#داستان_شب
کرامات امام حسین (ع): نظر حضرت
سيد جليل مرحوم #حاج سيد نورالدين نهاوندى از #تجار معروف و متدين اراك بوده است گرچه #سواد نداشته لكن بسيار با ايمان و عقيده و صادق بوده است و #مردم اراك به او عقيده داشته اند و كراماتى به او منسوب است منجمله عالم جليل و محقق #نبيل حضرت حجة الاسلام آقاى آقاعلى ميريحيى دام ظله العالى از آن سيد بزرگوار دو قضيه نقل كرده اند كه يكى از آنها اين است كه سيد نور الدين گفت قبل از اينكه #متاهل شوم به اتفاق مادرم همراه قافله به عزم زيارت آقا اباعبداللّه الحسين ع به طرف #كربلا حركت كرديم
البته در راه خيلى به مادرم #خدمت مى كردم مدتى در كربلا بوديم و به زيارت #حضرت اميرالمؤ منين على ع و ساير عتبات مقدسه را زيارت كرديم و براى آخرين مرتبه به عنوان #وداع به كربلا رفتيم تا اينكه از طرف رئيس قافله ابلاغ شد كه #فردا عازم حركت باشيم آن شب هم #شب جمعه بود. به مادرم خبر دادم كه برويم براى زيارت وداع لكن مادرم #قبول نكرد وگفت الان خسته هستيم چند ساعتى استراحت مى كنيم هنگام #سحر به زيارت مشرف مى شويم من هم رضايت مادر را ترجيح داده خوابيدم سحر از خواب بيدار شدم متاسفانه ديدم كار خراب شده و با عجله هرچه تمام تر به عزم #غسل كردن روانه حمام شدم درب حمام بسته بود به حمام ديگرى رفتم آن هم باز نبود.
خلاصه هركجا رفتم در برويم باز نشد با #ناراحتى فوق العاده اى روانه صحن مطهر شدم ديدم همراهان همه به زيارت وداع مشغولند به اندازه اى #غم و اندوه مرا فرا گرفت كه نمى توانم توصيف نمايم از روى تاءسف و ناراحتى چندان به# پشت دست خود زدم كه دستم مجروح شد با حالت بيچارگى و اضطرار #پشت پنجره آمدم ناگهان چشمم افتاد به جمال دل آراى #حضرت سيد الشهداء ع در حالى كه از بالاى ضريح آهسته به طرف من مى آمد #نگاه محبت آميزى به من فرمود، و دست محبت به #صورتم كشيد.
آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند
آيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند؟
فرمود سيد نورالدين #خيلى ناراحتى برو غسل كن تا برسى در حمام باز مى شود #ناگهان به حال خود آمدم ديدم خبرى از آقا نيست با كمال عجله به طرف حمام روانه شدم# ديدم تازه حمامى مى خواهد درب حمام را باز كند با كمال شوق غسل كرده و به زيارت #وداع موفق شدم .(1)
دلبرا گر بنوازى بنگاهى ما را
خوش تر است ار بدهى منصب شاهى ما را
به من بى سرو پا گوشه چشمى بنما
كه محالست جز اين گوشه پناهى ما را
بردل تيره ام اى چشمه خورشيد بتاب
نبود بدتر از اين روز سياهى ما را
از ازل در دل ما تخم محبت كشتند
نبود بهتر از اين مهر گاهى ما را
گرچه از پيشگه خاطر ناظر دوريم
هم مگر ياد كند لطف توگاهى ما را
باغم عشق كه كوهيست گران بردل ما
عجب است ارنخرد دوست بكاهى ما را
1- زندگانى عشق ، 226.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
💠 عنایت روح آیتالله حاج آقا رحیم ارباب
🔻 نزد #پيرمردی بودم که خدمت حاج آقا رحيم رسیده بود. می گفت: روزی رسيدم به #خانه حاج آقا رحيم، ديدم فوت کردهاند. اول هيچ کس نبود تا اين که جمعيت جمع شدند و #غسل و کفن و تشییع انجام شد.
🔸 ميگفت: من يک #ده تومني در جيبم بود، نميدانم چطور شد که در شلوغی #تشييع جنازه اين ده تومني را از جيبم زدند. تعریف می کرد: من یک دوچرخه داشتم هر وقت به #زیارت قبرشان ميرفتم، وقتی ميرسيدم ميگفتم: آقا! من هماني هستم که ده تومنيام را در تشييع جنازه شما زدند.
🔹 گفت: از قضا #کار ما گرفت و بعد از فوت ايشان باغی خريديم و... بالاخره #وضع مالیم خوب شد. ولي هر وقتي به زیارت ایشان می رفتم همين جمله را ميگفتم که آقا! من هماني هستم که ده تومنيام را از جيبم زدند.
🔸 گفت: يک بار که از زیارت قبر ايشان به #خانه باز گشتم، خوابيدم، خواب ديدم که #خدمت ايشان رسيدهام و با همان ملاحت و مهرباني و لطف! سلام کردم و گفتم: آقا! من هماني هستم که در تشييع جنازه شما ده تومنيام را از جيبم زدند.
🔹 حاج آقا رحیم فرمودند: مؤمن! چند بار اين را #گفتهای و ما برايت به انواع مختلف و چندين برابر، #جبران کرديم شما هنوز ميگويي: من همانم... گفتم: آقا! من چيز ديگر بلد نيستم، #قصدی نداشتم.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
⁉️ #ام_داوود کیست؟
فاطمه معروف به ام داوود، مادر داوود پسر زاده امام حسن #مجتبی (ع) و مادر رضاعی امام صادق (ع) بوده است.
ام داوود ماجرایش را چنین نقل کرده است:👇
منصور دوانیقی👺 لشکری به #مدینه فرستاد و با محمدبن عبداللّه بن حسن مثنی جنگید و او و برادرش ابراهیم را کشت.
منصور 👺همچنین عبداللّه محض، پدر محمد و ابراهیم را با تعدادی از سادات حسنی دستگیر و اسیر کردند😱 و به بند و زنجیر کشیده بودند و فرزند من داوود هم در میان آنان بود😭 که او را از مدینه به #بغداد منتقل نمودند و به #سیاه _ال زندان انداختند.😭
حادثه دستگیری و زندانی بودن فرزندم که از او اطلاعی نداشتم و گاهی هم خبر #مرگ او را به من میدادند برایم بسیار #تلخ و دردناک بود 😭و روزگارم با اشک و آه و گریه و ناله میگذشت،😭 حتی برای رفع مشکل خود و اندوه جانکاهی که با آن دست به گریبان بودم از اشخاص #صالح و مومن درخواست میکردم برای رفع ناراحتیم دعا کنند🤲 اما از دعای آنان هم نتیجهای نگرفتم.😔
یک روز با خبر شدم امام صادق(ع ) که با فرزندم داوود از من شیر خورده بود بیمار شده است، به دیدن او شتافتم😨 و از آن حضرت عیادت کردم. هنگامی که میخواستم از حضورش #مرخص شوم فرمود: از داوود خبر تازهای نداری؟ با شنیدن نام داوود داغ من تازه شد و اشکم سرازیر گردید 😭و با آه درد آلودی ناله سردادم:😩 مدت زیادی است از او خبری ندارم. فرزندم در #عراق زندان است و من از دوری او و سرنوشت نامعلوم او سخت در عذاب و ناراحتی گرفتارم😔، از شما که برادر رضاعی اوهستی تقاضا میکنم برای #نجات و آزادی او دعا کنی.🤲🙏
امام صادق(ع ) با مشاهده وضع نگران کننده من، فرمود: چرا تاکنون از دعای #استفتاح📖 غفلت کردهای؟ مگر نمیدانی که بهوسیله این دعا درهای آسمان گشوده میشود و فرشتگان الهی 🧚♂دعاکننده را مژده اجابت میدهند و هیچ حاجتمند و دردمند و دعاکنندهای مایوس نمیشود 😊و خداوند هم پاداش خواننده این دعا را #بهشت قرار داده؟😍
با شنیدن چنین #مژدهای که با خواندن آن دعا دریافت داشتم، از حضرت سوال کردم: ای مولای من و ای فرزند خاندان پاک و معصوم، آن دعا چیست؟ و آداب آن چگونه است؟🤔
امام صادق(ع ) فرمود: ای مادر داوود ماه محترم رجب نزدیک است و در این ماه مبارک دعا #مستجاب میگردد، همینکه ماه رجب رسید سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم آن را که ایام بیض و شبانه روز نورانی نام دارد روزه بگیر. نزدیک ظهر روز پانزدهم #غسل کن و هشت۸ رکعت نماز با رکوع و سجود دقیق و حساب شده انجام بده.
آن گاه حضرت دستور کامل اعمال و آداب دعای #مخصوص را به من تعلیم داد.😊
ماه رجب فرا رسید و اعمالی که امام صادق(ع) گفته بود را انجام دادم و پسرم داوود آزاد شد،😍 #داوود را نزد امام صادق(ع ) بردم و آن حضرت به فرزندم گفت: علت آزادی تو از زندان این بود که منصور دوانیقی، علی(ع ) را در #خواب دیده بود و حضرت علی(ع) به منصور فرموده بود اگر فرزند مرا آزاد نکنی تو را در آتش 🔥خواهم انداخت، منصور هم درحالی که لهیب آتش🔥 را نزد خود مشاهده میکرد ناچار به #آزادی تو اقدام کرد.
ام داوود میگوید از امام صادق(ع ) سوال کردم: ای مولای من آیا این دعا را در غیر ماه #رجب هم میتوان خواند؟ 🤔آن حضرت فرمود: اگر روز عرفه با جمعه هماهنگ شود این دعا را میتوان خواند و هرکس هم به این دعا اقدام کند پس از پایان، خداوند او را #مشمول غفران و آمرزش خود قرار میدهد.🤲🙏
#دعا
#ام_داووود
#داستان
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🤲 @mojaradan
🔰 اعمال شب و روز عید #مبعث
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
💠 #اعمال شب #عید_مبعث :
🔹 غسل
🔸 زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
🔹 دوازده رکعت نماز (به مفاتیح الجنان رجوع کنید)
🔸 قرائت دعای شب مبعث که مرحوم کفعمی در کتاب شریف «البلد الامین» نقل کرده است: "اَللّـهُمَّ إِنّي أَساَلُكَ بِالتَّجَلِّي الأعْظَمِ في هذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ...".
این دعای شریف در مفاتیح الجنان نیز نقل شده است. (به اعمال شب مبعث رجوع کنید)
💠 #اعمال روز #عید_مبعث :
🔹 #غسل
🔸 #روزه
🔹 #صلوات فرستادن
🔸 زیارت حضرت رسول و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام)
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🤩 @mojaradan
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
✴️شب بیست و هفتم #ماه_رجب ✨( #شب_مبعث)✨
📌شب #مبعث از شبهای مهم سال و بسیار ارزشمند است و #اعمالی برای این شب نقل شده است:
✅اوّل: #غسل کردن در این شب #مستحب است.🌸🍃
✅دوم: «شیخ طوسی» در کتاب «مصباح المتهجّد» روایتی را از امام #جواد (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
✨ «در #ماه_رجب، شبی است که از تمام آنچه که خورشید بر آن میتابد بهتر است و آن شب، شب «بیست و هفتم» ماه رجب است که در صبح این شب، رسول خدا(ص) به رسالت #مبعوث گردید و از شیعیان ما هر کس در آن شب عملی را انجام دهد، پاداش آن به اندازه عمل ۶۰ سال خواهد بود.»✨
⁉️از آن حضرت سوال شد: چه عملی در آن #شب بهتر است؟
✅فرمود: پس از نماز « #عشا» وقتی که خوابیدی، پیش از نیمه شب، یا پس از نیمه آن از خواب برمیخیزی و ۱۲ رکعت نماز میخوانی، در هر رکعتی، سوره «حمد» و یک سوره از سورههای کوچک مفصل را میخوانی. آنگاه در هر دو رکعتی که سلام نماز را دادی، مینشینی و هفت مرتبه سوره «حمد» و هفت مرتبه «معوّذتین» (سوره فلق و ناس) و سورههای «توحید» و «کافرون» و سوره «قدر» و «آیه الکرسی» را هر کدام هفت مرتبه میخوانی. آنگاه هر حاجتی که داری از خداوند طلب کن.🌸🍃
✅سوم: ۱۲ رکعت نماز است که نحوه آن در اعمال #شب نیمه رجب بیان شد.🌸🍃
✅چهارم: #زیارت حضرت امیرمؤمنان علی (ع) در این شب، از افضل اعمال است. برای آن حضرت، در این شب سه زیارت نقل شده است.🌸🍃
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
••❥⚜︎-----------
@mojaradan
•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°
🔴بدخلقى #فشارقبر میآورد! 🔴
✍ به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را #غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند.
در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد. در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت : سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
🌟 #رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد. آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند: يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد. رسول خدا فرمود:ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .عرض كردند: گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد!
🌟حضرت فرمود:چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !عرض كردند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟ حضرت فرمود: آرى ، سعد در خانه #بداخلاق بود، #فشارقبر به خاطر همين است !
📚داستانهاى بحارالانوار
••❥⚜︎-----------
@mojaradan
💫 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
••❥⚜︎-----------
•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°
#اعمال_شب_بیست_سوم🌙
➖▪️➖🌟📜🌟➖▪️➖
💟در کتاب مفاتیح الجنان درباره اعمال شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان آمده است:
🌙این شب از دو شب قدر گذشته افضل است و از احادیث بسیار استفاده میشود که #شب_قدر همین شب است و این شب، شبِ « #جهنی» است؛
✔️ یعنی شبی است که دعاها در آن #اجابت میشود و در این شب تمام کارها بر پایه #حکمت الهی مقدّر میشود و برای این شب غیر از اعمالی که با «دو شب قدر گذشته» مشترک است، چند عمل دیگر است:
✔️- اعمال مخصوص شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان
🔘شرح اعمال
❶ 🔻 اوّل:
خواندن ✨سوره « #عنکبوت» و « #روم».
✍🏻که امام #صادق علیهالسلام سوگند یاد کرد که خواننده این دو سوره در این شب از اهل #بهشت خواهد بود.
❷ 🔻 دوم:
✨خواندن سوره «حم دخان»✨
❸ 🔻 سوم:
✨«هزار مرتبه» خواندن سوره قدر✨
❹ 🔻 چهارم:
محمّد بن عیسی به سند خود از امامان #صالح روایت کرده که فرمودند:
❣ در شب #بیستوسوم از ماه رمضان این #دعا را به دفعات بخوان، در حال #سجود و #قیام و #قعود؛ و بر هر حالی که هستی در تمام ماه و در طول حیاتت تا جایی که ممکن باشد و هر زمانی که به یادت آید.
بعد از ستایش پروردگار به بزرگواری و فرستادن #صلوات بر #پیامبر (صلی الله علیه وآله) میگویی:
🌟اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ فلان بن فلان الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَی آبائِهِ فِی هذِهِ السَّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْناً حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَوِیلاً.🌟
♻️و همچنین میخوانی:
🌟یَا مُدَبِّرَ الأُمُورِ، یَا باعِثَ مَنْ فِی القُبُورِ، یَا مُجْرِیَ البُحُورِ، یَا مُلَیِّنَ الحَدِیدِ لِداوُدَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بِی کَذا وَکَذا. 🌟
♻️و به جای «کذا و کذا» حاجات خود را بخواهد و بگوید.🤲🏻
❺🔻 پنجم:
بخواند:
🌟اللَّهُمَّ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی، وَ أَوْسِعْ لِی فِی رِزْقِی، وَ أَصِحَّ لِی جِسْمِی، وَ بَلِّغْنِی أَمَلِی، وَ إِنْ کُنْتُ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ، فَامْحُنِی مِنَ الْأَشْقِیَاءِ، وَ اکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاءِ، فَإِنَّکَ قُلْتَ فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ، عَلَی نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ). 🌟
❻🔻 ششم:
بخواند:
🌟اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِیمَا تَقْضِی وَ فِیمَا تُقَدِّرُ، مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ وَ فِیمَا تَفْرُقُ مِنَ الْأَمْرِ الْحَکِیمِ، فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضَاءِ الَّذِی لا یُرَدُّ وَ لا یُبَدَّلُ، أَنْ تَکْتُبَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیْتِکَ الْحَرَامِ، فِی عَامِی هَذَا، الْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ، الْمَشْکُورِ سَعْیُهُمْ، الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ، الْمُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئَاتُهُمْ، وَ اجْعَلْ فِیمَا تَقْضِی وَ تُقَدِّرُ، أَنْ تُطِیلَ عُمْرِی وَ تُوَسِّعَ لِی فِی رِزْقِی.🌟
❼🔻 هفتم:
دعایی را که در کتاب « #اقبال» آمده است بخواند:
🌟یَا باطِناً فِی ظُهُورِهِ، ویَا ظاهِراً فِی بُطُونِهِ، وَ یَا باطِناً لَیْسَ یَخْفَی، وَ یَا ظاهِراً لَیْسَ یُری، یَا مَوْصُوفاً لَایَبْلُغُ بِکَیْنُونَتِهِ مَوْصُوفٌ وَلَا حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَ یَا غائِباً غَیْرَ مَفْقُودٍ، وَیَا شاهِداً غَیْرَ مَشْهُودٍ، یُطْلَبُ فَیُصابُ، وَلَمْ یَخْلُ مِنْهُ السَّماواتُ وَالْأَرْضُ وَمَا بَیْنَهُما طَرْفَةَ عَیْنٍ، لَایُدْرَکُ بِکَیْفٍ، وَلَا یُؤَیَّنُ بِأَیْنٍ وَلَا بِحَیْثٍ، أَنْتَ نُورُ النُّورِ وَرَبُّ الأَرْبابِ، أَحَطْتَ بِجَمِیعِ الأُمورِ، سُبحانَ مَنْ لَیْسَ کَمِثِلهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ البَصیرُ! سبحانَ مَنْ هُوَ هکَذَا وَلَا هَکَذا غَیْرُه.🌟
♻️سپس آنچه میخواهی #طلب کن🤲🏻
❽🔻 هشتم:
✨غیر از #غسل اوّل شب، غسلی هم در #آخرشب انجام دهد.✨
••❥⚜︎-----------
@mojaradan 🎀
💫 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۵۳ و ۵۴
_…..تویی که نگاهت پر از حسرته، آیهای که مونده با یه بچهی بیپدر، بچهای که شاید عموشو پدر صدا کنه؛ شاید آیه خانم قویتر از رها باشه و زیر بار ازدواج با برادر شوهرش نره، اما آخرش میشه تنهایی تا مرگ! ما از جنس اونا نیستیم... بهش فکر نکن! منم سعی میکنم بهش فکر نکنم. میدونم روزی که رهاش کنم پشیمون میشم و حسرت زندگی باهاش همیشه توی قلبم میمونه!
_تو که داریش، رهاش نکن!
صدرا: _ندارمش، گفتم که نامزد دارم؛ اون از جنس خودمه، افکارش مثل منه... لباس پوشیدنش مثل منه؛ به خاطر اون خیلی دل رها رو شکستم، رها هیچوقت اونطور که آیه خانم عاشق سید مهدی بود عاشق من نمیشه! رها حق داره عاشق بشه.
جایی در قلبش با این حرف درد گرفت.
ارمیا: _نامزدت ارزش از دست دادن این دختر رو داره؟
_نه! ارزشش رو نداره؛ اما فرق من و رها، فرق الماس و زغال سنگه.
ارمیا: _چرا از جنس اون نمیشی و برای خودت نگه نمیداریش؟
_تو میتونی از جنس سید مهدی بشی؟
ارمیا: من فکرشم نمیکنم، کار سختیه!
_منم نمیتونم، به این زندگی عادت کردم؛ سخته خودم و بعد اینهمه سال زندگی آزاد، تو قید و بند دست و پا گیر کنم.
ارمیا: اگه عاشق باشی میتونی!
_نه من عاشق رها هستم و نه تو عاشق آیه خانم!
ارمیا: شاید یه روز عاشقش بشی!
_امکان نداره، منم عاشق بشم اون عاشق نمیشه!
ارمیا: خدا رو چه دیدی؟ مسیح میگه خدا هر روز معجزه میکنه... هر بار که صداش کنی، برات معجزه میکنه!
رها با ظرفی در دست بیرون آمد.
ارمیا و صدرا روی رختخوابشان نشستند.
رها ظرف را به سمت صدرا گرفت:
_حاج علی برای آیه یه کم حلوا درست کرده، شما هم یه کم بخورید، خوشمزهست.
صدرا ظرف را گرفت و اندکی را در دهان گذاشت. طعمش ناب بود به سمت ارمیا گرفت:
_این چه طعم خوبی داره.
رها: _آخه با آرد کامل و شیره انگور و کرهی محلی درست شده، گلابشم، گلاب ناب درجه یکه؛ میگن حلوا غم زدهست، هم شیرینی داره که قند خون رو تنظیم کنه،هم گلاب داره که سردیه، غم رو از بین ببره.
صدرا: وقتی سینا مرد، کسی نبود برامون از اینا درست کنه!
صدایش حسرت داشت.
رها سرش را پایین انداخت:
_متاسفم!
صدرا به او لبخند زد:
_نگفتم که بگی متاسفی، گفتم که برای ما هم درست کنی.
رها رفت تا ظرف دیگری که دستش بود را برای سایه و آیه ببرد. آیهی شکستهی این روزها...حاج علی هم آمد و برقها خاموش شد.آیه با اکراه اندکی حلوا خورد و
همه به خواب رفتند؛
شاید هنوز ساعتی نگذشته بود ،
که صدای هق هق آیه بلند شد. حاج علی سراسیمه شد، رها آیه را در آغوش گرفت و سایه به دنبال لیوان آب از اتاق خارج شد.
رها: _چی شده قربونت بشم؟
آیه: _امشب مهدی داره چی کار میکنه؟ رها براش میترسم، از فشار قبر میترسم؛ از ترسیدن مهدی میترسم، از #آیندهی خودم و این بچه میترسم! چرا امشب اینقدر شب سختیه؟ مهدی تو قبر داره دست و پا
میزنه و مادرش برام از رسم و رسوم میگه،
شوهرم رفته رها... سایهی سرم رفته رها... زندگیم رفته رها... به من میگه نباید میذاشتم بره! آخه چطوری؟!
چطوری جلوی مردی رو میگرفتم که قنوت هر نمازش «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة» بود؟ چطور جلوشو میگرفتم؟ میگفتم نرو! نمیشدم مثل #زنای_کوفی؟ نمیشدم #زنجیر پای مردی که اهل این زمین نبود؟
#قیامت چطور تو روی حضرت زهرا(س) نگاه میکردم؟ جلوشو میگرفتم و زنجیر پاش میشدم، زن خوبی بودم؟
اون صدای "هل من ناصر ینصرنی" رو شنیده بود که رفت! اون خواب شهادتشو دیده بود... اون #غسل شهادتش رو کرده بود... اون دل از دنیا کنده بود، میخواست به کربلای امام حسین (ع) برسه؛
من چیکار میکردم؟ میشدم حوّا؟ میشدم زنجیر؟ میشدم #ابلیس؟ چطور پایبند میکردم مردی رو که پای موندنش نبود؟ که بال پرواز داشت؟ که شوق پرواز داشت؟ مردی رو که روز عاشورا
برای اسیری حضرت زینب (س) گریه میکرد رو چطور پایبند میکردم؟ مردی رو که رگ میزد گردنش برای اسم زینب کبری...
که میگفت #بیغیرته کسی که حریم حرم علی مرتضی رو شکسته ببینه و بشینه! ببینه حرم دختر غیرت الله،
رو به خاک و خون میکشن و ساکت بمونه...
که میگفت سه ساله نازدانهی کربلا دوباره خواب سیلی و شلاق و خار و اسیری میبینه... باز داره خون و مرگ میبینه... باز داره جریان گوش و گوشواره تکرار میشه... لب و تشنگی تکرار میشه...
میدونی هرشب از خواب بیدار میشد و میگفت : "آیه کوتاهی کردم!" میگفت: "آیه ازم بگذر تا شرمنده نشم!"
امسال شب عاشورا خواب دید که امام حسین ازش رو برگردوند، نمیدونی چی به روزش اومد! چه گریهها که نکرد... روزی که گفتم برو، انگار دنیا رو بهش دادن! تمام عشقش به این بود که.....
نویسنده؛ سَنیه منصوری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´