eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 بود که هنگام کار با دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید . ها جمع شدند و او را نزد حکیم باشی که دکتر شهرشان بود، بردند . بعد از ضد عفونی زخم می خواست آن را ببندد که متوجه شد لای قصاب استخوان کوچکی مانده است . می خواست آن را بیرون بکشد، اما شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم. از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز گوشت با خود می برد و با مبلغی به حکیم باشی می داد و حکیم هم همان کار را می کرد، اما - قصاب خوب نشد که نشد . مدتی به همین منوال گذشت. تا این که حکیم برای مداوای بیماری از شهر خارج شد و چند روزی به سفر رفت و از آنجایی که طبابت را از او یاد گرفته بود، به جای او بیماران را مداوا می کرد . آن روز هم طبق همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان# لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا می کند . دو روز بعد خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت : تو بهتر از# پدرت مداوا می کنی . زخم من امروز خیلی بهتر است . پسر حکیم هم بار دیگر زخم را کرد و بست و به قصاب گفت : از فردا نیست که نزد من بیایی. چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت . وقتی سفره را پهن کرد متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و# فقط بادمجان و کدو در آن است . با تعجب گفت : این غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت: تو که رفتی هم گوشتی نخریده . حکیم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نیامد ؟ پسر حکیم با خوشحالی گفت : چرا پدر آمد و من را بستم و استخوانی را که لای آن مانده بود، بیرون کشیدم . مطمئن باشید را خوب انجام داده‌ام . حکیم آهی کشید و روی دستش زد و گفت : از قدیم گفته بودند : کار ، نبر به کار .پس بگو، از امشب ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و گوشت برایمان بیاورد . از آن روز به بعد درباره کسی که پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند ، می گویند : لای زخم می گذارد . 🆔 @mojaradan
🌸🍃🌸🍃 بود کارش و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. صبح که شد پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم . قاضی دستور داد که به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه را پیدا کردند و نه پنبه ها را .  قاضی گفت:به کسی نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. قاضی پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند. ناگهان یکی از همان دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .  قاضی گفت: همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا ات را بازرسی کنند. یکساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد. از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند: پنبه دزد، دست به ریشش می کشد . @mojaradan
🌸🍃🌸🍃 اکبر شاه، یکی از معروفترین پادشاهان سلسله ی گورکانی هند بود که در بالا بردن فرهنگ و رفاه زندگی مردم سرزمینش بسیار تلاش کرد. او انسانی فرهیخته و علاقه مند به ادب و دانش بود و همواره اجازه می داد که متکلمان و دانشمندان از مذاهب مختلف در قصر او آزادانه و بدون ترس به بحث و مناظره بپردازند . اکبرشاه خودش هم قریحه ی شاعری داشت و گاهگاه به فارسی شعر می سرود. آورده اند که، شاه بعد از یک شب خوشگذرانی که در مصرف مسکرات افراط کرده‌بود ،بامدادان با سردرد شدیدی از خواب بیدار شد، آنچنان حال شاه بد شد که به ناچار ان روز را در بستر به استراحت پرداخت و چون ندیمان وخدمتگزاران برای عیادت به نزد او می رفتند این شعر را مکرر در پاسخ انها می گفت که دوشینه ز کوی می فروشان پیمانه ی می به زر خریدم اکنون ز خمار سرگرانم مصرع انتهایی شعر اکبرشاه یعنی "زر دادم و دردسر خریدم"، بعدها به صورت مثل در آمد و کنایه از ان است که هرگاه کسی کاری را نسنجیده و بدون فکر انجام دهد که منجر به ناراحتی و آسیبی برای شخص شود، این مصرع را جهت عبرت و پیشیمانی گوید. @mojaradan
📚ریشه تاریخی بزن به تخته بزنم به یا بزن به تخته نوعی خرافه‌ است که در آن، شخص پس از آنکه مثبتی در رابطه به خود بر زبان آورد و یا یک موضوع مورد به وقوع پیوست، برای دوری از بدشگونی قضا و قدر، با دست به یک تکه چوب می‌زند یا آن را می‌کند. در گذشته در از نقاط دنیا زمانی اعتقاد مردم بر این بود که خدایان درون درخت زندگی می کنند، پس درخت یک چیز مقدس بود بنابراین بت های خود را از درخت می ساختند. آنها وقتی احتیاج به کمک خدای درختی پیدا می کردند، به درخت نزدیک می شدند و بر آن می کشیدند. یا اینکه به بت ها چوبی میزدند که به خدا را بیدار کنند تا از آنها حفاظت کند. امروزه نیز بسیاری از مردم بدون این که علتش را بدانند هر وقت می خواهند از بد دور بمانند یا چیز بدی اتفاق نیفتد به تخته می زنند. در بعضی از کشورها همچون اسپانیا، مرسوم است که پس از وقوع امری که ممکن است باعث بروز گردد، همچون برخورد با یک گربه سیاه در خیابان و یا عدد ، قطعه چوبی را لمس کرده یا بر روی آن می‌زنند. ✓ @mojaradan
_شب 📚 🤔🤔 🐫شتر دیدی ندیدی مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد سراغ شتر را از او گرفت .  پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود ؟ مرد گفت : بله پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟  مرد گفت : بله . حالا بگو شتر کجاست ؟  پسر گفت من شتری ندیدم . مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد قاضی از پسر پرسید : اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟ پسرک گفت : در راه روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است . و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را ، نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد این مَثَل هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود .آسودگی در کم گفتن است ، شتر دیدی ندیدی و خلاص @mojaradan ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
❤️نکته های ناب" انتخاب: ❣❣❣❣ 🔵هنگام ازدواج بیشتر با گوش‌هایت كن تا با چشم‌هایت. 🔵 مردی كه به خاطر ”پول” زن می‌گیرد، به می‌رود. 🔵لیاقت ، به قدرت بازوی اوست. 🔵زنی سعادتمند است كه ”شوهر” باشد. 🔵زن با داماد ”بی‌پول” خوب می‌سازد. 🔵زن مطیع، فرمانروای قلب شوهر است. 🔵زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند، در كلبه خرابه هم زندگی می‌كنند. 🔵 داماد و با شخصیت به از داماد خوش‌صورت و بی‌لیاقت. 🍀🍀🍀 نمونه ای از های آلمانی ،ایتالیایی،انگلیسی و... ❣❣❣❣❣❣❣ 😉 @mojaradan