eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸 ♥️ عالم مدار و نقطه‌پرگار،ڪربلا سـرمنشاڪرامت بسیار، «ڪربلا» باشد قـرار بعدے مـا «لحظه‌ے اذان» یڪ‌¹شب ڪنار «سفره ی افطار»،ڪربلا 📸|↫ 🦋| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️رمضان امسال را با تمام دعاهاے فرج وقت افطارش، با تمام گله هاے هر شب افتتاحش، با تمام «عجّل» هاے شب هاے قدرش، می‌سپارم به شما اے آقاے من! به این امید ڪه به یمن آمین هایت، آخرےن آدینه رمضان بے حضورت باشد! @mojaradan
💝💝💍💍💝💝 ویژگی های یک مرد خوب برای ازدواج ... ‌💌1-مهربان بودن* شاید رایج ترین ویژگی پسر خوب برای زدواج است . 💌2- دلسوز بودن* شفقت یک ویژگی کلیدی است که ممکن است دنیای متفاوتی را در یک رابطه موفق ایجاد کند . 💌3- فداکار بودن* داشتن یک شریک فداکار اغلب چیزی است که زنان از یک مرد خوب می خواهند . 💌4- متعهد بودن* یک مرد خوب لازم است که  متعهد باشد . 💌5- ازخود گذشتگی* از خودگذشتگی ممکن است کاری باشد که برخی از مردان راحت تر از دیگران انجام می دهند . 💌6-عاشقانه رفتار کردن* 💌7- صمیمی بودن در کنار مهربان بودن* 💌8- سرگرم کننده دوست داشتنی* @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|🗞❕|•• * اگه عاشق یه نفری ولی اون اصلا بهت محل نمیذاره و دوستت نداره...! * عزت خودتو حفظ کن، تمومش کن...!! * اگه دوس داری هِی کوچیکت کنه، غرورت رو له کنه ادامه بده ! * هی التماسش کن تا بیشتر با خاک یکسانت کنه !😐 خوب دوستت نداره دیگه مگه زوره... ‌‌‍‌‎‌ 🛑•••|↫ 🛑•• @mojaradan
🔰ماجرای ترور بیولوژیک نادر طالب زاده ♦️مرحوم نادر طالب‌زاده: هنگامی که در عراق بودم، حدود ساعت ۳ نیمه شب نیروهای امنیتی عراق که مسلح به کلاشینکف و سلاح های ۹ میلیمتری بودند به هتل ما ریختند و با حاضر شدن در بالای سر من خواستند که چمدان هایمان را به آنها تحویل دهیم. 🔹این نیروها با اصرار زیاد چمدانهایمان را گرفتند، آنها به ما گفتند که یک هفته بعد بیایید در کربلا و آنجا چمدان های خود را تحویل بگیرید. 🔸بعد از اینکه از نیروهای وابسته به سازمان امنیتی آمریکا چمدانها را تحویل گرفتیم برداشت من این بود که هدف آنها سرقت اطلاعات داخل لپ تاپ و همچنین مکاتبات من با مهمانان دعوت شده به برنامه های مختلف بوده است. 🔺بعد از آنکه لباسهای داخل چمدان را پوشیدم دو روز بعد دچار تنگی نفس شدید شدم ولی در ابتدا تصورم این بود که به خاطر تغییرات آب و هوایی است. با ادامه این وضعیت و اختلال در وضعیت جسمی‌ام و همزمانی این حوادث متوجه شدم که مورد ترور بیولوژیک قرار گرفته‌ام. 🔸 استاد نادر طالب‌زاده دار فانی را وداع گفت 🔹نادر طالب‌زاده مجری، تهیه کننده، کارگردان و مجری ایرانی متولد سال ۱۳۳۲ در تهران بود. 🔹او دبیر کنفدراسیون بین المللی افق نو، دبیر جشنواره فیلم عمار و از افراد تاثیرگذار در تاسیس شبکه افق بوده است. 💠 @seyedshohadi ⁦⁦💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اونایی که می خوان بدونن چرا نادر طالب زاده شده این کلیپ نادر و کمیاب و سری رو حتما ببینند احتمال از دسترس خارج شدن این ویدیو از منابع محدود در اینترنت بدلیل در تضاد بودن با منافع صهیونیست و آگاهی مردم بسیار زیاده! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...‌ ✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ..‌.. 📍قسمت چهل و سوم: ✅ ویژگیهای امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان است. ✅حرف "نون" 💠نفع آن حضرت... بدان که منافع وجود مبارک آن جناب بر چند گونه است: 🌀قسم اول منافع آن حضرت.، چه غایب باشد و چه ظاهر، دو نوع است: 1⃣ تمام خلایق در آن شریک هستند مانند: زندگی و بقا در جهان و....که همه اش از برکات و فیوضات وجود شریف آن حضرت است. 2⃣ افاضات علمی و عنایات ربانی که به مومنین اختصاص دارد، مانند: واضح نمودن وقت نمازهای یومیه و مانند آن. 🌀قسم دوم منافع زمان غیبت آن حضرت، آن هم بر دو نوع است: 1⃣ مخصوص به مومنین است و آن بسیار است، از جمله ثوابهای بسیاری است که بر انتظار زمان ظهور آن جناب مترتب است. و نیز آنچه از ثوابها بر صبر و شکیبایی آنان در عصر غیبت مترتب است. و همینطور دو برابر شدن ثواب کارهای نیک آنها در چنین زمانی 2⃣ مخصوص کافرین و منافقین است و آن مهلت دادن و تاخیر عذاب آنهاست. چنانکه امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه: "فمهل الکافرین امهلهم رویدا" پس کافران را مهلت ده مهلت اندکی. فرمود: در وقت برانگیخته شدن قائم ، انتقام ما را از جبارها و طاغوتها، از قریش و بنی امیه و سایر مردم خواهد گرفت. 🌀قسم سوم منافع زمان ظهور او، و آن بر دو نوع است: 1⃣ شامل خلایق و موجودات می شود، مثل انتشار نور، و ظهور عدل و امنیت راههای بلاد و ظهور و برکات زمین و صلح و آشتی درندگان و چارپایان و آزار نرساندن هیچ نیشداری به کسی و برکات فراوان دیگر 2⃣ مخصوص مومنین است و آن بر دو نوع است ✅نوع اول: برای زندگان آنها و آن انتفاع و بهره وری از شرف حضور آن حضرت و استفاده از نور آن جناب و فرا گرفتن از علوم آن بزرگوار و برطرف شدن بیماریها و گرفتاریها و... ✅نوع دوم: برای مردگان ایشان، از جمله خوشحالی و فرح ظهور آن حضرت به قبرهایشان داخل می شود. و زنده شدن اموات مومنین بعد از مرگشان 📚منبع: مکیال المکارم ▫️صد هزاران اولیا، روى زمین  از خدا خواهند مهدى را یقین ▫️یا الاهى، مهدیم، از غیب آر تاجهان عدل گرددآشکار 📍با مرور کتاب مکیال‌المکارم با ما همراه‌باشید. ✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫 @mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
👤 انسان شناسی ۲۰ @mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
1_1466075605.mp3
8.34M
۲۰ کو؟ کجاست؟ خدایی رو که نمی‌بینید، چگونه باور می‌کنید؟ 💥 کسی که عقل دارد، و عقلش سالم است، قطعاً براحتی خدایی را که نمی‌بینید، باور نمی‌کند! @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼📖🌺📖🌸🍃 🌹بِسْم اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ🌹 💟همخوانی جالب سرود سلام فرمانده @mojaradan 🍃🌼📖🌺📖🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۵۴ 📜 دلم میخواست بخوابم ولی فکرو خیال ولم نمیکرد یه دفعه به یاد حرف ساناز افتادم که میگفت یه بچه مذهبی پیدا کن به بابا معرفی کن نه بابا امیر طاها هیچ وقت قبول نمیکنه ،اون پسری که من دیدم عمرن قبول کنه ، ولی ای کاش میتونستم باهاش حرف بزنم شاید کمکم کرد دیگه دلم نمیخواست برم دانشگا، ولی مجبور بودم که بابا از موضوع بویی نبره کم کم خوابم برد با صدای آجی سارا بیدار شدم امیر حسین بود امیرحسین : آجی سارا پاشو بیا شام بخوریم منم لبخندی زدمو گفتم : تو برو من میام بلند شدم موهامو مرتب کردم و رفتم پایین رفتم تو آشپز خونه سلام کردم بابا رضا: سلام ساراجان مریم: سلام عزیزم بیا بشین داشتم غذا میخوردم که یادم اومد باید ساعت کلاسامو به بابا بگم - بابا جون بابا رضا: جانم - من ساعتای دانشگاهمو عوض کردم بابا رضا: چرا - ( یه کم من من کردم) : یه کم ساعتاش سخت بود برام بابا رضا: حالا چه روزایی رو برداشتی - سشنبه، پنجشنبه ، جمعه مریم : سارا جان آخر هفته چرا برداشتی ،یه موقع تفریح یا مهمونی میرفتیم (نمیدونستم چی بگم،آخه به تو چه ربطی داره دخالت میکنی) بابا رضا: اشکال نداره ،فقط بابا جمعه ها خیابونا خلوته مواظب خودت باش -چشم مریم چیزی نگفت شامو که خوردیم میزو جمع کردم و میخواستم ظرفارو بشورم که مریم نزاشت مریم: نمیخواد سارا جان من خودم میشورم - چرا ،من که کاری ندارم بزارین کمکتون کنم مریم: نه گلم خودم میشورم تو برو استراحت کن داشتم میرفتم که مریم گفت: سارا جان من منظوری نداشتم فقط دلم میخواست آخر هفته همه کنار هم باشیم لبخندی زدمو گفتم : واقعن نمیتونم تغییرش بدم مریم : اشکالی نداره رفتم تو اتاقمو دراز کشیدم ،داشتم فکر میکردم به اینکه چه جوری با امیر طاها صحبت کنم ،چه فکری درمورد من میکنه که صدای پیام گوشیمو شنیدم شماره ناشناس بود، بعد خوندن پیام فهمیدم ساحره است ساحره: سلام خانم گل خوبی؟ ساحره م - منم نوشتم : سلام ساحره جان مرسی شما خوبین؟ ساحره : میخواستم بگم فردا بعد کلاست بیا کافه - باشه چشم ( بهترین فرصت بود با امیر طاها صحبت کنم) صبح زود بیدار شدم .مانتوی سرمه ای با مقنعه سرمع ای سرم کردم یه کم ارایش ملایم کرده بودم موهامو هوایی بستم از پله ها رفتم پایین که مریم صدا زد: سلام صبحانه نمیخوری ؟ - نه دیرم شده ( داشتم کفشامو میپوشیدم که مریم اومد ) مریم: بیا این لقمه رو تو راه بخور ،ضعف میکنی - دستتون درد نکنه سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه رفتم کلاسم یه ساعت دیگه شروع میشد ، رفتم سمت کافه دانشگاه اونجا منتظر ساحره باشم ،درو باز کردم دیدم امیر طاها یه گوشه نشسته وداخل دستش یه کتاب ریزی هست داره میخونه ،نزدیک تر شدم فهمیدم قرآنه همون قرآنی بود که اون روز سر مزار شهید گمنام داشت میخوند - سلام ( امیر طاها تا منو دید از جاش بلند شد) امیر طاها: سلام خانم رضوی - اجازه هست بشینم امیر طاها : بفرمایید ،منم داشتم کم کم میرفتم - میشه باهاتون صحبت کنم امیر طاها: بله بفرمایید ،درخدمتم - شما یه طلبه هستین؟ امیر طاها: بله - میتونم ازتون یه درخواستی داشته باشم امیر طاها: بفرمایید گوش میدم ( سرش پایین بودو داشت با دونه های تسبیحش بازی میکرد)* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ر @mojaradan
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۵۵ 📜 ( ماجرای زندگیمو براش تعریف کردم ،اونم با حوصله گوش داد) امیر طاها: خوب الان من چه کمکی میتونم بهتون بکنم - با من ازدواج میکنین ( خیس عرق شده بود، هی با دستاش عرق پیشونیشو پاک میکرد ) امیر طاها: من نمیتونم درخواست شما رو قبول کنم، این یعنی خیانت به پدرتون - شما مگه طلبه نیستین ، مگه تو درساتون بهتون یاد ندادن کمک کردن به یه بنده بدبخت مثل من از نمازهنمازه شب واجبه؟(گریه ام گرفت، مگه من چیزه بدی خواستم از شما ،ببینید زندگی منو ،هر لحظه باید بترسم که نکنه چند نفر بریزن تو سرم ) امیر طاها: فکر میکنین الان از اینجا برین اونجا ارامش در انتظارتونه ؟ - نمیدونم ولی اینجا که تا الان هیچ ارامشی حس نکردم ( همین لحظه ساحره و محسن داخل کافه شدن ،اومدن سمت ما ) ساحره: چیزی شده سارا؟ یاسری باز کاری کرده؟ ( به امیر طاها نگاهی کردموکردم) - نه ،از ترسه ،ببخشید من باید برم ،کلاسم داره شروع مداره ( از کافه زدم بیرون ،فهمیدم دیگه هیچ کاری از دستم برنمیاد ،باید این زندگی نکبت و تحمل کنم ) دم در کلاس منتظر شدم تا کلاس یه کم پر بشه بعد برم داخل دیدم از دور یاسری داره میاد سریع رفتم تو کلاس نشستم یاسری وارد کلاس شد کنار صندلی من یه کم ایستاد منم سرم روی کتاب بود از کنارم رد شد یه نفس عمیق کشیدم بعد تمام شدن کلاس تن تن وسیله هامو جمع کردم زود از کلاس زدم بیرون از ترس رفتم نماز خونه دانشگاه ، منتظر شدم تا ساعت بعدی کلاسم شروع بشه نشستم یه گوشه ،کتابمو درآوردم داشتم میخوندم که صدای اذان شنیدم چند نفری وارد نماز خونه شدن و شروع کردن به نماز خوندن یه دفعه یه صدایی اومد، سرمو بالا گرفتم دیدم ساحره اس ساحره: سلام خواهر سارا اینجا چیکار میکنی؟ - اومدم تو سنگرم قایم بشم ساحره: چه خوب ! فقط مواظب باش تیراتو به خودی نزنی - باشه حواسم هست ساحره: من برم نماز بخونم بر میگردم پیشت ( چه آروم داشت نماز میخونده ،انگار با قلبش داره نماز میخونه) بعد تمام شدن نماز ، ساحره اومد کنارم کیفشو باز کرد چند تا لقمه درآورد ساحره: از قیافه ات پیداست که درحال مردنی بیا بخور یه کم جون بگیری ( واقعن گرسنه ام بود از ترس نمیتونستم برم کافه، ساحره هم فهمیده بود) - دستت درد نکنه ،خیلی گرسنه ام بود* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب @mojaradan
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۵۶ 📜 ساحره از خودش و محسن حرف میزد، ساحره و محسن پسر عمو ،دختر عمو بودن ،از عشقشون از بچگی گفته بود ،که بلاخره به هم رسیدن منم از زندگیم گفتم از مادری که تنهام گذاشت ،فقط داستان ترکیه رو نگفتم ،نمیخواستم فکر بدی درباره من بکنه ساحره هم اشک میریخت ساحره: نمیدونم چی باید بگم ولی دلم روشنه که اتفاقای خوبی میافته برات - من که امیدی ندارم - ببخشید ساحره جان من باید برم کلاسم داره شروع میشه ساحره: باشه منم یه ساعت دیگه کلاسم شروع میشه فک نکنم باز ببینمت انشاءالله پنجشنبه میبینمت - باشه فعلن از نماز خونه اومدم بیرون که دیدم امیر طاها هم از نماز خونه اومد بیرون یه لحظه نگاهمون به هم گره خورد بعد سرمو پایین انداختم از کنارش رد شدم رفتم کلاس ،من فقط یه ساعت از هفته رو با یاسری هم کلاس بودم ،و این خیلی خوشحالم میکرد ..کلاس که تموم شد رفتم سوار ماشینم بشم که دیدم یکی روی ماشین خط کشیده نوشته «منتظرم باش» میدونستم کاره یاسریه ولی مهم نبود برام ماشین و بردم تعمیر گاه که برام روی خطاشو رنگ بزنن همونجا منتظر شدم تا آماده بشه تا برسم خونه ساعت ۷ و نیم شب شده بود ماشین و گذاشتم پارکینگ رفتم داخل خونه سلام کردمو رفتم تو اتاقم اینقدر گرسنه بودم که زود لباسمو عوض کردم رفتم پایین مریم روی مبل نشسته بود ،امیرم رو پاش خوابیده بود مریم: سارا جان الان میام یه چیزی میدم بخوری - نه نمیخواد بیای من خودم یه چیزی میخورم مریم: باشه ، پس سارا جان ماکارانی درست کردم برو واسه خودت بکش - چشم نشستم غذامو خوردم ،ظرفمو جمع کردم و شستم - مریم جون دستتون در نکنه ،من غذامو خوردم باز بیدارم نکنین مریم: نوش جونت باشه عزیزم شب بخیر (کم کم با مریم دوست شدم ،بعضی وقتها میرفتم کنارش مینشستمو از شوهرش ازش میپرسیدم، اونم هیچ وقت ناراحت نمیشد ،با اینکه خیلی مهربون و دوست داشتنی بود ولی هیچ وقت نمیتونست جای مادرمو برام بگیره) پنجشنبه بود و من خیلی خوشحال بودم چون یاسری پنجشنبه و جمعه کلاس نداشت و من باخیال راحت میتونستم برم دانشگاه ماشینمو دم در دانشگاه پارک کردمو رفتم داخل محوطه که ساحره از پشت صدام میزد ساحره: سارا،سارا محسن : عع زشته ساحره اسم کوچیکشو صدا میزنی ساحره: خیلی خوب خانم رضوی - سلام ساحره : سلام خوبی؟ - ممنونم ( یه دفعه محسن صداش بلند شد) امیر طاهااا.. ساحره :واا خودت چرا اسم کوچیک صدا میزنی محسن : چون من یه مردو صدا زدم عزیزم ( با کل کل کردناشون خندم میگرف،امیر طاها اومد کنارمو به آرومی سلام کرد) - سلام محسن ( زد به بازوی امیر طاها) چته حاجییی ،نبینم غمتو امیر طاها: اذیت نکن محسن ساحره: ععع محسن استاد ارمنی داره میره بریم سوالمونو بپرسیم (ساحره و محسن رفتن، منم میخواستم برم که ) امیر طاها: خانم رضوی - بله امیر طاها: من قبول میکنم (یعنی من چشمام داشت در میومد ) اگع میشه آدرس محل کاره پدرتونو بهم بدین ( اینقدر هول شدم تو کیفم یه کاغذ و خودکار برداشتم آدرس محل کارو شماره تلفن و دادم بهش) امیر طاها: خیلی ممنونم ،یاعلی امیر طاها رفت و من اصلا یادم رفت تشکر کنم،یادم رفت ازش بپرسم که چی شد نظرش عوض شد* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب ادامـــــــه. دارد..... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」 - ღ 🌸 ••و کَم من ثناء الجمیل لست اهلا له نشرتة•• چه خوبیهایی ڪه من لايقشون نبودم و تو بر سر زبونا آوردی♥️🌱 ღ •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ - @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸 ♥️ آخرین‌ روزسڪم‌ڪم‌رفع‌زحمت‌می‌ڪنیم جیبمان‌خالیست‌احساس‌خجالت‌می‌ڪنیم خاڪ،خاڪ‌ڪربلا‌باشدغذا‌هم‌می‌شود روزه‌را‌افطار‌بایڪ‌‌ذره‌تربت‌می‌ڪنیم ازحرم‌تا‌قتلگه‌زینب‌تماما‌پیر‌شد گریه‌بر‌خم‌بودن‌آن‌قدقامت‌می‌ڪنیم‌ 📸|↫ @mojaradan