مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فـــَتــــٰـــآح💖 قسمت چهاردهم خیلی خسته بودم همچنان داشت با مادر درباره ی امروز و ا
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فــــَتـــٰــــآح💖
قسمت پانزدهم
معماری قدیمی امامزاده با نور های سبز و حوض پرآب وسط حیاط روحم را سبک می کند....
به پیشنهاد نوه اش سکینه خانم را به بیرون آوردیم تا روحیه اش عوض شود ...
ویلچرش را می چرخانم و کنارش به روی ایوان می نشینم امیر ارشیاء از مافاصله می گیرد و کنارحوض آستین هایش را بالا می دهد و مشغول وضو گرفتن می شود کبوتر ها در بالای ایوان ها و گوشه کنار ، گنبد به پرواز در می آیند...
موقع اذان است و صدای اذان از گلدسته ها پخش می شود.....
......
نماز تمام می شود کفش هایم را به پا می کنم
سکینه خانم با لبخند نگاهم می کند :
_ چقدر با چادر خوشگل شدی رمیصا جانم.
لبخندی به صورتش می زنم و می گویم :
+واقعا...ممنون
صدایی از پشت سر می گوید :
_قبول باشه...
به سمت صدا برمی گردم....
امیر ارشیاء لحظه ایی نگاهم می کند و
بعد سرش را پایین می گیرد
_اگه موافقین بریم دیگه ؟
_ آره مادر من ضعف کردم
سکینه خانم را سوار ماشین می کنیم امیر ارشیا سوار ماشین می شود و کمربندش را می بندد
_خب سکینه جونم کجا بریم ؟
سکینه خانم پَکر می شود و می گوید :
_ یادش بخیر فقط اون خدا بیامرز
منو اینطوری صدا میکرد ...
صدای تو خیلی شبیه صدای پدربزرگته
_ناراحت نشو سکینه جون
.. الان بابابزرگ پیش حوری ها داره صفا میکنه.
سکینه خانم مُشتی حواله ی امیر ارشیاء می کندو با چهره ایی که سعی دارد جلوی خنده اش را بگیرد میگوید :
_بچه ، باز تو حرف اضافه زدی...
امیر ارشیاء دستش را به نشانه ی تسلیم
بالا می برد و می گوید :
_آقا من تسلیمم ...خب کجا برم ؟
_ بچه پرو...برو دلم هوس بستنی فالوده کرده
_چشم سکینه بانو
ماشین را استارت می زند تماشای کَل کَل این نوه و مادربزرگ جزء صحنه های تماشایی دنیاست...
می گویم :
_ببخشید اگه میشه همین کنارها نگه دارین
من دیگه مزاحم جمع خانوادگیتون نمیشم .
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فــــَــتــــٰــآح💖
قسمت شانزدهم
سکینه خانم سرش را برمیگرداند عقب و می گوید :
_وا کجا دختر...
دلت میاد با من بستنی نخوری...
جوانیام ، یه محله آرزو داشتن با من بستنی بخورن..
خنده ام می گیرد..
امیر ارشیاء می خندد و می گوید :
_بیچاره پدربزرگم ، چقدر رقیب عشقی داشته...
سکینه خانم با لب های خندان
به سختی ابرو انش را در هم می کند.
و رو به امیر ارشیاء می گوید :
_شما ساکت لطفا ...
+ مزاحم نمیشم
_مزاحم چیه دختر...
ابروانش را به سمت امیر ارشیا بالا می برد
و می گوید :
_ این بچه پرو مزاحمه
امیر ارشیاء با صدا می خندد...
سکینه خانم سرش را به سمت جلو بر می گرداند و می گوید:
_ کاش به مادرت هم می گفتیم با ما می اومد
+ مامانم خونه نیست رفته شمال پیش خاله ام
_اع...چه یهویی؟
+ روحیه اش خیلی خراب بود ،
خاله گفت بفرستش پیشم ، یکم حال و هواش عوض بشه....
_ اره خوبه..
امیر ارشیاء که تا آن لحظه ساکت بود گفت :
_ پس یعنی شب نیستن ؟
+ نه دو سه روز شمال می مونن..
_ تو سوئیت هنوز همسایه تون هست ؟
+ بله ... از اون شب که پلیس ها
تلفن ها رو ردیابی کرده بودن
احضار شده بود ، مدتی هم بازداشتگاه بود اما مدرکی پیدا نکردن رفع اتهام شد...
از آیینه دیدم ابروانش درهم رفت و گفت :
_ پس صلاح نیست شب تنها خونه بمونید
وا به تو چه...فضول منی مگه
می خواستم جوابش را بدهم
که کنار خیابان پارک کرد و از آیینه نگاهی انداخت و گفت :
_شما بستنی چی میل دارید ؟
برای همه چی دستور میده اونوقت می پرسه چی میل دارید...
اصلا کوفت می خورم سرم را به سمت راستم می چرخانم و بی حوصله می گویم :
_ فرقی نمیکنه .
کمربندش را باز می کند و پیاده می شود.
.....
ماشین را به داخل عمارت می برد
پیاده می شود و از صندوق عقب ویلچر سکینه خانم را بر میدارد سکینه خانم را روی صندلی می گذاریم که می گویم :
+ سکینه خانم کاری ندارید ؟
_ دختر بمون دیگه...
هوا داره تاریک میشه اون پسره خطرناکه
+ نه..کاری نمیتونه بکنه ،
درها رو از پشت قفل می کنم
با اجازه تون میرم دیگه .
همین که به چار چوب در می رسم
دستی به چارچوب در جلویم را سد می کند.
نگاهش میکنم امیر ارشیاء ست می گوید :
_ چرا لجبازی می کنید ....به خاطر خودتون میگیم
پلیس نتونسته از اون پسره مدرکی پیدا کنه...
ولی معلومه با قصد قبلی اومده خونتون....
اگه امشب بلایی سرتون اورد چی ...
+ خب به شما چه.
نگاهی می کند و می گوید :
_ به خاطر این پیرزن میگم
اگه برای شما اتفاقی بیافته بیماریش عود می کنه وگرنه مختارید خودتون تصمیم بگیرید
دستانش را از جلویم برمیدارد
و بی توجه به من و سکینه خانم
به داخل خانه می رود ...
سکینه خانم با ویلچر می آید کنارم و می گوید :
_ رمیصا جان بمون دیگه به خاطر من...
لبخندی به روی مهربان پیرزن می زنم .
می گوید :
_بیا بریم تو ، که امشب باید یه شام خوشمزه درست کنی..
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
#ادامه_دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مــــــــــن۱۴سـالمه.........
#شبتون_شهدایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_اربابم
#حسیـنجانم...!
وساعتهمهرروز،🕒
کنایهمیزندبهاین
‹دلِتـنـــگ💔›
بهاینفاصـلـهها...!
کهسالیانِسالاست؛🥀
رنجمیدهند
مـنِبیقراررا...!!! :)
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم
مهدی جان💕
چقدر بین من و تو
فاصله روییده!...😔
از کُجا آب می خورد این #درد؟!💔
که بعد از این همه سال ریشه اش نخشکیده!...😭
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
توافقات مهم در دوران آشنایی قبل
از #ازدواج
- درمورد رسم و رسومات به توافق برسید
- در مورد نوع و نحوه انجام مراسم ها به توافق برسید
- در مورد محل زندگی به توافق برسید
( زندگی با خانواده یا منزل مستقل
- درمورد حق اشتغال،ادامه تحصیل به توافق برسید
- درمورد اینکه هزینه های دختر در دوران عقد با پسر است یا خانواده دختر به توافق برسید
- در خصوص سطح #رابطه_جنسی در دوران عقد به توافق برسید
- در مورد مدت زمان عقد تا عروسی به توافق برسید
- درمورد حجاب و اعتقادات به توافق برسید
- در مورد رفت و آمد به توافق برسید
- درمورد هدایای #نامزدی و عقد به توافق برسید.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
💞@mojaradan
30.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_بی_رحم
#قسمت_پایان
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺موانع و مشکلات ازدواج
بخش دوم :
توصیه دین در مورد مشکلات ازدواج
🎙حجت الاسلام استاد دهنوی
@mojaradan
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 رضايت خدا، نه رضايت خلق
لقمان عليه السلام به پسرش چنين وصيت كرد: پسرم! قلبت را به خشنودى مردم و تعريف و تكذيب آنها وابسته نكن، چرا كه چنين چيزى هر چند انسان كوشش فراوان كند به دست نمى آيد. پسر گفت: مى خواهم در اين مورد، مثال يا نمونه عملى بنگرم تا موضوع را به روشنى دريابم.
لقمان عليه السلام فرمود: برخيز از خانه بيرون برويم، تا موضوع را به تو نشان دهم. لقمان و پسرش از خانه خارج شدند، الاغى نيز داشتند، لقمان سوار بر آن شد، پسرش پياده به دنبال او به راه افتاد، تا به گروهى رسيدند، آن گروه تا اين منظره را ديدند گفتند: اين پيرمرد را ببين چقدر سنگدل و نامهربان است، خود سوار بر مركب شده و پسرش پياده به دنبالش حركت مى كند، به رسايت كه اين كار، بدكارى است. لقمان به پسرش گفت: آيا سخن آنها را شنيدى؟ پسر گفت: آرى.
لقمان گفت: اينك من پياده مى شوم و تو سوار شو، لقمان پياده شد و پسرش سوار گرديد و حركت كردند، تا به گروهى رسيدند، آن گروه وقتى اين منظره را ديدند، گفتند: اين پدر و پسر هر دو پدرِ بد و پسرِ بد هستند، پدر از اين رو بد است كه پسرش را تربيت نكرده به گونه اى كه پسر بر مركب سوار شده، و پدر پيرش پياده حركت مى كند، پسر نيز بد است از اين رو كه با اين بى رحمى، به پدرش جفا نموده است، زيرا پدر شايسته تر است كه احترام شود و سوار گردد. لقمان به پسرش گفت: سخن آنها را شنيدى، پسر گفت: آرى.
لقمان فرمود: اين بار هر دو سوار مى شويم. آنها هر دو سوار بر مركب شدند و حركت نمودند تا به گروهى رسيدند، آن گروه تا اين منظره را ديدند، گفتند: در دل اين دو سوار يك ذره رحم نيست، دو نفرى سوار بر اين حيوان زبان بسته شده اند، كمر اين حيوان را شكستند، چرا بيش از توان اين حيوان به او تحميل كرده اند؟ بهتر اين بود، كه يكى سوار گردد و ديگرى پياده حركت كند. لقمان به پسرش گفت: سخن آنها را شنيدى؟ پس گفت: آرى.
لقمان فرمود: بيا اين بار هر دو پياده شويم و به دنبال الاغ حركت كنيم، آنها هر دو پياده شدند، و به دنبال الاغ حركت نمودند، اين بار به گروهى رسيدند، آن گروه گفتند: به راستى اين دو نفر عجب آدمهاى جاهلی هستند، خود پياده حركت مى كنند و الاغ را بدون سواره رها كرده اند، چقدر بى فكر هستند. لقمان عليه السلام به پسرش فرمود: سخن آنها را شنيدى؟ او عرض كرد: آرى.
لقمان عليه السلام فرمود: آيا ديگر هيچگونه چاره اى براى كسب رضايت مردم وجود دارد؟ اكنون كه چنين است رضايت آنها را محور قرار نده بلكه رضايت خدا را محور و هدف قرار بده تا به سعادت و رستگارى دنيا و آخرت نايل شوى.
📗 #بحارالانوار، ج 13، ص 433
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«#سلام_فرمانده» اینبار به زبان هندی. سربازان هندی سید علی هم قیام کردند
یکی از ویژگیهای سرود سلام فرمانده این است که مرزهای جغرافیایی تمدن نوین اسلامی را که همچون برادههای آهن گرد مغناطیس انقلاب جمع شدهاند، نمایان ساخته است.
🍃🌀🍃
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی، حراج روزانه دنیاست
اینکه ماقدمی برنمیداریم
و قیمت پیشنهاد نمیکنیم
داستان دیگریست
"خوشبختی"پیداکردنی نیست!
"خوشبختی"ساختنیست!💚
#انگیزشی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 📍قسمت هشتاد و هفتم ✅ تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت علیهالسلام 💠 تحصیل شناخت صفات
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
📍قسمت هفتاد نهم
💠ایمنی از سختیها در قیامت....
پیوند با امام علیه السلام مایه ایمنی از سختی حساب است.
منظور از پیوند و صله، مطلق نیکی و احسان است، به هر گونه که باشد.
و دعا از بهترین انواع احسان به وسیله زبان است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
همانا صله رحم و نیکی حساب را آسان نموده و از گناهان محفوظ میدارند،پس شده با سلام گرم و جواب سلام خوب، به ارحامتان بپیوندید و نیکی کنید.
و اما منظور از سختی حساب، رسیدگی کامل و دقیق به آن است.
💠رستگاری به عالیترین درجات شهدا...
از آثار دعا برای تعجیل فرج، نایل آمدن به عالیترین درجات شهدا در قیامت است.
دعا برای تعجیل فرج و یاری کردن آن حضرت، یاری خدا و رسول او میباشد.
💠رستگاری به شفاعت فاطمه اطهر سلام الله علیها....
بدون تردید دعا درباره مولایمان صاحب الزمان علیه السلام از واضحترین اقسام پناه جستن به سیده زنان است، اضافه بر اینکه از نشانه های تشیع و محبت میباشد، پس نائل آمدن به این مکرمت ارزنده، شفاعت فاطمه اطهر سلام الله علیها را در بر خواهد داشت.
💠دوازده نتیجه ارزنده دعابرای تعجیل فرج صاحب الزمان علیه السلام....
1⃣ ثواب حج بیت الله الحرام
2⃣ ثواب عمره
3⃣ ثواب اعتکاف
4⃣ ثواب روزه دو ماه
5⃣ قبول شدن شفاعت او در قیامت
6⃣ روا شدن صدهزار حاجت او در قیامت
7⃣ ثواب ده طواف خانه کعبه
8⃣ ثواب آزاد کردن بردگان
9⃣ ثواب روانه ساختن هزار اسب زین کردا در راه خدایتعالی
🔟 حمایت هفتادو پنج هزار فرشته
1⃣1⃣ ثواب نه هزار سال نماز و روزه
2⃣1⃣ ثواب هزار سال خدمت پروردگار
🛑 چند تذکر ....
صاحب مکیال در انتهای این بخش از کتاب، چند مورد را متذکر شدند.
1⃣ فواید یاد شده با دعا کردن به هر زبان و هرگونه که باشد، حاصل میگردد.
2⃣ بیشتر این مکرمتها با بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج مولا قائم ما علیه السلام، حاصل میگردد، چون آن حضرت فرمودند: برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید.
3⃣ کمال این آثار با بدست آوردن ملکه تقوا و پاکسازی نفس از بدیها امکانمی پذیرد.
از خداوند میخواهیمکه در فرج مولایمان تعجیل بفرماید و با لطف و عنایت خود ما را در عداد یارانش به شمار آورد.
📚منبع: مکیال المکارم
🍀تو باقی مانده ی حقی،به زیتون و زمان سوگند
🍀تمام عصرها با تو معاصر می شود روزی...
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
. . . . . ✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫
@mojaradan
6621741448.mp3
1.28M
#انسان_شناسی ۶۵
#امام_خمینی (ره)
#استاد_شجاعی
• خدا کیست؟
• از چه جنسی است؟
• چگونه میتوان وجود او را ثابت کرد؟
• آیا خدا را میتوان دید؟ حتی در جهانِ بعد از مرگ ....؟
@mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انسانیت داشته باشیم کافی است، حالا نماز هم نخوندی اشکال ندارد خدا به نماز ما احتیاج ندارد!
🎤 حجت الاسلام والمسلمین #قرائتے
🦋 #نماز
┅❁💚❁┅┅❁💚❁┅┄
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#زندگی_به_همین_سادگی
💠ارتباط موفق
برای شروع یک رابطه صمیمی
به ویژگی اخلاقی فردمقابل توجه کنید.
👈اول به سلایقش احترام گذاشته، و به حرفهایش گوش کنید.
👈با مدارا،بهتر انتخاب میکنید
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فــــَــتــــٰــآح💖 قسمت شانزدهم سکینه خانم سرش را برمیگرداند عقب و می گوید : _وا کجا د
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان فـــَتــٰــآح💗
قسمت هفدهم
چند روزی به این مهمانی اجباری دعوت شده ام....
کنار سکینه خانم که عشق است و
البته تحمل کردن نوه ی زورگو اش!
هوووف...
دوست ندارم بعد از پدرم زیر بار حرف های یک مذکر باشم و به حرفش گوش دهم.!
این شازده هم که دگر حد گذرانده
سکینه خانم راست می گوید همان بچه پرو
عبارت مناسبی برای این مذکر است ....
چادر نمی پوشم اما سعی میکنم همیشه حجابم رعایت باشد دنبال حاشیه و جلب نگاه های حرام نیستم دوست ندارم کاری بکنم که خدایی که این قدر دوستم دارد از دستم ناراحت شود ...
خشنودی خدا برایم از همه چیز مهم تر است
نماز را از بچگی از مادرم یاد گرفتم ....
مدتی در نوجوانی به دلیل بی عقلی نمی خواندم اما تا دوباره به سمت نماز آمدم متوجه شدم که چقدر ازخدا دور بوده ام و در این مدت چقدر روحم آسیب دیده است
من از نماز عشق می گیرم وقتی به نماز می ایستم جدا از همه گرفتاری ها فقط با او صحبت می کنم وقتی خالقی با تمام توجه من را به نماز خوانده من چرا با این همه کوچکی توجهی به او نکنم.!
سلام نماز را می دهم و از سجاده تسبیح را بر میدارم ومشغول تسبیحات می شوم کسی وارد خانه می شود من در اتاق نشیمن کنار دسته ی مبل سه نفره نشسته ام و به همین دلیل قیافه ی شخصی که وارد عمارت شده را نمی بینم
چند قدم بر میدارد و بلند می گوید :
_ یا اللّه
صدای امیر ارشیاء ست وارد آشپزخانه می شود حالا او را از پشت می بینم..
یه نگاهی به آشپزخانه می اندازد ومی گوید :
_آخیش...بالاخره یه بار اومدیم خونه ،
این دختره ی از خود راضی لجباز رو ندیدیم..
آدم طلبکار... تا آدمو می بینه ، با تک تیر میخاد بزنه آدمو
صدای سکینه خانم از اتاق بالا می آید :
_رمیصا جان بیا این کنترل رو بده من
امیر ارشیاء در لحظه با چشمای گرد شده بر می گردد و چشمان متعجب اش به من می افتد....
نمیدانم چه واکنشی به او نشان دهم
که در خور شخصیتِ ... اش باشد..
فقط نگاهش می کنم..
با در ماندگی دست چپ اش را بالا می برد
و ، پیشانی اش را می خواراند
و چشمانش را به کف آشپزخانه می دوزد ...
با همان سر پایین به سرعت به سمت پله های طبقه ی بالا می رود.در اتاق سکینه خانم را فورا باز می کند و داخل می میشود...
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فـــتــٰــآح 💖
قسمت هجدهم
ناهار و شام را برای راحتی سکینه خانم به اتاقش می برم ،
من و او غذا را با هم می خوریم
امیر ارشیاء هم در آشپزخانه برای خودش غذا می کشد و به اتاقش می برد امشب رو ندارد که بیاید برای خودش غذا بکشدبهتر کمی گرسنه بماند ، یاد می گیرد ادب داشته باشد 😄
سیمین هم با سند عمارت ، غیبش زده
جواب تلفن های امیر ارشیاء را نمی دهد..
غذا را می کشم و به اتاق سکینه خانم می برم
...
لبخندی میزند و می گوید :
_ ممنونم رمیصا جانم بوی غذات عمارت رو برداشته
+ خواهش میکنم
_ امیر ارشیاء رو ندیدی؟
+ نه از سر شب که اومدن خونه ندیدمشون..
_ طفلک خیلی سرخ شده بود...
بهم گفت چی گفته ، خیلی شرمنده شده بود
گفت بهت بگم حلال اش کنی
+ چی بگم ..
_ امیر ارشیاء برعکس خواهر و مادرشه
اخلاقاش ، قیافه اش ، لحن صداش ، کشیده به شوهر خدابیامرزم
خیلی شبیه جوانی هاشه
پسرم داره درس طلبگی می خونه ..
پسر چشم و دل پاکیه قلب مهربونی هم داره
برای حرفش خیلی ناراحت بود
حلال کردن تو ، براش خیلی مهمه
میگفت نمیخاد حق الناست بیاد گردنش.
به غذا نگاه میکنم دارد سرد می شود و از دهن می افتد
+ حالا بهتر نیست غذامونو بخوریم من خیلی گشنمه
_ وای ببخشید از وقتی پیرزن شدم
خیلی حرف میزنم ..اره بخوریم
ببین چه کرده این کد بانو...
سینی غذا را از اتاق بیرون می آورم و به آشپزخانه می روم قابلمه ی غذا دست نخورده مانده این یعنی شازده با گندی که زده رویش نمی شود برای خودش غذا ببرد
در حیاط روی صندلی چوبی نشسته و طبق معمول سرش در کتاب است این مدته با اینکه بعضی حرف هایش رو مخم بود اما وقتی فکر میکنم همه ی آن ها را برای خودم می گفت...
شاید راست می گوید من زیادی در برابر حرف های درست او لجبازی کرده ام..
بشقابی بر می دارم و برایش غذا می کشم
درون سینی می گذارم .
موهایم از جلوی روسری کمی پیداست ...
رو سری ام را جلوتر می کشم
و به مقصد حیاط راه میروم...
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#راهکار_آیت_الله_بهجت_برای
مشکلات متعدد
جوانی نامه نوشت به ایت الله بهجت (ره) که مشکل فراوان دارم چه کنم⁉️
فرمودند همه اهل خانه نماز اول وقت بخوانند…
@mojaradan
#اطلاع_رسانی
🛑 اجتماع بزرگ «سلام فرمانده» با حضور حاج ابوذر روحی در مسجد مقدس جمکران
🔹 سرود سلام فرمانده، سهشنبه ۳۱ خرداد ساعت ۱۹ با حضورحاج ابوذر روحی در مسجد مقدس جمکران توسط خانوادههای قمی اجرا میشود.
#سلام_فرمانده
️️ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』••
سرود زیبا🌷
#منتظر... 💔
یعنی سکوتُ بشکنی...صدا بشی....
منتظر...🥀
یعنی الهی عظُم البَلاء بشی....
#امامزمانی
🥥•••|↫ #شبتون_مهدوی
🥥#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan