eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
3.4هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
46.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مستند کوتاه | قرار عاشقی با گل نرگس 🔹 رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ولادت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف و عید نیمه‌ی شعبان، مستندی کوتاه درباره دیدار خانواده شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده با رهبر انقلاب را بازنشر میکند. 👈 پدر شهید خانزاده در دیدار ۱۳۹۷/۱۲/۲۱ جمعی از خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب، دست‌نوشته‌ای را قرائت کرد، که این شهید مدافع حرم در آن به ملاقات خود با حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف اشاره کرده است. 💻 Farsi.Khamenei.ir ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
010.pdf
393.6K
📚 فقه علائم الظهور ✏️ نویسنده: شیخ محمد سند 🌼 ناشر: مرکز الدراسات التخصصیة في الإمام المهدي ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
021-2.pdf
9.1M
📚 مهدی منتظر (عج) در نهج البلاغه ✏️نویسنده: مهدی فقیه ایمانی 🌼 ناشر: حسینیه عمادزاده ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
163.pdf
14.41M
📚 مهدویت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها ✏️نویسنده: واحد پرسش و پاسخ موسسه آینده روشن 🌼 ناشر: موسسه آینده روشن/ قم ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏷اعمال شب نیمه شعبان ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕🌼 فصل ۴ ✅ در انتظار نشانی از مَحبوبم ! فاصله سامرا تا بغداد حدود ۱۲۰ کیلومتر است و ما می‌توانیم این مسافت را با اسب دو روزه طی کنیم . شب را میان راه اتراق کرده و صبح زود حرکت می‌کنیم. در مسیر راه بِشر به ما می‌گوید :« فکر می‌کنم این کنیزی که ما به دنبال او هستیم اهل روم می‌باشد.» _ چطور مگر ؟؟؟ _آخر امام هادی علیه السلام نامه‌ای را به من داد تا به آن کنیز بدهم. این نامه به خط رومی نوشته شده است. _ عجب !!! تو نگاهی به من می‌کنی. دیگر یقین داری این کنیزی که ما در جستجوی او هستیم همان ملیکا است. همان بانویی که دختر قیصر روم است.! ما باید قبل از غروب آفتاب به بغداد برسیم‌ وگرنه دروازه‌های شهر بسته خواهد شد. پس به سرعت پیش می‌تازیم. موقع غروب آفتاب می‌رسیم. چه شهر بزرگی !!! بغداد پایتخت فرهنگی جهان اسلام است. در این شهر شیعیان زیادی زندگی می‌کنند. بِشر دوستان زیادی در این شهر دارد. به خانه یکی از آنها می‌رویم. صبح زود از خواب بیدار می‌شویم. هنوز بِشر خواب است. _ چقدر می‌خوابی ؟؟؟بلند شو ! مگر یادت رفته است که باید ماموریت خود را انجام بدهی؟ _ هنوز وقتش نشده است .امروز سه شنبه است ما باید تا روزجمعه صبر کنیم. _ چرا روز جمعه ؟؟ _امام هادی علیه السلام همه جزئیات را به من گفته است .روز جمعه کشتی کنیزاناز رود دجله به بغداد می‌رسد .عجله نکن ! دجله رود پر آبی است که از مرکز شهر می‌گذرد. از شمال بغداد وارد می‌شود و از جنوب این شهر خارج می‌شود . کشتی‌های کوچک در آن رفت و آمد می‌کنند. اکنون ملیکا در راه بغداد است. خوشا به حال او ! همه زنان دنیا باید به او حسرت بخورند. درست است که الان اسیر است اما به زودی همه فرشتگان اسیر نگاه او خواهند شد . باید صبر کنیم تا روز جمعه فرا برسد. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
چند روز می‌گذرد . همراه با بِشر به کنار رود دجله می‌رویم. چند کشتی از راه می‌رسند. کنیزهای رومی را از کشتی پیاده می‌کنند. آنها در آخرین جنگ روم اسیر شده‌اند. کنیزان را در کنار رود دجله می‌نشانند. چند نفر مامورِ فروش آنها هستند . ما چگونه می‌توانیم در میان این همه کنیز ملیکا را پیدا کنیم ؟ بِشر چ رو به من می‌کند و می‌گوید:« اینقدر عجله نکن! همه چیز درست می‌شود » بِشر به سوی یکی از ماموران می‌رود. از او سوال می‌کند:« آیا شما آقای« نَحّاس» را می‌شناسی؟ _ آری ،آنجا را نگاه کن! آن مرد قد بلند که آنجا ایستاده است نَحّاس است. ما به سوی او می‌رویم. او مسئول فروش گروهی از کنیزان است. بِشر از ما می‌خواهد تا گوشه‌ای زیر سایه بنشینیم. ساعتی می‌گذرد . کنیزان یکی پس از دیگری فروخته می‌شوند. فقط چند کنیز دیگر مانده‌اند. یکی از آنها صورت خود را با پارچه ای پوشانده است . یک نفر به این سو می‌آید. مثل اینکه یکی از تاجران بغداد است که هوس خریدن کنیز کرده است . مرد تاجر رو به نحّاس می‌کند و می‌گوید:« من آن کنیز را می‌خواهم بخرم .» _برای خریدن آن چقدر پول می‌دهی؟؟ _ ۳۰۰ سکه طلا. _ باشد ،قبول است، سکه‌های طلایت را بده تا بشمارم . _بیا این هم سه کیسه طلا ، در هر کیسه ۱۰۰ سکه طلاست . صدایی به گوش می‌رسد:« آهای مرد عرب! اگر سلیمانِ زمان هم باشی به کنیزی تو در نمی‌آیم. پول خود را بیهوده خرج نکن. به سراغ کنیز دیگری برو .» نحّاس تعجب می‌کند . این کنیز رومی به عربی هم سخن می‌گوید.! او جلو می‌آید و به کنیز می‌گوید :«درست شنیدم؟ تو به زبان عربی سخن می‌گویی؟» _ آری! _ نکند تو عرب هستی؟ _ نه ،من رومی هستم ولی زبان عربی را یاد گرفته ام. مرد تاجر جلو می‌آید و به نحّاس می‌گوید:« حالا که این کنیز عربی حرف می‌زند حاضر هستم پول بیشتری برایش بدهم.» بار دیگر صدای کنیز به گوش می‌رسد. یک بار به تو گفتم من به کنیزی تو در نمی‌آیم. نحّاس رو به کنیز می‌کند و می‌گوید:« یعنی چه ؟ آخر من باید تو را بفروشم و پول آن را تحویل دهم‌ اینطور که نمی‌شود .» _ چرا عجله می‌کنی ؟ من منتظر کسی هستم که او خواهد آمد. _ چه کسی خواهد آمد ؟؟ نکند منتظر هستی که جناب خلیفه برای خریدن تو بیاید؟ _ به زودی کسی برای خریدن من می‌آید که از خلیفه هم بالاتر است! نحّاس تعجب می‌کند نمی‌داند چه بگوید؟ در همه عمرش کنیزی اینگونه ندیده است. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra