#ناحله 🌼
#پارت_صد_هفتاد
🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫
کلافه به ساعت رو مچم نگاه کردم
فاطمه:اه چرا نمیاد پس؟!!
مامان گفت:چرا انقدر تو غر میزنی؟
فاطمه:خب چیکار کنم؟خسته شدم تازه درس هم دارم.
مامان:خب خودت از ذوق داشتی میمردی زود حاضر شدی
فاطمه:وا مامان ...!
با شنیدن صدای بوق ماشین محمد گفت:بیا اومد
ازش خداحافظی کردمو رفتم پایین تو دوربین گوشیم یه نگاه به خودم کردمو در رو باز کردم.
محمد منتظر تو ماشین به رو به روش خیره بود
در ماشین رو باز کردمو گفتم:پخخخخ
برگشت سمتم لبخند زد و گفت:سلام
فاطمه:سلام
محمد:خوبی؟
فاطمه:اوهوم!عالی تو چطور؟
محمد:منم خوبم خب کجا بریم؟
گوشیم رو در اوردمو ادرسی که از مژگان گرفتمو براش خوندم این دوازدهمین مزونی بود که میرفتیم سرش رو تکون دادو حرکت کرد.
فاطمه:چرا انقدر دیر اومدی؟
محمد:رفتم بنزین بزنم که معطل نشی!
فاطمه:اها چه خبر؟
محمد:سلامتی رهبر
چیزی نگفتم به تیپشنگاه کردم پیرهن آبی روشنِ تو تنش جذاب ترش میکرد ساعتی که بابا سر عقد بهش زده بود تو دستش بود بعد از چند دقیقه سکوت رسیدیم همونجایی که مژگان ادرسش رو داده بود محمد بعد از اینکه پارک کرد پیاده شد منم همراهش پیاده شدم کنارش ایستادمو دستش رو گرفتم لبخند زد و دستمو محکم فشرد با دیدن مژگان دست محمدُ ول کردمو رفتم سمتش همو بغل کردیمو رفتیم تو مزون محمدم پشت سرمون اومد یهو برگشتم سمت محمد و گفتم:محمدد!!!منالان باید لباس عروس بپوشم؟
محمد خندید و گفت:نمیخوای بپوشی؟
فاطمه:خجالت میکشم وای...
لبخندش عمیق تر شد محمد یه گوشه ایستاد
من و مژگان رفتیم بین لباس ها..
با دیدن هر کدوم کلی ذوق میکردیمو میخندیدیم
همینجور که بینشون میچرخیدیمو حرف میزدیم چشممون به یه لباس سفید قشنگ خورد مژگان ایستاد و گفت:وای فاطمه اینو نگاااا
فاطمه:اره منم میخواستم بگم خیلی نازه تازه زیاد باز هم نیست.
دامنش رو گرفتم تو دستم
فاطمه:وای مژی این خیلی قشنگه.
بزار برم به محمد بگم بیاد
دستم رو کشید و گفت:نه تو وایسا من میرم صداشمیکنم
سرمو تکون دادمو گفتم:باشه
دور لباس چرخیدم خیلی خوب بود قسمت بالاش حلقه ای بود حلقش تقریبا حدود سه سانت بود از بالا تا پایینش پر از نگین و سنگ های قشنگ بود در عین سادگی فوق العاده بود و به دلم نشست
دستم رو بردم سمت تورش و یه خورده رفتم عقب که حس کردم خوردم به یکی چشم هام رو بستم و صورتم جمع شد ناخوداگاه برگشتم ببینم کیه که با لبای خندون محمد مواجه شدم
فاطمه:وای ترسیدم محمد.
محمد:کدوم لباسه؟
فاطمه:اینه نگاه کن چقدر قشنگه.
مژگان بلند گفت:مگه میشه سلیقه ی من بد باشه
محمد برگشت طرفش بعد از یه مکث چندثانیه ای نگاهم کرد
محمدخوبه؟ دوسش داری؟
فاطمه:ب نظر منکه اره ولی تو چی میگی؟
محمد:من حرفی ندارم همین که تو میگی قشنگه
قشنگه!دستم رو گرفت و رفتیمسمت مسئول مزون قدم های مژگان رو پشتمون حس میکردم
محمد گفت:باهاشون صحبت کنین اگه خواستی بپوشش راستی زنگ بزن از مامان هم نظرشونو بپرس
فاطمه:مامان تو راهه
محمد:اها باشه
این رو گفت و از ما دور شد قرار شد تا مامان بیاد لباس رو بپوشم مسئول مزون مشغول در اوردن لباس بود رفتم تو اتاق پرو و با کمک مژگان و یه خانم دیگه که تو مزون بود لباس رو پوشیدم.
انقدر که به تنم قشنگ شده بود دلم میخواست از ذوق جیغ بزنم اطراف لباسم رو با دستم جمع کردم و یکم اوردمش بالا و چرخیدم و به قیافه خودم تو آینه زل زدم یاد همه ی روزهایی افتادم که واسه بدست اوردن محمد زار میزدمو گریه میکردم اون موقع فقط یه آرزو داشتم اونم رسیدن به محمد بود مژگان هلم داد که یه ذره جابه جا شدم
فاطمه:چته مژگان ؟اه میافتم زمین لباس مردم نخ کش میشه چرا درک نداری؟
مژگان:میگم برم به آقا محمد بگم بیاد؟حواست کجاست تو دختر؟
فاطمه:خب برو بگو بیاد دیگه به من چیکار داری؟ای بابا
با رفتن مژگان دوباره تو سیل رویاهام غرق شدم چشم هام رو بستمو به شب عروسیم فکر کردم که با این لباس قراره دست تو دست محمد وارد تالار بشم...
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
#ناحله 🌼 #پارت_صد_هفتاد 🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫 کلافه به ساعت رو مچم نگ
بسم_رب _,زهرا
االوعده وفا اینم داستان که فرمودم میزارم حالا مونده سریال پوست شیر اونم چند قسمتش الان میزارم
که دیگه راحت به عزاداریتون برسید
راستی ایتا متاسفانه یاری نمیکنه و نمیشه سریال با کیفیت بالا براتون ارسال کنم عذر خواهی بنده را بپذیرد بابت این مشکل فنی
دوستتان دارم اندازه ده تای بچگیم ❤️
مواظب خودتون و خوبیهاتون ودل مهربانتون باشید شما نباشید کلا نفسم به نفس شما دوستان بند دیگه بالا نمیاد فاتحه صلوات میشم.🖤
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
27.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#پایان_قسمت_اول
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
42.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_دوم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
51.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_دوم_دوم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
50.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_دو_سه
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_دو_چهارم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
50.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#پایان_قسمت_دوم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک بیت کاملا انحرافی و حساب شده که در عزاداری های امسال می خواهند، بُلد کنند.
:(( آقا مرا به لاک سیاه همان زنی که پشت دسته های عزا میرود،ببخش .))
چی چی شد؟؟؟؟
به جای قسم دادن به چادر سیاه حضرت زهرا(س)، قسم دادن به چادری که در مصیبت های سنگین و انواع بلاها از سر زینب نیفتاد مگر به زور!!!
داریم قسم می دهیم به یک چیز نزدیک به حرام و ابزار تبرج که با آن وضو و غسل صحیح نیست....
آن هم مداح مرد به جزئیات آرایش یک زن اشاره کند!!!
مثلا بگوید آقا مرا به سیاهی خط چشم زنان پشت دسته ببخش!!!!
🔹تک تک شهدا به یک چیز اعقاد داشتن، شناخت و اقامه حدود الهی! چیزی که امروز توسط صورتیهای بد هویت که شهوت خاکستری پسندی دارن داره له میشه.
🔹بله، شهوت خاکستری پسندی یعنی دین و حدود الهی رو بازیچه پسندیدن دیگران بکنید، دیگران رو رشد نمیدید، بلکه دین خدا و احکام رو برای اونها تغییر میدید! ارزشهای یک جامعه رو تغییر میدی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🥀🖤•
حرمله زهرش را ریخت
#پایان _فعالیت
#التماس_دعا
#یاعلی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
هدایت شده از نسرارضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيم
📚🌎کارگاه توانمندسازی سوادرسانه
🏴دختران و بانوان زینبی
🔸باحضور: مدرس گرامی استاد رشیدیان
از مدرسین شبکه سواد رسانه خراسان رضوی
📆 زمان: دوشنبه ۹ مردادماه ۱۴۰۲
🕖 ساعت: ۹ صبح
📍مکان: سالن همایش شهید عطایی ناحیه مقاومت بسیج سلمان
#نسرا_سلمان #نسرارضوی #اجتماع_دختران_زینبی
⭕️ نهضت سواد رسانه ای انقلاب اسلامی استان خراسان رضوی
@salmanfarsi_kh
🆔 instagram.com/nasrarazavi
🆔 eitaa.com/nasrarazavi
🆔 rubika.ir/nasrarazavi
🆔 https://t.me/nasrarazavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_علشقی
#سلام_اربابم
حسین جانم
دردمندم
دلشکسته ام
و احساس میکنم
که جز تو دارویی دیگر
تسکینبخشِ قلب
سوزانم نیست 💔
" شهید مصطفی چمران "
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🌻🌟•
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جانم
آل عبا بدون پناه اسٺ #العجل
بر روے نیزه ها سر ماه اسٺ العجل
یا این دل شڪستہ ، ما را صبور ڪن
یا از براے #زینبڪبرے ظهور ڪن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•ــــــــــــــــــــ••ـــــــــــــــــــ•
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🌺 #مقام_معظم_رهبری
ای جوان ها!
به ازدواج بشتابید.
پدرها و مادرها!
دختران و پسران را که آماده ازدواج هستند، تزویج کنید. این همه قید و بند قرار ندهید.
ای پدران دختر ها!
دخترها را برای داماد پولدار و اشرافی و شغل دار و نام و نشان دار و اسم و رسم دار نگه ندارید.
اگر میبینید یک جوانِ مسلمانِ مومنی است، دختر و پسر هر دو مسلمان، هر دو کفو، وسایل ازدواجشان را فراهم کنید. اینقدر سنگ بر سر راه ازدواج نیندازید.
«بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه ۵۹/۹/۷»
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
44.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_سوم
#قسمت_۳_۱
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
26.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📀 قسمت هجدهم
💾 دوره آموزشی رایگان
🎉 سوالات خواستگاری 🎉
دکتر مسلم داودی نژاد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
،👥#همسرانه🌹
💏 #سیاست_های_همسرداری
حریم اَمن خونه ⛪️
همه زن و شوهر ها با هم اختلاف نظر دارن.🙎🏻♂️🧕🏼
👈ولی این باعث نمیشه که به خودشون اجازه بدن جلوی دیگران ولو نزدیک ترین افراد خانواده با هم بحث یا دعوا کنند😡.
👌شما ممکنه یادتون بره ولی اون فرد هیچ وقت یادش نمیره.
👈👈بهتره وجهه اجتماعی خودتون رو حفظ کنین و برای اختلاف های بزرگ و حتی کوچیک جلوی دیگران بحث نکنین .
👌👌سعی کنین این عادت رو توی زندگیتون ایجاد کنین که که حرف زدن در مورد این جور مسائل رو به خلوت دو نفره ببرین🧕🏼🙎🏻♂️
👈👈تازه عروسا این رو از اول توی زندگیتون تبدیل به عادت کنین که حرفای اینجوری رو ببرین توی جایی که فقط و فقط خودتون باشین و به هيچ عنوان دعواى بين خودتون رو براى ديگران على الخصوص،
خانوادتون تعريف نكنين.
👌👌اگر هم چند سال از زندگی تون گذشته از همین الان شروع کنین. تکرار یه رفتار تبدیل به عادت میشه....
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواست باشه بچه هامون اونی میشن که
ما هستیم؛ نه اونی که دلمون میخواد😐
این تکه فیلم خاطره انگیز رو
ببین تا بدونی چی میگم🎬
#تحلیل_فیلم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اقایون_یاد_بگیرن😊😉❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#ناحله 🌼
#قسمت_صد_و_هفناد_یکم
🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫
چند وقتی بود که دنبال کت و شلوار میگشتیم براش...
ولی محمد همش برخلاف میل من میرفت بین ساده ترین ها...
عصبی گفتم:چرا فکر کردی من میزارم اینا رو بپوشی؟نمیگن موحد گدا بود واسه دامادش هیچی نخرید؟
محمد:فاطمه اذیت نکن تو رو خدا!من نمیتونم چیز سنگین بپوشم سختمه همینجوریش هم همه نگاهشون به ماست...
دیگه نمیخام لباس پرزرق و برق بپوشم خجالت میکشم بیخیال...
فاطمه:اه محمد شورشو در اوردی دیگه بس کن خواهش میکنم.
اومد نزدیکمو دستم رو گرفت بردتم سمت اتاق های پرو
محمد:ناراحت نشو فاطمه جانم من واقعا...
دستش رو ول کردمو نزاشتم ادامه بده فروشنده مغازه نگاهمون میکرد از فروشگاه رفتم بیرون.
محمدماومد دنبالم سوییچ زد که نشستم تو ماشین خودش هم بعد از من نشست بدون اینکه چیزی بگه حرکت کرد خیلی ناراحت شده بودم سرم رو به شیشه ی ماشین تکیه دادمو نفهمیدم چقدر گذشت که دم خونه ی خودشون نگه داشت داد زدم:چرا منو اوردی اینجا؟من میخوام برم خونه خودم!
چیزی نگفت و رفت تو حیاط من هم به ناچار پشتش رفتم رفت بالا و محکم در رو بست الان اون بهش برخورده بود یعنی؟چه آدم پرروییه در رو باز کردم و وارد شدم صداش زدم:محمددد
نشست تو اتاقش و یه کتاب دستش گرفت رفتم کنارش نشستم و کتاب رو از دستش گرفتم
فاطمه:یعنییی چیی؟؟؟چرا جواب منو نمیدیی؟ من باید قهر کنم تو قهر میکنی؟
برگشت طرفم و با اخم گفت:مگه بچه ام که قهر کنم؟
فاطمه:خب پس چرا اینجوری میکنی؟
محمد:فاطمه خاانووم من خوشم نمیاد جایی که یه مرد غریبه هست یا اصلا هرکس دیگه صدای شما بالا بره وقتی میتونستیم حرف بزنیم دلیلی واسه لجبازی نبود این چه رفتاری بود که نشون دادی؟ من که همیشه واسه نظرت ارزش قائل شدمو سعی کردم اونطوری که تو میخوای بشه!اونوقت تو حتی اجازه حرف زدن هم نباید بهم بدی؟کارت خیلی بچگونه بود.
پوزخند زدمو گفتم:آره دیگه با این همه اختلاف سنی حق داری بهم بگی بچه...
نفس عمیق کشید و گفت:ببین عزیزم من که گفتم از جلب توجه زیاد خوشم نمیاد وقتی میتونم با یه کت و شلوار ساده تر آراسته و مرتب باشم چرا برم کت به اون گرونی رو بخرم؟خداییش من اون رو تن یکی ببینم خندم میگیره...
من تو عمرم اونطوری نپوشیدمم...
فاطمه:با کروات خیلی هم خوشگل بود
با تعجب گفت:کروااااات؟؟؟دست شما درد نکنه.. فقط همین مونده بود که کروات بزنم!فاطمه باور کن انقدر دوماد زشتی نمیشم که کنارم آبروت بره و احساس خفت کنی...
دلم براش سوخت میخواستم بگم هر طوری که کنارم باشی احساس افتخار میکنم فقط همیشه باش باهام ولی غرورم اجازه نداد..
✍فاطمه زهرا درزی و غزاله میرزا پور
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´