eitaa logo
در جستجوی تربیت اسلامی
184 دنبال‌کننده
75 عکس
14 ویدیو
19 فایل
محل انتشار تقریرات، نتیجۀ مطالعات و مطالب مختلفی که در مسیر تحصیل فقه تربیت با آنها مواجه می شوم. (مجتبی کفیل؛ طلبه فقه تربیت در مجتمع عالی حوزوی ولی امر عجل الله تعالی فرجه) رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ درخدمتم؛ @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم : دوشنبه 13 / دی / 1400 (بخش اول) روایت هفتم: رسالة الحقوق 3214- رَوَى إِسْمَاعِيلُ بْنُ الْفَضْلِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم السلام قَالَ‏: ... وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَعُونَةِ عَلَى طَاعَتِهِ فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُثَابٌ عَلَى الْإِحْسَانِ إِلَيْهِ مُعَاقَبٌ عَلَى الْإِسَاءَةِ إِلَيْه (کتاب من لایحضره الفقیه؛ ج2، ص622) بحث سندی: [اسماعیل بن الفضل الهاشمی: امامی ثقة، ثابت بن دینار: امامی ثقة جلیل. روایت صحیحه و مسند. (نرم افزار درایة)] بحث دلالی: تعبیرات «مسئولٌ» و «معاقب علیه» نشان می دهد که تکلیف الزامی وجود دارد و مراد از حق هم الزام است نه صرفا استحباب. بنابراین پدر نسبت به حسن ادب مسئولیت دارد. روایت هشتم: روایت نثر الدرر وَ مِنْ كَلَامِهِ [ابی عبدالله الصادق] علیه السلام سَمَّاهُ بَعْضُ الشِّيعَةِ نَثْرَ الدُّرَرِ ... وَ تَجِبُ لِلْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ اخْتِيَارُهُ لِوَالِدَتِهِ وَ تَحْسِينُ اسْمِهِ وَ الْمُبَالَغَةُ فِي تَأْدِيبِهِ (تحف العقول؛ النص، ص322) بحث دلالی: حضرت یکی از امور واجب بر پدر را مبالغۀ در تادیب شمرده اند. در تعبیر حضرت «مبالغه» در تادیب آمده است نه صرفا تادیب. و این تعبیر یعنی ادب کردن را به حد کمال برساند. حداقل مراد از این روایت تادیب به آداب اجتماعی و فضائل اخلاقی است. بنابراین لزوم وجود دارد. بحث سندی: در مورد تحف قبلا [جلسۀ سی و هفتم] بحث شده است. بنابراین هرچند روایت از جهت دلالی تام است اما از جهت سندی مخدوش است و قابل استناد نیست. روایت نهم: روایت در المنثور از جمله روایاتی که در منابع اهل سنت ذکر شده است؛ وَ أخرج عبد الرَّزَّاق وَ الْفِرْيَابِي وَ سَعِيد بن مَنْصُور وَ عبد بن حميد وَ ابْن جرير وَ ابْن الْمُنْذر وَالْحَاكِم وَصَححهُ وَالْبَيْهَقِيّ فِي الْمدْخل عَن عليّ بن أبي طَالب فِي قَوْله: {قوا أَنفسكُم وأهليكم نَارا} قَالَ: عَلِّمُوا أَنفسكُم وأهليكم الْخَيْر و أَدِّبُوهم (در المنثور؛ ج8، ص225) حضرت امر به تادیب کرده اند و امر حاکی از وجوب است. ولکن از جهت سندی روایت مخدوش است. روایت دهم: روایت نبوی قَالَ صلی الله علیه وآله: رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ التَّأَلُّفِ‏ لَهُ وَ تَعْلِيمِهِ‏ وَ تَأْدِيبِهِ‏. (مستدرک الوسائل؛ ج15، ص169) حضرت فرمودند: رحمت خدا بر کسی که فرزندش را بر نیکی به او کمک کند. و در ادامه مصادیق این یاری رساندن را بیان می کنند؛ به این صورت که به او احسان می کند، با او الفت می گیرد، با او مانوس می شود، به او آموزش می دهد و او را ادب می کند. این بیان حضرت نشان می دهد که پدر نسبت به تادیب فرزند وظیفه دارد. ولکن در بررسی باید گفت: این کلام حضرت دلالت بر الزام ندارد بلکه صرفا دال بر مطلوبیت است. لسان الزام نیست. علاوه بر آن روایت از جهت سندی مخدوش است.
(بخش دوم) روایت یازدهم: روایت صادقین علیهما السلام 1- شي، تفسير العياشي عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهما السلام قَالا: يُحْفَظُ الْأَطْفَالُ‏ بِصَلَاحِ‏ آبَائِهِمْ [كَمَا حَفِظَ اللَّهُ الْغُلَامَيْنِ بِصَلَاحِ أَبَوَيْهِمَا .] (بحار الانوار؛ ج68، ص236) تعبیر حضرت نشان می دهد که نیک بودن پدر موجب نیک شدن فرزند می شود. حفظ فرزند مصادیق مختلفی دارد. یکی از مصادیق آن حفظ از بلیات است، یکی از مصادیق آن هم حفظ در مسائل اخلاقی و تربیتی است، بنابراین روایت نشان دهندۀ نقش پدر و تاثیر پدر در صلاح فرزند است. و همچنین نشان می دهد که خوبی فرزند امر مطلوب و مورد سفارش است که حضرت راهکار برای آن بیان می کنند. بنابراین پدر نسبت به نیک شدن فرزند وظیفه دارد. ولکن در بررسی باشد گفت: این تعبیر حضرت دلالت بر لزوم ندارد بلکه صرفا مطلوبیت را می رساند. [أقول: با توجه به روایاتی مشابه این تعبیر و مضمون، این احتمال به ذهن می رسد که مراد در این روایت حفظ از بلیات باشد نه این که معصوم علیه السلام نسبت به حفظ در مسائل تربیتی-اخلاقی توجه دهند.] روایت دوازدهم: روایت دعائم عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا يَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ يُورِثُ أَهْلَ بَيْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّى‏ يُدْخِلَهُمُ‏ الْجَنَّةَ جَمِيعاً حَتَّى لَا يَفْقِدَ مِنْهُمْ صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً وَ لَا يَزَالُ الْعَبْدُ الْعَاصِي يُورِثُ أَهْلَ بَيْتِهِ الْأَدَبَ السَّيِّئَ حَتَّى يُدْخِلَهُمُ النَّارَ جَمِيعاً حَتَّى لَا يَفْقِدَ فِيهَا مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً. (دعائم الاسلام؛ ج1، ص82) حضرت می فرمایند بندۀ مومن برای خانواده اش علم و ادب به ارث می گذارد. به ارث گذاشتن صرفا به این معنا نیست که خودش این موارد را داشته باشد بلکه باید انتقال نسبت به دیگران صورت بگیرد. بنابراین شخص نسبت به عالم شدن و مودب شدن به آداب نیکو در خانواده اش وظیفه دارد. ولکن در بررسی باید گفت: این بیان هم حاکی از لزوم نیست بلکه صرفا مطلوبیت را می رساند. علاوه بر این، روایت مشکل سندی هم دارد. با توجه به مراد از واژۀ «جار» ممکن است گفته شود که این روایت در معنای اهل بیت هم توسعه داده است. در صورتی که مراد از جار همسایه باشد، معنای اهل بیت توسعه یافته است. اما مراد از جار باید بیشتر بررسی شود. [ممکن است مراد از جار همسر باشد. ((الْجَارُ) الزَّوْجُ و (الْجَارُ) أيضاً الزَّوْجَةُ و يُقَالُ فِيهَا أَيْضاً (جَارَةٌ) (مصباح المنیر؛ ج2، ص114))] روایت سیزدهم: دعای صحیفه سجادیة اللَّهُمَّ ... وَ أَعِنِّي عَلَى تَرْبِيَتِهِمْ وَ تَأْدِيبِهِمْ، وَ بِرِّهِمْ (الصحیفة السجادیة؛ ص120، و کان من دعائه علیه السلام لوُلده علیهم السلام) حضرت در ضمن دعای خود از خدا می خواهند که در تربیت و تادیب فرزندان ایشان را یاری کند. [گویا] نسبت به این امور بر خود وظیفه ای می دانسته اند و از خدا می خواهند که در انجام وظیفه کمک شوند. و این نشان دهندۀ مسئولیت داشتن پدر است. ولکن در بررسی باید گفت: استفادۀ امری بیش از مطلوبیت از دعا میسور نیست و این بیان حضرت صرفا مطلوبیت تربیت را می رساند. @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم : دوشنبه 1 / آذر / 1400 (بخش اول) مطلب دوم: روش های تربیت بخش اول: معنا و چیستی روش و نسبت آن با اصول و مبانی و اهداف چیستی روش • دستورالعمل های جزئی در مقابل اصل که دستور العمل کلی است؛ نکته: بعضی از تعبیراتی که در مباحث تربیتی به کار می رود جهت های مختلفی ممکن است داشته باشد. در بحث آزادی اشاره شد که آزادی در ابعاد مختلف ممکن است مطرح شود. [مثلا محبت ممکن است یک اصل تربیتی لحاظ شود، ممکن است یک روش تربیتی لحاظ شود، ممکن است یک مدل تربیتی قلمداد شود.] دیدگاه دکتر باقری برای تبیین دیدگاه دکتر باقری بخشی از متن کتاب ایشان را محور سخن قرار می دهیم؛ ... معنای «اصل» در علوم کاربردی، «قاعده ی عامه» ای خواهد بود که می توان آن را به منزله ی دستور العملی کلی در نظر گرفت و به عنوان راهنمای عمل قرار داد. اصل در علوم کاربردی، به صورت قضیه ای بیان می شود که حاوی «باید» است، در حالی که در علوم نظری و تجربی، به شکل قضیه ای حاوی «است» اظهار می شود. بر این اساس، هنگامی که از اصول تعلیم و تربیت سخن می گوییم، باید خود را محدود به بیان قواعدی کنیم که به منزله ی راهنمای عمل، تدابير تعلیمی و تربیتی ما را هدایت می کنند. شایان ذکر است که طبق این بیان، رابطه ی خاصی میان «اصل» در علوم نظری و « اصل» در علوم کاربردی وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر، اصول مورد بحث در علوم کاربردی، مبتنی بر اصول مورد توجه در علوم نظری خواهند بود، زیرا اصول در علوم نظری، قانونمندی های مربوط به موجودات هستند و مکانیزم های تغییر و تغیر در آن ها را مورد توجه قرار می دهند و قواعد و دستورالعمل های ایجاد یا کنترل تغيير (اصول در علوم کاربردی)، مستخرج از مکانیزم های مذکور است. بر این اساس، می توان گفت که اصول مورد بحث در علوم نظری، «مبانی» اصول مورد نظر در علوم کاربردی هستند. پس، مبانی تعلیم و تربیت، مجموعه ی قانونمندی های شناخته شده در علوم نظری، چون روان شناسی و جامعه شناسی است که تعلیم و تربیت بر آن ها تکیه دارد. (نگاهی دوباره به تربیت اسلامی؛ ج1، ص87) پس از ذکر رابطه ی مبانی و اصول، لازم است به رابطه ی اصول و روش های تربیتی نیز اشاره ای داشته باشیم. چنان که اصول بر مبانی تکیه دارند، روش ها نیز بر اصول مبتنی هستند. البته، اصول و روش ها از یک سنخ هستند، زیرا هر دو، دستورالعمل اند و به ما می گویند که برای رسیدن به مقصد و مقصود مورد نظر، چه باید بکنیم؛ اما تفاوت آن ها در این است که اصول، دستورالعمل های کلی و روش ها، دستورالعمل های جزیی تر هستند. بر این اساس، بهتر آن است که در بیان روش های تربیتی، به جای آن که سلسله ای از روش ها را بدون ضابطه در کنار هم بیاوریم، آن ها را بر حسب قرار گرفتن در دامنه ی اصول تربیتی مختلف دسته-بندی کنیم و هر دسته را ذیل اصل مربوط قرار دهیم. این شیوه، علاوه بر آن که تبویب منظم تری را فراهم می آورد، زمینه ی شکوفایی ابتکارها رادر ابداع شیوه های نوین به وجود می آورد، زیرا هر اصل تربیتی به منزله ی معیار یا قاعده ی کلی است که با در دست داشتن آن، می توان در مواجهه با شرایط تازه تر و پیچیده تر، با نظر به اقتضای معیار مذکور، به ابداع روش های تربیتی مناسب اقدام کرد. در این فصل که بحث از مبانی و اصول و روش های تربیتی در اسلام است، تعاریف مذکور در سطور فوق را که به نظر ما تعاریف موجهی از این مفاهیم هستند، اساس ساخت بندی فصل حاضر قرار خواهیم داد، هر چند آنچه در منابع اسلامی یافت می شود، به معنای رایج کلمه، علوم نظری یا علوم کاربردی نیست، اما قدر مسلم، در منابع مذکور، هم از توصیف انسان سخن به میان آمده و هم دستورالعمل هایی کلی یا جزیی به دست داده شده است. (نگاهی دوباره به تربیت اسلامی؛ ج1، ص88)
(بخش دوم) دیدگاه آیةالله مصباح چرا در فلسفۀ تعلیم و تربیت از روشها بحث می شود؟ هر چند در مبحث اصول تعلیم و تربیت اسلامی، از اصولی سخن گفتیم که باید بر همه این فعالیت ها حاکم باشند و این اصول، تا حد زیادی راهنمای عمل متصدیان تعلیم و تربیت است، اما خود این اصول، انواع این فعالیت ها را تعیین نمی کنند، همان گونه که برخی از اصول با عوامل و موانع تعلیم و تربیت در ارتباط اند، اما کار این اصول، شناسایی عوامل و موانع نیست. از سوی دیگر، شناسایی انواع فعالیت ها، که در واقع راه های دست یابی به اهداف اند، از جمله ملزومات تهیه برنامه هاست، زیرا برنامه ریزی مطلوب در گرو تعیین همه راههای ممكن و انتخاب بهترین راه، بر اساس استدلال و توجیه معقول است. به این ترتیب، تشخیص انواع راههای ممکن برای وصول به اهداف تعلیم وتربیت، که روشهای تعلیم و تربیت نامیده می شوند، ضروری به نظر می رسد. از این رو، روش ها در تعلیم و تربیت یکی از مؤلفه های مهم به شمار می رود. البته بیان دقیق این روش ها و توضيح محدودۀ استفاده از آنها مانند سایر مولفه ها در دانش تعلیم و تربیت صورت می گیرد. ولی دربارۀ روش های تعلیم و تربیت اسلامی مباحثی وجود دارد که به فلسفۀ تعلیم و تربیت اسلامی مربوط است و در اینجا به آنها می پردازیم. به این منظور می کوشیم به تعریف روشنی از «روش» دست یابیم و در ضمن آن، درباره رابطه روش ها با سایر مولفه های تعلیم و تربیت سخن می گوییم. سپس، نحوۀ تعیین روش ها و نحوۀ دسته بندی آنها را به بحث می گذاریم. و در پایان برای نشان دادن نحوۀ دسته بندی روش ها، نمونه ها از آنها را می آوریم . خلاصه: اصول راهنمای عمل متصدیان است و روش فعالیت ها یا راه های دستیابی به اهداف است. ویژگی هایی را برای روش بیان می کنند؛ 1. روش ها راه وصول به اهداف هستند. 2. گاهی یک هدف با چند روش حاصل می شود. 3. گاهی یک روش چند هدف را تامین می کند. 4. عناوینی که بیان کنندۀ روش ها هستند یک مفاهیم کلی هستند در واقع روش ها عبارتند از فعالیت ها و رابطه ای که فعالیت ها با هدف دارند. 5. روش عبارتست از یک مفهوم کلی از یک نوع فعالیت مثلا گفته می شود روش تنبیه، روش تکرار، روش عادت و این غیر از صحبت کردن دربارۀ روش است مثلا این که گفته شود برای تثبیت فضائل اخلاقی باید از روش عادت استفاده کرد. 6. روش ها ناظر به فعالیت های اختیاری هستند. 7. روش ها دارای مراتب طولی هستند. دیدگاه آیةالله اعرافی تعریف اصل و روش اصل عبارت است از کیفیت عمل. اصول یعنی چگونگی و کیفیت که حاکم بر روش است مثل رفق و مدارا در صحبت و تربیت، و ... این کیفیت باید رعایت شود. رعایت تدریج، و نوع چینش مطالب و ... مفاهیم انتزاعی است. روش عبارت است از خود عمل. روش یعنی افعال معین که از مربی صادر می‌شود. رفتارهای مربی برای رسیدن به اهداف. روش ما به ازاء خارجی دارد. تفاوت اصل و روش اینکه ملاک اصل بودن را «کلیت» آن و ملاک روش را جزئیت آن دانسته اند، درست نیست. تفاوت این دو در این است که اصل به منزله مفاهیم انتزاعی است. هویت مستقل ندارد. روش یعنی اقدام خاص مانند زدن، تنبیه کردن، درس دادن، نصیحت کردن، انتقال مفاهیم و ... . روش فعالیت است و «ما به ازاء» در خارج دارد. اما کیفیت های روش، مقوله ثانیه فلسفی می‌شود و اصل یعنی انحاء و طورهای وجود و ویژگی‌های تحقق روش. (تقریر درس فقه تربیت؛ 1395.8.19) [ر.ک http://www.eshragh-erfan.com/index.php/fa/arafi/skill-4/feghh-tarbiyati/sall/95-96] @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ دوشنبه 8 / آذر / 1400 (بخش اول) نکتۀ مقدماتی: معرفی منبع: یکی از کتاب هایی که در بحث روش ها نوشته شده کتاب «روش های تربیتی در قرآن» است. این کتاب را پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در سه جلد چاپ کرده است. هر هر جلد مولف خاص دارد. دکتر حسین زاده، آقای قائمی مقدم، آقای مشایخی و در هر جلد به تعدادی از روش ها پرداخته است. • جلد اول: تذکر و یادآوری، موعظه و نصیحت، عبرت دهی، امر و نهی • جلد دوم: حکمت آموزی، عفو و گذشت، تکریم و احترام، رفق و مدارا، احسان • جلد سوم: ارائۀ الگو، قصه گویی، تشویق و تنبیه بخش دوم: تقسیمات و طبقه بندی و انواع روش ها یکی دیگر از مباحثی که در بررسی روش ها مطرح می شود، تقسیماتی است که برای روش ها بیان شده است. روش ها به اعتبارات مختلف تقسیم شده است؛ روش های فعال، منفعل / روش های زمینه ساز (تمهیدی)، ایجادی، اصلاحی / روش های تک ساحتی، چند ساحتی. توجه به طبقه بندی ها و تقسیم ها یکی از فوائدش این است که افق نگاه ما را توسعه می دهد. باعث می شود که نگاه اشخاص محدود و کوچک نباشد. مطلب اول: تقسیم روش: روش های تمهیدی/ایجادی/اصلاحی یکی از تقسیمات تقسیم سه گانه ایست که از آن تعبیر می کنند به؛ [روش های تمهیدی، ایجادی، اصلاحی] روش های تمهیدی روش های تمهیدی/زمینه ساز روش هایی است که به صورت غیر مستقیم و پیشگیرانه در تربیت اثرگذارند. در سنت ما این دسته از روش ها بسیار مورد توجه و برجسته بوده است. توجه به این مسئله که نقطۀ اساسی در تربیت «رفع موانع رشد» است، از جمله مبانی¬ای است که در برخی نگاه های تربیتی مطرح است. یعنی در تربیت مربی باید تلاشش بر این باشد که موانع رشد متربی را از بین ببرد. چرا که در درون متربی تمایل و توجه به حق وجود دارد. این ذهنیت را حتی در آثار برخی فیلسوفان یونان نیز می توان دنبال کرد. این مبنا و نگاه از جمله مسائلی است که موجب توجه بیشتر به روش های تمهیدی و زمینه ساز در مباحث تربیتی شده است. (تمثیل غار افلاطون یکی از نکاتی است که در این بحث قابل توجه است. این تمثیل هنگامی مطرح می شود که افلاطون پیرامون تربیت صحبت می کند. در دفتر هفتم کتاب جمهوری مطرح می کند. نظریۀ مُثُل یک لایۀ تربیتی دارد یک لایۀ فلسفی. خلاصه اش این است که انسان ها در این دنیا در وضعیتی هستند ... ؟؟؟ پس این نکته که یکی از جهات اساسی تربیت رفع موانع بوده است امر مهم است.) تربیت – از ریشۀ ربو – در عربی به معنای رشد و نمو و زیادت جسمانی است. این معنا با معنای حضانت جسمی نزدیک است. اساسا اولین استعمال آن برای گیاه بوده است. استعاره ای که در این واژه وجود دارد و از تربیت گیاه نسبت به تربیت انسان مطرح شده این است: همانگونه که باغبان تلاشش از بین بردن موانع برای رشد گیاه است، کار مربی هم از بین بردن موانع برای رشد متربی است. غزالی در رساله ای می گوید: پنجم پیری بیاد که او را رهنمایی [کند] ... مربي بايد اخلاق بـد از آدمـي بـستاند (متربی) و به دور اندازد و اخلاق نيكو به جاي آن نهد و معناي تربيت اين است؛ هم چون برزگـري که غله را تربیت کند، هر گياهي كه با غله برآمده باشد از ميان غله براندازد و همچـون سنگ و كلوخي كه در ميان كشتزار باشد بيرون اندازد و از بیرون آب و سماد (سـرگين آميخته به خاكستر) بدان آورد تا غله پرورده و نیکو برآید. (کتاب مکاتیب فارسی غزالی؛ ص87، چاپ امیرکبیر) بنابراین نکتۀ مرتکز مد نظر بزرگان در این تشبیه زمینه سازی مربی نسبت به متربی است. نکته: تحلیل ها و دیدگاه های غزالی در موضوع تفسیر، دربارۀ نسبت میان احوال نفسانی و معارف بیان های قابل توجهی است. ملاصدرا هم در شرح اصول کافی از بیانات او استفاده کرده است.
(بخش دوم) مرحوم نراقی؛ جامع السعادات، فصل الطریق لحفظ اعتدال الفضائل؛ اخلاق را به عنوان طب روحانی معرفی می کردند. همانگونه که در طب اعتدال مزاج جسمانی مطرح بوده است، در اخلاق هم اعتدال مزاج روحانی مطرح شده و حتی این به عنوان قدم اول بیان شده است. ایشان در فصلی که عنوان آن اشاره شد می نویسند: و فیه فصول فصل (الطریق لحفظ اعتدال الفضائل) اشارة قد تقرر فی الطب الجسمانی أن حفظ الصحة بإیراد المثل و ملائم المزاج فیجب أن یکون حفظ اعتدال الفضائل أیضا بذلک. و إیراد المثل لحفظ اعتدالها یکون بأمور: (منها) اختیار مصاحبة الأخیار، و المعاشرة مع أولی الفضائل الخلقیة و استماع کیفیة سلوکهم مع الخالق و الخلیقة، و الاجتناب عن مجالسة الأشرار و ذوی الأخلاق السیئة، و الاحتراز عن استماع قصصهم و حکایاتهم و ما صدر عنهم من الأفعال و مزخرفاتهم، فإن المصاحبة مع کل أحد أقوی باعث علی الاتصاف بأوصافه، فإن الطبع یسترق من الطبع کلا من الخیر و الشر. و السر: أن النفس الإنسانیة ذات قوی بعضها یدعو إلی الخیرات و الفضائل و بعضها یقتضی الشرور و الرذائل، و کلما حصل لأحدهما أدنی باعث لما تقتضیه جبلته مال إلیه و غلب علی صاحبه إلی الخیر، و لکون دواعی الشر من القوی أکثر من بواعث الخیر منها، یکون المیل إلی الشر أسرع و أسهل بالنسبة إلی المیل إلی الخیر، و لذا قیل: إن تحصیل الفضائل بمنزلة الصعود إلی الأعالی و کسب الرذائل بمثابة النزول منها، و إلی ذلک یشیر قوله صلی اللّه علیه و آله و سلم: «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات.» (و منها) إعمال القوی فی شرائف الصفات، و المواضبة علی الأفعال التی هی آثار فضائل الملکات، و حمل النفس علی الأعمال التی یقتضیها الخلق الذی یرید حفظه، فالحافظ لملکة الجود یجب أن یواظب علی إنفاق المال و بذله علی المستحقین، و یقهر علی نفسه عند وجدان میلها إلی الإمساک، و الحافظ لملکة الشجاعة یجب ألا یترک الإقدام فی الأخطار و الأهوال بشرط إشارة العقل، و یغضب علی نفسه عند وجدان الجبن منها. و هکذا الحال فی سائر الصفات. و هذا بمثابة الریاضة الجسمانیة فی حفظ الصحة البدنیة. (و منها) أن یقدم التروی علی کل ما یفعله، تروّی: از رأی می آید. نوع خاصی از تفکر است، فکر کردنِ قبل از انجام یک عمل است. فکرِ جزئی. یعنی نسبت به هریک از فعالیت ها به صورت جزئی. مشابه چیزی است که در برنامه های تربیتی هست تحت عنوان مراقبه. اشارة لئلا تصدر عنه غفلة خلاف ما تقتضیه الفضیلة. و لو صدر عنه أحیانا خلاف مقتضاها، فلیؤدب نفسه بارتکاب ما یضاده، و یشق علیها عقوبة، بعد تعییرها و توبیخها، کما إذا أکل ما یضره من المطاعم فلیؤدبها بالصوم، و إذا صدر عنه غضب مذموم فی واقعة فلیؤدبها بإیقاعها فی مثلها مع الصبر علیها، أو فی معرض إهانة السفهاء حتی یکسر جاهه أو یؤدبها بارتکاب ما یشق علیها من النذر و الصدقة و غیر ذلک. و ینبغی ألا یترک الجد و السعی فی التحصیل و الحفظ و إن بلغ الغایة لأن التعطیل یؤدی إلی الکسالة و هی إلی انقطاع فیوضات عالم القدس، فتنسلخ الصورة الإنسانیة و تحصل الهلاکة الأبدیة، و السعی یوجب ازدیاد تجرد النفس و صفائها و الأنس بالحق و الألف بالصدق ، فیتنفر عن الکذب و الباطل، و یتصاعد فی مدارج الکمالات و مراتب السعادات، حتی تنکشف له الأسرار الإلهیة و الغوامض الربانیة، و یتشبه بالروحانیات القادسة و ینخرط فی سلک الملائکة المقدسة. و یجب أن یکون سعیه فی أمور الدنیا بقدر الضرورة، و یحرم علی نفسه تحصیل الزائد، لأنه لا شقاوة أشد من صرف الجوهر الباقی النورانی فی تحصیل الخزف الفانی الظلمانی الذی یفوت عنه و ینتقل إلی أعدائه من الوارث و غیرهم. (و منها) أن یحترز عما یهیج الشهوة و الغضب رؤیة و سماعا و تخیلا، و من هیجهما کمن هیج کلبا عقورا أو فرسا شموسا، ثم یضطر إلی تدبیر الخلاص عنه. و إذا تحرکتا بالطبع فلیقتصر فی تسکینهما بما یسد الخلة و لا ینافی حفظ الصحة، و هو القدر الذی جوزه العقل و الشریعة.
(بخش سوم) (و منها) أن یستقصی فی طلب خفایا عیوب نفسه، و إذا عثر علی شی‌ء منها اجتهد فی إزالته. و لما کانت النفس عاشقة لصفاتها و أفعالها، فکثیرا ما یخفی علیها بعض عیوبها، فیلزم علی کل طالب للصحة و حافظها أن یختار بعض أصدقائه لیتفحص عن عیوبه و یخبره بما اطلع علیه، و إذا أخبره بشی‌ء منها فلیفرح و لیبادر إلی إزالته حتی یثق صدیقه بقوله، و یعلم أن إهداء شی‌ء من عیوبه إلیه أحسن عنده من کل ما یحبه و یهواه، و ربما کان العدو فی هذا الباب أنفع من الصدیق، لأن الصدیق ربما یستر العیب و لا یظهره، و العدو مصر علی إظهاره، بل ربما یتجاوز إلی البهتان، فإذا أظهر الأعداء عیوبه فلیشکر اللّه علی ذلک و لیبادر إلی رفعها و قمعها. و مما ینفع فی المقام أن یجعل صور الناس مرایا لعیوبه و یتفقد عیوبهم، و إذا عثر علی عیب منهم تأمل فی قبحه، و یعلم أن هذا العیب إذا صدر عنه یکون قبیحا و یدرک غیره هذا القبح، فلیجتهد فی إزالته. و ینبغی أن یحاسب نفسه فی آخر کل یوم و لیلة، و یتفحص عن جمیع ما صدر من الأفعال فیهما فإن لم یصدر عنه شی‌ء من القبائح و الذمائم فلیحمد اللّه علی حسن تأییده، و إن صدر عنه شی‌ء من ذلک فلیعاتب نفسه و یتوب، و یجتهد فی ألا یصدر عنه بعد ذلک مثله. (جامع السعادات؛ ص129) غرض این بود که توجه داده شود که برخی از این روش ها ناظر به این مسئله است که وضعیت اولیۀ کمالی در انسان هست و باید تلاش کرد که در حد امکان حفظ شود . @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم : دوشنبه 15 / آذر / 1400 (بخش اول) در جلسۀ قبل پیرامون تقسیمات روش ها توضیحاتی مطرح شد و پیرامون روش های تمهیدی توضیحاتی داده شد. مطلب دوم: تبیین روش ها از کلام دکتر حاجی روش های تمهیدی محبت و احترام و تکریم، مدارا. رعایت عدالت، پرهیز از رفتاری که باعث ناخوشآیندی متربی می شود، و انجام هر آنچه به نوعی مربی را در ذهن و جان متربی جای می دهد و موجب مقبولیت مربی می شود. درست است که عقلانیت و استدلال در متربی بسیار زیاد است اما آنچه بیش از این تاثیر می گذارد ارتباط قلبی بین مربی و متربی است. محبت، ایجاد حس تعلّق، دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن در تربیت بسیار تاثیرگذار است. به گونه ای که در بسیاری از دیگر روش ها نیز اثرگذار است. یعنی محبت نه تنها خودش اثرگذار است بلکه روش های دیگر را هم ضریب می دهد حتی روش الزام و تکلیف را. در این بحث می توان تبیین علامه طباطبائی در مورد مراتب اخلاق را مورد توجه قرار داد که مرحلۀ بالای آن را اخلاق حبّی می دانند که نبی اکرم صلی الله علیه وآله بیان فرموده اند. جریان علامه طباطبائی و استادشان نشان دهندۀ نقش محبت در متربی است؛ «علامه طباطبایی رحمه الله می گوید من طلبه درس خوانی نبودم تا جایی که استادم نزد پدرم شکایت کرد و این مسأله همانند پتکی بر سر من فرود آمد در نتیجه توسلی پیدا کردم و اولین خواسته من ایجاد شور تحصیل علم و عشق درس خواندن بود. پس از این توسل درب ها به روی من باز شد و قدری به مطالعه عشق داشتم که پیش از کلاس مطالب را مطالعه می کردم و متوجه می شدم .» در مباحث اخلاقی هم بحثی مطرح است تحت عنوان کشش و کوشش و محبت آن کشش است. علامه طباطبائی در بعضی اشعارشان هست که می فرمایند: من به سرچشمۀ خورشید نه خود بردم راه / ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد ... من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم / او که می رفت مرا هم به دل دریا برد. ایشان در مورد راه تخلّق به اخلاق حسنه در ذیل آیۀ «انالله و انا الیه راجعون» بحث کرده اند و به سه مسلک اشاره کرده اند. (المیزان؛ ج1، ص354-361) و در ذیل آیۀ 200 سورۀ آل عمران « يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون » بحث کرده اند. (بنده بحث مرتبط با مانحن فیه در ذیل آیه نیافتم ؟؟؟) سوال: محبت و احترام و تکریم چه روشی است که در بسیاری از روش ها تاثیر دارد؟ جواب: محبت از جمله مواردی است که هم جهت اصلی دارد و هم جهت روشی. از این جهت که نمود عینی در رفتارها داشته باشد، روش است و از این جهت که یک معنای کلی اراده شود که ایجاد علاقه و احساس مثبت را موجب می شود، اصل است.
(بخش دوم) نکته: بررسی علل گسترش عرفان های نوظهور و چرایی گرایش افراد به این فرقه ها نیز نکات قابل توجهی در مباحث تربیت به انسان می دهد. ر.ک کتاب گسترش عرفان های نوظهور در شهرهای ایران؛ آقای مسعودی، پژوهشگاه دفتر تبلیغات. مراجعه به روایات تربیتی نیز ضرورت نوع ارتباط با متربی و زمینه سازی نسبت به پذیرش تربیت را حکایت می کند. بررسی احادیثی که عملکرد نبی اکرم صلی الله علیه وآله در مواجهه با کودکان را گزارش می دهد، نوع ارتباط، بازی با آنها و و و نشانگر این نکته است. البته بحث سندی این روایات مراد نیست، دلالت آنها و تعدد نقل محل بحث است. پژوهشگاه در این عرصه کتابی را با عنوان «موسوعة احادیث مربوط به سیرۀ تربیتی اهل بیت علیهم السلام» در دست چاپ دارد. احادیثی که ناظر به سیره است از سویی و مربوط به تربیت از سوی دیگر، مطرح شده است. روش های ایجادی روش های اصلاحی در این عرصه دو دسته از روش ها مطرح می شود؛ روش های عام – روش های خاص روش های عام: روش هایی که هم برای ایجاد یک سری از حالت های مطلوب استفاده می شوند و هم برای اصلاح. یعنی هم استفادۀ ایجادی دارند و هم اصلاحی. روش پرسش و استفهام در یادگیری مباحث مفهومی و علمی بسیار مورد توجه است. هم در سیرۀ معصومین علیهم السلام و هم در کلمات و اقوال این روش را شاهد بودیم. مناظره ها و مباحثه های اهل بیت علیهم السلام بعضا در این فضاست. این روش در فضای تعلیم و تربیت جدید همسان است با روش دیالکتیکی، روش گفتگویی و پرسشگری. برخی رویکردها بر این مبنا پایه گذاری شده است که حقیقت یک امری است که نیازمند تکاپوی ذهنی است تا متربی به آن برسد. کار معلم این است که ذهن دانش آموز را آمده کند که بتواند به این حقیقت دست پیدا کند. مهمترین کار او این است که فهم های غلطِ دانش آموز را برای او نمایان کند. منظور از پرسش و ابهام پرسیدن از سوی مربی است. معنای دیگر از روش پرسش و استفهام پرسشی است که زمینه ساز تامل است. بخشی از آنچه در آیات آمده پرسش های تامل برانگیز است. روش قصه و داستان بسیار مهم است. در مورد این روش نکات زیاد است. در آیات و روایات بسیار به این روش توجه شده است. وجه اهمیت و اثرگذاری قصه، تحلیلی است که حکما از تمثیل و قصه و داستان دارند. حقایق یک مرتبۀ عقلی دارند و یک مرتبۀ خیالی. بسیاری افراد به آن مرتبۀ عقل محض نرسیده اند و رسیدن به آن سخت است اما مرتبۀ خیال در دسترس اکثریت و بلکه همه هست. شأن وجودی افراد در مرتبۀ خیال بیشتر است، در این مرتبه درک راحت تر است. از این رو امر عقلی را تنزّل می دهند به مرتبۀ خیال و در این مرتبه برای افراد تبیین می کنند تا فرد راحت تر درک کند و سپس به آن مرحله دست یابد. جهت دیگر نسبت به اثرگذاری قصه و داستان همزاد پنداری است. شخص خودش را به گونه ای در آن داستان شریک می کند. و این به نوعی الگوپذیری را آسان تر می کند. اثر عاطفی-احساسی ای که در داستان هست نیز حس الگوپذیری را ترغیب می کند. البته داستان و قصه گاهی یک روش تربیت نامناسب قلمداد می شود به این جهت که جنبۀ عاطفی در آن بیش از جنبۀ عقلانی است. به عبارت دیگر: در یک نگاه استفاده از داستان به جهت تاکید بر الگوپذیری/ایجاد انگیزش درونی است و در نگاه دیگر استفاده از داستان به جهت قراردادن متربی در موقعیت تامل برانگیز/چالش برانگیز برای تصمیم گیری اخلاقی. «معیار فَبَک» اثر سید ناجی، نام کتابی است که مدل های مختلف داستان نویسی را برای پرورش تفکر مطرح کرده و نقد کرده است. فَبَک خلاصۀ عبارت فلسفه برای کودکان است.
(بخش سوم) تلقین به نفس از جمله روش هایی است که در متون اسلامی به آن اشاره شده است و در فضای جدید نسبت به آن چالش هایی مطرح شده است البته بد فهمی هایی هم نسبت به آن صورت گرفته است. در این کتاب مراد از تلقین این است که انسان در موقعیت های مختلف الفاظی را به زبان بیاورد یا افکاری را با خود مرور کند که این الفاظ/افکار باعث شود انجام یا ترک عمل برایش راحت تر شود. در روانشناسی تغییر رفتار روشی دارند تحت عنوان «خوددستور دهی» که به همین معناست. در این روش شخص از خودش می خواهد کاری را انجام دهد و این تاکید و از خود خواستن در انجام عمل تاثیر دارد. یک آداب و رسوم و قاعده و قانونی هم برای آن تصویر کرده اند. در دورۀ جدید تلقین یک معنای متفاوتی یافته است. تلقین به معنای القای برخی عقاید و طلب پذیرش آنها بدون دلیل قلمداد شده است. این هم یک معنای جدیدی است که نسبت به تلقین مطرح می شود. در همین دوره بعضی از رویکردها مدعی هستند که تلقین یک روش ضد تربیتی است چون با برخی مبانی تربیت مثل استدلالی بودن مسائل سازگار نیست. در حالی که به نظر می رسد در «برخی سنین» و نسبت به «برخی افراد» بعضی از محتواها در قالب تلقین ظرفیت انتقال دارند. به عبارت دیگر همۀ اعتقادات را برای همه نمی توان به صورت استدلالی حل کرد. @mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم (بخش اول) حجةالاسلام و المسلمین ؛ 5 / آبان / 1400 موضوع: پنج شرط تخصص در علوم انسانی اسلامی افتتاحیۀ مرکز تخصصی مجتمع مشکات در مدرسۀ امام علی بن موسی الرضا علیه السلام برای تحصیل تخصص در علوم انسانی اسلامی چند شرط لازم است. این شرایط باید با هم مورد توجه قرار گیرد، این ها ارکان تحقق تخصص است؛ 1. پیوند بین آموزش، پژوهش، مهارت های کاربردی؛ تخصص پیوندی است بین آموزش و پژوهش و مهارت و عملیات. هیچ یک به تنهایی فایده ندارد. آموزش به تنهایی خوب نیست، پژوهش به تنهایی مطلوب نیست. یکی از ویژگی های علامه حسن زاده این بود که تا وقتی اساتیدشان در قید حیات بودند از آنها استفاده کردند. آیةالله جوادی آملی هم همین طور، علامه مصباح هم همین طور. ارتباط مستمر با اساتید لازم است. در کنار آموزش پژوهش هم بسیار جدی است. در کنار این دو مهارت و فعالیت های کاربردی نیز ضروری است. پژوهش ها باید با نیازهای کشور پیوند داشته باشد. 2. اسلام شناسی در ضمن تخصص؛ در سنت حوزه تخصص همیشه بوده است. صحن فاطمة الزهرا علیها السلام در حرم امیرمومنان علیه السلام قبل از این که صحن شود و در حکومت قبل عراق، شکنجگاه ساواک بوده است و قبل از آن مرکز تخصصی ای بود که آیةالله خوئی راه اندازی کرده بودند. پیرامون تخصص های مختلف طلاب در آنجا تحصیل می کردند. در بین علمای سلف تخصص گرایی بوده است اما ویژگی ای که همه داشتند این بود که اسلام شناسِ جامع هم بودند. خواجه نصیر تخصص داشتند اما اسلام شناس جامع بود، شیخ مفید در کلام تخصص داشتند اما اسلام شناس جامع هم بودند، حضرت امام خمینی در برخی عرصه ها تخصص داشتند اما اسلام شناس جامع بودند. از این رو نباید به سمت تخصص رفت به گونه ای که اسلام شناسی جامع در ما نباشد. اسلام شناسی جامع فقه می خواهد، فلسفه می خواهد، حدیث می خواهد، تفسیر می خواهد. 3. توجه به مبانی حِکمی-فقهی در تخصص ها؛ در هر تخصصی به مبانی حکمی و فقهی نیازمندیم. مثلا برای کار در حوزۀ خانواده چه فقه آن، چه حقوق آن، چه روانشناسی آن، چه جامع شناسی آن، حتما باید تفقه تان قوی باشد. تسلط به حدیث، تفسیر، مبانی فلسفی، مبانی معرفت شناختی لازم است. آن هم نه فقط معرفت شناسی فلسفی، بلکه فرآیند معرفت شناسی که در قرآن آمده است؛ حس و تجربه، عقل، لبّ، فواد، صدر، قلب. تازه در مرحلۀ اولوا الالباب حکمت نصیبش می شود. قلب جایی است که وحی نازل می شود، جای کشف و شهود است، شیطان هم به قلب نفوذ می کند. یعنی باید مبانی معرفت شناختی فلسفی و عرفانی و کلامی و قرآنی نیاز است. در عرصه های دیگر هم همین گونه است. در انسان شناسی فلسفی یک بدن است و روح، اما وقتی سراغ نصوص دینی می آییم قبل از این عوالمی تصویر شده است. در بحث عوالم قبل از دنیا بیش از 300 روایت دیدم که بیش از 39 مورد آنها صحیح السند است. بنابراین باید به این جنبه ها توجه داشت. متخصص حوزوی باید دغدغه اش پیگیری موضوعات با توجه به مبانی و نصوص دینی باشد. 4. شناخت علوم انسانی مدرن؛ نباید نسبت به تلاش هایی که نسبت به علوم انسانی مدرن صورت گرفته بی توجه بود، باید نظریات مختلف در یک موضوع را دانست. آغاز علوم انسانی مدرن از قرن 19 است، فلسفه و مبانی علوم انسانی مدرن را باید شناخت. مثلا کسی که می خواهد در بحث تربیت کار کند باید همۀ نظریات تربیت را بداند. ولی دانستن آنها به معنای این نیست که دغدغۀ ما تهذیب آنها و قراردادن آیات و روایات در کنار آنها باشد. این دست کارها، کارهایی است که در این 40 ساله انجام شده بلکه می خواهیم واقعا نظر اسلام را استنباط کنیم. توجه به این نکته لازم است که در همۀ این بحث ها هم کار شده است، ما ابتدای راه نیستیم. تلاش هایی که مثلا علامه مصباح یزدی انجام دادند، از جملۀ این کارهاست، مسلمانان جهان در طول سالیان گذشته کارهای بزرگی انجام داده اند. در کتاب «در جستجوی علوم انسانی اسلامی» مفصلا در این موضوع توضیح داده ایم. ما باید تلاش کنیم که [حداقل] یک قدم این تلاش ها را جلو ببریم. [رشد و تولید] علم به صورت کلی به همین گونه است، قدم به قدم جلو می رود.