🌼امام صادق(علیهالسلام):
🍃هرگاه براى پدرم مشكل بزرگى پيش مىآمد، به سجده مىرفت و هفت بار مىگفت: «يا أرحم الرّاحمين» و هيچ مؤمنى اين را نمىگويد مگر اينكه خداوند جل جلاله مىگويد: من ارحم الراحمين هستم، حاجت خود را بخواه🍃
🍂كَانَ أَبِي إِذَا أَلَمَّتْ بِهِ حَاجَةٌ يَسْجُدُ مِنْ غَيْرِ قِرَاءَةٍ وَ لاَ رُكُوعٍ ثُمَّ يَقُولُ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ مَا قَالَهَا مُؤْمِنٌ إِلاَّ قَالَ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ هَا أَنَا ذَا أَرْحَمُ اَلرَّاحِمِينَ سَلْ حَاجَتَكَ🍂
📚مکارم الاخلاق، ص ۳۴۶
#امام_زمان
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت پنجاه و چهارم : معجزه اذان (۱)
✔️ راوی : حسین الله کرم
🔸در ارتفاعات انار بوديم. هوا كاملاً روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یک دفعه يكي از بچهها دويد و باعجله آمد پيش من و گفت: حاجی، حاجی يه سری عراقی دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مییان!
🔸با تعجب گفتم:كجا هستند!؟ بعد با هم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتيم. حدود بيست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما میآمدند. فوری گفتم: بچهها مسلح بايستيد، شايد اين حُقه باشه!
🔸لحظاتی بعد هجده عراقی كه یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند. من هم از اينكه در اين محور از عراقیها اسير گرفتيم خوشحال شدم. با خودم فكر كردم که حتماً حمله خوب بچهها و اجرای آتش، باعث ترس عراقیها و اسارت آنها شده. بعد درجهدار عراقی را آوردم داخل سنگر.
🔸 یکی از بچهها كه عربی بلد بود را صدا كردم. مثل بازجوها پرسيدم: اسمت چيه، درجه و مسئوليت خودت را هم بگو! خودش را معرفی كرد و گفت: درجهام سرگرد و فرمانده نيروهایی هستم كه روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشكر احتياط بصره هستيم كه به اين منطقه اعزام شديم.
🔸پرسيدم: چقدر نيرو روی تپه هستند. گفت: الان هیچی!! چشمانم گرد شد. باتعجب گفتم: هيچی!؟ جواب داد: ما آمديم و خودمان را اسير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟ گفت: چون نمیخواستند تسليم شوند. تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعنی چی؟! فرمانده عراقی به جای اينكه جواب من را بدهد پرسيد: این المؤذن؟!
🔸اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟ اشک در چشمانش حلقه زد. با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت كرد و مترجم سريع ترجمه میکرد: به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستيد. به ما گفته بودند برای اسلام به ايران حمله میکنیم و با ایرانیها میجنگیم. باور كنيد همه ما شيعه هستيم.
🔸ما وقتی میدیدیم فرماندهان عراقی مشروب میخورند و اهل نماز نيستند خیلی در جنگيدن با شما ترديد كرديم. صبح امروز وقتي صدای اذان رزمنده شما را شنيدم كه با صدای رسا و بلند اذان میگفت، تمام بدنم لرزيد. وقتي نام اميرالمؤمنين را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی. نكند مثل ماجرای كربلا ... ديگر گريه امان صحبت كردن به او نمیداد. دقایقی بعد ادامه داد: برای همين تصميم گرفتم تسليم شوم و بار گناهم را سنگینتر نكنم. لذا دستور دادم كسي شلیک نكند. هوا هم كه روشن شد نيروهايم را جمع كردم و گفتم: من میخواهم تسليم ایرانیها شوم. هركس میخواهد با من بيايد. اين افرادی هم كه با من آمدهاند دوستان هم عقيده من هستند. بقيه نیروهایم رفتند عقب. البته آن سربازی كه به سمت مؤذن شلیک كرد را هم آوردم. اگر دستور بدهيد او را میکشم. حالا خواهش میکنم بگو مؤذن زنده است يا نه؟! مثل آدمهای گيج و منگ به حرفهای فرمانده عراقی گوش میکردم. هيچ حرفی نمیتوانستم بزنم، بعد از مدتی سكوت گفتم: آره، زنده است. با هم از سنگر خارج شديم. رفتيم پيش ابراهيم كه داخل یکی از سنگرها خوابيده بود.
🔸تمام هجده اسير عراقی آمدند و دست ابراهيم را بوسيدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهيم افتاده بود و گريه میکرد. میگفت: من را ببخش، من شلیک كردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. ديگر حواسم به عمليات و نيروها نبود. میخواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم که فرمانده عراقی من را صدا كرد و گفت: آن طرف را نگاه كن. یک گردان كماندویی و چند تانک قصد پيشروی از آنجا دارند. بعد ادامه داد: سریعتر برويد و تپه را بگيريد. من هم سريع چند نفراز بچههای اندرزگو را فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاكسازی منطقه انار كامل شد. گردان كماندویی هم حمله كرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتيم بيشتر نيروهای آن از بين رفت و حمله آ نها ناموفق بود. روزهای بعد با انجام عمليات محمد رسول الله در مريوان، فشار ارتش عراق بر گیلانغرب کم شد.
🔸به هر حال عمليات مطلع الفجر به بسياری از اهداف خود دست يافت. بسياری از مناطق كشور عزيزمان آزاد شد. هر چند كه سردارانی نظير غلامعلی پيچك، جمال تاجیک و حسن بالاش و... در اين عمليات به ديدار يار شتافتند. ابراهيم چند روز بعد، پس از بهبودی كامل دوباره به گروه ملحق شد. همان روز اعلام شد: در عمليات مطلع الفجر كه با رمز مقدس يا مهدي ادركنی انجام شد. بيش از چهارده گردان نيروی مخصوص ارتش عراق از بين رفت. نزدیک به دو هزار كشته و مجروح و دويست اسير از جمله تلفات عراق بود. همچنين دو فروند هواپيمای دشمن با اجرای آتش خوب بچهها سقوط كرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاک شهداء صلوات
#امام_زمان
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آثار عجیب و ترسناک غیبت
👤استاد قرائتی
#امام_زمان
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
069-aleemran-fa-ansarian.mp3
5.34M
#صوت_ترجمه #صفحه_69 سوره مبارکه #آل_عمران
#سوره_3
#جزء_4
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼 امام سجاد علیهالسلام:
🤲خدایا… مرا از زندگى به آنچه كه نصيبم فرمودى خشنود بدار، اى مهربانترین مهربانان🤲
🍃اللَّهُمَّ… رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ🍃
📚 فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
070-aleemran-fa-ansarian.mp3
7.31M
#صوت_ترجمه #صفحه_70 سوره مبارکه #آل_عمران
#سوره_3
#جزء_4
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼 امام علی علیهالسلام :
🍃خدا را خالصانه ياد كنيد، تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راه نجات را بپوييد🍃
🍂اذْكُرُوا اَللَّهَ ذِكْراً خَالِصاً؛ تَحْيَوْا بِهِ أَفْضَلَ اَلْحَيَاةِ وَ تَسْلُكُوا بِهِ طُرُقَ اَلنَّجَاةِ🍂
📗 تحف العقول ص ۲۰۲
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸