🌷
#همسر_داری
مردان و زنان باید یادشان باشد که با همسرشان همخانه نیستند ، بلکه همسرند.
نگذاریم طرف مقابلمان احساس فقر و کمبود کند.ما نباید برای خودمان زندگی کنیم ، بلکه باید برای همدیگر زندگی کنیم و همدیگر را شاد کنیم.
وقتی همسر شدیم باید همسری کنیم نه اینکه فقط به امورات خودمان برسیم فرق نمیکند چه زن و چه مرد
زن و شوهر مکمل هم هستند هر دو حق زندگی دارند و هر دو باید از زندگی مشترک بهره مند شوند.
این منافاتی با شخصیت زن و مرد ندارد و نه مردسالاری است
نه زن ذلیلی...!
این معنای درست زندگي است.🍃❤✨
💚♡@mojaradan 💚
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 یه نماهنگ عالی 👌
#به_عشق ...
💢 برای حق که اسم رمز این خونه است؛ به عشق #زن_زندگی_آگاهی!
🎤 خواننده: #مجال
🎼 موسیقی و ترانه: شروین معینی
@mojaradan
3333317611.pdf
406K
فایل پی دی اف زیر حاصل ۲ ساعت
شب بیداری به عشق امام زمان هست امیدوارم مفیده
فایده برای دوستان باشه 😉😌👌
✅رهایی از ارتباط با نامحرم ....🧕👨
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
لبیڪ یا خامنه اۍ🖐
#C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #یوزارسیف💗 قسمت6 با سروصدا از مامان که داخل اشپزخانه مشغول تدارک شام بود ,خداحافظی ک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت7
من وسمیه عادت داشتیم بیشتر راه را پیاده میرفتیم اخه به قول سمیه,لذتی که درپیاده روی و دیدن ویترین های مغازه هاست در سوار ماشین شدن نیست حتی اگه ماشینت بوگاتی باشه....
درحین رفتن صحبت از تعزیه روز عاشورا شد ودرحالیکه ازیاداوریش احساساتم به غلیان افتاده بود به سمیه گفتم:یه چی میگم مسخره ام نکنی هاا,من فکر میکنم این یوزارسیف مثل ما ادما نیست,یعنی نه اینکه ادم نباشه,احساس میکنم اینقدرمعنوی هست که متعلق به این دنیای خاکی نمیتونه باشه...
سمیه که همیشه همه چی را به مسخره میگرفت,پقی زد زیر خنده وگفت:ارام ارام,پیاده شو باهم بریم هااا,فک کنم از عالم عرفان ,قدم گذاشتی توعالم جنون ودیوانگی....
من که خیلی خورده بود توذوقم ,برای اینکه لجش را دربیارم گفتم:توهم که ادم نیستی,اصلا نمیذاری کسی باهات جدی ,درددل کنه همه چی را یه طنز تمییز از توش درمیاری,میخواستم یه چی برات بگم ,که الان نمیگم ودرستی هم میخواستم راجب اون خوابم بگم...
سمیه دوباره نیشش بازشدوگفت:تونگو اما نگران نباش به بازار نرسیده از زیر زبونت ,سمیه خانم ورپریده ,خیلی نامحسوس میکشه بیرون...
ودقیقا همین طور هم شد,وقتی جلو ویترین چادر فروشی ایستادیم ,چهره ی اشک الود خودم را توایینه ی مغازه دیدم واین یعنی ,سمیه پرده از خوابم برداشته...
وارد پارچه فروشی شدیم وبعداز کلی بالا وپایین کردن طاقه های پارچه,بالاخره یکی را پسندیدم,سمیه رو به فروشنده کرد وگفت:پس لطف کنید همین را کادو کنید,نه اینکه میخوام برا مادرشوهرم ببرم تا خود عزیزی کنم,یه کادو شکیل کنید که برق از چشماش بپره...فروشنده ی بیچاره هم غافل از اینکه در فیلم سمیه هست چشم محکمی گفت ومشغول کادو کردن شد...این کارا سمیه برام تازگی نداشت ,اگه این کارنمیکرد تعجب میکردم,پارچه کادوشده را سمیه برداشت,نگاهی به ساعتم کردم چیزی تا اذان مغرب باقی نمونده بود,به سمیه گفتم ...
زووود باید به مسجد برسیم..
سمیه لبهاش را روهم فشرد وگفت تازه وضو هم نداریم ,سریع به سمت ورودی بازار رفتیم ویه تاکسی صدا زدم...
🍁نویسنده: ط.حسینی🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت8
در مسجد هل هلکی پیاده شدیم,کرایه را دادم وبه سمیه گفتم:وقت گذشته...حالا بااین کادو چه جوری,بریم وضوخانه...,بزار من برم بزارمش یه جا تومسجد بعدش ,باهم میریم وضو.بگیریم ,نگاهم به سمیه افتاد وکاملا برق شیطنتی در چشماش میدرخشید وبه جایی خیره شده بود,رد نگاهش را گرفتم....وای یه جور سست شدم,یوزارسیف با تسبیحی به دست وسر پایین به سمت در ورودی اقایون حرکت میکرد,سمیه دست من را گرفت وپارچه کادو شده هم محکم به بغلش چسپوند درحالیکه من را دنبال خودش میکشوند گفت:صبرکن,نمخواد بری,بزاریش مسجد یه فکر بهتر دارم,تا به خودم بیام,سمیه من را جلو یوزارسیف برده بود وبا صدایی معصومانه گفت:سلام حاج اقا,ببخشید یه زحمتی داشتم...
پشتم مدام داغ میشد ویخ میکرد ,خدای من این دیوونه چکار میخواست بکنه...
یوزارسیف درحالیکه سرش پایین بود گفت:بفرمایید خواهرم,امرتون؟
وسمیه با جدیت ادامه داد:راستش..راستش ما یه بیمار روانی داریم,براش یه پارچه خریدیم ونیت کردیم امشب,شما دعای کمیل را که میخونید یه فوتی هم به این پارچه کنید,شاید باعث شفا شده وکادو را داد طرف حاج اقا....
وای وای وای....داشتم از,شرم اب میشدم
یوزارسیف دستهاش را بالا اورد وسمیه کادو را در دستش قرار داد...
وای ,اصلا دوست نداشتم که سمیه ,یوزارسیف هم فیلم کنه,برا همین با لکنت گفتم: سس سلام ببخشید حاج اقا...دوستم اشتباه متوجه شده,من خودم دعا را به این پارچه میخونم.
ناگهان حاج اقا اهسته سرش را بالا اورد ونیم نگاهی بهم انداخت که انگار با همین نگاهش یه هرم تودلم پیچید ودوباره سرش راپایین انداخت وگفت:نه مشکلی نیست من براتون میخونم,فقط اخر جلسه دعا,فراموش نکنید بیاید تحویل بگیرید وبااین حرف,التماس دعایی گفت داخل شد...
سمیه که میدانست الان به شدت از دستش,عصبانی ام درچشم بهم زدنی خودش را به وضوخانه انداخت ومن مبهوت از احساساتی تازه وتازه تر برجای خودم باقی موندم...
🍁نویسنده:ط حسینی🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت9
وقتی به خودم اومدم ,که خیره به رد رفتن یوزارسیف مبهوت وسط,صحن مسجد ایستاده بودم,هول شدم وبا عجله به طرف وضوخانه راه افتادم,جلو در وضوخانه سینه به سینه با سمیه برخورد کردم..
یه نگاه از رو عصبانیت بهش انداختم وگفتم :معرکه میچنی ودر میری,دم بریده؟حیف که عجله ی وضو را دارم وگرنه تا توصف نماز از من کتک میخوردی...
سمیه خنده ای زد وگفت:فیلم نیا بابا,هرکه ندونه که من میدونم الان گربه تودلت عروسی داره وبعدش سرش را پایین اورد ونزدیک گوشم گفت:خداییش تا حالا اینقد از,نزدیک یوزارسیف را دیده بودی؟ وبااین حرف خنده ی شیطنت امیزی زد وبه سمت مسجد حرکت کرد ودرحالیکه دور میشد ادامه داد:بجنب,برات جا میگیرم,زود بیا..
ازکاراش خندم گرفت وباخودم گفتم:عجب پررویی هست این....
اذان را گفته بودند ,داخل مسجد شدم,همه به صف ایستاده بودند ونماز,شروع شد...جمعیت زیاد بود بین انها هرچی چشم گردوندم سمیه را ندیدم,بدو یه مهر برداشتم وخودم را رسوندم تو صف نماز تا به رکوع رفتند ,اقتدا کردم...
نماز مغرب وعشا تمام شد وطبق روال این چندین ساله,هرشب جمعه دعای کمیل میخوندند,اما دعای کمیلی که تواین ماه های اخیر,برگزار میشد خیلی خیلی با دعاهای قبلی توفیر داشت,اخه نه تنها من بلکه کل محل از خوندان دعا توسط,یوزارسیف کیف میکردند,اینقدر باسوز وگداز وخالصانه میخوند که هر کسی را جذب دعا میکرد,یه جوری,دعا را با صدای,زیباش میخونددکه احتیاج به هیچ روضه ومصیبتی نبود,همه وهمه در هرسطر وهرکلمه ,اشک میریختند,اولا فکر میکردم فقط من اینطوریام,اما بعدها که دقت کردم دیدم نه همه همینجورن...
مهر را سرجاش گذاشتم وکتاب دعا را برداشتم,دوباره چشم انداختم وهرچی گشتم اثری ازسمیه ندیدم اما با شناختی که ازش داشتم میدونستم حتما یه جا خودش را در پناه کسی گرفته تا نبینمش,وقتی از دیدن سمیه ناامیدشدم وباتوجه به اینکه دعا داشت شروع میشد,به سمت ستونی رفتم که هرشب جمعه,اونجا دعا را میخوندم,خودم اسم اون ستون را گذاشته بودم,ستون عاشقانه ها اخه من همیشه عاشقانه هایی خداییم را اونجا با خدا میگفتم,پای ستون یه پیرزن نشسته بود وبه اندازه یه بچه کوچک تا نفری کناریش جابود,خودم را رسوندم اونجا وباکلی معذرت خواهی توهمون جای کوچک ,جا شدم,مطمینم اگه سمیه میدید یه طنز برام میچید...شاید از جایی شاهد بود وداشت,تودلش به طنزی که برام علم کرده میخندید....
نشستم,درکتاب دعا را باز کردم یکدفعه از یاداوری صحنه ی ساعتی قبل واینکه الان پارچه چادری من ,دست یوزارسیف هست ,گونه هام گر گرفت که با نوای زیبای یوزارسیف از عالم خودم درامدم...
اللهم الغفر لذنوبی......
غرق دعا شدم...
🍁نویسنده:طه حسینی
#ادامه_دارد
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
• فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ .
ـــ ــــ پسکدامیننعمتهاۍِ
پروردگارتانراانکارمۍکنید ؛
⸤ سورھِمباركالرحمن 🌿 ⸣
#شبتون_خدایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جان
ما را مران از خانه ات
چون هیچ جایی
اندازه این خانه
آرامش ندارد
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#حسینِزمانه
امام زمانم...
هَـࢪچَنـدعیـٰاناَستوَلےوقـتِبیـٰاناَست؛
عِشقتوگِرانقَدرتَرینعِشقجھـٰاناَست..!シ'🌱
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#سوالات_خواستگاری
اگر نمی خواهید بچه دار شوید،چه کسی مسئولیت پیشگیری از بارداری را می پذیرد؟
اگر بارداری ناخواسته پیش بیاید، شما و همسرتان چه کار خواهید کرد؟
نظر شما درباره ی سقط جنین چیست؟ در چه مورادی آن را مجاز می دانید؟
دلایل شما برای بچه دار شدن چیست؟ به چه دلیل می خواهید بچه دار شوید؟
روش تربیتی شما برای فرزندتان چیست؟
می کشوید تا در زندگی چه معیارهایی را به فرزندتان منتقل کنید؟
تفاوت بین ادب کردن کودک و اعمال خشونت نسبت به کودک را شرح دهید .
آیا به عقیده ش شما تربیت دختر و پسر متفاوت است؟اگر چنین است،در چه زمینه هایی؟
به فرزندتان چگونه محبت نشان می دهید؟
اگر فرزندتان مرتکب خلافی شود،چه می کنید؟
چقدر به سایر اعضای خانواده (پدربزرگ و مادربزرگ و عمه و خاله و دایی و عمو و…) اجازه ی دخالت در تربیت فرزندتان را می دهید؟
این موارد را به ترتیب اهمیت بنویسید: فرزندان، زندگی زناشویی،شادمانی شخصی،شادمانی دیگران،ثبات مالی .
آیا به خاطر فرزندتان حاضرید به زندگی مشترکی که در آن خوشبخت نیستید، ادامه دهید؟
اگر از همسرتان جدا شوید،آیا نزد فرزندتان از همسرتان بدگویی می کنید؟آیا دوست دارید فرزندتان هم از والد دیگر بدش بیاید؟
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_علی
#قسمت_هشتم
نام سریال : امام علی
ژانر: #تاریخی #مذهبی
کارگردان: داود میر باقری
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥 روایت چشمها و دستها
⭕️ گوشهای از زندگی زوجی که یکی نابینا و دیگری دستانش قطع شده است.
@mojaradan
🔴 #افکار_چاقویی
💠 چشمتان را ببندید و تصور کنید که فرزند دلبندتان #چاقوی_تیزی در دست دارد و هنگام دویدن زمین میخورد و چاقو وارد #چشم یا دهان او میشود...
💠 اگر حادثه #تلخی را با توجه و تمرکز، تصور کنید #حال شما را خراب میکند و اگر ادامه دهید حتی ممکن است #فشارتان بیفتد.
💠 #افکار و ذهنیات ما رابطه مستقیم در خوشی یا ناخوشی #حال ما دارد.
💠 اگر به بدیهای همسرتان در ذهن خود متمرکز شوید و یا به خوبیهای او #فکر کنید حالتان را بد یا خوب میکند.
💠 #مثبت اندیش بوده و به یکدیگر حُسن ظن داشته باشید تا کینهها و کدورتها در قلبتان رنگ ببازند و با حال خوب در کنار همسر و فرزندانتان از زندگی #لذت ببرید.
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#براندازان
🎬 انیمیشن | ماجراهای سیامک و برانداز
😂 فعالیت کاردار آمریکا در اغتشاشات مشهد
#قسمت_اول
#ایران_قوی #لبیک_یا_خامنه_ای
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|🧠🔎|••
خــلاقانه...
🧠•••|↫ #ایــــــــدهطور
@mojaradan
7540638612.mp3
6.92M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه بیست و هشتم
◉ مبنای سکوت و حرف زدن مومن
◉ تفاوت خجالت و اخلاص
◉ واکنش مومن وقتی از او تعریف میکنند
◉ اولین علامت آدم عاقل
⏰ مدت زمان: ۱۲:۵۸
@mojaradan