eitaa logo
مجردان انقلابی
14.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت بیست و ششم همینطور که داشتم به کارهای خودم فکر میکردم با یه حساب دو دو تا ، چهار تا توی روال زندگیم متاسفانه به نتیجه ی جالبی نرسیدم! عملا هیچ کجا به درد بخور نبودم... به جای اینکه انگیزه بگیرم، بیشتر کلافه شده بودم چون این منِ من، تا آن منِ آرزوهام فاصلشون زیاد شده بود... اینقدر زیاد که رسیدن بهش برام محال دیده می شد! خوب من چکار می تونستم بکنم؟ این سوالی بود که مدام توی ذهنم رژه می رفت! یعنی واقعا برای اینکه موثر و موندگار بشم باید بانو امین بشم... یا بنت الهدی صدر! یا توی این پازل دنیا نقش من جای دیگه ای بود! نصفه شبی خواب که هیچ! مغزم دیگه کشش این همه کلنجار رو نداشت... آهسته بلند شدم رفتم سراغ یکی از کتابهام... اتفاقی صفحه ای رو باز کردم و چقدر برام جالب بود برگه ای با دست خط محمد کاظم وسطش بود که خوندنش تیر خلاص رو برای من زد! با خودم بلند تکرار میکنم: هر كسى كه دو روزش (از نظر رشد انسانى وكمال زندگى) يكسان باشد، ضرر كرده و باخته است! هركس كه امروزش بهتر از ديروزش باشد، مورد غبطه ديگران قرار مى گيرد و آرزو مى كنند كه مثل او باشند( شاید شبیه حال من برای بانو امین شدن) هركس امروزش بدتر از ديروزش باشد، محروم از رحمت خداست. هركس كه در وجود خود، افزايش و كمال را نبيند و حس نكند، رو به كاستى و نقصان است! و هركس رو به نقصان وكاهش باشد، مرگ براى او بهتر از زندگى است. [معانى الأخبار، ص 342] و همین جمله برام کافی بود تا ایندفعه درست بشینم و به گذر زندگیم یه جور دیگه نگاه کنم نه ناامید و کلافه! و برعکس دفعه ی قبل این بار به نتایج مهمی رسیدم! فردا صبح عاکفه که بعد از روز اول کاریش مستقیم اومده بود پیش من و انگار سالهاست ما دو نفر روی یک موضوع مشترک داریم کار می کنیم بی مقدمه گفت : رضوان چقدر بعضی چیزها رسیدن بهش محاله! مثلا مثل بانو امین شدن! واقعا چه جوری میشه به چنین جایگاهی رسید؟ یه کم سکوت کردم بعد گفتم: اتفاقا منم دیشب تا دیر وقت این سوال ذهنم رو درگیر کرده بود اما آخرش به نتیجه ی جالبی رسیدم! عاکفه با حالت مچ گیری نیمچه لبخندی زد و گفت: دیدی خواب نرفتی! خوب حالا به چه نتیجه ای رسیدی؟ گفتم: حقیقتا تنهایی که نتونستم به نتیجه برسم! عاکفه همینطور منتظر نگاهم می کرد که ببینه چی میخوام بگم! ادامه دادم: یه جمله از آقامون امام صادق کمکم کرد و حدیث رو براش خوندم... همینطور که خیره خیره نگاهم میکرد گفت: این چه ربطی داره به سوالی که من پرسیدم! گفتم: ربطش اینه هیچ کس نمی تونه یه شبه بانو امین یا یه فرد موثر بشه! اما اگه فقط هر روز ، روزی یه درصد بهتر بشیم یعنی برای رسیدن به اون چیزی میخوایم تلاش کنیم طبیعیه بعد از بیست سال میشیم بانو امین یا هر شخصیتی که میخوایم! عاکفه مردمک چشمش رو به سمت بالا داد و انگار توی مغزش داشت حرفهام رو تحلیل می کرد، بعد از یه مکث کوتاه گفت: یه چیزی بگم! قبول دارم درست میگی، ولی واقعا سخته! باور کن چقدر من تلاش کردم اما هیچی به هیچی! لبخندی زدم و گفتم: میدونی مشکل چیه! مشکل اینه چون خیلی وقتها ما نتیجه تلاش هامون رو فوری نمی بینیم، کلا بی خیال و نا امید میشیم و در نتیجه همونی بودیم می مونیم! حتی شاید ناامید تر از قبل ! فقط به این فکر کن بانو امین که بیست و یک سالگی شروع کرد و چهل و دو سالگی اجتهادش رو گرفت، اگر توی چهل و یک سالگی احساس خستگی میکرد که نتیجه ی بیست سال درس خوندن هیچی به هیچی ، اونوقت چه اتفاقی براش می افتاد؟ مشخص دیگه! @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↬«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» - توصیه‌آیت‌الله‌فاطمی‌نیا ✍خوش به حال کسی‌ که چیزی رو انفاق کنه و چیزی رو نگه‌ داره! زیادی «مال» رو انفاق کنه و زیادی «سخن» رو نگه‌ داره! @mojaradan ﹏﹏⃟🌺﹏﹏ ‌"♥️|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❏‌•أَنَاأَكْتَبَ‌اَلْحَب‌أَنْتَ‌تَغَنَّي‌‹حُسِيْن‌›•🌻• مابہ‌پایِ‌توسَرِ‌صِدق‌نَهآدیم‌و‌زَدیم داغِ‌رُسواییِ‌عِشقِ‌تو‌بہ‌پیشآنیِ‌خویش... ♥️↝‌مَن بِه عــِشقِ اَربابَم زِنده اَم @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - ღ •🕊🌹🕊 زمیڹ بہار را بہانہ مےڪند، و زنده مے‌شود... و مڹ براے زندگے تو را بہانہ مے‌ڪنم و چشمانم را ڪہ هر صبح براے زودتر دیدنت، بیدار مے‌شوند. سلام بہانہ زندگے‌ام طلوع ڪڹ سلام حاضرترین غایب زمین✋☀️ 🌱 🌱 💠 @mojaradan💠
🔰بایدهای قبل از عقد یک دختر مجرد با یک مرد مطلقه ❎ وقتی می فهمید مردی که به خواستگاری تان آمده قبلاً زن و زندگی داشته و طلاق گرفته است، چه سوالاتی در ذهن شما ردیف می شوند؟ در بین این سوالات به چه نکته هایی باید بیشتر توجه کنید؟   💢پیشنهاد ما به شما چهار مورد زیر است:  ✅1. چه مدت از طلاق او گذشته است؟ یادتان باشد که طلاق در بهترین حالت یکی از تلخ ترین اتفاقات زندگی برای هر انسانی است.خواستگار شما هم از این قاعده مستثنی نیست و مثل همه آدم ها برای عبور از فرآیند سوگ مربوط به طلاقش نیاز به زمان دارد. نمی شود برای همه افراد مدت زمان مشخصی را تعیین کرد ولی معمولاً می شود که دست کم بین یک تا دو سال بین طلاق با ازدواج مجدد فاصله باشد تا فرد بتواند  در طی این مدت خودش را بازسازی کند و تکلیفش را با زندگی قبلیش یکسره کند. اگر خواستگارتان به تازگی طلاق گرفته لازم است شما با حواس جمع تری با این قضیه برخورد کنید چون او احتمالاً هنوز از التهابات هیجانی سوگواری طلاقش بیرون نیامده است و این به نفع شما و زندگی تان نخواهد بود.   @mojaradan
50.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕سریال (کلید اسرار) 📌داستانی‌با‌درس‌های‌اخلاقی‌و‌سرشار‌از عبرت @mojaradan
🔴 💠 وقتی زنِ خانه یا لج بازی می‌کند اصلا نباید انتظار داشته باشد که عکس‌العمل شوهرش طبق میل او باشد. زیرا درست برعکس انتظار زن، مرد خودش را کنار می‌کشد و مثل همسرش رفتار می‌کند. 💠 زمانی که یک زن فکر می‌کند شوهرش باید از او معذرت خواهی کند نباید با و یا رفتار خشم‌آلود، نارضایتی خود را نشان دهد. بلکه باید با شوهرش بزند، مشکلش را با او در میان بگذارد و به او بگوید که چه موضوعی او را ناراحت کرده است. 💠 هنگام در میان گذاشتن مشکل خود با شوهرتان، داد و قال نکنید، منطقی حرف بزنید، ابتدا چند جمله‌ای که مانع گارد گرفتنش می‌شود بگویید تا بتوانید گفتگویی مفید و مثبت داشته باشید. مثلاً بگویید: من به کمکت نیاز دارم، می‌دونم که میتونی مشکلمو مثل همیشه حل کنی، خوبیهای زیادی داری ولی سر یک قضیه از دستت ناراحتم و .... 💠 به هیچ وجه، در ابراز نگرانی خود مبالغه نکنید مثلاً نگویید تو اصلاً به فکر‌ من نیستی، تو هیچ وقت درکم نمی‌کنی، تو همیشه این کار رو تکرار می‌کنی و .... 💠 چرا که مبالغه‌گویی در ابراز ناراحتی (گرچه حق با شما باشد) عامل تشنّج و مشاجره‌ی بیشتر است و مردها را از کوره به در می‌کند. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️با هرزه‌نگاری در فضای چه کنیم؟ 🔸یکی از بهترین راهکارها اینه که در مواجه با این‌جور تصاویر و مطالب فوراً اون سایت یا شبکه اجتماعی رو ترک کنیم. @mojaradan🌺
••『🖼🦋』•• 🧚🏻‍♂•••|↫ 🧚🏻‍♂•• @mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد .
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...‌ ✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ..‌.. 📍قسمت هفتاد وسوم ✅ نتایج دعا برای فرج 💠درخشندگی نور او در قیامت.... 1⃣ مومن در روز قیامت نورش درخشان میگردد. خدایتعالی میفرماید: روزی که مردان و زنان منافق به کسانیکه ایمان آورده اند، گویند: مهلت دهید تا از نورتان برگیریم. 2⃣ امام صادق علیه السلام میفرماید: هر کس این سه عنوان را داشته باشد، در پیشگاه خداوند خواهد بود و افراد پایینتر از ایشان، از نور آنان پرتو گیرند، و آن سه خصلت این است: شناخت فضائل ائمه اطهار و گام برداشتن در پی آنها و انتظار داشتن عاقبت آنها. دعا برای تعجیل ظهورحضرت، نشانه معرفت او و پدران گرامیش میباشد، و علامت پیروی از آنها در این امر ارزنده و انتظار دولت ایشان است. 💠شفاعت او درباره هفتاد هزار تن از گنهکاران.... هر کس ولایت امیرالمومنین علیه السلام را داشته باشد و آن حضرت را یاری کند، شفاعتش در حق هفتاد هزار نفر قبول میشود و مسلما دعا کردن در حق مولایمان صاحب الزمان علیه السلام از اقسام نصرت و یاری امیرالمومنین علیه السلام به زبان است. 💠 دعای امیر مومنان علیه السلام.... امام علی علیه السلام روز قیامت دعا میکند و میگوید: پروردگارا شیعیان و دوستان و یاران مرا به سلامت بدار.... 💠بی حساب داخل بهشت شدن.... امام صادق علیه السلام میفرماید: باقی نمی ماند احدی از کسانیکه مومنی از دوستان ما را با یک کلمه کمک‌ کرده باشد، مگر اینکه خداوند او را بدون حساب وارد بهشت کند. دعا برای تعجیل فرج هم از اقسام یاری کردن به زبان است. 💠 در امان بودن از تشنگی .... در روایت داریم که کسانیکه ذریه پیغمبر صلی الله علیه واله را یاری کنند، جز کسانی خواهند بود که رسول خدا آنان را سیراب نماید، دعا برای تعجیل فرج هم از اقسام نصرت و یاری است. دعا برای تعجیل ظهور حضرت،سبب کمال و پایداری ایمان است و سبب جاودانگی در بهشت است. 📚منبع: مکیال المکارم 🍀غیر از عرقی که روی پیشانی من میگوید از آخرین پریشانی من 🍀چیز دگری نمانده نذرت بکنم ای خاتمه ی فصل پریشانی من 📍با مرور کتاب مکیال‌المکارم با ما همراه‌باشید. . . . . . ✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫 @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
👤 انسان شناسی ۵۰ @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
انسان شناسی ۵۰.mp3
6.14M
۵۰ (ره) ✖️ چرا ناگهان از یک حافظ قرآن، اژدهای وحشتناکی مثل شِمــر بیرون می‌آید؟ ✖️ و یا عمر سعد، با همه‌ی یقینی که به حقانیت جبهه‌ی حق دارد، در برابر مُلک ری، نمی‌تواند ایستادگی کند؟ 💥 چطور می‌شود از مجاهدترین انسان‌ها، ناگاه، خطرناک‌ترین چهره‌ها برای جبهه‌ی حق، خروج می‌کند؟ چه کنیم، این حادثه‌ی شوم، برای ما رخ ندهد؟ @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
••|🗞❕|•• زهرا ابراهیمی برنده بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن شد. . فیلمی که ایشون بازی کرده اسمش عنکبوت مقدسه که درباره قتل‌های زنجیره‌ای سعید حنایی در مشهد در دهه ۱۳۸۰است . نکته ماجرا پوستر فیلمه که عکسی هوایی از مشهده و شهررو مانند شبکه عنکبوتی نشون داده و در مرکز عکس هم حرم امام رضا(ع) ست و زیرش هم نوشته شده عنکبوت مقدس... علاوه بر این که فضای فیلم به شدت سیاه نمایی ایرانه، توی تیزر فیلم هم نقش منفی فیلم رو مدام در حرم امام رضا(ع) نشون میده 🔴به نظرتون این همه مرض و سیاه نمایی ایران نباید توی جشنواره کن جایزه بگیره؟؟ 😏 🔸••|💓💒|•• ‌ به جایی رسیدیم که حرم امام رضا تکیه گاه و پناه مردم ایران را عنکبوت مقدس بنامند و سکوت کنیم و برایشان کف بزنیم ؟!🥲 اینقدر قحطی غیرت شده است؟! درکی از این بهـشــت ندارند ناکسان چون تار عنکبوت گرفته‌ست قلبشان ______ السلام علیــک یا غریب الغربا السلام علیــک یا علی بن موسی الرضاالمرتضی💚 🛑•••|↫ 🛑•• @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↬«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» - تسلیت میگیم به تمام خانواده هایی که عزیزانشونو توی ریزش ساختمان متروپل از دست دادن😔 ﹏﹏⃟🥀﹏﹏ ‌"🖤| @mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 #بر_اساس_واقعیت قسمت بیست و ششم همینطور که داشتم به کارهای خودم فکر میکردم با
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت بیست وهفتم عاکفه در حالی که سرش رو تکون میداد گفت: آخ، آخ! رضوان گفتی و کردی کبابم.... هر چی می کشیم از بی صبریه! واقعا یکی از اصلی ترین راههای اثر گذاری صبر کردنه، البته به حرف راحته به عمل جونت در میاد! از لحنش خندم گرفت گفتم: اگر جایی کار نداری و خونه خبر دادی، بیا با هم نهار بخوریم تا شب هم بمون پیش من، تا ببینیم مطلب جدیدی پیدا می کنیم یا نه! لبخندی زد و مسیرش رو کج کرد سمت آشپزخونه و گفت: عاشقه پیشنهادات رد نشدنیت هستم دختر... وسط راه انگار یکدفعه یادش افتاده باشه گفت: راستی این شوهر تو کجاست که هیچ وقتِ خدا نیست؟! نفس عمیقی کشیدم و با لبخند تلخی گفتم: یه گوشه ی این عالم مشغول خدمت! با حالت خاصی مسیرش رو عوض کرد اومد سمت من... دستم رو گرفت گفت: رضوان نمیخوام توی زندگیت دخالت کنم ولی اطرافیانت سرزنشت نمی کنن آخه این چه زندگیه برای خودت درست کردی که هیچ وقت شوهرت نیست؟! دستهام رو از دستش رها کردم و نشستم روی مبل و گفتم: حرف که همیشه هست برای هر کسی هم به یه شکلی، تنها مختص زندگی من هم نیست... ولی یه بار که به محمد کاظم گله کردم و گفتم: همه چی یه طرف، اما با زخم زبون‌‌ها چکار کنم؟ ضرب‌المثلی از زبان حاج قاسم که به یکی از همسران شهدا گفته بود رو برام زد که خیلی دوست داشتم.... حاج قاسم به اون همسر شهید گفته بود: «آدم‌هایی که طبقه اول یک ساختمان هستند، مزاحمی به شیشه خانه‌شان سنگ بزند، هم سنگ شیشه را می‌شکند، اما خود مزاحم به راحتی قابل دیدن است، اما وقتی به طبقه سوم بروی، شاید سنگ به شیشه بخورد، اما مزاحم کمتر دیده می‌شود. به طبقه پنجم بروی دیگر سنگ به شیشه نمی‌رسد و مزاحم را کوچک‌تر می‌بینی. وارد طبقه بیستم شوی سنگ که هیچی، خود مزاحم هم دیده نمی‌شود. یعنی باید آنقدر اوج بگیری و شعور اخلاقی‌ات را بالا ببری که حرف‌ها و آدم‌های این چنینی در اطرافت مثل پشه به نظر برسند. معرفتت را بالا ببر و به همان عهدی که با شهدا بستی بمان. ما هم باید به مقام آنها برسیم که این چیزها تکان مان ندهد... عاکفه ساکت شده بود ... تنها جمله ای که گفت: تکرار جمله ی آخر حاج قاسم بود... که این چیزها تکان مان ندهند... بعد گردنش رو کج کرد و چشمهاش رو ریز و انگشت دستش رو به حالت اجازه آورد بالا و گفت: یه سوال دیگه هم بپرسم؟! گفتم: نه! چون هم ذهنم درگیر محمد کاظم شده بود، هم با شناختی که از عاکفه داشتم مطمئن بودم سوال بعدیش در مورد شغل محمد کاظم! انتظار اینقدر صراحت کلام رو ازم نداشت ... که خودم با دست اشاره کردم به سمت آشپزخونه و گفتم تا من مبینا رو صدا می کنم زحمت کشیدن نهار با تو.... اخم هاش رو کشید تو هم و در حالی که به سمت آشپزخونه می رفت گفت: خوب حالا فکر کردی می پرسم شوهرت کجا کار میکنه، که تو هم بگی توی یه شرکت! نخیررررر می خواستم بپرسم چی نهار درست کردی؟! خندم گرفت و گفتم: داری به سمت جواب پیش میری... هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای پیامک گوشیم مانع ادامه ی حرفم شد... @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت بیست وهشتم رفتم سمت گوشی پیام رو که دیدم سودابه بود... نوشته بود رضوان جون یکی از کتابهایی که می خواستی رو برات پیدا کردم کی برسونم دستت؟! سریع شماره اش رو گرفتم بهش رنگ زدم، آخه با بودن عاکفه بهترین فرصت بود که با هم همراه بخونیم... بعد از سلام و علیک ، حال و احوال گفتم: اگر می تونی خودت برام بیار اگر نه برام با آژانس بفرست... چون خیلی سرش شلوغ بود قرار شد با آژانس برام بفرسته، ولی من نمیدونستم هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و همه چیز این دنیا روی حساب و کتاب می چرخه حتی رسیدن یه کتاب به دست من! نمیدونستم چرا از بین این همه کتاب بنت الهدی صدر باید این کتابش دستم می رسید! وقتی صدای زنگ خونه اومد چون هممون سر سفره نشسته بودیم خودم زودتر بلند شدم که عاکفه بلند نشه، کتاب رو که گرفتم چند صفحه ی اول رو ورق زدم دوست داشتم قدم از قدم بر ندارم و همونجا تمامش رو بخونم ولی خوب نمیشد... داخل که رفتم عاکفه گفت: چقدر خوب کتاب رو گرفتی؟! بعد هم ادامه داد: کاش به سودابه می گفتی کتابهای بانو امین رو هم برامون جور کنه! سری تکون دادم و با تایید گفتم: بعد از نهار باهاش تماس می گیرم هم تشکر کنم هم سفارش کتاب های جدید رو بدم ... لبخندی زد و گفت: زودتر بیا بخور تا بساط نهار رو جمع کنیم که میخوام ببینم تفکر این خانم متفکر چه جوریا بوده؟! مبینا لقمه اش رو فرو داد و گفت: خاله خودت الان بهم قول دادی بعد از نهار باهام بازی می کنی؟ چشمکی زدم و با اشاره به مبینا گفتم: شما بخور که سرت خیلی شلوغه! نهار رو که خوردیم به عاکفه گفتم: تا من سفره رو جمع می کنم، تو که به مبینا قول دادی برو باهاش بازی کن تا بتونیم با هم به کارمون برسیم... لبخندی زد و گفت: چه قولی بهتر از این ! دست مبینا رو گرفت و رفتن داخل اتاق... اینقدر جیغ و سر و صدا میدادن که فکر می کنم توی یه مهد کودک با ده تا بچه اینقدر سر و صدا نباشه! داشتم با خودم فکر میکردم چقدر خوبه عاکفه اینقدر پر نشاط و با هیجانه... از انرژیش من هم سریع مشغول کارم شدم که در همین حین گوشیم زنگ خورد! شماره رو که نگاه کردم قلبم یه لحظه ایستاد! شماره ی آقای علیزاده بود که اون روز محمد کاظم بهم داده بود، که اگر کاری داشتم باهاش تماس بگیرم و من همون موقع شماره رو داخل گوشیم ذخیره کرده بودم، ولی الان یعنی چکار داشت که به من زنگ زده؟! از صدای هیاهوی عاکفه با مبینا فاصله گرفتم و رفتم توی حیاط، گوشی رو وصل کردم ... آقای علیزاده خیلی رسمی سلام و علیک و احوالپرسی کرد بعد گفت: اگر امکان داره برای کار فوری باید حتما برم جایی و شروع کرد آدرس رو دادن! هر چی گفتم برای چی؟! مسئله چیه؟! برای محمد کاظم اتفاقی افتاده یا نه؟! هیچ توضیحی نداد و تنها گفت: ان شاءالله که خیره شما تشریف بیارید اینجا کامل خدمتتون توضیح میدم و بعد هم خداحافظی کرد.... حالا من بودم و هزار تا فکر! احساس می کردم قلبم داره از قفسه ی سینم میزنه بیرون! نه پای رفتن داشتم، نه دل موندن! ترس شنیدن خبری که مثل یه نوار نقاله از توی ذهنم مدام رد میشد و آخرش فقط به یه نتیجه می رسید داشت نفسم رو بند می آورد.‌.. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↬«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» - خوشبختۍ‌یعنۍ‌: توزندگیت‌امام‌رضارودارێ😍 ﹏﹏⃟✨﹏﹏ ‌"🌕| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای هم دردی با این کلیپ رو براتون گذاشتیم 🙏🏽 حال و هوای مردمِ رو توی این چند روز ببینید 🖤 خیلی ناچیز هست در مقابل چنین صحنه هایی.. چه روزهایی که خونه هاشون ویران شد (زمان ج.نگ) که خونه های ما آباد بمونه.. غم اونها تازه نیست! زمانی که عزیزانشون رو از دست میدادن تا کشور و ما نفس راحت بکشیم.. ما به این خاک و این مردم مدیونیم.. ایستادن، صبوری کردن، داغ دیدن ، تلخی و سختی پشت سرهم کشیدن ، این روزها توی اون خاک ؛ پر شده از و و فراق و و ..😔 🔊 صدای , نهایتِ ما هست! این جمله ی سنگینی هست و بهش فکر کنید.. که توی هر شرایط و هر عزایی ، آخرش وقتی رفتیم ، این صدا برای آرامش ما میخونه.. 🕯 ☑️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸 🌹هر جا دلت اسیر بلا شد بگو حسین 🌹قلبت تهی زشور و صفا شد بگو حسین 🌹نام حسین نسخه درمان دردهاست 🌹دردت اگر به ذکر دوا شد بگو حسین 🌹اللهم ارزقنا کربلا..... ❤️ 📸 @mojaradan