#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
دݪمݩݪڪزدھٺاڪݩجحࢪمڳࢪێہڪݩم!
دۆقدمࢪوضہبخواݩم...
دوقدمڳࢪێہڪݩم:)
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_مولای_مهربانم 🤚❤️
#صبحت_بخیر_عزیزتر_از_جانم 🕊💐
🌤 صبحی دیگر رسید
و من در انتظار دیدار شما
چشم میگشایم و پنجره دل میگشایم
به سوی امید و نور...
و دلم لبریز است از شوق صبح موعود،
لحظه دیدار، و به پایان رسیدن
لحظه های انتظار... 🦋🌼🦋
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
💖اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعجل لولیک الفرج
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
• مناسب ترین فاصله سنی ازدواج چقدر است؟
° برای این سوال پاسخ ثابت و مشخصی ارائه نشده است و می توان گفت ازدواج با اختلاف سنی زیاد یا کم کاملا بستگی به شرایط فردی، بلوغ فکری و عاطفی و تکامل اقتصادی و شرایط جسمی و جنسی فرد دارد.
° اما به طور کلی باید گفت هرچه اختلاف سنی بین زن و مرد کمتر باشد می توانند به درک بیشتری از یکدیگر برسند و پیش زمینه های یکسانی برای درک یکدیگر خواهند داشت.
▫️البته زوج های زیادی وجود دارند که اختلاف سنی آن ها زیاد بوده اما پس از ازدواج سال های سال توانسته اند با آرامش در کنار یکدیگر زندگی کنند. پس خوشبختی در ازدواج به چیزهای بیشتری مرتبط است.
#نکته_به_درد_بخور🤔
@mojaradan
34.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_های_تبیان
📌داستانی واقعی بادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_دانه_برنچ
#قسمت_دوم
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🔺آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج
همتایی شغلی پدر های دختر وپسر در ازدواج
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
#گام_اول
🔴گام اول در ارتباط صحیح با #خانواده همسر این است
که احترامشان را در هر شرایطی نگه دارید.
جدا از این مسئله که احترام بزرگتر واجب به حساب میآید،
احترام گذاشتن به آنها در حفظ روابط اثر مثبتی دارد.
علاوه بر آن، شخصیت خود شما را بالا میبرد.
مادرشوهر هم مانند مادر
گاهی زبانش تلخ است،
ولی حساسیت روی حرفهای او بیشتر است تا مادر خود.
اگر شما در برابر نیش و کنایه قرار گرفتید، آرامش خود را کاملا حفظ کنید.
لبخندی بزنید.
اگر کمی روحیه طنز هم داشته باشید
به خوبی میتوانید قضیه را مدیریت کنید.
مطمئن باشید با این برخورد شما،
حساسیت آنها هم کمتر خواهد شد.
@mojaradan
+یه راهش اینه ڪه تا دهه فجر آینده یه نفر به جمعیت ڪشور اضافه ڪنی…
•
•
#حکم_جهاد
#فرزند_آوری
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پت و مت ورژن چهار نفره؛ درگیری مصی علینژاد با ربع پهلوی برای یک خودکار😂😂
❌ #ببینید | بامزه اینکه علینژاد از بغل دستی خود درخواست خودکار نمیکنه و اینچنین مانند میمون دست خود را برای برداشتن خودکار دراز میکنه که نازنین بنیادی مجبور به تذکر به ربع پهلوی و مصی میشه😂😂
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
توحسخوببارانۍ🌧
#ایران C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
@mojaradan
#شادی ۹
🌱 تجهیزات سرور آخرتی را در خود ایجاد کنیم....
🌱 تا با آن شادی و نشاط ابدی همخوانی داشته باشیم !!
@mojaradan
#شادی۹
🔰 خداوند متعال بخاطر رفتار شایستهٔ افراد خوب و خیرخواه، آنها را از شر آخرت باز می دارد.
اولین آیه ای که در مورد شادی آخرت است و در قرآن کریم آمده؛
🔸فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا.
🔸خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنها روی خندان و دل شادمان عطا نمود.
❌ شر یعنی آنچه که ما دوست نداریم.
🌲از خصوصیات بهشت، سبزی و خرمی است
💢 همه انسان ها بعد از تولد برزخی، وارد بهشت می شوند اما ناراحتی و اذیت شدن یک عده ای، برای این است که آنها با این بهشت سازگاری ایجاد نکردند. به لحاظ روحی، سنخیتی با این بهشت ندارند لذا چیزی که همه از آن لذت می برند آنها زجر می کشند ...
#استاد_محمد_شجاعی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیکهی سنگین رهبری به براندازها😎
پس برای چی پول خرج میکنید؟!🤔😂
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت24 وارد کلاس شدیم با سارا رفتیم ته کلاس نشستیم طوری که از دید هاشمی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهایی_عاشقی💗
قسمت25
امیر: به به آیه خانم ،چه طوره ،قشنگه؟ میپسندی؟
- اولامن نباید بپسندم ،سارا باید بپسنده! دوما اون سارایی که من امروز دیدم ندیده پسندیده
اینقدر این صحنه برام قشنگ بود که دلم نمیاومد باهاش دعوا کنم بلند شدمو رفتم توخونه
- مامان ،مامااااان ،ماماااااااااان
عع کجا رفته ؟
رفتم توی اتاقم لباسمو عوض کردمو اینقدر خسته بودم که گرسنگی یادم رفت
با صدای مامان بیدار شدم
مامان: آیه ،مادر پاشو
چشمامو به زور باز کردم : جانم چی شده؟
مامان: پاشو شب شده باید بریم خواستگاری
- وااایی اصلا یادم رفت ،الان بلند میشم
بلند شدم اول رفتم وضو گرفتم نمازمو خوندم
از داخل کمد یه مانتوی کرم رنگ با شال سفید پفکی برداشتم
لباسمو که پوشیدم رفتم تو پذیرایی
مامان و بابا روی مبل نشسته بودن
- من اماده م بریم ،امیر کجاست ؟
مامان: دوساعته رفته تو اتاق لباس بپوشه هنوز نیومده بیرون
رفتم سمت اتاق امیر در و باز کردم
- یا خدااا ،اینجا چرا اینجوریه؟ بمب زدن ؟
امیر : آیه دیونه شدم ،صد تا لباس پوشیدم ،نمیدونم کدومو بپوشم
- میگن عاشق کوره ولی نگفتن تا این حد دیونه باشه ،برادر من همه لباسات خوشگلن
امیر: تو بیا یکی انتخاب کن بپوشم
اینقدر زیر دست و پام لباس ریخته بود که اصلا نمیتونستم چیزی پیدا کنم
بلاخره یه پیراهن لیمویی رنگ که هر موقع امیر میپوشیدم قربون صدقه اش میرفتم با یه تک کت مشکی با شلوار مشکی براش پیدا کردم
- بیا ،اینا رو بپوش
امیر: باشه ،برو بیرون از اتاق رفتم بیرون یه ربع شد که امیر بیرون نیومد
دوباره رفتم درو باز کردم دیدم جلوی آینه ایستاده داره مثل دیونه ها ادا در میاره
زدم زیر خنده ...
- داداش من بزار برو لااقل دو کلمه باهاش صحبت کن بعد دیونه شو ،این چه کاریه
امیر: دارم تمرین میکنم چه جوری باهاش صحبت کنم
- بیا بریم ،زیر پامون علف سبز شد ،الاناست که بابا پشیمون بشه هااا
امیر : بریم بریم آماده ام
بلاخره از خونه زدیم بیرون ،رفتیم سمت خونه بی بی جون ،بی بی رو هم همراهمون بردیم
#بانو_فاطمه
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت26
بعد نیم ساعت ،رسیدیم خونه سارا اینا
زنگ در و زدیم و وارد خونه شدیم
پدر سارا به همراه چند تا آقای دیگه اومدن بیرون استقبال ما
بعد از احوالپرسی وارد خونه شدیم
منو امیر کنار هم نشستیم
یعنی صدای ضربان قلب امیرو میشنیدم
آروم زیر گوش امیر گفتم: داداشی ضایع بازی در نیاری
امیر لبخند میزد و چیزی نمیگفت
بعد از ده دقیقه سارا با سینی چایی وارد شد
و امیر هاج و واج نگاهش میکرد که با پام زدم به پاش که نگاهشو برداشت
سارا بعد از تعارف کردن چایی به بقیه ،به سمت ما اومد
امیر از خجالت نمیتونست چایی رو برداره
یه لبخندی زدمو آروم به سارا گفتم: سارا جان داداشم دست و پاشو گم کرده ،من براش چایی رو برمیدارم ،میترسم گند بزنه
سارا هم لبخندی زد و رفت
امیر زیر گوشم گفت: آیه بریم خونه میکشمت
منم یه لبخندی تحویلش دادمو مشغول خوردن چایی و شیرینیم شدم
بعد از کمی صحبت کردن بزرگترها
،بی بی گفت ،اگه اجازه بدین این دو تا جوون برن حرفاشونو بزنن
بابای سارا هم گفت: اجازه ما هم دست شماست ،بعد روشو کرد سمت سارا گفت: سارا جان آقا امیر و راهنمایی کن
سارا بلند شد و امیرم بلند شد که آروم بهش گفتم : داداشی میخوای منم بیام که گند نزنی
امیر هم یه لبخندی زد که پشت این لبخند پز از خط و نشون بود واسه من نیم ساعتی گذشت که امیرو سارا وارد خونه شدن
با دیدن چهره خندونشون همه فهمیدن که جواب سارا مثبته بی بی هم با دیدنشون صلواتی فرستاد که بعدش بقیه هم شروع کردن به صلوات فرستادن با دیدن امیر به خودم میگفتم ای کاش رضا هم مثل امیر بود تا زودتر مال همدیگه میشدیم
توی راه برگشت امیر فقط میخندید ،با خنده ی امیر ما هم میخندیدیم
بی بی رو هم آوردیم خونه خودمون ،مامان لحاف بی بی رو توی اتاق من گذاشت
روی تخت دراز کشیده بودمو ،مشغول خوندن کتاب شدم
که یاد پیشنهاد هاشمی افتادم ،تو همین فکر بودم که یه فکری به ذهنم رسید...
#بانو_فاطمه
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت27
صبح زود بیدار شدم
رفتم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم کیف و کتابمو برداشتم و رفتم سمت آشپز خونه
که دیدم امیر توی پذیرایی روی مبل نشسته
- چرا اینجا نشستی؟
امیر: منتظرم تا ساعت ۸ بشه برم دنبال سارا
- چرا؟
امیر: بریم آزمایش دیگه
- آها ،جوابشو گرفتین حتما بهم خبر بدین
امیر: یعنی تو نمیای؟
- نمیتونم بیام ،چون یه عالم کار روسرمون ریخته ،الانم که سارا نیست باید جای اونم کار کنم
امیر: اااااا.... پس من با کی برم
- وااا مگه بچه کوچیکی ،خودت برو
امیر: آیه اذیت نکن دیگه بیا بریم من از خجالت باید آب شم
- بله ،از خنده های دیشبت مشخص بود که چقدررر،خجالت میکشیدی
امیر : الان واقعا نمیای؟
- میرم دانشگاه یه کاری دارم انجام میدم میام
امیر: میخوای برسونمت که زوتر کارتو انجام بدی...
- اگه اینکارو کنی که ممنون میشم
امیر: خوب برو یه چیزی بخور برسونمت
- باشه
بی بی و مامان در حال صبحانه خوردن بودن
سلام کردمو کنارشون نشستم
بی بی یه نگاهی به من کرد و لبخند زد
امیر : آیه زود باش دیگه!
- الان میام ،تو برو ماشین و روشن کن منم میام
امیر: باشه
تن تن صبحانمو خوردم و از مامان و بی بی خداحافظی کردم و رفتم کفشمو پوشیدم رفتم دم در سوار ماشین شدم و حرکت کردیم...
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه
#گامهای_عاشقی💗
قسمت28
امیر منو رسوند دانشگاه و خودش رفت
منم رفتم سمت اتاق بسیج برادران
چند تقه به در زدم کسی جواب نداد
درو باز کردم دیدم کسی نیست
رفتم داخل روی صندلی نشستم تا هاشمی بیاد
نیم ساعت گذشت و کلافه شده بودم
زیر لب غر میزدم که در اتاق باز شد
یکی از همون پسرایی بود که دیروز دیده بودمش ایستاده بود و بر و بر نگاهم میکرد
تعجب کرد با دیدنم از اتاق رفت بیرون به اسم روی در اتاق نگاه کرد
بد بخت فکر کرد اتاق و اشتباهی اومد...
بعد از اینکه مطمئن شد گفت: شما اینجا چیکار میکنین؟
- منتظر آقای هاشمی هستم ،میشه باهاشون تماس بگیرین بپرسین کی میان ؟
باشه چشم
پسره از اتاق رفت بیرون و بعد از چند دقیقه برگشت
آقای هاشمی گفتن توی پارکینگ دانشگاه هستن چند دقیقه دیگه تشریف میارن
- خیلی ممنون لطف کردین
پسره در اتاق و بست و اومد روبه روی من نشست و مشغول کارش شد
احساس خفگی بهم دست داده بود بلند شدم در ورودی رو باز گذاشتم و نشستم سر جام
پسره با دیدن اینکارم خندید و چیزی نگفت
چند دقیقه بعد هاشمی وارد شد از جام بلند شدمو سلام کردم هاشمی هم با دیدنم چند لحظه مکث کردو جواب سلاممو داد
بعد به پسره رو به روم گفت...
هاشمی: سعید جان برو از آقای صادقی لیست افرادی که ثبت نام کردن واسه راهیان نور بگیر و بیار...
سعید : باشه چشم
سعید رفت و با رفتنش دوباره در اتاق و بست ،یه پوفی کشیدمو بلند شدم در و باز گذاشتم و نشستم سر جام
هاشمی با دیدن این کارم متعجب نگاهم میکرد
که گفت: بفرمایید کاری داشتین؟
- بابت پیشنهادم اومدم اینجا
هاشمی : بفرمایید گوش میدم
- به نظر من ،بیایم پاکت نامه درست کنیم برای بچه ها
داخل پاکت وصیتنامه شهدا رو بزاریم
روی پاکت قسمت فرستنده اش اسم یک شهید و بنویسیم
اسم گیرنده اش هم اسم افرادی که قراره به این سفر بیان
بزاریم روی صندلی هر کسی
اینجوری هر کسی جایی میشینه که اون نامه اونجا باشه
بعد میتونیم داخل پکیج همون چیزی که شما گفتین به اضافه چفیه و یه قوطی ریز که داخلش دعوت نامه واسه افراده بزاریم
هاشمی چند لحظه سکوت کرد و نگاهم میکرد
یه دفعه با اومدن سعید به خودش اومد...
#بانو_فاطمه
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر مبعث
بهارے ترین فصل گیتے
سلام بر مبعث
فصل شکفتن
گل سرسبد بوستان رسالت
سلام بر مبعث
روزے کہ گلهاے ایمان
در گلستان جان انسان
شکوفا شد
"بعثت پیامبر اکرم (ص) مبارک باد"
❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️
@mojaradan
روزه روز مبعث يكى از چهار روزى است كه در تمام سال امتياز دارد براى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال.
@mojaradan