eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
_قبلا تو همون کوچه‌ای که خونه مادر سید مهدی بود، خونه داشتن. مادر آیه که فوت کرد، حاج علی خونه رو فروخت و یه خونه کوچیکتر خرید و باقی پولشو داد تا سید مهدی بتونه یه خونه‌ی مناسب نزدیک محل کارش اجازه کنه. صدرا آهی کشید و شب بخیر گفت و کنار ارمیا دراز کشید. حاج علی در آشپزخانه بود؛ سر و صدایی می‌آمد. رها هم به کمک حاج علی رفته بود. صدرا رو به ارمیا گفت: _حست چی بود وقتی بحث ازدواج آیه خانم شد. ارمیا: _منظورت چیه؟ صدرا: _نمیدونم، حس کردم نگاهت بی‌منظور نیست ارمیا: اما منظور من اونی که تو فکرته نیست؛ سید مهدی همه آرزوهای منو داشت، فقط میخوام از نزدیک ببینمشون. حس کنم خانواده داشتن چه حسی داره، من لایق شریک این زندگی شدن رو ندارم، حتی فکرشم برام زیادیه صدرا: _پس خودتم میدونی که جنس ما با اینا فرق داره؟ ارمیا: _تو که میدونی فرق داریم چرا با رها خانم ازدواج کردی؟ صدرا: _مجبور شدیم؛ یه چیز تو مایه‌های اتفاقی که برای آیه خانم قراره بیفته! ارمیا: _نکنه زنداداشت بود؟ صدرا: _نه؛ گفتم شبیه، در اجباری بودن. میدونی برادرم مُرده! ارمیا: _آره، صبح گفتی! صدرا سرگذشتش را تعریف کرد: _رها از جنس من نیست؛ شبیه آیه خانومه... من و تو خیلی شبیه هم هستیم، نمیدونم خدا چه بازیای برامون راه انداخته، برای منی که قراره یک سال دیگه با دختری که عاشقشم ازدواج کنم؛ رهایی که میخوام قبل از ازدواجم تو دنیای سختیها رهاش کنم! و تویی که..... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۵۳ و ۵۴ _…..تویی که نگاهت پر از حسرته، آیه‌ای که مونده با یه بچه‌ی بی‌پدر، بچه‌ای که شاید عموشو پدر صدا کنه؛ شاید آیه خانم قویتر از رها باشه و زیر بار ازدواج با برادر شوهرش نره، اما آخرش میشه تنهایی تا مرگ! ما از جنس اونا نیستیم... بهش فکر نکن! منم سعی میکنم بهش فکر نکنم. میدونم روزی که رهاش کنم پشیمون میشم و حسرت زندگی باهاش همیشه توی قلبم میمونه! _تو که داریش، رهاش نکن! صدرا: _ندارمش، گفتم که نامزد دارم؛ اون از جنس خودمه، افکارش مثل منه... لباس پوشیدنش مثل منه؛ به خاطر اون خیلی دل رها رو شکستم، رها هیچوقت اونطور که آیه خانم عاشق سید مهدی بود عاشق من نمیشه! رها حق داره عاشق بشه. جایی در قلبش با این حرف درد گرفت. ارمیا: _نامزدت ارزش از دست دادن این دختر رو داره؟ _نه! ارزشش رو نداره؛ اما فرق من و رها، فرق الماس و زغال سنگه. ارمیا: _چرا از جنس اون نمیشی و برای خودت نگه نمیداریش؟ _تو میتونی از جنس سید مهدی بشی؟ ارمیا: من فکرشم نمیکنم، کار سختیه! _منم نمیتونم، به این زندگی عادت کردم؛ سخته خودم و بعد اینهمه سال زندگی آزاد، تو قید و بند دست و پا گیر کنم. ارمیا: اگه عاشق باشی میتونی! _نه من عاشق رها هستم و نه تو عاشق آیه خانم! ارمیا: شاید یه روز عاشقش بشی! _امکان نداره، منم عاشق بشم اون عاشق نمیشه! ارمیا: خدا رو چه دیدی؟ مسیح میگه خدا هر روز معجزه میکنه... هر بار که صداش کنی، برات معجزه میکنه! رها با ظرفی در دست بیرون آمد. ارمیا و صدرا روی رختخوابشان نشستند. رها ظرف را به سمت صدرا گرفت: _حاج علی برای آیه یه کم حلوا درست کرده، شما هم یه کم بخورید، خوشمزه‌ست. صدرا ظرف را گرفت و اندکی را در دهان گذاشت. طعمش ناب بود به سمت ارمیا گرفت: _این چه طعم خوبی داره. رها: _آخه با آرد کامل و شیره انگور و کره‌ی محلی درست شده، گلابشم، گلاب ناب درجه یکه؛ میگن حلوا غم زده‌ست، هم شیرینی داره که قند خون رو تنظیم کنه،هم گلاب داره که سردیه، غم رو از بین ببره. صدرا: وقتی سینا مرد، کسی نبود برامون از اینا درست کنه! صدایش حسرت داشت. رها سرش را پایین انداخت: _متاسفم! صدرا به او لبخند زد: _نگفتم که بگی متاسفی، گفتم که برای ما هم درست کنی. رها رفت تا ظرف دیگری که دستش بود را برای سایه و آیه ببرد. آیه‌ی شکسته‌ی این روزها...حاج علی هم آمد و برقها خاموش شد.آیه با اکراه اندکی حلوا خورد و همه به خواب رفتند؛ شاید هنوز ساعتی نگذشته بود ، که صدای هق هق آیه بلند شد. حاج علی سراسیمه شد، رها آیه را در آغوش گرفت و سایه به دنبال لیوان آب از اتاق خارج شد. رها: _چی شده قربونت بشم؟ آیه: _امشب مهدی داره چی کار میکنه؟ رها براش میترسم، از فشار قبر میترسم؛ از ترسیدن مهدی میترسم، از خودم و این بچه میترسم! چرا امشب اینقدر شب سختیه؟ مهدی تو قبر داره دست و پا میزنه و مادرش برام از رسم و رسوم میگه، شوهرم رفته رها... سایه‌ی سرم رفته رها... زندگیم رفته رها... به من میگه نباید میذاشتم بره! آخه چطوری؟! چطوری جلوی مردی رو میگرفتم که قنوت هر نمازش «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة» بود؟ چطور جلوشو میگرفتم؟ میگفتم نرو! نمیشدم مثل ؟ نمیشدم پای مردی که اهل این زمین نبود؟ چطور تو روی حضرت زهرا(س) نگاه میکردم؟ جلوشو میگرفتم و زنجیر پاش میشدم، زن خوبی بودم؟ اون صدای "هل من ناصر ینصرنی" رو شنیده بود که رفت! اون خواب شهادتشو دیده بود... اون شهادتش رو کرده بود... اون دل از دنیا کنده بود، میخواست به کربلای امام حسین (ع) برسه؛ من چیکار میکردم؟ میشدم حوّا؟ میشدم زنجیر؟ میشدم ؟ چطور پایبند میکردم مردی رو که پای موندنش نبود؟ که بال پرواز داشت؟ که شوق پرواز داشت؟ مردی رو که روز عاشورا برای اسیری حضرت زینب (س) گریه میکرد رو چطور پایبند میکردم؟ مردی رو که رگ میزد گردنش برای اسم زینب کبری... که میگفت کسی که حریم حرم علی مرتضی رو شکسته ببینه و بشینه! ببینه حرم دختر غیرت الله، رو به خاک و خون میکشن و ساکت بمونه... که میگفت سه ساله نازدانه‌ی کربلا دوباره خواب سیلی و شلاق و خار و اسیری میبینه... باز داره خون و مرگ میبینه... باز داره جریان گوش و گوشواره تکرار میشه... لب و تشنگی تکرار میشه... میدونی هرشب از خواب بیدار میشد و میگفت : "آیه کوتاهی کردم!" میگفت: "آیه ازم بگذر تا شرمنده نشم!" امسال شب عاشورا خواب دید که امام حسین ازش رو برگردوند، نمیدونی چی به روزش اومد! چه گریه‌ها که نکرد... روزی که گفتم برو، انگار دنیا رو بهش دادن! تمام عشقش به این بود که..... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۵۵ و ۵۶ _....تمام عشقش به این بود که اجازه داده! غرق لذت بود که اذن داده! برای مردن نرفت! برای رفت! میگفت باید بشه و مثل بی‌بی جانم حضرت معصومه و پر از زائر باشه!میگفت یه روز سه تایی میریم که دل سیر زیارت کنیم! من زنجیر پای مَردَم نبودم... من نفس امّاره نبودم....من ابلیس نبودم براش! قرآن بالای سرش گرفتم، پشت سرش آب ریختم! آیةالکرسی خوندم براش و سپردمش دست علمدار کربلا! مگه نمیگن پشت هر مرد موفقی یک زنه؟ من اونو به بالاترین مقام رسوندم... حالا اون رها شده از دنیا و من تو فشار قبر موندم! آیه حرف میزد و هق هق میکرد.... رها نوازشش آیه حرف میزد و سایه کنارش اشک میریخت. حاج علی به در تکیه داده بود. ارمیا حسرت به دلش مینشست. صدرا در خود میپیچید! چقدر درد در قلب این زن است! چقدر حرفهای ناگفته دارد این زن! این آیه‌ی زندگی سیدمهدی است، چرا آیه‌اش را میشکنند؟ آیه که به خواب رفت،... هیچ چشمی روی هم نرفت... حال بدی بود. حرف‌های مانده بر دل آیه حال بدش را به همه داده بود. حالا خوب آیه را میدانستند. بخشی از درد بزرگ آیه! اذان که گفتند، حاج علی در سجده هق هق میکرد. نماز صبح که خواندند، چشمها سنگین شد و کسی نگاه خیره مانده به پنجره زنی که قلبش درد داشت را ندید! 🕊سید مهدی: _سر بلند کن بانو! اینهمه صبر کردم تا مَحرمم بشی، اینهمه سال نگاه دزدیدم که پاکی عشقم به گناه یه نگاه گره نخوره، حالا نگاه نگیر که دیگه طاقت این خانومیتو ندارم بانو!چشماتو از من نگیر بانو! همیشه نگاهتو بده به نگاه من! آیه که سر بلند کرد، سید مهدی نفس گرفت: 🕊_خیلی ساله که منتظر این لحظه‌ام که بانوی قصه‌ام بشی... که بزرگ بشی بانو! که بیام خواستگاریت! نمیدونی چقدر سخت بود که صبر کنم...که دلم بلرزه و بترسه که کسی زودتر از من نیاد و ببردت... که کسی بله رو ازت نگیره و دست من از دامنت باز بمونه بانو! آیه دلبری کرد: _دلم خیلی سال پیش لرزید، برای یه پسر که یه روز با لباس نظامی اومد تو کوچه... دلم لرزید برای قدم‌های محکمش، قدم‌هایی که سبک و بیصدا بود... دلم لرزید برای چشمای خسته‌اش، چشمایی که نجیب بود و نگاه میدزدید از من! 🕊سید مهدی: _آخ بانو... بانو... بانو! نگو که خستگی من با دیدن دختر حاجی به در میشد، که امید من اون دختر حاجی بود! به امید دین تو هر هفته میومدم تا قم که نفس بکشم توی اون کوچه... آیه ریز خندید! َ آه کشید. جایت خالی‌ست مرد... روز بعد، همه رفتند و رها ماند. سوم و هفتم را که گرفتند، باز هم همکاران سید مهدی خود را رساندند. ارمیا این‌بار با همکارانش آمده بود. با آن لباس‌ها و کلاه سبز کجش... حاج علی متعجب به ارمیا و یوسف و مسیح نگاه میکرد: _نمی دونستم همکار سید مهدی هستین! ارمیا: _ما هم تا موقع تشییع نمیدونستیم! ارمیا از همیشه آرامتر بود... از همیشه ساکت‌تر! این یوسف و مسیح را میترساند. ارمیای این روزها، با همیشه فرق داشت. ****** حاج علی چهار پاکت مقابل آیه گذاشت. مراسم هفتم به پایان رسیده بود و پدر و دختر در خانه تنها بودند. رها هم با صدرا به تهران بازگشته بودند. حاج علی: _امانتی‌های سید مهدی، صحیح و سالم تحویل شما! آیه نگاه به پاکتها انداخت. دست‌خط زیبای سید مهدی بود: "برای بانوی صبورم" پاکت را باز کرد. 🕊✍بانوی صبورم سلام! شاید بتوان نام این چند خط را وصیت گذاشت، باید برایت کنم؛ بایدبدانی که من بدون فکر، تو را رها نکرده‌ام بانو!چند شب قبل، خوابی دیدم که وادارم کرد به نوشتن این نامه‌ها...بانو! من شهادتم را دیده‌ام! یادت نرود بانو، در این فراق! صبرکن که اجر صبر تو با شهادت من است... میدانم چه بر سرم می‌آید. میدانم که تقدیرت از من جدا میشود، به تقدیرت پشت نکن بانو! از من بیاد داشته باش که را هوای دنیا از سرت بر ندارد! از من داشته باش که تنهایی فقط شایسته‌ی خداست! از من داشته باش که بهترین تو در این دنیاست! بانو... من دخترکم را در خواب دیده‌ام... دخترک زیبایم را که شبیه توست را دیده‌ام. نگران من نباش! من تمام لالایی‌هایی که برایش خواهی خواند را شنیده‌ام! من تمام شبهای بی‌تابی‌ات را دیده‌ام... من لحظه‌ی تولد دخترکم را هم دیده‌ام! بانو... من حتی مردی که نیازمند دستان توست را هم دیده‌ام! مردی که بدون تو توان زندگی کردن ندارد. تو من بودی بانو، اما کسی هست که ایمانش را از تو خواهد داشت! بانو نکند به ایمانت غرّه شوی که به مویی بند است! به مالت غَرّه نشو که به شبی بند است! به دانسته‌هایت..... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوجه آخر پاییز را🐥 تقدیم شما می کنم🌸 امیدوارم براتون🐥 سلامتی و موفقیت خوشبختی عاقبت بخیر و طول عمر💕 شب های یلدا🍉 را به همراه بیاورد🌸 آمین 🙏 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟پای یلدای دلت یواشکی زمزمه کن 🌱زیر لب یه یادی از نور دل فاطمه کن 💫چشماتو خیره کن و سوره والعصر و بخون ✨یه دعا برا ظهور پسر فاطمه کن✨ پیشاپیش یلداتون مبارک 🍎 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💓💒|•• جانم ز دوری حرمت بر لب آمده است مثل کبوتری که به امید گنبد است اصلا دوای این دل بیمار مشهد است آخر به من اجازه‌ی پابوس می دهی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرتوحسین‌همه‌باهام‌بَدَن.. همه‌غیر‌تو‌،تو‌سختیا‌پَسَم‌زدن:) هیشکی‌جز‌خودت‌غصه‌مونخورد! هرکی‌اسرارمو‌فهمیدآبروموبرد.. مَحرم‌اسرارم،همه‌کسوکارم.. من‌دوست‌دارم‌💔:)! ‌‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.. اخر پاییز آمده دارم می‌شمارم یک به یک: با تو بودن هیچ، اما بی‌تو بودن بی‌شمار....🍂 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
💞 چگونه متوجه شویم معیارمان برای ازدواج چیست؟ ❣هر کس در ذهن خود یک فرد ایده‌آل را به عنوان همسر و شریک آینده دارد که دارای یکسری خصوصیات یا به عبارت بهتر ارزش‌ها است اما معمولا آنچه باعث انتخاب اشتباه یا گاهی بیراهه رفتن است «کلی نگری» است. ❣یعنی فرد یک علامت را به عنوان یک معیار کلی در نظر نمی‌گیرد؛ به طور مثال می‌گوید همسر من باید مهربان، خوش‌خلق و سازگار باشد. در صورتی که مهربانی، خو‌ش‌خلقی و سازگاری هر کدام از نظر افراد مختلف تعریفی مختلف نیز دارد. ❣بهتر است تک تک معیار ها ابتدا از نظر خود فرد به صورت کامل تعریف شود، یعنی اگر می‌گویم مهربان باشد، منظور این است که در موقع عصبانیت فریاد نزند، هیچ گاه من را در حضور دیگران تحقیر نکند، اگر بیمار شدم برای من پرستاری مهربان و دلسوز باشد، من را با هر اشتباهی قضاوت نکند، به من توهین نکند و... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
32.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1🎭 سریال: 🏅 : اجتماعی / درام 25_4 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺نه باهات تماس می‌گیره نه بهت پیام میده! •اگه مدتم بهت بی محلی میکنه یعنی تمایلش واسه رابطه با شما کمه. •اگه بهت احترام‌ نمیزاره یعنی واسش به اندازه کافی ارزشمند نیستی. •اگه همش تو اصرار می‌کنی که بیا باهم وقت بگذرونیم یعنی احساس شما با اون آدم متفاوته. •اگه میگه قصد جدی ندارم باهات یعنی اگه تو قصدت ازدواجه دیگه ادامه ندی. اگه از موارد بالا اکثرشو داشتی بهتره یه فکر اساسی  درمورد رابطتت بکنی. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب هم باشیم وشواف و تجملات و.... کنار بزاریم مهم کنار هم بودن❤️ یلدا مبارک @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  | ویژه 🍉 راستی عزیز، شالتُ بافته، عزیزُ چشم‌براه نذاری/ بابابزرگ میگه بگم یه امشبُ، گوشی نیاری / شیرینی شبای یلدا، مزه‌ی این دورهمی‌شه / وقتی که باهمیم می‌بینم، هیچی خونواده نمیشه / امشب همه هستن، حیفه تو نباشی یه امشبو میشه، که مهمون ما شی؟ حیفه تو نباشی | حسین حقیقی @mojaradan
حالا بریم برای تست امروزمون کدوم پر رو انتخاب میکنی؟ پر شماره 1 پرشماره 2 پر شماره 3 پر شماره 4 پر شماره 5 جواب تست را به آیدی زیر ارسال کنید @mojaradan_bott @mojaradan
سفره شب یلدا یلداتون مبارک ممنونم الهی در این شب طولانی سال هر آرزوی دارن برآورده به خیر بشه و لبشون خندان و دلشون شاد باشن❤️ و خوشبخت دو عالم باشن به حق امام زمان .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
؟؟ وقت اعلام برنده چالش یلدایی هست سلام به همه دوستان خوب مجردان انقلابی☺️ شب یلدا رو تبریک میگم بهتون و آرزو میکنم همیشه جمع تون جمع و دلاتون بی غم باشه 🤲😉 از همه عزیزان و بزرگوارانی که توی چالش شب یلدا مون شرکت کردند آرزوی موفقیت و شادکامی دارم و خیلی خیلی ازشون متشکرم انشاالله به زودی خبر ازدواج شون رو بهمون بدن تشکر بعدی رو هم از یکی از دوستان خوبمان دارم که همیشه با حمایت هاشون و زحماتی که میکشند انرژی بخش فعالیت من تو کانال هستند و من واقعا از زحمات بی منت و شبانه روزی شون کمال قدر دانی رو دارم و براشون بهترین ها رو خواهانم ما در دوبخش جایزه میدیم 😍 بخش اول دوستانی که در بخش کلیپ یلدایی شرکت کردند وبخش دوم در بخش عکس یلدایی و به رسم یادگاری و تشکر از تلاش و تشکر بابت زحمات این بزرگواران هدیه ای ناقابل بهشون اهدا می‌کنیم 😊😊 انشاالله از این به بعد شاهد فعالیت های چشمگیر و خوب همه شما اعضای دوست داشتنی کانال باشیم یلداتون مبارک 🌹🌹 خوشحال میشم نظرات و انتقادات و پیشنهادات خودتون رو به آیدی@mojaradan_bott بفرستید دوستدار همه شما ادمین جان 😉😁 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ایشون هست در کلیپ وبرنده اینترنت .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
43.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´