eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه ڪرده‌اے ڪه جهانے به تو یقین دارد...؟؟ براے دیدنِ تو، شوقِ این‌ چنین دارد...؟؟ تو ڪیستے ڪه به یادت پس از هزاران سال... جهان ، قیامتے از جنس اربعین دارد...؟؟ ♥️ 💠 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 عشق تو مهربان را باید بہ جان خریدن باید براے یوسف از چاه دل بریدن آقا بگو ڪجایے ما منتظر نشستیم از تو بہ یڪ اشاره از ما بہ سر دویدن ♥️♡@mojaradan ♡♥️ ┄═❈๑๑♥️๑๑❈═┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 📌کفویت سنّی ✅ اگر روحیّات دختر و پسر با یکدیگر همخوانی داشته باشد و هر دو در زندگی به دنبال یک چیز بگردند، اختلاف سنّ چندان مهم نیست. ✳️ انسان‌ها بسیاری با هم دارند. به طور قطع نمی‌‌توان گفت دو دختر که هر دو در بیست سالگی هستند، روحیّۀ آن دو نیز همسان است و دو پسر ۳۵ ساله اخلاق یکسانی دارند. 🔰انسان‌ها به این‌که انسان بوده و عوامل زیادی در شکل‌گیری شخصیت آنها مؤثّر است، بسیاری با هم دارند؛ تا اندازه‌ای که ممکن است دو خواهر یا برادر دوقلو، از نظر روحی با متفاوت باشند. توجّه به این نکته، ضرورت مشاوره در این زمینه را به خوبی نشان می‌دهد. ❌البتّه مهم نبودن سن، به این معنا نیست که یک دختر پانزده ساله با مردی ساله ازدواج کند. محدودۀ سنّیِ دو طرف، در تعیین تکلیف سنّی، بسیار مهم است. ⚠️ گاهی دختر در نوجوانی و طرف مقابلش در حال پشت سر گذاشتن جوانی است. احتمال درک متقابل این دو، بسیار کم است؛ زیرا یکی در محدودۀ شور و حال نوجوانی است ــ که خاصّ خود را دارد ــ و دیگری این دوره را پشت سر گذاشته و نمی‌تواند خود را در یک نوجوان قرار دهد. ✔️امّا اگر سنّی دو طرف نزدیک به هم بود، احتمال درک متقابل، بیشتر می‌شود. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۷۷* @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میخوای یه بانوی باسیاست بشی اینو بخون👇👇👇👇 1_ تمام سعی تو بکن مستقل باشی، هیچ چی مثل مستقل بودن تو رو جذاب نمیکنه. غیر قابل پیشبینی باش و سوپرایز رو یاد بگیر 💎🤠 2_ به ظاهرت برس ولی همیشه از ظاهرت راضی باشدو اعتماد به نفس داشته باش😌💄 3_ سعی کن بامزه و شوخ باشی و حداقل به اندازه شوهرت باهوش باش🙄👨🏻‍💻 4_ وقتی تازه از سرکار اومده همون لحظه شروع به غرزدن نکن؛ دنبال دردسر و جر و بحث نباش، مدام شوهر تو کنترل و نقدش نکن😬🙆🏻‍♀ 5_ چیزهای کوچیک باهاش جشن بگیر و هر از گاهی براش کادو بخر 🎁🎉 6_ مردان عاشق زنان که مراقبه خودشونن، عاشق شوهرت باش نه اینکه نیازمند اش باشی 🙂👌🏻 7_ سعی کن خونه رو مرتب نگه داری 🏠🤦🏼‍♀ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|هیچ‌‌وقت برای شروع دیر نیست... ماجرای جالب آیت‌الله جهانگیرخان قشقایی❗ 🔥شخصی که تا چهل سالگی اهل دین نبوده... اما از تصمیم میگیره بندگی خدا کنه و تبدیل میشه به یک عارف و کلی از بزرگان شاگردش میشن😳🤭 👤استاد عالی•. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا طرف رد شد همچنین حرفی زدا🤣🤌🏻 ، و ما هم واقعا جوابمون همینه! ‌ والا بخدا ادم سراغ دارم نون نداره بخوره ولی یک تار موش رو هم نامحرم ندیده! ‌ به گرونی چادر اعتراض داریم ولی اونجورام نیست که برهنگی رو بشه انداخت گردن گرونی چادر!!!!‌‌ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت_31 خواهش می کنم خانم مجد اگه شما کاری ندارید، من کلی کار دارم او
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 گیتا وقتی می بینمش دلم می لرزه نگاهم دست خودم نیست همش دنبالشه دوس دارم همیشه ببینمش الان از اینکه دس تش رو گرفتم هنوز بدنم داغه گیتی من میترسم از اینکه دیگه نبینمش من جونم داره به لبم میرسه از اینکه ازم متنفره من چم شده ؟ گیتا من چم شده ؟ ا ینا رو گفتم و با صدا شروع کردم به گریه کردن . آروم بغلم کرد و گفت : - هی ش عزیزم آروم باش ، عزیزم آروم ، دوسش داری ؟ آره دریا عاشق شدی ؟ انگار جریان برق از بدنم رد شد: -نه ...نه...این امکان نداره من نمیتونم دوسش داشته باشم کلافه بلند شدم سمت پنجره رفتم احساس خفگی داشتم پنجره رو برای هوای تازه ای باز کردم ولی نشد هنوزم احساس خفگی داشتم با خودم تکرار کردم : -نه من دوس ش ندارم نه من هیچ وقت عاشق امیر علی نمیشم من ازش بدم میاد من فقط میخوام حرصش بدم ولی دلم با یه پوزخند وسط افکارم اومد پس این حالتای که داری چیه چشمام رو بستم تا افکار رو دور کنم ولی صورت امیر علی توی ذهنم نقش بست اشکام دوباره از گونم جاری شد بازم حس شیرینی مثل نسیم از قلبم عبور کرد روی زمین زانو زدم با همون گریه گفتم : گیتی من دوسش دارم ،.... من عاشقش شدم دوباره بغلم کرد: -ولی دریا میدونی که این عشق اشتباه ، تا جون نگرفته تمومش کن -میدونم ، میدونم مگه من خواستم که جون بگیره که الان بخوام فراموشش کنم من این رو نمی خواستم - عزیزم ...عزیزم اشکهای گیتی هم جاری شد فکر کنم اونم ترسید سرانجام عشق منم مثل خودش بشه حق با گیتی بود باید جلوی جون گرفتن این عشق رو بگیرم من و امیر علی راهمون از هم جداست ، جدای همه اینها اون از من خوشش نمیاد این عشق یعنی خودزنی باید بیخیالش بشم از همین الان شروع میکنم و دیگه بهش فکر نمی کنم با این فکر از گیتی جدا شدم: -حق با توئه گیتی من باید این احساس اشتباه رو پاک کنم -آره عزیزم همین کار رو بکن تا زوده جلوش رو بگیر نزار یکی بشی عین من باشه گلم؟باشه عزیزم؟ -باشه ..باشه تمام تلاشم رو می کنم اون روز و چند روزی که خونه عزیز بودم تمام تلاشم رو برای فکر نکردن به امیر علی به کار گرفتم ولی بی اثر بود انگار این اعتراف به خودم که دوستش دارم باعث شده بود بی پروا تر به اون فکر کم حالا بی پرواتر رویاهای شیرینی از با امیر علی بودن توی ذهنم نقش می بست دوست داشتم لذت گرفتن دستش رو دوباره و دوباره بچشم نظرم عوض شد . من نمی خواستم این عشق رو فراموش کنم من تلاش می کنم تا به عشقم برسم من مثل گیتی کنار نمی کشم از این فکر انگار انرژی تازه ای گرفتم با انرژی مثبت ی به خونه برگشتم تا فصل جدیدی از زندگیم رو شروع کنم روز بعد برای معذرت خواهی از امیر علی راهی دانشگاه شدم با استرس و هیجان خاصی وارد دفترش شدم انگار تازه داشتم می دیدمش قلبم دیوانه وار شروع به کوبش کرد دستام می لرزید و این استرس از صدام هم مشخص بود: نویسنده : آذر_دالوند 🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁 سلام ...آقای فراهانی با تعجب نگاه کوتاهی بهم ان داخت و بعد از جواب دادن به سلامم گفت: -ببخشید انگار حرفای اون روزم رو فراموش کردید که بازم اینجا هستید؟ خواهش می کنم دیگه اینجا نیاید دوباره بغض تو گلوم نشست. ناخوآگاه گفتم : - امیر علی ... با دست رو دهنم کوبیدم وای حواس م نبود ابرو های امیر علی هم از تعجب بالا پرید تند گفتم: -ببخشید...ببخشید حواس م نبود سری تکون داد گفت: - بهتره برید خانم مجد -ولی من اومدم معذرت خواهی کنم بخدا منظوری نداشتم اصلا خودمم نمیدونم چرا همچین کار اشتباهی کردم خواهش می کنم من رو ببخشید -ببینید خانم مجد این که شما به اشتباه خودتون پی بردید خوبه و منم شما رو می بخشم ولی فرقی در اصل موضوع نداره به ن ظ ر من بهتره دیگه من و شما با هم رو در رو نشیم -ولی... -خواهش میکنم خانم اینطور بهتره با صدای که بزور شنیده می شد گفتم : -با...شه با غمی عمیق از اتاقش خارج شدم سردر گ م بودم نمیدونستم حالا باید چکار کنم چیزی هم به آخر ترم نمونده بود و من داشتم از دستش می دادم قل بم از اینکه شاید دیگه نبینمش فش رده شد ولی چه باید می ک ردم همه چی تقصیر خودم بود تقصی ر بچگ ی کردنم کاش اصلا پا تو این بازی نمیزاشتم روزهای بعد هم همینطور با بی محلی امیر علی گذشت هر راهی برای نزدیک شدن بهش پیدا می کردم رو می بست حتی اجازه نزدیک شدن هم بهم نمیداد چه برسه به اینکه بخوام دلش رو به دست بیارم روز به روز افسرده تر می شدم و دیگه خبری از اون دریا شاد و شیطون نبود دیگه از تیپ های دریای خبری نبود دیگه آرایش برام مهم نبود وقتی امیر علی نگاهم نمی کرد هیچی مهم نبود . شکست رو پذیرفته بودم و تصمیم گرفتم دیگه باهاش رودر رو نشم ولی همیشه و همه جا نگاهم بهش بود همیشه پنهانی نگاهش می کرد یک روز که داشت به سمت مسجد می رفت با فاصله دنبالش رونه شدم مثل همیشه سر به زیر بود . ته دلم لرزید از پاک بودنش چقدر خوبهم امیر علی که چشمت به کسی نیست چقد خوبه که خیالم راحته ، اگه به یکی نگاه می کردی می مردم از غم ، هرچند الان دارم توی غم دست و پا میزنم ولی درد اینکه بفهمم نگاهت که برای من نیست برای کس دیگه ی باشه من رو می کشه برای وضو گرفتن کنار حوض جلوی مسجد نشست . تسبیح فیروزه ای که همیشه دستش بود رو کنارش روی لبه ی حوض گذاشت ، موقعه رفتن فراموش کرد که تسبیح رو برداره با عجله سراغ تسبیح رفتم و اون رو برداشتم مثل یک شی مقدس به لبهام نزدیک کردم بوسه آرومی روش نشوندم نویسنده : آذر_دالوند @mojaradan 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 تصمیم داشتم اون رو بهش برگردونم ولی مگه چی می شد اگه چندروز بیشتر دستم باشه ؟ به کجا بر میخورد ؟ چند هفته دیگه هم به سرعت گذشت و به پایان ترم نزدیک شده بودیم قرار بود از هفته بعد برای فرجه امتحانات تعطیل کنن حال مرغ سر کنده ای رو داشتم ، عشقم کسی که دیوانه وار دوست داشتم، داشت برای همیشه از من دور می شد و من همچنان جر نگاه کردن به ا ون کاری از دستم بر نمی ا ومد دوباره به گیتی پناه بردم با دیدنم کلی تعجب کرد: -دریا....چی شدی تو ؟ چرا اینقد داغونی ؟ -گیتی.... امیر علی داره میره با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن -حالا چکار کنم ؟ اگه نبینمش میمیرم دلم به دیدنش خوش بود حالا چه خاکی به سرم بریزم ؟ -مگه قرار نبود فراموش کنی ها ؟ مگه قرار نبود نزاری جون بگیره ؟ پس چی شد ؟ -نشد ...نشد گیتی نشد حتی بهم اجازه نداد نزدیکش بشم تا فرصتی داشته باشم عاشقش کنم تا عشقم رو بهش نشون بدم همش ر دم کرد -دریا ...دریا ...مگه نگفت م بهت چرا اینقد ر پیش رفتی ؟ چر ا؟ -دست خودم نبود بخدا ، بابا دست خودم نیست این دل لامصب عقلم رو از کار انداخته -حالا چی شده که اینطور داغونی دنیا که به اخر نرسیده هنوزم وقت داری برای به دست آوردنش نه ندارم دردم همینه ندارم -چرا مگه همکلاست نیست؟ -چرا ولی داره برای ادامه درسش میره خارج کشور کنارم سر خورد و روی زمین نشست: -وای خدای من نه ، آخه چرا داره میره ؟ -از اولم قرار بود بره بورسیه شده این ترم هم فقط برای مشکل یه درس اینجا بود -وای ...وای ...دریا تو همه اینها رو میدونستی و باز دل دادی ؟ به دلت اجازه دادی تا این حد پیش بره هق زدم: -دست خود لعنتیم نبود اصلا نمیدونم چطور بهش دل بستم -خوبه ..خوبه پاشو خودت رو جمع کن من نمیزارم تو هم عین من بشی باید بهش بهش بگی قبل اینکه بره -چی من برم بهش بگم ؟ -آره مگه چیه ؟ تو باید تلاش خودت رو بکنی تا مثل من پشیمون نشی ببین دریا این عشق نباید اتفاق می افتاد ولی حالا که افتاده برای به دست اوردنش باید از خیلی چیزا بگذری یکیشم غرورته -ولی من می ترسم اگه بازم پسم زد ؟ اگه ...اگه... مسخرم کرد ...اگه... -اگه ، اگه نداریم احتمال هر چیزی هست ولی باید تلاش خودت رو بکنی چون وقتی نموند باشه؟ کمی فکر کردم دیدم حق با گیتیه حتی اگر به قیمت نابود شدن غرورم هم باشه دوس دارم امیر علی بدونه که عاشقشم باید بهش بگم این تنها و آخرین فرصت منه -باشه بهش میگم نویسنده : آذر_دالوند @mojaradan 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
1_2103757515.mp3
6.18M
۲ محال است؛ زحمتهای انسان در جهت خودسازی و رسیدن به آسمان، نتیجه دهد؛ اگر... زبانش، تربیت نشده باشد! زبان...قادر است؛ همه آخرت انسان را تباه کند! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . آخوندا که نرفتن هیچ عباشونو تن مسی هم کردن!😂 C᭄ . •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِشق‌یعنۍ‌کہ‌دَمۍ بشنویۍاز‌نام‌حسین(ع‌‌) و‌دِلـت‌گریہ‌کنان‌‌راهۍ ڪربَلا بشود....🕌 🌿⃟♥ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🍃💚• اےطلو؏روشنگرمهروماه‌یعنےتو روشن‌ازتومیبینم‌دیده‌ےافق‌هارا بستہ‌ام‌دل‌خودرابهردیدن‌رویش اےصبامگیرازمن‌لذت‌تماشا‌‌را   •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• @mojaradan
🍃 بگذارید رک و راست بگوییم؛ اعتیاد، اخلاق بد، انحراف اخلاقی، عصبانی بودن، بیماری های روانی، هیچ کدام با ازدواج درمان نمی‌شوند! 👈 ازدواج درمانگاه نیست و هیچ پزشکی نمی‌تواند چاره بیماری‌ها و اختلالات یک فرد را در ازدواج کردن او ببیند. 👈 ازدواج نیاز به بلوغ و آمادگی روانی و شخصیت سالم دارد. شاید آرامش حاصل از ازدواج بتواند تاثیرات مثبتی روی روحیات فرد بگذارد اما کسی را تغییر نخواهد داد و اگر تغییری هم دیده شود موقتی و سطحی است. ✅ ازدواج از یک زوج سالم مرد و زنی قویتر می‌سازد اما هرگز یک فرد بیمار و مشکل‌دار را سالم نخواهد ساخت...‌! @mojaradan