكّسَين في سُوقِ القَصّابين.
▪️ جنازه مطهر آن دو شهید را به صورت واژگون در بازار قصابها به دار آویختند.
📚الفتوح، ج ۵ ص۱۱۰
📚مقتل الحسين علیهالسلام،خوارزمي،ج۱ ص۲۱۵
✍ تنِ بىسر شده چون بيکس و بىيار شود
بازىِ دست اراذل سر بازار شود
ترسم اين است بلايى که سر من آمد
بين گودال سر جسم تو تکرار شود
پوشيه چادر خلخال النگو معجر
همه را کوفهی نامرد خريدار شود
سنگ از بام کُنَد کار عمود آهن
همه سرها به خدا مثل علمدار شود
سر هر کوچه کمى از بدنم ريخته است
خاکِ راه پسر حيدر کرار شود
سر بر نيزه و سنگ و چقدر چشمچران
دختران فاطمه بد جور گرفتار شود
سر دروازه حسين منتظرت ميمانم
تا که اى نيزه نشين لحظهی ديدار شود
حنجر پاره شده ارثيهی پهلو شد
نوک نيزه اثرش چون نوک مسمار شود
@mohtavayerozeh
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸عزاداری حیوانات در پی شهادت حضرت مسلم عليهالسلام …
در نقلی آمده است:
🥀 شخصی به نام راشد گوید: از مکه همراه امام حسین صلواتاللّهعلیه بودم؛ عجایب عجیبی از ایشان دیدم. وقتی حضرت به «قطفطانیه» رسید، در این اثنا دیدم شیری درنده با نهایت هیبت آمد.
🥀 حضرت با او سخن گفت و احوال مردم کوفه را از او پرسید. شیر عرضه داشت: شمشیر های آنها علیه شماست!حضرت فرمودند: حکومت کوفه با کیست؟شیر گفت: با ابن زیاد ملعون!
🥀 سپس شیر گفت: ای مولای ما ! آن ولدالزنا ، پسرعمویت حضرت مسلم عليهالسلام را به شهادت رسانده ! دل های ما حیوانات از شهادت مسلم بن عقیل سوزناک است و ما حیوانات عزای حضرت مسلم را گرفتهایم.
📚هدیة الذاکرین،نسخه خطی،ص۱۷۴
@mohtavayerozeh
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸وقتیکه سر مطهر سیدالشهداء «صلواتاللهعلیه» در شام، در برابر سر حضرت مسلم عليهالسلام قرار میگیرد …
در نقلی آمده است:
🥀 در نزدیکی قصر یزید ملعون ، سر مسلم بن عقیل علیهالسلام را از یک بلندی آویزان کرده بودند و سر مقدس امام حسین صلواتاللهعلیه را هم بالای نیزه قرار داده و از آنجا عبور میدادند؛
🥀 به محض اینکه این دو سر مقابل هم قرار گرفتند، هر دو مشغول به ذکر مصائب یکدیگر شدند.
📚 تکلّم امام حسین علیهالسلام از ناحیه سر مقدس،فلسفی، ص۱۰۴ (به نقل از مقتل خطی سرور المؤمنین)
🖇 تواریخ متعددی نقل کردهاند که ابن زیاد ملعون، سر حضرت مسلم عليهالسلام را برای یزید لعین فرستاد.
📚الأخبار الطّوال،ص۲۴۲
📚تاريخ طبری،ج۵ ص۳۸۰
📚مقتل الحسين عليهالسّلام، مقرم،ص۱۹۰
✍ کوفیان در دلشان کینهی زهراست نیا
مُسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا
کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا
خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد
تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا
لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد
لب و دندان تو در نقشهی اعداست نیا
همهی غصهام این است که سنگت بزنند
نیزه و سنگ زدن حِرفهی اینجاست نیا
گر بیایی همهی اهل حرم میبینند
کمرت تاشده از غصهی سقاست نیا
ترس دارم که بیایی و ببیند زینب
ته گودال سر نعش تو دعواست نیا
سر من را که بریدند و به میخی بستند
فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا
لا اقل دختر خود را تو به همراه نیار
کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا
ترس دارم ز روی نیزه ببینی آخر
حرمله همسفر زینب کبراست نیا
"دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود"
نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا
@mohtavayerozeh