eitaa logo
موج نور
174 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و هشتم : فقط برای خدا ✔️ راوی : یکی از دوستان شهید 🔸رفته بودم ديدن دوستم. او در عملياتی در منطقه غرب مجروح شد. پای او شديداً آسيب ديده بود. به محض اينكه مرا ديد خوشحال شد و خيلی از من تشكر كرد. اما علت تشكر كردن او را نمی‌فهمیدم! دوستم گفت: سيد جون، خيلی زحمت كشيدی، اگه تو مرا عقب نمی‌آوری حتماً اسير می‌شدم! گفتم: معلوم هست چی می‌گی!؟ من زودتر از بقيه با خودرو مهمات آمدم عقب و به مرخصی رفتم. 🔸دوستم با تعجب گفت: نه بابا، خودت بودی، كمكم كردی و زخم پای مرا هم بستی! اما من هر چه می‌گفتم: اين كار را نکرده‌ام بی‌فایده بود. مدتی گذشت. دوباره به حرف‌های دوستم فكر كردم. يك دفعه چيزي به ذهنم رسيد. رفتم سراغ ابراهيم! او هم در اين عمليات حضور داشت و به مرخصی آمد. 🔸با ابراهيم به خانه دوستم رفتيم. به او گفتم: كسی را كه بايد از او تشكر كنی، آقا ابراهيم است نه من! چون من اصلاً آدمی نبودم که بتوانم کسی را هشت کيلومتر آن هم در کوه با خودم عقب بياورم. برای همين فهميدم بايد کار چه کسی باشد! 🔸يك آدم کم حرف، كه هم هيکل من باشد و قدرت بدنی بالایی داشته باشد. من را هم بشناسد. فهميدم کار خودش است! اما ابراهيم چيزی نمی‌گفت. گفتم: آقا ابرام به جَدم اگه حرف نزنی از دستت ناراحت می‌شم. اما ابراهيم از كار من خيلی عصبانی شده بود. گفت: سيد چی بگم؟! بعد مكثی كرد و با آرامش ادامه داد: من دست خالی می‌آمدم عقب. ايشان در گوشه‌ای افتاده بود. پشت سر من هم کسی نبود. 🔸من تقريباً آخرين نفر بودم. در آن تاريکی خونريزی پايش را با بند پوتين بستم و حركت كرديم. در راه به من می‌گفت سيد، من هم فهميدم که بايد از رفقای شما باشد. برای همين چيزی نگفتم. تا رسيديم به بچه‌های امدادگر. بعد از آن ابراهيم از دست من خيلی عصبانی شد. چند روزی با من حرف نمی‌زد! علتش را می‌دانستم. او هميشه می‌گفت كاری كه برای خداست، گفتن ندارد. 🔸به همراه گروه شناسایی وارد مواضع دشمن شديم. مشغول شناسایی بوديم که ناگهان متوجه حضور يک گله گوسفند شديم. چوپان گله جلو آمد و سلام کرد. بعد پرسيد: شما سربازهای خمينی هستيد!؟ ابراهيم جلو آمد و گفت: ما بنده‌های خدا هستيم. بعد پرسيد: پيرمرد توی اين دشت و کوه چه می‌کنی؟! گفت: زندگی می‌کنم. دوباره پرسيد: پيرمرد مشکلی نداری؟!پيرمرد لبخندی زد و گفت: اگر مشکل نداشتم که از اينجا می‌رفتم. 🔸ابراهيم به سراغ وسايل تداركات رفت. يک جعبه خرما و تعدادی نان و کمی هم از آذوقه گروه را به پيرمرد داد و گفت: اينها هديه امام خمينی برای شماست. پيرمرد خيلی خوشحال شد. دعا کرد و بعد هم از آنجا دور شديم. بعضی از بچه‌ها به ابراهيم اعتراض کردند؛ ما یک هفته بايد در اين منطقه باشيم. تو بيشتر آذوقه ما را به اين پيرمرد دادی! ابراهيم گفت: اولاً معلوم نيست کار ما چند روز طول بکشد. در ثانی مطمئن باشيد اين پيرمرد ديگر با ما دشمنی نمی‌کند. شما شك نكنيد، كار برای رضای خدا هميشه جواب می‌دهد. در آن شناسایی با وجود کم شدن آذوقه، کار ما خیلی سريع انجام شد. حتي آذوقه اضافه هم آورديم. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 شادی روح پاک شهداء صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گریه سنگ 👤استاد قرائتی ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: رکن نماز یادت نره 🔸احکامی که باید بدانیم ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
062-aleemran-ar-dabagh.mp3
618.3K
#ترتیل #صفحه_62 سوره مبارکه #آل_عمران #سوره_3 #جزء_4 قاری: #دباغ www.quran-365.ir @quran_365
062-aleemran-fa-ansarian.mp3
6.39M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان www.quran-365.ir @quran_365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 امام علی علیه‌السلام : 🍃از خشم بپرهيز كه آغاز آن، ديوانگى و پایان آن، پشيمانى است🍃 🍂إيَّاكَ وَ اَلْغَضَبَ، فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ🍂 📗غرر الحكم، ح ۲۶۳۵ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و نهم : محضر بزرگان ✔️ راوی : امیر منجر 🔸سال اول جنگ بود. به مرخصی آمدم. با موتور از سمت ميدان سرآسياب به سمت ميدان خراسان در حرکت بوديم. ابراهيم عقب موتور نشسته بود. از خيابانی رد شديم. ابراهيم يک دفعه گفت: امير وايسا! من هم سريع آمدم کنار خيابان. با تعجب گفتم: چی شده؟! گفت: هيچی، اگر وقت داری بريم ديدن يه بنده خدا! من هم گفتم: باشه،کار خاصی ندارم. 🔸با ابراهيم داخل يک خانه شديم. چند بار ياالله گفت و وارد يك اتاق شديم. چند نفر نشسته بودند. پيرمردی با عبای مشکی بالای مجلس بود. به همراه ابراهيم سلام كرديم و در گوشه اتاق نشستيم. صحبت حاج آقا با يکی از جوان‌ها تمام شد. 🔸ايشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهيم راه گم کردی، چه عجب اين طرف‌ها! ابراهيم سر به زير نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسيم. همينطور که صحبت می‌کردند فهميدم كه ايشان، ابراهيم را خوب می‌شناسد. حاج آقا کمی با ديگران صحبت کرد. 🔸وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهيم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهيم ما رو يه كم نصيحت کن! ابراهيم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند كرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنيد. خواهش می‌کنم اين طوری حرف نزنيد. بعد گفت: ما آمده بوديم شما را زيارت کنيم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شديم، خداحافظی کرديم و بيرون رفتيم. 🔸در بين راه گفتم: ابرام جون، تو هم به اين بابا يه كم نصحيت می‌کردی، ديگه سرخ و زرد شدن نداره! باعصبانيت پريد توی حرفم و گفت: چی می‌گی امير جون، تو اصلاً اين آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود !؟ جواب داد: اين آقا يکی از اوليای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ايشون حاج ميرزا اسماعيل دولابی بودند. سال‌ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن كتاب طوبی محبت فهميدم که جمله ايشان به ابراهيم چه حرف بزرگی بوده. 🔸يكی از عملیات‌های مهم غرب كشور به پايان رسيد. پس از هماهنگی، بيشتر رزمندگان به زيارت حضرت امام رفتند. با وجودی كه ابراهيم در آن عمليات حضور داشت ولی به تهران نيامد! رفتم و از او پرسيدم: چرا شما نرفتيد!؟ گفت: نمی‌شه همه بچه‌ها جبهه را خالی كنند، بايد چند نفری بمانند. گفتم: واقعاً به اين دليل نرفتی!؟ مكثی كرد و گفت: ما رهبر را برای ديدن و مشاهده كردن نمی‌خواهیم، ما رهبر را می‌خواهیم برای اطاعت كردن. 🔸بعد ادامه داد: من اگه نتوانستم رهبرم را ببينم مهم نيست! بلكه مهم اين است كه مطيع فرمانش باشم و رهبرم از من راضی باشد. ابراهيم در مورد ولايت فقيه خيلی حساس بود . نظرات عجيبی هم در مورد امام داشت. می‌گفت: در بين بزرگان و علمای قديم و جديد هيچ کس دل و جرأت امام را نداشته. هر وقت پيامی از امام راحل پخش می‌شد، با دقت گوش می‌کرد و می‌گفت: اگر دنيا و آخرت می‌خواهیم بايد حرف‌های امام را عمل کنيم. ابراهيم از همان جوانی با بيشتر روحانيان محل نيز در ارتباط بود. 🔸زمانی که علامه جعفری در محله ما زندگی می‌کردند، از وجود ايشان بهره‌های فراوانی برد. شهيدان آيت الله بهشتی و مطهری را هم الگویی كامل برای نسل جوان می‌دانست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 شادی روح پاک شهداء صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 اهمیت و بسم الله قبل از هر کار ✅ معنای حقیقی 🎙 آیت الله ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا