هدایت شده از مجردان انقلابی
˝دعای پر فضیلت #یستشیر˝
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
ِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ الْمُدَبِّرُ بِلا وَزِيرٍ وَ لا خَلْقٍ مِنْ عِبَادِهِ يَسْتَشِيرُ الْأَوَّلُ غَيْرُ مَوْصُوفٍ [مَصْرُوفٍ ] وَ الْبَاقِي بَعْدَ فَنَاءِ الْخَلْقِ الْعَظِيمُ الرُّبُوبِيَّةِ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ [الْأَرْضِ ] وَ فَاطِرُهُمَا وَ مُبْتَدِعُهُمَا بِغَيْرِ عَمَدٍ خَلَقَهُمَا وَ فَتَقَهُمَا فَتْقا فَقَامَتِ السَّمَاوَاتُ طَائِعَاتٍ بِأَمْرِهِ وَ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِأَوْتَادِهَا فَوْقَ الْمَاءِ ثُمَّ عَلا رَبُّنَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا تَحْتَ الثَّرَى، فَأَنَا أَشْهَدُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا رَافِعَ لِمَا وَضَعْتَ وَ لا وَاضِعَ لِمَا رَفَعْتَ وَ لا مُعِزَّ لِمَنْ أَذْلَلْتَ وَ لا مُذِلَّ لِمَنْ أَعْزَزْتَ وَ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَ لا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ كُنْتَ إِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لا شَمْسٌ مُضِيئَةٌ وَ لا لَيْلٌ مُظْلِمٌ وَ لا نَهَارٌ مُضِي ءٌ وَ لا بَحْرٌ لُجِّيٌّ وَ لا جَبَلٌ رَاسٍ وَ لا نَجْمٌ سَارٍ وَ لا قَمَرٌ مُنِيرٌ وَ لا رِيحٌ تَهُبُّ وَ لا سَحَابٌ يَسْكُبُ وَ لا بَرْقٌ يَلْمَعُ وَ لا رَعْدٌ يُسَبِّحُ وَ لا رُوحٌ تَنَفَّسُ وَ لا طَائِرٌ يَطِيرُ وَ لا نَارٌ تَتَوَقَّدُ وَ لا مَاءٌ يَطَّرِدُ كُنْتَ قَبْلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ كَوَّنْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ قَدَرْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ وَ ابْتَدَعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ أَغْنَيْتَ وَ أَفْقَرْتَ وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ وَ أَضْحَكْتَ وَ أَبْكَيْتَ ، وَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ فَتَبَارَكْتَ يَا اللَّهُ وَ تَعَالَيْتَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْخَلاقُ الْمُعِينُ [الْعَلِيمُ ] أَمْرُكَ غَالِبٌ وَ عِلْمُكَ نَافِذٌ وَ كَيْدُكَ غَرِيبٌ وَ وَعْدُكَ صَادِقٌ وَ قَوْلُكَ حَقٌّ وَ حُكْمُكَ عَدْلٌ وَ كَلامُكَ هُدًى وَ وَحْيُكَ نُورٌ وَ رَحْمَتُكَ وَاسِعَةٌ وَ عَفْوُكَ عَظِيمٌ وَ فَضْلُكَ كَثِيرٌ وَ عَطَاؤُكَ جَزِيلٌ وَ حَبْلُكَ مَتِينٌ وَ إِمْكَانُكَ عَتِيدٌ وَ جَارُكَ عَزِيزٌ وَ بَأْسُكَ شَدِيدٌ وَ مَكْرُكَ مَكِيدٌ أَنْتَ يَا رَبِّ مَوْضِعُ كُلِّ شَكْوَى وَ] حَاضِرُ كُلِّ مَلَإٍ وَ شَاهِدُ كُلِّ نَجْوَى مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ مُفَرِّجُ كُلِّ حُزْنٍ [حَزِينٍ ] غِنَى كُلِّ مِسْكِينٍ حِصْنُ كُلِّ هَارِبٍ أَمَانُ كُلِّ خَائِفٍ حِرْزُ الضُّعَفَاءِ كَنْزُ الْفُقَرَاءِ مُفَرِّجُ الْغَمَّاءِ مُعِينُ الصَّالِحِينَ ذَلِكَ اللَّهُ رَبُّنَا لا إِلَهَ إِلا هُوَ تَكْفِي مِنْ عِبَادِكَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ جَارُ مَنْ لاذَ بِكَ وَ تَضَرَّعَ إِلَيْكَ عِصْمَةُ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ نَاصِرُ مَنِ انْتَصَرَ بِكَ تَغْفِرُ الذُّنُوبَ لِمَنِ اسْتَغْفَرَكَ جَبَّارُ الْجَبَابِرَةِ عَظِيمُ الْعُظَمَاءِ، كَبِيرُ الْكُبَرَاءِ سَيِّدُ السَّادَاتِ مَوْلَى الْمَوَالِي صَرِيخُ الْمُسْتَصْرِخِينَ مُنَفِّسٌ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ مُجِيبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ أَسْمَعُ السَّامِعِينَ أَبْصَرُ النَّاظِرِينَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ قَاضِي حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ مُغِيثُ الصَّالِحِينَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ أَنْتَ الْمَالِكُ وَ أَنَا الْمَمْلُوكُ وَ أَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ أَنْتَ الرَّازِقُ وَ أَنَا الْمَرْزُوقُ ، وَ أَنْتَ الْمُعْطِي وَ أَنَا السَّائِلُ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ وَ أَنَا الْبَخِيلُ وَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ وَ أَنْتَ الْعَزِيزُ وَ أَنَا الذَّلِيلُ وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ وَ أَنَا الْفَقِيرُ وَ أَنْتَ السَّيِّدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ أَنْتَ الْغَافِرُ وَ أَنَا الْمُسِي ءُ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ وَ أَنْتَ الْحَلِيمُ وَ أَنَا الْعَجُولُ وَ أَنْتَ الرَّحْمَنُ وَ أَنَا الْمَرْحُومُ وَ أَنْتَ الْمُعَافِي وَ أَنَا الْمُبْتَلَى وَ أَنْتَ الْمُجِيبُ وَ أَنَا الْمُضْطَرُّ وَ أَنَا أَشْهَدُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْمُعْطِي عِبَادَكَ بِلا سُؤَالٍ، وَ أَشْهَدُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الْمُتَفَرِّدُ الصَّمَدُ الْفَرْدُ وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ اسْتُرْ عَلَيَّ عُيُوبِي وَ افْتَحْ لِي مِنْ لَدُ
هدایت شده از مجردان انقلابی
نْكَ رَحْمَةً وَ رِزْقاً وَاسِعاً يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
@mojaradan
❤️🍃❤️
#سیاستهمسرداری
پیدا کردن قِلِق همسر😍
از مهمترین #اصول در جلوگیری از دعوای زن و شوهری و عصبانیت و #بدزبانی همسر این است که قِلِق همسرتان را بشناسید و بهانهی #عصبانیت و بدزبانی او را ایجاد نکنید.
✅ لازمهی اینکار، #تفکر نسبت به کوچکترین گفتارها و رفتارهای خودمان است.
👈 و البته نتیجهی اینکار، محبوبیت شما و اصلاح #تدریجی صفت ناپسند همسر و #شیوه تعاملمان با همسر است.
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فتاح 💖 قسمت52 ( از زبان امیرارشیاء) با مادرش غرق صحبت هستیم او اما انگار اینجا نیست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان_فتاح💖
قسمت پنجاه و سه
✨امیر ارشیاء✨
روبه روی گنبد می ایستم و دست روی سینه سلام میدهم از من دور می شوند و با مادرش به سمت خواهران می روند..
چشم از او می گیرم...
چقدر این روزها ذهنم را به خودش مشغول کرده تمرکزم را گرفته و نمی گذارد حواسم را جمع کنم.اما من نمی خواهم به او که برایم همان نامحرم است ، فکر هم بکنم
چون خدا را بیشتر از او می خواهم
که مبادا از او دور شوم...
من در این زمینه تلاش خود را می کنم
اما بقیه اش را سپرده ام به خدا
اگر او ازدواج ما را به صلاحمان
می داند خودش زمینه را مهیا کند
روبه روی ضریح می ایستم و مشغول مناجات می شوم دختر بچه ای نزدیک تر از من دست در دست پدرش نزدیک ضریح ایستاده و با چشمانی درشت و مژه های بلند من را نگاه می کند یک دستش درون دست پدر و با یک دستش عروسکش را در بغل گرفته
چادر سفید با گل های صورتی و سرخابی که با کش روی سرش زده خودنمایی می کند
با تعجب همه جای امامزاده را نگاه می کند
می دانم که تا دستش درون دست پدرش است
احساس امنیت می کند و با حس آسودگی کنجکاوی کودکانه اش را می کند او می داند تا وقتی دستش درون دست پدرش است گم نمی شود....
❤️فدایی بانو زینب جان ❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان_فتاح 💖
قسمت54
✨امیر ارشیاء✨
بعد از زیارت به ایوان می آیم و شیرینی نذری را پخش می کنم مادرش تنها در گوشه ی ایوانی نشسته و با تسبیح ذکر می گوید
فرصت را غنیمت میشمارم و در کنارش می نشینم
+ وقت دارین چند لحظه صحبتی داشتم
باهاتون..
_بگو پسرم
+ راستش میخواستم جواب
خواستگاری ام رو بگیرم امروز هم داشتم می اومدم سمت خونه ی شما که تو راه دیدمتون..
_تو هم مثل پسرمی
اما در این مورد نظر دخترم هم مهمه.
اما اگه نظر منو میخوای میگم نه.
انگار سطل آب سردی روی سرم می ریزند..
+ نه چرا حاج خانوم؟
_ببین پسرم تو از یه خانواده ایی
ما از یه خانواده ی دیگه
ما خیلی باهم فرق داریم ..
هم سطح هم نیستیم …
من نمیخام که دخترم تو زندگیش سرکوفتی بشنوه یا به خاطر چیزی که خودش نخواسته
ناراحتی تو زندگیش باشه..
ظاهرا مادر شما رفته سر کار دخترم
و حرف های نامربوطی بهش زده ...
+ من خیلی شرمنده ام
در جریان نبودم
میشه بدونم مادر چی گفتن؟
_حالا هر چی
این حرف ها به دختر من نمیاد..
+ ببینید حاج خانوم
مسیر زندگی منو مادرم با هم فرق داره
فردی که مورد پسند مادرمه مورد پسند من نیست و بالعکس برای مادرمم همینه..
من میخام دختر شما رو خوشبخت کنم نه اینکه خدایی نکرده بخوام از طرف خودم یا خانواده ام اذیتی برای ایشون باشه حاج خانوم من قول میدم که نزارم حرفی از طرف مادرم ایشون رو اذیت کنه
سکوت می کند و بعد از چند دقیقه سکوت می گوید :
_ ببین پسرم من توقع زیادی ندارم
فقط میخوام که دامادم ایمان
بالایی داشته باشه وگرنه مادیات میاد و میره
شما هم الحمدالله با ایمان هستی
مادیات هم اندازه ی شروع یه زندگی داری .
دخترمم طوری بزرگ کردم
که مایه خوشبختی همسر آینده اش باشه !
ان شاءالله که خوشبخت باشین
باید دیگه با دخترم صحبت کنین و جواب بگیرین.
من صحبت هام رو کردم ببینید نظر خودش چیه
هر چی نظر دخترم بود؛ نظر نهایی من هم همونه.
❤️ فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان_فتاح💖
قسمت55
از قسمت خواهران امامزاده بیرون می آیم و
او را در کنار مادر می بینم مشغول گفتگو هستند مگر گفتگوی این دو نفر در ماشین خاتمه پیدا نکرد
پووف....
نزدیکشان نمی شوم کنار مزار شهیدی که در امامزاده به خاک سپرده شده می نشینم
زیارت عاشورا را باز می کنم و
شروع به خواندن می کنم
...
دستم را روی پیشانی می گذارم
و سجده ی آخر زیارت عاشورا را می خوانم
بر می خیزم
_سلام. قبول باشه
با دیدنش ضربان قلبم بالا می رود
+ سلام ممنونم.
_بفرمایید شیرینی ، نذریه..
شیرینی را برمیدارم
+ خیلی ممنون
_ اجازه هست چند دقیقه ایی اینجا بشینم ؟
البته از مادرتون اجازه گرفتم
+ باشه مشکلی نیست..
_ من با مادر صحبت کردم
و جواب خواستگاری رو از ایشون گرفتم
خجالت می کشم و دستانم یخ می کند ..
_همه ی اون شروطی که
جلسه ی قبل گذاشتید قبوله
یه سری قول ها هم راجب مادرم هست
که خیالتون رو راحت بکنم.
این بشر اصلا اجازه نمی دهد من حرف
بزنم خودش فکر همه جا را می کند
نمیدانم اینکه طرف ات شخصیت اش
اینطور باشد برای زندگی خوب است
_خب به جز صحبت های دفعه ی قبل
مشکل دیگه ایی یا صحبتی دیگه ای هست که بخواین بگین ؟
به آرامی می گویم :
+نه
_ جواب نهایی تون؟
+خیره ان شاءالله
لبخند ی می زند و می گوید :
_ ان شاءالله
فاتحه ای برای شهید می خواند...
لبخند می زنم و در دلم خدا را شکر می کنم ..
_ان شاءالله همه ی جوان ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن .
+ ان شاءالله
_ بریم پیش حاج خانوم تنهان؟
+ بله.
از سر مزار شهید بلند می شویم و به سوی آینده ایی نامعلوم که در انتظار مان است گام بر می داریم.
@mojaradan