مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فـــتــٰــآح 💖 قسمت هجدهم ناهار و شام را برای راحتی سکینه خانم به اتاقش می برم ، من و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فـــَتـــٰـــآح💖
قسمت نوزدهم
از پله های حیاط پایین می روم...
انقدر غرق در کتاب شده که متوجه حضور من نمی شود
+ اِهِم
سرش را بالا می گیرد و نگاهش به من می رسد از جا برمی خیزد و سینی را از من می گیرد
_ زحمت کشیدین..
با لحن بدی می گویم
+ دیگه گفتم دختره ی از خود راضی لجباز که میخاد با تیر بزنه شما رو..
قبل از کُشتن شما یه غذایی براتون آورده باشه
سرش را پایین می گیرد و چشم هایش را به غذا می دوزد ..
_ خیلی شرمنده ام .....اصلا اهل غیبت نیستم
نمیدونم چرا اون لحظه یهو اون حرف رو زدم ..استغفراللّه ربی
و اتوب الیه ....عذر میخام
نگاهم را به ستاره ها می دهم.
او نیز مشغول غذا خوردن می شود
معلوم است خیلی گرسنه بوده..!
مثل بچه ایی که تنبیه شده و گرسنه مانده ، غذا می خورد ...
به من چه میخواست رو داری نکند ..!
تلفنم زنگ می خورد با دیدن نام مادر روی موبایل گل از گلم می شکفد.
کمی فاصله می گیرم و موبایل را پاسخ می دهم صدای مادر مرا به شوق می آورد..
+ سلام مامان
_ سلام عزیزم...خوبی؟..چقدر دلم برای صدات تنگ شده بود
+ قربونت..دل منم برات یه ذره شده.. خاله خوبه؟
_ اره عزیزم اونم خوب بود...من الان تو جاده ام
میخواستم فردا راه بیفتم
که دیگه ایلیا میخواست بیاد شیراز زحمت کشید منم آورد.
صدایی از ان طرف گوشی می گوید :
_ نه بابا خاله زحمت چیه..سلام برسونید
با شنیدن نام و صدای ایلیا کنار حوض وا می روم.
_ رمیصا جان ، ایلیا سلام میرسونه...
خب من دیگه قطع می کنم حدودا نزدیکای صبح
می رسیم شیراز ....کاری نداری مامان جان ؟
+ نه...مواظب خودت باش...خداحافظ
موبایل را از کنار گوشم پایین می آورم.
چرا یه گرفتاری تمام نشده یکی دیگر شروع می شود...
غرق گذشته ها می شوم همان وقت ها که با ماشین پدر می رفتیم شمال خانه ی خاله و با ایلیا از کنار دریا تا بازار ماهی فروشان مسابقه ی دو میزاشتیم...
همیشه او برنده می شد ... اما برای اینکه من ناراحت نشوم نزدیک بازار نفس نفس می زد و می نشست تا من برنده شوم..
در نوجوانی من ، خاله با عروسم عروسم.... نگاه همه را به من جلب کرده بود....
خیلی از این عنوان بدم می آمد ...
تا اینکه به خواستگاری آمدند و من ردشان کردم .....
بعد از فوت پدر ، برادرم دگر ما را به خانه ی خاله نبرد و تنها راه ارتباطی صحبت های تلفنی مادر با خاله بود..
نگاهم به تکان های آب حوض است
خدایا میدانی من هیچ حسی نسبت به او ندارم
نمی خواهم حالا که برادرم نیست پای این آدم به زندگی ام باز شود ..
ناخودآگاه آبی به صورتم می زنم ...
دگر صدای خوردن قاشق به بشقاب نمی آید....
صدایی از پشت سر می گوید :
_ مشکلی پیش اومده ؟
سکوتم را که می بیند می گوید:
_ ببخشید قصد فضولی نداشتم.
+ نه مشکلی نیست. مادرم بود گفت نزدیکای صبح میرسه شیراز.
میدانم می خواهد علت آب زدن به صورتم را بداند...
+ من باید برم خونه...مامان نزدیکای صبح میرسه کلید نداره.
_ آخه الان که دیر وقته....اون همسایه تون هم
ممکنه تو سوئیت باشه
درست نیست یه خانم تنها این وقت شب بره
تو اون خونه که شاید نامحرم هم باشه..
+ زندگی به من یاد داده.... خودم گلیمم رو از آب بکشم بیرون بشقاب خالی روبه رویش را می بینم سینی را از جلویش بر میدارم و به سمت پله ها قدم بر میدارم....
....
وسایلم را جمع می کنم و به حیاط می رسم
همچنان متفکر به زمین چشم دوخته
+ ببخشید مزاحم فکر کردنتون نمیشم اما
سکینه خانم خواب بود نشد ازش خداحافظی کنم از طرف من ازش خداحافظی کنید..
_ میدونم دوست ندارید به حرف های من گوش کنید..
ولی ازتون خواهش میکنم اجازه بدید باهاتون بیام این موقع شب خیلی خطرناکه تنهایی برید..
دروغ چرا خودم هم می ترسیدم تنها بروم
اما موضع خود را نباختم و گفتم
+ به خاطر سکینه خانم ، باشه
خوشحال می شود و کفشش را به پا می کند..
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فـــَتـــٰـآح💖
قسمت بیستم
ماشین را روشن می کند و من در صندلی عقب می نشینم..
خیابان ها خلوت خلوت است ومعدود افرادی با وضع بد در خیابان راه می روند..
خداروشکر همراهم بود وگرنه نمیدانستم سالم به خانه می رسم یا نه..!
ضبط اش را روشن می کند صدای مداحی در ماشین پخش می شود :
🎵 نمیخوام به نوکری فقط عادت بکنم 🎶
🎵 دوست دارم هرجا میرم از تو صحبت بکنم 🎶
....
روی تابلوی بزرگی در خیابان ،
عکس بزرگ از یک جوان نمایان است
زود عبور می کند و نمی توانم دقیق تابلو را ببینم می گویم :
+إع.. اون تابلو رو دیدین ؟
_ بله
+ چی بود؟
_ تشییع یکی از شهدای مدافع حرم
چقدر دوست داشتم تاریخ و ساعتش را بدانم..
انگار که ذهنم را خوانده باشد
می گوید:
_سه شنبه ساعت ۱۷:۳۰ از میدان حافظیه...
خب می شود دو روز دیگر ، خدا کند که مرا هم دعوت کنند نزدیک خانه می شویم.
در ماشین را قفل می کند....می روم که در خانه را باز کنم ترس عجیبی درون دلم افتاده احساس خوبی نسبت به حمید که سوئیت را خریده ندارم از آن روز هم که تلفن اش را شنیدم بیشتراز او می ترسم..!
امیر ارشیاء با فاصله ی چند قدمی پشتم راه می آید چراغ سوئیت با اینکه دیر وقت است روشن است...
اما هیچ صدایی نمی آید انگار که چراغ روشن مانده و کسی نیست ..
امیر ارشیاء با اخمی بر چهره اش همه جا را نگاه می کند..
به خانه می روم چراغ را روشن می کنم
صحنه ایی که می بینم باور نمی کنم..!!!
خانه به شدت به هم ریخته است ....
تا چشمم به او می افتد جیغ بلندی می کشم ...
امیر ارشیاء هراسان به دنبالم می آید...
او نیز صحنه ایی که می بیند باور نمی کند....
بریده بریده می گویم:
+خُــــ.....ــــون
کنار در خانه پاهایم سست می شود و سُر می خورم
_ نه خون نیست...برو بیرون.
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
#ادامه_دلرد
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|⛔️‼️|••
دنیا ، دومینو ست .... 💯 🙃
⚠️•••|↫ #شبتون_خدایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🧣••
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسینجان
گداے #عشق توازهرڪسےڪہپابخورد
توراڪہداشتہباشدغمِچہرابخورد
تمامدغدغہاشحسرتهمینجملہسٺ
خداڪندڪہمسیرمبہ #ڪربلا بخورد
#یااباعبدالله...💔
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|🧡✍|••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
※ مـــولاۍمـــن
※ دردهای یک گنهکار شده تکرار، بهم ریخته ام...
※ غم شده بر سرم آوار، بهم ریخته ام...
※ بـهار هم دارد تـــمام میشودو درد فراقت مــولا...
※ شده در سینه ام تـــلمبار، بهم ریخته ام...
#العجل_دلیل_زندگیم
#اللهمــ_عجل_لولیكـــ_الفرج
🌾•••|↫ #اللهم_عجل_لولیک_فرج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
♦️♦️♦️♦️♦️#سؤال♦️♦️♦️♦️♦️
به نظر شما میشه به خواستگارایی که از سنّ حدود 35 سالگی گذشتن، اعتماد کرد؟ آیا از نظر روحی، آدمای سالمی هستن؟ آیا عذرشون برا به تأخیر انداختن ازدواج، پذیرفتنی هست؟
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
#جواب
❗️نباید از شکست و پیروزیها قاعده بسازیم. این که کسی چند مورد دیده که در سن بالا اقدام به ازداج کردن و قابل اعتماد نبودن، دلیل بر این نمیشه که تمام مردایی که تا سن بالا ازدواج نکردن، قابل اعتماد نیستن.❌
🔰 بعضی از دلایل ازدواج تو سنّ بالا رو با هم بررسی کنیم تا ببینیم که چه اندازه با هم تفاوت دارن و قضاوت دربارۀ اونا با هم فرق داره:
1⃣ نداشتن شرایط حداقلی برا ازدواج
🔴 بعضی از آقایون به جهت مشکلاتی که تو زندگی شخصی خودشون داشتن حتی فکر ازدواج رو هم نمیتونستن بکنن، تا چه برسد به اقدام. اینا تو اولین فرصتی که موقعیت ازدواج براشون پیش بیاد، اقدام میکنن.😇
🔻این آقایون از نظر روانی، مشکلی ندارن. البته شاید بعضی از اینا از نظر اعتقادی، توکّل بالایی نداشته باشن، که متأسفانه این از بلایای عمومی هست و نمیشه اسم مشکل روانی روی اون گذاشت.☝️
♨️انتقادی که به بعضی از اینا میشه کرد، اینه که خدا وعده داده روزیِ شما و خانوادهتون رو تأمین کنه. چرا به وعدۀ خدای مهربون اعتماد نکردید؟ این، انتقاد به جایی هم هست، ولی یه انتقادی عمومی هست.👌
#نیمه_دیگرم
#انتخاب_همسر
#محسن_عباسی_ولدی
@mojaradan
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
31.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_سقط_جنین
#قسمت_پایان
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🔺موانع و مشکلات ازدواج
بخش چهارم :
نارضایتی والدین ، مانع ازدواج
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🔴 #معاینه_قلب_همسر
💠 دکتری که بالاسر یک بیمار یا #مصدوم میرسد ابتدا علائم حیات بیمار را #معاینه و چک میکند اگر قلب یا مغز مصدوم آسیب جدّی دیده باشد برای دکتر رسیدگی به این اعضاء از شکستگی انگشت و یا پارگی برخی اعضا #ارجحیّت دارد. قرار نیست دغدغه پزشک در این وضعیت، تمیز کردن صورت یا لباس بیمار از #خون و آلودگی باشد.
💠 گلایه بسیاری از همسران در مشاورهها این است چرا با اینکه به همسرم #رسیدگی میکنم باز اختلاف زیاد و جنگ اعصاب داریم و شاهد #بدخُلقی همسرم میباشم.
💠 یکی از دلایل مهم این قضیه، عدم رعایت #اولویت در رسیدگی به نیازهای همسر است. بطور مثال بچّهای که زیاد #گرسنه است اگر ابتدا به فکر گرفتن ناخن او و یا پوشاندن لباس تمیز به او باشید با اینکه دارید به او رسیدگی میکنید ولی فقط از او #بدخُلقی میبینید!
💠 هنر شما باید این باشد که نیازهای #اصلی و فوری همسرتان را در شرایط عادی و غیر عادی تشخیص دهید. مثلاً اگر شوهرتان نیاز شدید به #رابطه دارد طبق روایات باید بدون درنگ ابتدا به این نیاز رسیدگی کنید و یا اگر خانم شما نیاز به گفتگو و #همدردی دارد خرید نان و میوه و یا شستشوی ظروف قرار نیست او را آرام کند.
💠 راه #شناخت نیازهای فوری و اصلی همسر، مطالعه پیرامون روانشناسی زن و مرد، #مشاوره گرفتن، سوال از همسر و توجّه به گلایهها و توقّعات پرتکرار و منطقی اوست.
🌺ما رو به #دوستانتون معرفی کنید:👇
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای خوب زندگی کردن باید اول زندگی را خوب تمرین کرد.
سختی تمرین زندگی ازآنجا شروع میشود که علاوه برآنکه باید اعمال و رفتار خود را کنترل کنیم.
باید بتوانیم ذهن و افکار و اندیشههای خود را هم مدیریت کنیم.
نکند بجای اینکه ما ذهن خود را مدیریت کنیم "ذهن"، ما را مدیریت کن
#انگیزشی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradanl ♥️💚
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 📍قسمت هشتاد ✅ اوقات و حالات تاکید شده بر دعا برای حضرت صاحب الزمان اوقات و حالات
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه ی کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
📍قسمت هشتاد و یکم
✅ تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت علیه السلام
💠انتظار فرج و ظهور آن حضرت....
آنچه بر وجوب انتظار حضرت قائم علیه السلام بر همه افراد دلالت میکند ،روایتی است که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین آورده به سند خود از عبدالعظیم حسنی: بر سرور و حضرت محمد بن علی بن موسی بن جعفر، وارد شدم و میخواستم که درباره حضرت قائم علیه السلام از آن حضرت سوال کنم که آیا همان مهدی است یا غیر او؟
پس خود آن حضرت سخن آغاز کرد و به من فرمودند :ای ابوالقاسم! به درستی که قائم از ماست و اوست مهدی که واجب است در زمان غیبتش انتظار کشیده شود و در ظهورش اطاعت گردد او سومین از فرزندان من است.
💠معنی انتظاری که در این اخبار به آن امر گردیده است....
انتظار حالتی است نفسانی که آمادگی برای آنچه انتظارش را میکشیم می باشد و ضدّ آن یأس و ناامیدی است ،پس هر قدر که انتظار شدیدتر باشد، آمادگی و مهیّا شدن قوی تر خواهد بود. از جهت محبت نسبت به کسی که در انتظارش هستی، نیز مراتب متفاوتی دارد، پس هر چه محبت شدیدتر و دوستی بیشتر باشد، مهیّا شدن برای محبوب زیادتر میشود و فراقش دردناکتر میگردد، به طوری که منتظر، از تمام اموری که مربوط به حفظ خودش هست، غافل می ماند و دردهای بزرگ و محنت های شدید را احساس نمی کند.
بنابراین مومنی که منتظر آمدن مولایش می باشد ،هر قدر که انتظارش شدیدتر است، تلاشش در آمادگی برای آن به وسیله پرهیز از گناه و کوشش در راه تهذیب نفس و پاکیزه کردن درون از صفات نکوهیده و به دست آوردن خوی های پسندیده بیشتر میگردد.
📚منبع: مکیال المکارم
🌱وقتــی که در خانه تو باز شود
از برکت تو به خلق اعجاز شود
🌱شیرینی زندگی به ایـن است که صبح
با نام دلارای تو آغـاز شــود
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
انسان شناسی ۶۷.mp3
10.96M
#انسان_شناسی ۶۷
#آیتالله_بهجت
#استاد_شجاعی
➖ چگونه ثابت میکنید، که خداوند فرزندی ندارد، و یا هرگز زاد و ولد نمیکند؟
➖ محل استقرار خدا کجاست؟
@mojaradan
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
#کلیپ_تصویری
🌷 داستان تکان دهنده #جوان_طلا_ فروشی که میگفت، من گناه میکنم هیچ اتفاقی هم برام نمیفته
🌺 سخنران: حجت الاسلام مومنی
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
@mojaradan
🔸صدور قرار مجرمیت برای ۲ دختر کلیپهای غیراخلاقی
معاون پلیس فتا:
🔹در بسیاری از این صفحات، کودکان تنها بازیگر بوده و نقشگردان اصلی و بازیگردان پشت صحنه، افراد دیگر یا خانواده این کودکان هستند.
🔹برای افراد دخیل در این موضوع، پرونده قضائی تشکیل شد اما چون در حوزه کودک و نوجوان برخورد میکنیم، نوع برخورد ما متفاوت است.
🔹دو دختر خانمی که در این کلیپها فعالیت داشتند، احضار شده، تفهیم اتهام شدند و توسط مرجع قضائی برای آن قرار مجرمیت صادر شد.
🔹اقدام قضائی پلیس فتا علیه فردی که صفحه اصلی اینستاگرامی در این پرونده در اختیار وی قرار داشت، در حال انجام شدن است و انشاءالله بهزودی نتیجه آن اعلام میشود.
💠 @mojaradan 💠
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فـــَتـــٰـآح💖 قسمت بیستم ماشین را روشن می کند و من در صندلی عقب می نشینم.. خیابان ها خ
🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان فـــَتـــٰــآح 💗
قسمت بیست و یکم
داد میزند و صدایش درون گوشم اکو می شود :
_ گفتم برو بیرون...
با پاهایی سست درون حیاط کنار دیوار سر می خورم .
به پلیس گزارش می دهد و پلیس بعد از تمام کردن گزارش می رود .
کنارم با فاصله روی زمین می نشیند .
_ از یک ساعت پیش به یه جا زل زدین..نگران حالتون هستم
+ پلیس چی گفت ؟
_ احتمالا قتلی صورت گرفته و این خون آدمیزاد بوده اما ظاهرا در همین مکان نبوده ،
جایی دیگه درگیری بود ، بعد به خونه ی شما آوردن میخواستن اینطور نشون بدن که تو خونه ی شما بوده اما بعد نمیدونم به چه دلیلی نظرشون برگشته و جنازه رو بردن خونه هم به خاطر پیدا کردن پول و چیزهای با ارزش به هم ریخته شده .
سکوت کرده ام و درون ذهنم قفل گنده ایی افتاده توان فکر کردن به هیچ چیز را ندارم...
توان صحبت کردن ندارم
چیز با ارزش تو این خونه...
گلویم خشک شده
دستی به گلو می کشم می گویم :
+ تشنمه
از جا بر می خیزد
از داخل خانه پارچ آبی می آورد
و برایم آب می ریزد
و لیوان را به سمتم می گیرد...
_ بفرمایید.
آب را بی پروا یه سره سر می کشم
اب مثل شمشیری از بالای گلو زخم می کند و سرازیر می شود
_ سه ساعت بیشتر به نماز صبح نمونده
احتمالا الان ها دیگه مادرتون میرسه
می خواهید این شکلی ببینه شما رو؟
با بغض می گویم :
+ نه
خب پس یه کمی خودتونو جمع و جور کنید من میرم خونه رو تمیز می کنم ولی به کمکتون نیاز دارم .
+ نمیتونم وارد خونه بشم..
همش صحنه ی خونی جلوی چشمامه
_ میدونم اما باید محکم باشید
مومن غمش تو دلشه ، خنده اش به چهره اش
مادرتون تازه از شمال میاد بعد از کشته شدن برادرتون روحیه اش خوب شده
نمی خواهید که دوباره روحیه اش خراب بشه ؟
+ نه
_ خب پس یه یاعلی بگید
وضو بگیرید تا مادرتون نیومده کمک کنید خونه رو تمیز کنیم.
به داخل خانه می رود و مشغول تمیزی می شود .
روحم خسته است...سرم سراسر درد می کند
نمی دانم به خاطر بی خوابی است
یا به خاطر همان روح خسته ام...
اما باید محکم باشم
استراحت بماند برای بعداً
الان وقت زمین خوردن نیست
الان باید بندگی ام را برای خدا ثابت کنم .
الان باید به خاطر دل مادرم محکم باشم
وضو می گیرم قُربتً الی اللّه
❤️فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان فـــَتـــٰــآح💗
قسمت بیست و دوم
پلاستیک مشکی زباله را به دست گرفته
و در حیاط را باز می کند..
چشمم به آسمان می افتد...
هوا رو به روشن شدن است .
چشم بر هم زدنی هم نخوابیدم ..!
خانه از آن روزی که من و مادر رفته بودیم هم تمیزتر شد..قسمت های خونی را امیر ارشیاء تمیز کرد نمیدانم اگر امشب همراهم نبود چه باید می کردم ...
حکمتی داشت که او هم دراین شب سخت همراهم باشد .صدای اذان از گوشی امیر ارشیاء که روی طاقچه است بلند می شود...
الـــلّـــــه اکـــــبــــر
صدای بسته شدن در حیاط می آید زباله را بیرون گذاشته و دستش را با آب حوض می شوید ..
آستین اش را بالا می زند و مشغول وضوگرفتن می شود..
..
سجاده ی خودم را پهن می کنم و
سجاده ی سبز روی طاقچه را جلوتر از سجاده ی خودم برایش پهن می کنم
نگاهم روی سجاده میخکوب می شود
همان سجاده ایی که عطر پدر را دارد همیشه پدر روی این سجاده نماز می خواند و
بعد از نماز قرآنش را باز می کرد...
_ یا اللّه
با سر پایین وارد خانه می شود و در خانه را نمی بندد آستین هایش را پایین می دهد .
کنار سجاده ی پدر می رود و شروع به اذان و اقامه می کند...
به او قامت می بندم
به او که نمیدانم اگر دیشب نبود چه اتفاقاتی برای من برای مادر که با آن خانه بعد از خوب شدن روحیه اش می افتاد
به او که نمیدانم از کی حضورش را درون زندگی ام درک کردم .من که از هیچ مذکری بعد از پدرم خوشم نمی آمد.
اللّه اکبر نمازش تمام می شود.
سجده ی طولانی می رود دوست دارم بدانم به خدا چه می گوید عجب بنده ایی دارد خدا با وجود او ، من چقدر بنده هستم....خودم هم نمیدانم !!!
از سجده بلند می شود اشک هایش را پاک می کند و سجاده را می بندد
سوئیچ اش را بر می دارد خداحافظی میکند
کفش هایش را به پا می کند و میرود...
❤️فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲⃟🍯
غم های بی حساب مرا زود میبرد
نام گره گشای تو یا ایها الرئوف 🌸💌
#امامرضاجانم 🕊
#شبتون_رضایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
﮼وَمعنیمحبتتویے…🍃
﮼آرامِجانِحسین♥️
[هَرڪهمَنظورِخوداَزغِیرِشُمآمیطَلَبَد
چونگِداییستڪهحآجَتزِگِدامیطَلَبَد•🦋•]
هرگزدلمزِڪویِتوجاییدِگرنرفت
صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
#صحبتونحسینی
🦋|#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
❣ #یا_امام_زمانم_العجل❣
کشتی نسازای نوح طوفان نخواهدآمد
در شوره زار دلها باران نخواهد آمد
رفتی کلاس اول این جمله را عوضکن
آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد
📸|↫ #اللهم_عجل_لولیک_فرج
🦋|#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
✅ ۳ اشتباه رایج در #انتخاب_همسر و ازدواج
⚠️ امان از چشم و همچشمی:
«از #دختر خالهات یاد بگیر، شوهری پیدا کرد که بیا و ببین!» و... صحبتهای این چنینی در بسیاری از #خانوادههایی که جوانان همسن و سال دارند، بسیار شنیده میشود.اگر شما هم در چنین شرایطی هستید؛ از هر کسی که #سراغتان میآید حرف و حدیث میشنوید، تحت فشار هستید اگر به دنبال برترین انتخابها هستید یا این که نقشه میکشید چگونه و چطور میتوانید از دیگران رویی کم کنید تا بیایند و ببینند و... باید بگوییم اینجا #چراغ قرمز است، لطفا ایست کنید!
میل شدید به جبران کردن و خودی نشان دادن، کم کردن روی اطرافیان از #طریق ازدواج و... به عنوان نشانههای خطر در انتخاب محسوب میشوند که خوشایند نیستند.
🔑 راهحل:
عموما انتخاب بر مبنای #حسادت، فارغ از عقل و منطق بوده و بسیار تحت تاثیر کوتهنگریها و #سادهاندیشیهاست که عاقبتی جز پشیمانی به ارمغان نمیآورد؛ بنابراین در این شرایط، #عقل سلیم حکم میکند از ازدواج کردن صرفنظر کنید، چون ضریب خطا در این #نوع انتخابها تا حد زیادی بسیار بالاست.
#ادامه_دارد ...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
44.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_حاجی
#قسمت_اول
@mojaradan
51.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_حاجی
#قسمت_دوم
@mojaradan