eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامان باباها 👏 یکم از این پرنده یادبگیرین وقت میذاره داره با بچه هاش"دالی موشه" بازی میکنه😍😁 از این پرنده که دیگه کمتر نیستیم😅 چقدر هم بچه هاش بی ذوقن😐😒 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ویژه ماه شعبان 📹 ببینید| توصیه رهبرانقلاب درباره استفاده از ➕ سوالی که رهبرانقلاب از امام خمینی(ره) درباره اینکه «شما کدام دعا را بیشتر دلبسته‌ی آن هستید؟» پرسیدند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌~•~•~ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ~•~•~✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت46 با نوازش دستای بی بی روی موهام بیدار شدم بی بی لبخند زد و با دید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت47 چشمم به اتوبوسای گوشه محوطه افتاد ۳ روز دیگه حرکت میکردن تو فکر این بودم که ای کاش منم میرفتم ،تو فکر خیال بودم که یکی از پشت با کیفش زد به من برگشتم نگاه کردم سارا بود - سلام سارا: علیک ،خیلی نامردی - چرا سارا: آخه دیروز شوهرمو همراه خودت بردی دور دور ،منم زیر بارون مثل موش آب کشیده رفتم خونه - چیه حسودی میکنی؟ سارا: خیلیییی،از اینکه امیر خیلی دوستت داره حسودیم میشه... - نترس بابا ،امیر تو رو هم خیلی دوست دار سارا: ولی نه به اندازه تو ! - تو چون تازه ازدواج کردی اینو میگی،کم کم متوجه دوست داشتنش میشی،البته اگه خجالت و بزاری کنار سارا: امید وارم - راستی امتحان دیروز و چیکار کردی ؟ گند که نزدی؟ سارا: هاشمی دیروز اصلا امتحان نگرفت ،اصلا یه جوری بود کلافه ،عصبانی ،توپش پر پر بود - عع چرا! سارا: چه میدونم حتما باز رفته خواستگاری جواب رد شنیده - بی مزه سارا: راستی پکیج راهیان نورو دیدم عالی شده بود - اره خیلی خوب شده ،راستی به نظرت جای اضافی دارن سارا: واسه چی پرسیدی؟ - دلم میخواد چند روزی به چیزی فکر نکنم ،و تنها باشم سارا: نمیدونم باید بری از منصوری بپرسی - باشه ،بعد کلاس میرم پیشش سارا: بریم که الا کلاس شروع میشه - بریم بعد تمام شدن کلاس وسیله هامو تن تن جمع کردم و رو کردم به سارا گفتم: سارا تو برو تو محوطه منتظرم باش من میرم پیش منصوری و میام سارا: خوب باهم میریم پیشش - نه خودم میرم،امیر گفت میاد دنبالمون تو برو که با دیدنت یه کم شارژ شه بیچاره سارا: فعلا که دستگاه شارژش پیش شماست لبخندی زدم و از کلاس بیرون رفتم... @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت48 از پله ها یکی دو تا پایین اومدم رفتم سمت دفتر بسیج چند تقه به در زدمو وارد اتاق شدم - سلام خانم منصوری : سلام عزیزم - خانم منصوری میخواستم بپرسم جای خالی دارین واسه راهیان نور خانم منصوری: نه ،چطور؟ - آخه میخواستم منم بیام خانم منصوری: ولا آیه جان لیست ها همه تکمیل شده ان ،جایی خالی نیست - باشه ،اشکالی نداره ،با اجازه رفتم سمت در که گفت: آیه برو پیش هاشمی ببین شاید یه کاری بکنه برات ( لبخند بی جونی زدم ) : باشه از دفتر خارج شدمو رفتم سمت دفتر بسیج برادران یه بسم الله گفتم و در زدم ،درو باز کردم اتاق خیلی شلوغ بود همه مشغول کاری بودن با دیدنم همه از کار دست کشیدن و نگاهم میکردن هاشمی هم پشت میز نشسته بود وارد اتاق شدم - سلام همه یکی یکی سلام کردن هاشمی: سلام ،بفرمایید کاری داشتین؟ - میخواستم بپرسم جای خالی واسه راهیان نور دارین؟ یه دفعه یکی از بچه ها گفت: نه استاد پر شدن هاشمی کمی سکوت کرد و گفت: میتونم بپرسم برای چه کسی میخواین ؟ - خودم هاشمی: شرمندم ،فعلا که کاری نمیشه کرد چون اتوبوس همه تکمیل شدن،اگه میخواین شمارتونو بدین ،اگه یکی از بچه ها نیومد شما رو جایگزینش میکنیم خیلی ناراحت شده بودم ،از کیفم یه خودکار و کاغذ برداشتم و شمارمو روش نوشتم دادم به هاشمی وقتی داشتم کاغذ و بهش میدادم با بغض بهش نگاه کردم و گفتم - لطفا یه کاری کنین منم بیام بعد بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدم و رفتم سمت محوطه داشتم دنبال سارا میگشتم که گوشیم زنگ خورد سارا بود - کجایی سارا؟ سارا: بیا بیرون ،داخل ماشین امیرم - باشه از دانشگاه رفتم بیرون دورو برمو نگاه کردم ،ماشین امیر و پیدا کردم رفتم سمت ماشین و سوار شدم - سلام امیر: سلام سارا: چی شد آیه ،اسمتو نوشتی؟ - نه ،گفتن پر شده سارا: اشکال نداره ،ان شاءالله سال بعد - اووو تا سال بعد کی مرده ،کی زنده سارا: عه این حرفا چیه ،تو هنوز عمه نشدی ،عروس نشدی ،مامان نشدی با گفتن این حرفش امیر یه نگاهی بهش کرد و سارا دیگه چیزی نگفت - امیر جان منو ببر خونه بی بی امیر : باشه @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت49 رسیدیم خونه بی بی خداحافظی کردم خواستم پیاده شم که سارا گفت: آیه میخوای منم بیام تنها نمونی؟ از حرفش متوجه شدم از امیر دلخور شده امیر خندید و گفت: شما لطفا من و از تنهایی دربیار از ماشین پیاده شدم به چهره سارا نگاه کردم خندم گرفت چند تقه به شیشه زدم ،سارا شیشه رو پایین آورد به امیر نگاه کردم: امیر جان ،سارا پفک هندی و لواشک خیلی دوست داره امیر :با شه چشم سارا رو بوسیدمو رفتم سمت خونه بی بی زنگ در و زدم بعد چند لحظه در باز شد و وارد حیاط شدم به حیاط نگاه کردم چقدر خاطره داخل این حیاط دارم دورتا دور حیاط درخت بود که همه شون شکوفه زده بودن چشمم به تاب وسط حیاط افتاد تابی که چند سال پیش امیر و رضا واسه منو معصومه درست کرده بودن همیشه هم واسه اول سوار شدن تاب منو معصومه دعوامون میشد رضا هم همیشه میومد معصومه رو با کلی وعده شکلات و چیپس و ‌پفک ،قانع میکرد که من اول سوار شم چه طور میتونم باور کنم که همه ی این کارا به خاطر حس برادرانه اش بوده باشه با صدای بی بی جون ،از خاطراتم بیرون اومدم - جانم بی بی بی بی: آیه جان ،بیا خونه سرما میخوری - چشم الان میام 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام ببخشید امروز رمان دو پارت مشابه هم توی کانال قرار گرفته 🌺میشه لطفا تصحیح بفرمایید؟ @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت50 وارد خونه شدم بی بی داخل آشپز خونه مشغول غذا درست کردن بود رفتم نزدیکش صورتش بوسیدم - سلام بی بی جون بی بی: سلام مادر خسته نباشی - قربونتون برم بی بی : برو لباست و عوض کن بیا - چشم رفتم توی اتاق لباسمو عوض کردم و دست و صورتمو شستم رفتم سمت آشپز خونه کنار سفره نشستم بی بی غذا رو داخل دیس کشید و گذاشت روی سفره بعد از خوردن غذا ظرفا رو جمع کردم و شستم رفتم توی پذیرایی روی مبل نشستم و مشغول کتاب خوندن شدم بی بی هم رو به روم نشسته بود و مشغول خوندن قرآن بود احساس میکردم زیر چشمی داره منو نگاه میکنه انگار میخواست حرفی بزنه ولی نمیتونست ... کتابمو بستم و رفتم کنارش،سرمو گذاشتم روی پاهاش و چشمامو بستم - بی بی جون اگه حرفی میخواین بزنین من میشنوم بی بی هم قرآن شو بست و موهامو نوازش میکرد ... بی بی: همیشه فکر میکردم تو و رضا کنار هم چقدر خوشبخت میشین ،اما نمیدونستم که دنیای رضا چقدر فاصله داره با دنیای تو ،آیه جان از رضا دلخور نباش،رضا راست میگفت تقصیر ما بزرگتر ها بود ما خودمون بریدیمو دوختیم براتون ،دریغ از اینکه حتی یک بار نظرتونو بپرسیم ،هر چند من از چشمهای تو دوست داشتن و میدیدم ،ولی فکر نمیکردم رضا آیه جان ،ببخش مارو ،به خاطر کاری که با دلت کردیم ببخش خیلی سعی کردم اشک نریزم ولی نشد ،از پشت پلکهای بسته اشکام سرازیر شد همونجور که چشمام بسته بود گفتم : بی بی جون من از کسی دلخور نیستم جز خودم،تقصیر دل خودم بود که زود دلباخته شده بود بلند شدمو سمت اتاقم رفتم... در و بستم و روی تخت دراز کشیدم... @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4_5900259366384175682.mp3
7.45M
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» 🌙 شعبان ماه آشتی کنان است، آشتی کنانی که خدا پا پیش گذاشته برای آشتی با ما. مناجات شعبانیه هدیه‌ایست دلکش و رشد دهنده برای وصلِ دوباره... از این هدیه چقدر استفاده میکنیم؟! . ⊱💛⊰ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏳📱』•• یا امام رضا تویی رفیق بچگـیم... کنارت خوبه زندگیم... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مامرده‌ایم‌بی‌تو وبی‌کربلای‌تو فڪری‌بہ‌حال‌مردم‌اهل‌قبورکن‌ :)) ┈•••✾••💞••✾•••┈• @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ سرد اسٺ تمام ڪوچہ هامان برگرد گرمـاے پس از شب زمسـتان برگرد گلـدان لب پنجـره ام خشڪیـده اے رحمـٺ قطـره هاے باران برگرد حالا ڪه فضاے روزگـارم تار اسٺ خورشـید همیشگے و تابـان برگرد @mojaradan
ازدواج به امید ازدواج کردنِ کسانی که از جنسِ هم نیستند و همدیگر را دوست ندارند، با این عقیده که "بعــــدا به مرور زمان درست می شود" مانند پوشیدن جورابِ لنگه به لنگه است. همان طور که آن جوراب، کار آدم را تا وقتی توی کفش است راه می اندازد، آن زوج هم تا حدی، کار هم را راه می اندازند... اما شما رویتان می‌شود با چنین جورابی، بروید مهمانی؟ یا مثلا ممکن است در اثر مرور زمان رنگ جورابها، توی کفش عوض شود؟ نه! آن ها فقط هر روز کثیف تر و چرک تر می‌شوند. چنین زوجی هم به مرور مایه آزار یکدیگر می‌شوند. پس در ببینید با همین شرایط فعلی طرف مقابلتان کنار می‌آیید یا خیــــر؟ اگر قابل توافق هست که مبارک است. اگر نیست قید این ازدواج را بزنید. @mojaradan
44.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 🎞 سریال『 』 ژانر: درام،خانوادگی‌قسمت5 🤍 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ یک بار برای همیشه تکلیفمون رو با فضای مجازی روشن کنیم 🎞 حجت الاسلام @mojaradan
✅قفل دل همسرتان با این کلیدها باز می شود! گذاشتن به یکدیگر در حضور دیگران، قدردانی کردن، "انعطاف پذیری" در رفتارتان، گوش کردن به حرف های دیگر و ایده پردازی در خلاقیت در زندگی از اصل های داشتن یک زندگی مشترک به دور از تنش محسوب می شوند. بررسی ها نشان می دهند، زنان از همان بدو تولد نقش پر رنگی را در زندگی مردان ایفا می کنند و در شکل دهی و شخصیت و انتخاب درست مسیر و حتی موفقیت هایشان نقش زیادی دارند و پژوهش های جدید محققان نشان می دهد مردان بدون مادر، خواهر و همسر خوب موفق نمی شوند. گفتنی است مردان و زنان با احترام گذاشتن متقابل به یکدیگر می توانند "اعتماد به نفس" را در هم افزایش دهند و اگر می خواهید همیشه شریک زندگی تان را شاد و خوشحال نگه دارید در حضور دیگران از توانایی های او تعریف و تمجید کنید. نتایج مطالعات نشان می دهند خانم ها و آقایان باید قانون های مورد نظر خودشان را در زندگی مشترکشان بر روی کاغذ ثبت کنند و همواره بر روی آن ها برای به وجود نیامدن اختلاف در زندگی بحث و نظر خواهی کنند @mojaradan
30.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ... 🔻فوق‌العاده‌است👌 🌀توصیه‌می‌ڪنم‌حتماببینید @mojaradan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
••|🍀😂|•• 😂😂😂😂😂 😁•••|↫ @mojaradan