eitaa logo
محتوای تبلیغی
2.4هزار دنبال‌کننده
968 عکس
634 ویدیو
2.7هزار فایل
اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران 🔸نشر و ترویج محتواهای موجود 🔹تولیدمحتوای‌تبلیغی 🔸منبرمکتوب،فیش‌منبر،صوت منبر اساتید 🔹مقتل،فیش روضه،شعرروضه 🔸سوژه سخن 🔹سوژه روایتگری،خاطرات شهدا 🔸مهمات تبلیغ مجازی،کلیپ،عکس‌نوشته مدیر کانال: @Omur_farhangi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شاعر مازنی : بریز از چشمِ سُرخم دانه دانه بذر آلامم که در خاکِ همین ویرانه گردد سبز ، آلامم سه آیه کوثر عشقم سه پله منبر عشقم سه ساله دختر عشقم الف تا میمِ اسلامم شرابی خُم نشان بودم پدر را نوش جان بودم لب سقای دشت کربلا نوشید از جامم پدر ؛ پُر کرده جای خالی او فکر و ذکرم را پدر ؛ افکارِ شبهایم پدر ؛ اذکارِ ایامم قسم خوردم نشان نهضت سرخ پدر باشم به ردّ سرخ اَقدامم عیان تصمیم و اِقدامم پس از خارِ کف پا نالم از خارِ کف دستم درست از لحظه ای که چار دست وپا شده گامم به مَردُم رفته شکل خنده های زخمهای من به من رفته ولی رَختی که می گرید در اندامم خدا داند که زهرا وار در حقش دعا کردم هر آنکس در جواب گریه هایم گفت دشنامم رقیه بودنم حالا تداخل کرده با زهرا چنان آتش گرفتم در نشانم ذوب شد نامم شبیه رود میمانم تلاطم خیز و جوشانم که تنها میکند آغوش اقیانوس ، آرامم پس از یک خواب شیرین ، شور اشکم را در آوردم به حدی که عدویت تُرش کرد و تلخ شد کامم تو بابای منی !؟ آری !؟ خبر از خواهرم داری ؟ نمی پرسی چرا هی می پَرد انگشت ابهامم ؟ مَه خاکستری رنگم گُل خاکستری بویم به سر خاکسترم تو پُخته ای اینگونه من خامم سواد آموخت روی من شده تکلیف مو روشن تو از خود هر چه تفکیکی پدر من در خود ادغامم چقدر این موی گردن پیچٍ دست زجر زجرم شد چقدر از مو بلندم کرد و شد مأمورِ اعدامم نظر آلوده بنت الکعبه را رَمی جَمَر می کرد اسیر طرز فکر حاجی بازاری شامم پس از یکریز زیر ریزش پسماند ها ماندن بدیهی بود زیر دوش آب جوش ، حمامم یکی در بین دیوار و در اعلامیه شد من هم تو را در گوش هر دیوار و در مشغول اعلامم سلاحی از بُکا دارم رَجَز ، نام تو را دارم نیامَش را نبیند تا زمان مرگ ، صَمصامم سپاه از گریه می سازم به اهل ظلم می تازم عمویم کو که تا بیند علمداریِ اَیتامم کمانی کوچکم که حُکم تیر حرمله دارم مپرس از طول اندامم بپرس از عرض اندامم برایم هیچ کاری سخت تر از آب خوردن نیست ابالفضلی عطش آبم کند آبی نیاشامم به روی نیزه خورشید لب هر بام ، از وقتی شکست از سنگها نرخ تو ، خورشید لب بامم رسیدی سفره هم پهن است ، نذری داشتم دادم فقط جان مانده سهم تو بگیر و ... ختم انعامم قوام کربلا در شام جان میخواست ، گفتم جان به هنگام است پس مرگِ به ظاهر نابهنگامم رسیده قصه ام اینجا به سر آنهم سر بابا نبیند هیچ فرزندی سَرِ طفلی سَر انجامم 💠 : مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏ 🔗 https://eitaa.com/masham14 •┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈• 📚 📝 🇮🇷 🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی 🌐 @mohtavayetabligh