eitaa logo
مجردان انقلابی
14.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• ﷽🕊🌹 🌹🕊﷽ 🌾 دست مرا بگیر ببین ورشکسته ام 🌿 آب از سرم گذشته و من دست بسته ام 🌼 کار مرا حواله نده دست دیگری 🌷 محتاجم و فقط به تو امید بسته ام 🕊🌼 🌼🕊 💚•• @mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_اول 🔰بایدهای قبل از عقد یک دختر مجرد با یک مرد مطلقه ❎ وقتی می فهمی
🔰بایدهای قبل از عقد یک دختر مجرد با یک مرد مطلقه ❎ وقتی می فهمید مردی که به خواستگاری تان آمده قبلاً زن و زندگی داشته و طلاق گرفته است، چه سوالاتی در ذهن شما ردیف می شوند؟ در بین این سوالات به چه نکته هایی باید بیشتر توجه کنید؟   💢پیشنهاد ما به شما چهار مورد زیر است: ✅ 2.علت طلاق را بپرسید؟ مهم است که از زبان خود آن فرد علت طلاق را بشنوید و البته از بیشتر هم غفلت نکنید. به خاطر بسپارید که به سراغ همسر قبلی او رفتن، پیش پا افتاده ترین راه تحقیق است که البته همیشه هم راه درستی نیست. یکی از بهترین راه های تحقیق، مراجعه به یک مشاور ازدواج خبره است. یادتان باشد کس در هیچ سنی بی نیاز از مشاوره نیست.   ✅​​.3خانواده تان را وارد قضیه کنید. خانواده باید در جریان مسائل مهم زندگی شما باشند. اگر خواستگارتان به طور فردی از شما درخواست ازدواج کرده است و برای علنی کردن آن دست دست می کند، با تعیین کردن یک محدوده زمانی تکلیف خودتان را مشخص کنید مثلاً با قاطعیت بگویید​ اگر شما تا پایان هفته این مسئله را با خانواده من مطرح نکنید، از نظر من خواستگاری منتفی خواهد بود. ✅.4چه چیزهایی از زندگی قبلی به گردنش است؟ تحقیق کنید آیا بچه هم دارد؟ قرار است بچه ها را پیش خودش نگه دارد؟ اگر بچه ها پیش مادرشان هستند هر چند وقت یکبار با او خواهند بود؟ آیا او ملزم به پرداخت مهریه به همسر قبلی است یا خیر؟ چقدر از درآمدش را باید صرف فرزند و پرداخت مهریه کند؟ پرسیدن این سوالات به شما کمک می کند تا تصور واقعی تری از زندگی مشترک احتمالی تان پیدا کنید @mojaradan
38.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕سریال (کلید اسرار) 📌داستانی‌با‌درس‌های‌اخلاقی‌و‌سرشار‌از عبرت @mojaradan
🔴 💠 در هنگام با همسر، مطمئن باشید که همسرتان نسبت به آن موضوع حساسیت ندارد! 💠 نباید به گونه‌ای باشد که باعث تحقیر شدن همسرتان گردد و به شخصیت وی لطمه‌ای وارد کند. 💠 اگر همسرتان احساس کند که حتی در شوخی‌هایتان هوای دلش را دارید عاشقتان می‌شود. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اینجا ترکیه‌ی اردوغان است ⚠️ ادعای اسلام می‌کنند، کاباره و مشروب در آن آزاد است و همجنس‌بازان نیز در آن مراسم هم‌باشی‌شان را جشن می‌گیرند! خانم محجبه‌ای هم کنارش می‌ایستد و برایش دعا می‌کند!!😏 این همان نسخه‌ی است؛ آن روی سکه لیبرالیسم | 🎥 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد .
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...‌ ✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ..‌.. 📍قسمت هفتاد و چهارم ✅ نتایج دعا برای فرج 💠خراش صورت ابلیس... امام صادق علیه السلام میفرماید: هیچ مومنی به مومن دیگر احسان یا کمک نکند مگر اینکه صورت ابلیس را خراشیده و به دلش زخم زده است. دعا برای فرج مولایمان صاحب الزمان علیه السلام کمک و احسان است و آن حضرت اصل ایمان و رئیس اهل دین است، پس این فایده بر اعانت و احسان به آن حضرت به نحو اکمل حاصل میگردد. 💠 تحفه و هدیه ویژه در قیامت ... منظور از تحفه دادن به برادرش، احسان به اوست، به هر نحوی که انسان میتواند احسان کند، هر چند که با زبان باشد، سلام کردن نیز تحفه است. دعا برای مومن از واضح ترین و بالاترین اقسام احسان است و ثوابی که در احادیث بیان شده بر دعا کردن برای تعجیل ظهور مولا صاحب الزمان علیه السلام مترتب میباشد، بلکه نحوه آن کاملتر و تمام تر خواهد بود، چنانکه پوشیده نیست. 💠 خدمتگزاران بهشتی.... رسولخدا صلی الله علیه واله فرمود: هر بنده ای در امت من نسبت به برادرش در راه خدا مهربانی انجام دهد، خداوند از خدمتگزاران بهشتی به خدمتش خواهد گمارد. و منظور از لطف و مهربانی، نیکی و احسان است، چه به زبان باشد یا غیر آن. بنابراین دعا برای فرج مولایمان را به طریق اولا شامل میگردد. 💠 سایه گسترده خداوند ... دعا کننده برای فرج مولایمان زیر سایه خداوند قرار میگیرد و تا مادامی که به دعاگویی مشغول باشد، رحمت بر او نازل میگردد. 💠 ثواب خیر خواهی مومن .... امام صادق علیه السلام فرمود: بر مومن واجب است که در حضور و غیاب خیرخواه مومن باشد. رسول خدا و امامان افضل مومنین میباشند. و خیر خواهی در غیاب بوسیله نامه و پیغان و حفظ آبرو و دفع غیبت و خلاصه حفظ تمام منافع او و دفع مفاسد از او هر طور که باشد. درخواست تعجیل فرج برای مولایمان اخلاص و خیرخواهی برای بهترین مومنین و نیز برای همه آنهاست.زیرا که: 🔹اولا) امام علیه السلام بهترین مومنین میباشد و دعا در حق او، درخواست خیر برای آن حضرت است. 🔹دوما) فرج و خوشحالی و پیروزی برای عموم مومنین و دفع بلاها و بیماریها و هموم و غموم آنها به برکت ظهور آن حضرت حاصل میگردد، بنابراین درخواست ظهور مولایمان، خیرخواهی برای تمامی آنهاست. 📚منبع: مکیال المکارم 🍀بیرون زِ تو نیست آنچه میخواسته ام فهرستِ تمامِ آرزوهای منی 📍با مرور کتاب مکیال‌المکارم با ما همراه‌باشید. . . . . . ✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫 @mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
👤 انسان شناسی ۵۱ @mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
انسان شناسی ۵۱.mp3
12.08M
۵۱ چرا بیشتر، کسانی از مسیرِ درست خارج شده، و حتی از تمامِ رنجهایی که در جاده‌ی حق، متحمل شدند، پشیمان می‌شوند که عموماً ؛ ـ صاحب کمالات معنوی بودند! ـ افراد خاص و صاحب نام در مسیر حق بودند! ـ دانشمندانی در حوزه علوم الهی بودند! ـ موفقیت‌های بزرگی در این مسیر کسب کرده بودند! و ........... ✖️ چرا واقعاً ؟ @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
تارعنڪبـــــوت‌🕸🕷 سھم‌شمـــــاحرامـےها🔥 ما خیلےوقتہ‌دلمون‌روبه‌تارهاے‌فرش‌حرمش گرھ‌ زدیم🪢🧡 @mojaradan
👊🏾🇮🇷••" - - شـرایط برگـزیدھ شدن در جشنواره ڪن😏🙌🏿. 🔥‌=) - - ¦❤️¦⇢ ¦🌙¦⇢ @mojaradan
⭕️ از این میسوزن ! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽ 💫آیتی از خداست معصومه🌸 💫لطف بی انتهاست، معصومه🌸 💫جلوه ای از جمال قرآنی چهره ای حق نماست، معصومه🌸 هر چہ داریم از این دختر موسے داریم..🌸 (س)🍃💫 ♥️ الهی به حق حضرت معصومه تمام دختران کانال به زودی زود عروس بشن و روز میلاد حضرت زهرا روز زن بهشون تبریک بگیم .😉❤️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 #بر_اساس_واقعیت قسمت بیست وهشتم رفتم سمت گوشی پیام رو که دیدم سودابه بود...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل💖 قسمت بیست ونهم با همون حال نشستم روی زمین... دستم رو گذاشتم روی قلبم که داشت از جا کنده میشد تنها جمله ای که گفتم: یا امام رئوف بود... و فقط خدا میدونه که نمی تونستم بلند شم و روی پاهام بایستم! در حالی که اشکهام می ریخت به خودم گفتم: اصلا... بدترین حالت اینه که میگن محمد کاظم شهید شده! اینه استقامته تو رضوان! اینه اون مقاومتی که فکر میکردی و میگفتی! و خودم به خودم مستاصل جواب دادم: نه! نه! من نمی تونم! من طاقت نمیارم! و دوباره ذکر یا امام رئوف... نمیدونم چقدر توی این حالت بودم و چقدر طول کشید! با صدای عاکفه که نگران بهم خیره شده بود و می گفت: رضوان جی شده؟ خوبی؟! به خودم اومدم... مبینا داشت یه جوری نگاهم میکرد انگار بچه از حالت من ترسیده باشه! گفت: چی شده مامان؟ خودم رو جمع و جور کردم و امان از آن لبخندهای تصنعی که برای دل مبینا روی لبم نشست و به سختی گفتم: چیزی نیست دخترم برو داخل اتاقت با عروسک هات بازی کن! عاکفه که حال من رو دید و متوجه شد نمیخوام مبینا حالم رو ببینه مثل یه مربی مهد کودک با ترفندهای خودش مبینا رو سریع برد داخل اتاقش و سرگرم اسباب بازی هاش کرد و خودش اومد بیرون که دید توی همین زمان من لباسهام رو پوشیدم و چادرم رو سر کردم سوالی گفت:رضوان میگی چی شده یا نه؟ نصفه عمرم کردی با این حالت؟! با بغض گفتم: خودم هم نمیدونم چی شده اما هر چی هست مربوط به محمد کاظم باید برم جایی.. بهم نگاه کرد و گفت: رضوان برای چیزی که نمیدونی، قیافه ات این شکلیه! وای به موقعی که بفهمی قضیه چیه! خودت رو نباز دختر! انگار اون هم فهمیده بود که قراره چه خبری بهم بدن و داشت مثلا بهم روحیه میداد... تنها جمله ای بهش گفتم این بود زحمتت مواظب مبینا باش تا من بر میگردم... سری تکون داد و درحالی که داشت می گفت: خیالت راحت برو ان شاءالله که خیره، در رو بستم... و حالا من بودم و آماج فکر ها که مثل پاتک شب عملیات هجوم آورده بودن تا من رو از پا دربیارن... پشت سر هم صلوات می فرستادم... برای حل این بلاتکلیفی با سرعتی شبیه نور خودم رو رسوندم به محلی که آقای علیزاده آدرسش رو داده بود... ساختمان اداری بود، فکر می کردم من تنها هستم اما وقتی به اتاق مورد نظر رسیدم، با دیدن دو تا از خانم های همکارهای محمد کاظم فهمیدم تنها نیستم، حال و روز اونها هم شبیه من بهم ریخته بود و پریشان... از شدت استرس بدون اینکه با هم صحبتی کنیم لحظاتی منتظر شدیم تا آقای علیزاده بیاد! شاید چند دقیقه بیشتر نگذشت ولی همین چند دقیقه برای من به اندازه ی یک عمر نفس گیر بود که آقای علیزاده وارد شد... از حالت چهره اش معلوم بود حدسی که میزدم بیراه نبوده و نباید منتظر شنیدن خبر خوبی باشیم! شروع کرد حرف زدن... حرفهایی که آرزو میکردم کاش هیچ وقت نمی شنیدم! بالاخره بعد از کلی مقدمه چینی و با حالی بدتر از استیصال ما، گفت که توی یه عملیات دو تا از بچه ها مفقود شدن و یک نفر شهید... با این جمله اش ناخودآگاه، نگاه ما سه تا خانم بهم گره خورد...! انگار هر سه نفرمون دلمون یکجا سوخت...! یعنی همسر کدوممون شهید شده؟ هر چند غم هر کدوممون غم دیگری هم بود اما چشمهامون خیره به جمله ی بعدی آقای علیزاده بود تا تکلیفمون مشخص بشه اما... @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت سی ام در عین ناباوری تکلیفمون مشخص نشد که هیچ با حرفی که زد دقیقا وسط بلاتکلیفی قرار گرفتیم... آقای علیزاده گفت: چون دو نفر مفقود شدن و ما خبری ازشون نداریم و این شهید بخاطر نوع شهادتش متاسفانه جز از طریق DNA نمی تونیم هویتش رو تشخیص بدیم به همین خاطر گفتیم شما تشریف بیارید که با DNA بچه هاتون بعد از حدود چهل روز مشخص بشه کدوم عزیزمون هستن؟! من شده بودم مثل انسانی که بهت زده است و هیچی متوجه نمیشه! یکی از خانم هایی کنارم بود با استرسی که توی صداش بود گفت: خوب... خوب... اون دونفر دیگه کجا هستن؟ زنده ان یا نه؟ آقای علیزاده سرش رو انداخت پایین و گفت: نمیدونیم هنوز هیچی مشخص نیست... همون خانم ایندفعه با کمی تشر گفت: خوب شما نمیدونین پس کی باید بدونه؟! بالاخره این شهید یه جوری به دست شما رسیده! تکلیف اون دونفر چی میشه؟! آقای علیزاده با سعه ی صدر گفت: میدونم سخته برای ماهم سخته... این سه نفر از بهترین نیروهای ما بودن، داریم تلاشمون رو می کنیم... چاره ای جزصبر نیست! و این جمله ی پایانیش بود... توی اون لحظات احساس میکردم نه فکرم، نه مغزم، نه زبونم، نه دستم و نه پاهام هیچ کدوم کار نمی کنن! نه می تونستم چیزی بپرسم! نه می تونستم قدم از قدم بردارم... انگار تمام مسئولیت بدنم رو چشمهام به عهده گرفته بودن و با نگاهی پر از التماس، پر از بغض، پر از صدا به دو نفر خانم های کناریم و به آقای علیزاده می خواستم بفهمونم من حالم خوب نیست... نمیدونم چقدر فریاد این نگاهم بلند بود که دیدم بر چشم بهم زدنی دو تا خانم کناریم با اینکه وضعشون مثل من بود و در موقعیت مشابهی بودیم زیر بغلم رو گرفتند و نشوندم روی صندلی! و شروع کردند بهم دلداری دادن... جوری که انگار برای اونها اتفاقی نیفتاده و این وضعیت فقط برای منه! چیه من از اونها کمتر بود که من اینطوری دچار ضعف شده بودم! ولی اونها اینقدر صبورانه رفتار می کردن! با دیدن اين صحنه خیلی تلاش کردم از اون حالت بیام بیرون خیلی... با توسل به اهل بیت(ع) به هر سختی بود حفظ ظاهر کردم و راه افتادم سمت خونه... هر چند که به قول محمد کاظم رنگ رخسارم واضح نشان میداد حال درونم رو! هم اون خانم ها، هم آقای علیزاده خیلی اصرار کردن که تا خونه برسوننم ولی من میخواستم پیاده بیام... اینقدر راه برم تا شاید یه راهی پیدا کنم... از یه طرف تصویر محمد کاظم با خاطراتش داشت ذره ذره آبم میکرد... از یه طرف دیگه نمیدونستم به خانوادم، به مبینا و به خانواده ی محمد کاظم چی بگم؟! چه جوری بگم؟! وسط این طغیان روحی، بلاتکلیفی و چشم انتظاری چهل روزه، هم مثل خوره ذهنم رو می جوید و با خودم فکر میکردم طاقتم رو حتما طاق میکنه! ولی نور امیدی بود...! آخرش تصمیم گرفتم توی این چهل روز به هیچ کس حرفی نزنم! در هر صورت اونها که فکر می کنن محمد کاظم ماموریته، پس چرا این مدت مثل من زجر بکشن؟! @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹💔🔗› 📲⃟🍯 چه‌ڪنم‌دست‌خودم‌نیست؛ ڪہ‌یادت‌نڪنم! خواستےدل‌نبرۍتابه‌توعادت‌نڪنم! . .❤️‍🩹 |🌼| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸 محبوس‌شدم‌گوشه‌ویرانه‌عشقت آوار‌غمت‌برسرم‌افتاد‌ڪجایی؟! آسودگی‌ام،زندگی‌ام،داروندارم درراه‌تو‌دادم‌همه‌برباد،ڪجایی؟!💔(: |💙| 📸|↫ 🦋| @mojaradan