eitaa logo
مجتمعنا
691 دنبال‌کننده
129 عکس
20 ویدیو
17 فایل
برخی یادداشت ها و درس گفتارهای محمدرضا قائمی نیک در اینجا، به عنوان شخص حقیقی می نویسم @MRghaeminik
مشاهده در ایتا
دانلود
دولت سیزدهم، حد نصاب جدید و انتخابات 1403 «در باب خود رئیس‌جمهور عزیزمان ــ که رحمت خدا بر او باد ــ همه اعتراف کردند که مرد کار بود، مرد عمل بود، مرد خدمت بود، مرد صفا و صداقت بود؛ این را همه اعتراف کردند. شب و روز نمی‌شناخت. در خدمتگزاری به کشور، یک نصاب تازه‌ای را به وجود آورد. ما قبلاً هم شخصیّت‌های خدمتگزار داشته‌ایم، امّا نه در این حد، نه با این حجم، نه با این کیفیّت، نه با این صداقت، نه با این پُرکاری و شب و روز نشناختن؛ یک نصاب جدیدی را آقای رئیسی (رحمة الله علیه) در باب خدمتگزاری به ملّت ایجاد کرد» (بیانات مقام معظم رهبری در 14/3/1403) در شرایطی که مسئلۀ اصلیِ کشور، «پیشرفت» است، ایجاد حد نصاب جدید در قلمرو دولت، طبعاً به معنای آن خواهد بود که انتخاباتِ آیندۀ ریاست جمهوری و مناظرات مربوط به آن، باید تفاوتی ماهوی و رو به پیشرفت نسبت به سال 1400 داشته باشد. علی القاعده تکرار وضعیتِ 1396 یا 1400 توسط نامزدهای ریاست جمهوری 1403 که مهمترین های شان، همان نامزدهای ادوار قبل هستند، به معنای عقبگرد خواهد بود. (1)
دربارۀ تلازم مخاطره‌پذیری و دولت‌مردی در انتخابات 1403 [قسمت اول] 1. در لحظۀ وقوع انقلاب اسلامی، بزرگترین «آرمان»‌های جامعۀ ایرانی، در سطحی جهانشمول، با بالاترین مخاطره‌پذیریِ یک ملت یعنی ایستادن در آستانۀ مرگ و زندگی، در «واقعیت» آشکار شد. با این‌حال مخصوصاً از اواسط دهۀ شصت، این آرمان‌ها به‌واسطۀ دوری از آن لحظۀ خاصِ انقلابی و گرفتارشدن در موقعیت‌های محافظه‌کاری و مصلحت‌سنجی، یکی پس از دیگری به حاشیه و پستو رفت و دقیقاً متلازم با این روند، مشارکتِ مردم در انتخابات، کاهش یافت. از این دوره به بعد، هر فرد حقیقی یا حقوقی (همچون 76 یا 84) که جرأت، توان و امکانِ احیاء آن‌ آرمان‌های واقعی را یافت، فرصتِ جلب مشارکت و همراهیِ ملت را نیز کسب کرد؛ هرچند گاهی توان تحققِ آن در واقعیت را داشت و گاهی نداشت. 2. آرمان‌های انقلاب اسلامی، همواره از خلالِ مواجهه با دوگانه‌ای اساسی بر می‌خیزند که شاید صریح‌ترین تعبیر دربارۀ آن، دوگانۀ تحجر-تجددِ غربی از امام خمینی (ره) است. این آرمان‌های واقعی، نه از خلالِ بازگشت به گذشته بر می‌خیزند و نه از درونِ تن‌دادن به جهانِ معاصر و مدرنِ غربی، بلکه از میانۀ این دو و خلق واقعیتی جدید سربر می‌آورند. جمهوری اسلامی، مردم‌سالاری دینی، پیشرفت و عدالت و ده‌ها آرمان دیگر، تنها زمانی از جهانی تخیلی به زمین واقعیت می‌نشینند که از خلال این دوگانۀ سهمگین و تاریخی عبور کنند. 3. ما در آستانۀ انتخابات 1403، انتخاباتی را تجربه می‌کنیم که با فاصلۀ بسیار اندک از انتخاباتی (انتخابات مجلس 1402) در حال برگزاری است که یکی از پایین‌ترین مشارکت‌ها را مخصوصاً در پایتخت کشور تجربه کرده است. در این وضعیت که محصول انباشتِ تجربۀ ملت از حضور در انتخابات و ناکامی در حل مسائل اساسی جمهوری اسلامی است، مردم، مشکلات‌شان را دیگر نه به‌واسطۀ حضور در انتخابات و پذیرش مخاطرۀ سیاست‌ورزیِ انتخاباتی، بلکه از طریق دیگر قلمروها رفع و تامین می‌کنند. علت کاهش مشارکت، سیاست‌زدایی از بسیاری از قلمروهای زندگی و بی‌نیازیِ مردم از سیاست‌مدران و دولت‌مردان در رفع نیازهای‌شان است. به تعبیر صریح‌تر، قلمرو سیاست و دولت، دیگر توان خلقِ ارزش‌افزودۀ نظری و عملی برای مردم را ندارد. دولت‌مردان نیز به حداقلی از آرمان‌ها و امکان‌ها راضی‌ شده‌اند. قلمرویی بسته ایجاد شده که بی‌نیاز از خواستِ مردم، عده‌ای می‌آیند و عده‌ای می‌روند. همه چیز از پیش معلوم است. انتخابات دیگر قلمرو مخاطره بر سر آرمان‌ها و به‌ظهور رساندنِ آنها نیست. در این شرایط، کاهش مشارکت، رخدادی طبیعی است. 4. با این‌حال از سوی دیگر، در سه سال اخیر، با دولت سیزدهم، بارقه‌هایی برای تغییر در این وضعیت دهشتناک ایجاد شد. دولتی را به‌واسطۀ شهادت آقای رئیسی از دست دادیم که مطابق شواهد بسیاری، توانسته بود در حد وسع خود، تحولی در بنیانِ دولت اسلامی در شرایط بعد از انقلاب ایجاد کند و توقع مردم از دولت را به حداکثر برساند. مردم، برخلاف همۀ قواعد و چارچوب‌ها، در مراسم درگذشتِ شهادت‌گونۀ او حضوری عجیب و متراکم داشتند. ما از یک‌سو کاهش مشارکتِ در انتخابات یک نهاد حکومتی (یعنی مجلس) را تجربه کردیم و از سوی دیگر، حضورِ گسترده و عجیب مردمی در شهادتِ دولت‌مرد. این دوگانه، گویای شرایط معماگونه است. 5. اکنون دولتِ چهاردهم در شرایطی بسیار ویژه می‌خواهد بر کار آید. دولتی از یک‌سو با واکنش سردِ مردم در انتخابات 1403 روبرو است و از سوی دیگر، با ظرفیتِ احساسی و هیجانیِ مردم در مراسم افرادی نظیر شهید حججی، حاج قاسم و شاید از این حیث، از همه عجیب‌تر، مراسم بدرقۀ شهدای خدمت در دولت. این حضور نشان می‌دهد که حتی اگر قلمرو سخت و خشکِ دولت، مردمی باشد و مردمی بماند و در حوادث انقلاب اسلامی، مخاطره‌پذیر باشد و پای‌به‌‌پای مردم، در مخاطرات حضور داشته باشد، مردم حاضرند دوباره در امر سیاست، مشارکت کنند. https://eitaa.com/mojtamaona
دربارۀ تلازم مخاطره‌پذیری و دولت‌مردی در انتخابات 1403 [قسمت دوم] 6. مجموع این شرایط نشان می‌دهد که دولت چهاردهم، ناگزیر از تن دادن به یک مخاطرۀ بسیار بزرگ است. این دولت، ضرورتاً ناگزیر است تا آرمان‌های بزرگ انقلاب 57 را با حداکثر مخاطره، از حصار جمعی مختصر و محدود، با هر عنوانی اعم از حزب‌اللهی یا امنیتی یا خودی، از پستوهای شکل‌گرفته از اواخر دهۀ 1360، خارج سازد و به عرصۀ عمومی بیاورد. مخاطره‌ای که از یک‌سو، امکان تحققِ جهشی بزرگ در ایدۀ دولت در ایران را فراهم می‌سازد و البته از سویِ دیگر، به تبع شرایط مخاطره‌آمیز خود، امکان زوال یا به‌محاق و پستو رفتنِ مجددِ آن آرمان‌ها را ممکن می‌سازد. از یک‌سو روند کاهش مشارکت در انتخابات و تبدیل این حضور مردمی در مراسم احساسی و هیجانی برای کلیت نظام مقدور نیست و موجب گسستی در زندگی روزمره و لحظات هیجاتی می‌شود و از سوی دیگر، گریزی از به میدانِ عمومی آوردنِ آرمان‌های به پستو رفتۀ انقلاب 57 و رای عمومی‌گذاشتنِ آنها نیست. در این میدان مخاطره است که مردِ سیاست از غیر آن شناخته می‌شود. *به جهت انجام وظیفه دربارۀ انتخابات 1403، این مطلب، خلاصه ای از گفتگو با یکی از جراید است که شاید در هفتۀ آینده منتشر شود. https://eitaa.com/mojtamaona
💢این‌بار اجماع هم مؤونه دارد!💢 🔹امروز چند افکارسنجی منتشر شده است. آمار یکی از دستگاه های امنیتی نیز حاکی از این آمار بود: پزشکیان حدود 10 میلیون، جلیلی و قالیباف هم هر کدام حدود 7 میلیون و حدود بیست درصد هم مرددین. 🔹چند نکته به نظرم قابل توجه است: 1️⃣ از میان کسانی که قطعی رای میدهند و مرددین را تشکیل می دهند، پزشکیان از جلیلی و قالیباف سهم کمتری دارد. اکثر مرددین را کسانی تشکیل می دهند که در میانه کاندیداهای اصولگرا به خصوص جلیلی و قالیباف گیر کرده اند. اساسا عمده کسانی که پزشکیان را برمی گزینند، با انتخاب او و برای انتخاب او پا به صحنه انتخابات گذاشته اند، نه اینکه اول در انتخاب شرکت کردن را برگزیده باشد و بعد از تردید و تفحص به پزشکیان رسیده باشند. 2️⃣ در صورت متعین شدن رای این مرددین به صورت متوازن (که بعید هم نیست) می تواند حتی به دور دوم رفتن همزمان جلیلی و قالیباف شود. 3️⃣ در صورت کنار رفتن قالیباف، بخش قابل توجهی از آرای او ممکن است به سبد رأی پزشکیان اضافه شود. 4️⃣ از طرفی دوگانه پزشکیان ـ جلیلی می تواند منجر به قطبی سازی جدی صحنه شود و به نفع پزشکیان، آرای خاموش را پای صندوق رأی بیاورد؛ به تعبیر دیگر درست است از میان کسانی که الان قطعا رأی میدهند آرای منفی قالیباف (حدود30 درصد) از جلیلی (حدود 15 درصد) بیشتر تخمین زده می شود، ولی باید توجه کرد که این آمار مربوط به جامعه آماری انقلابی ها و حزب اللهی هاست و نشانه آن این ست که در همین افکارسنجی بیشترین آرای منفی و حتی بالاتر از قالیباف متعلق به پزشکیان (حدود 34 درصد) است. این در حالی است که در میان کسانی که هنوز تصمیم به شرکت در انتخابات نگرفته اند، قابلیت دوقطبی سازی با جلیلی ـ پزشکیان بالاتر است و زمینه مساعدتری برای شوک انتخاباتی به نفع پزشکیان را فراهم میکند. 5️⃣ در صورت کنار رفتن جلیلی، هم موجی از سرخوردگی اجتماعی برای طرفداران دو آتیشه وی فراهم می کند که حقیقتا به صلاح نیست و در صورت تکرار، مانند انتخابات مجلس در آینده ای نزدیک شاهد خروش پاچنارها علیه چنارها خواهیم بود. 6️⃣ به نظر میرسد که تلاش برای متعین کردن حدود 20 درصد مرددین در دو گزینه جلیلی و قالیباف و خارج نشدن گزینه این افراد از سبد رای این دو نفر مهمترین راهبرد چند روز پیشِ رو است. 7️⃣ این راهبرد به خاطر دلایلی که در بندهای 3 و 4 و 5 ذکر شد، حتی بر راهبرد اجماع اصولگرایان نیز ارجحیت دارد. 8️⃣ ولی در صورتی که به هر دلیلی، این راهبرد را نپذیریم؛ ناگزیر بین دوگانه «پزشکیان ـ جلیلی» یا «پزشکیان ـ قالیباف»؛ در اولی خطر شوک اجتماعی به نفع پزشکیان محتمل تر است و البته رفتن برخی از طرفداران قالیباف به سمت پزشکیان و در دومی خطر سرخوردگی نیروهای فعال کف میدان حائز اهمیت هست و احتمال سفید شدن رای برخی از طرفداران جلیلی به علت مرزبندی شدید با قالیباف... 9️⃣ در این لحظه سنگین شدن تصمیم به خاطر تزاحم مؤلفه‌ها و پیچیدگی‌ها، جامعه انقلابی ایران در حال استقرار در منزلت جدیدی از است؛ الحمدلله ..... 🤲🌺 https://eitaa.com/alimohammadi1389/1730
مجتمعنا
💢این‌بار اجماع هم مؤونه دارد!💢 🔹امروز چند افکارسنجی منتشر شده است. آمار یکی از دستگاه های امنیتی ن
این تحلیل علی محمدی عزیز را نباید مانند دیگر تحلیل های افکارسنجی تلقی کرد. او در اینجا دارد سعی می کند به ما بگوید چگونه می توان به فراسوی عقلانیتِ ابزاری مبتنی بر نظرسنجی هم اندیشید. متاسفانه جماعت حزب اللهی این روزها، نگاهی به نظرسنجی ها دارند که نه تنها معنای قدسی و الهی سیاست را به حاشیه می برد، بلکه حتی معنای وبری سیاست یعنی سیاست مبتنی بر اخلاق مسئولیت را هم نادیده می گیرد. در لحظات حساس تصمیم گیری دربارۀ انتخابات، باید به اصلِ مسئلۀ دولت در ایران نیز بیندیشیم. ما در عینِ اینکه در حال تلاش برای انتخاب اصلح برای رسیدن به قدرت در دولت هستیم، مسئولیتِ شکل گیری دولت متناسب با جمهوری اسلامی را هم بر دوش داریم.
سال 1400 دربارۀ ضرری که نظرسنجی ها به انتخابات در جمهوری اسلامی می زدند، گفته و نوشته بودم. انتخابات 8 تیر 1403 و اوضاع جبهۀ انقلاب، به خوبی نشان می دهد که تن دادن به نظرسنجی و عدم توجه به حدودِ آن، تا چه اندازه می تواند بسیاری از آرمانهای سیاسی انقلاب اسلامی را کور و کَر کند. به زعم بنده مهمترین راهکار جبهۀ انقلاب، در این شرایط اگر بی توجهی به نظرسنجی ها یا حداقل فهم آنها به اندازۀ حدودشان (و عدم خروج از حدودِ آنها) باشد، توفیقات کسب شده به مراتب بیشتر خواهد بود.
🔸مدیریت تنش🔸 چرا به پزشکیان رأی می‌دهم؟ ۱ نه رأی‌دادن فی‌نفسه و درهمه‌حال فضیلت است، ‌نه رأ‌ی‌ندادن. مهم آن است که امکان کنشگری و ایجاد تغییر (ولو جزیی اما مؤثر) در وضعیت کشور به سود جامعه و مردم فراهم باشد. تنها همین است که می‌تواند انتخابات را از یک مناسک تشریفاتی و صوری خارج کرده و به آن معنا ببخشد. به‌عنوان مثال دو انتخابات اخیر مجلسین شورا و خبرگان فاقد حداقل‌های لازم معناداری و امکان تغییر بودند (و من هم مانند بیش از نیمی از مردم در آن‌ها شرکت نکردم). اما به‌نظر می‌رسد شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری پیش رو می‌تواند معنادار و موجه باشد. ۲ این نکته هم نیاز به گفتن ندارد که درهرحال انتخابات جزیی از ساختار سیاسی نظام حاکم است و شرکت در آن، بازی در میدان محدود و محصوری از ممکنات و مقدورات است، نه ایده‌آل‌ها و مطلوب‌ها. وگرنه، نفس همین‌که چند نفر پشت درهای بسته در یک فرایند غیرشفاف افرادی را به‌عنوان کاندیدا تعیین کنند بدون هیچ پاسخ و توضیحی به افکار عمومی (و حتی بدون آنکه نیازی به پاسخگویی احساس کنند) به‌تنهایی گویای ساختار معیوب، ناکارآمد و غیرعقلانی سیاسی موجود هست. این واقعیتی است که شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تغییری در آن ایجاد نمی‌کند. همچنان‌که درهرحال چه با حضور و چه بدون حضور، انتخابات برگزار می‌شود و منتخبان ولو با رأی اندک در مناصب قدرت مستقر می‌شوند و برای زندگی همه‌ی جامعه تصمیم می‌گیرند. نکته‌ی دیگر آن‌که با همه‌ی محدودیت‌ها باز هم و هنوز هم صندوق رأی مسیر کوتاه‌تر، کم‌هزینه‌تر و آسان‌تری است از خیابان، برای تغییر. ۳ اما چه چیزی انتخابات پیش رو با این ترکیب نامزدها (که به نظرم هیچ‌کدام‌شان کفایت لازم برای ریاست‌جمهوری ندارند) را ممکن است معنادار کند؟ به نظر من چیزی که می‌شود اسمش را گذاشت: مدیریت تنش. ۴ ساختار حکمرانی ج.ا. متشکل از دو پاره‌ی انتخابی (دولت، مجلس، شوراهای شهر) و غیرانتخابی (رهبری، قوه‌ی قضاییه، سپاه، سازمان‌های حاکمیتی و...) است. نفس این دوپارگی، مستعد تولید تنش بوده است. تجربه‌ی ادوار گذشته، مشخصاً از خرداد ۷۶ به بعد، نشان می‌دهد در مقاطعی که این دو پاره هم‌آوایی و اشتراک حداکثری داشته‌اند، تنش از سطوح بالای هرم قدرت به جامعه کشانده شده و نخستین قربانی یک‌دست‌شدن حاکمیت، جامعه‌ی مدنی،‌ حقوق شهروندی و آزادی‌های اجتماعی بوده است. شرایط یکدستی،‌با حذف موانع ساختاری، اعتماد به نفس حاکمیت را برای پیگیری پروژه‌های فرهنگی اجتماعی اراده‌گرایانه‌‌اش بالا می‌برد. اراده‌ی خالص‌سازی اجزا و سطوح مختلف حاکمیت و کنترل‌گری و مداخله در جامعه با هدف استانداردسازی و یکسان‌سازی مردم در شرایط یکدستی و هم‌آوایی حاکمیت است که تولید و تقویت می‌شود. موقعیتی که در آن تنوع گرایش‌های فرهنگی اجتماعی و سیاسی جامعه انکار شده و تکثر با شعار «الگوی تراز» سرکوب می‌شود. افزایش نابرابری در دسترسی به منابع، توزیع ناعادلانه‌ی فرصت‌ها بین اقشار مولد، تولید رانت‌های گوناگون‌ و ایجاد طبقه‌ی نوکیسه از وفاداران به قیمت حذف و سرکوب دیگر رقبایشان از دیگر پیامدهای ادوار هم‌آوایی است. از نظر مناسبات دینی هم ادوار هم‌آوایی و یکدستی، مقاطع افزایش مداخله‌ و کنترل حاکمیت در نهاد دین، تقویت و فربه‌سازی گفتار دینی، رشد و توسعه‌ی بی‌رویه‌ی سازمان دین و تورم و فربهی مناسک بوده است. (مانند دولت‌های احمدی‌نژاد و رییسی که دو مقطع مهم در دولتی‌شدن فزاینده‌ی سازمان دین به‌شمار می‌روند.) بحران حجاب در دوره‌ی رییسی و بحران بنزین در دو سال پایانی دولت روحانی که هردو محصول هم‌آوایی و اتحاد کامل پاره‌های انتخابی و غیرانتخابی نظام در پیگیری یک سیاست بودند،‌ نمونه‌های روشنی از وضعیت مذکور است که هردو سرکوب خونین جامعه را در پی داشتند. ۵ اما در شرایطی که دو پاره‌ی انتخابی و غیرانتخابی هم‌آوا نبوده و هرکدام ساز مخالفی را کوک کرده باشند، تنش در هرم قدرت باقی می‌ماند. در کشاکش و زورآزمایی دو بخش ساختار حاکمیت، فرصتی برای جامعه ساخته می‌شود که نیروهای خود را بازسازی و توان‌بخشی کند. تقویت جامعه‌ی مدنی،‌ افزایش آزادی‌های فردی اجتماعی، گشودگی نسبی در فضای سیاسی کشور، قدرت‌گرفتن طبقه‌ی متوسط شهری (به‌عنوان پیشران تولید فرهنگی) و به‌تبع آن رونق تولیدات فرهنگی و رقابت‌ جریان‌های مختلف، از ثمرات این وضعیت است. دولت‌های خاتمی و روحانی مصادیق این وضعیت بودند. به عبارت دیگر تجربه‌ی چهار دولت خاتمی، احمدی‌نژاد، روحانی و رییسی نشان می‌دهد تنش در ساختار قدرت به سود جامعه و هم‌آوایی و یکدستی در آن به زیان جامعه است. ۶ با این اوصاف است که علیرغم تردیدها و ابهامات بسیار، در انتخابات به دکتر مسعود پزشکیان رأی می‌دهم. با هدف جلوگیری از هم‌آوایی و یکدستی حاکمیت مشابه دوره‌ی رییسی که به زیان جامعه و نیروهای اجتماعی است. ✍ محسن‌حسام مظاهری
وقتی قافیه به تنگ می آید. نقدی بر استدلال های آقای محسن حسام مظاهری 1. یکی از بحران هایی که بعضی از اصحاب علوم اجتماعی بدان گرفتار می شوند، نادیدن ریشه های اصلیِ بحران های جهان معاصر است. شاید در میان اصحاب علوم اجتماعی، یکی از مهمترین این چالش ها، درکی از علوم اجتماعی باشد که آن را منفک و گسسته از بحران های سده های قبل، می بیند. مواجهۀ زودهنگام با علوم اجتماعی و عدم تعمق در آن و پناه بردن به تحقیقات عمل گرایانه، عمدتاً باعث می شود تا اصحاب علوم اجتماعی درنیابند که تکوین علوم اجتماعی و مخصوصاً جامعه شناسی در قرن نوزدهم، در پاسخ به چه بحرانی شکل گرفت و نسبت این بحران با بحران های گذشتۀ جهانِ مدرن چه بوده است؟ این دوستان، اغلب توجه ندارند که پاسخی که جامعه شناسی به بحران زمانۀ خود داد، در استمرار بحران های گذشته ای بود که حداقل از دورۀ رنسانس و در انفکاک از جهان قرون وسطا رقم خورده بود. این غفلت در نهایت باعث تلقیِ غلطی از جامعه شناسی در غرب و جامعه شناسی در ایران شد و گرفتاری در چارچوب تنگ و تنُکی را به همراه آورد که همۀ چیز، از ماجرای بنزین تا هیئات عزاداری را در دوگانۀ تنگِ جامعه-دولتِ مدرن تحلیل می کند و هرگونه گشودگی را نفی می کند و عجیب تر آنکه واقعیات تاریخی را نیز نادیده می گیرد و به سود خود بازخوانی می کند. 2. یکی دیگر از نتایج این چارچوبِ تنگ و تنُک، همین تحلیلی است که مشاهده می کنید. نادیده گرفتنِ تنوعات و تکثرات دولت های پس از انقلاب اسلامی و رفتار ضد و نقیض آنها که محصولِ درک متفاوت از جایگاه دولت در مسیر حرکتِ جامعۀ ایرانی پس از انقلاب اسلامی برای دست یابی به یک تعریف جدید از دولت، در میانۀ پای داشتن در سنتِ اسلامی-ایرانی گذشته و تعیین نسبت با دولت در معنای معاصر آن، از نتایج این تحلیل ها است، در این یادداشت، همه چیز به وضوح عیان و از پیش بسته شده است. اساساً همه چیز از پیش معلوم است. ما یک جامعه داریم و یک دولت/حکومت که در تقابل با هم هستند. هیچ تفاوتی هم نمی کند که کدام دولت باشد. این تقابل، هم اساساً از پیش مفروض است. در این دیدگاه، بن بستی نهفته است که اساساً اجازۀ تعیین نسبت جدید به دولت و جامعۀ ایرانی در مواجهه با جهانِ معاصر و ناشناختنی های آن را نمی دهد. دیدگاهی که اساساً انسداد دارد. همه چیز از پیش به سودِ جامعه و نفی حکومت/دولت معلوم است. حکومت/دولت، فارغ از همۀ امکان هایی که برای تعیین نسبت های جدید می تواند ایفا کند، مقصر است و جامعه، اساساً هیچ نقشی ندارد. البته نتیجه چنین دیدگاهی، جامعه ای بی مسئولیت است. جامعه ای همشه بر حق و البته دچار انسداد نسبت به امکان هایی جدیدی که می تواند در حکومت/دولت رقم بزند. جامعه ای که آنچنان گرفتار تبختر است که وقتی سطح نمایندگان را پایین می داند، نه انگیزه ای برای اصلاح وضع موجود دارد و نه می تواند از موضع تبخترش پایین بیاید. لذا به راحتی رای نمی دهد و تنها زمانی رای می دهد که به منفعت گرایانه ترین شکل ممکن، بتواند از سیاست و دولت، برای خودش مایۀ آرامش و آسایشی یا بهره و منفعتی تهیه کند. «در کشاکش و زورآزمایی دو بخش ساختار حاکمیت، فرصتی (بخوانید منفعتی) برای جامعه ساخته می‌شود که نیروهای خود را بازسازی و توان‌بخشی کند. تقویت جامعه‌ی مدنی،‌ افزایش آزادی‌های فردی اجتماعی، گشودگی نسبی در فضای سیاسی کشور، قدرت‌گرفتن طبقه‌ی متوسط شهری (به‌عنوان پیشران تولید فرهنگی) و به‌تبع آن رونق تولیدات فرهنگی و رقابت‌ جریان‌های مختلف، از ثمرات (بخوانید از منافع) این وضعیت (اختلاف افکنی و بی مسئولیتی نسبت به سیاست) است». 3. با این حال این انسداد، فقط نظری و تحلیلی نیست؛ نتایج عملی و عینیِ آن، در جایی است که از ایجاد تنش در حکومت، به سودِ جامعه استقبال می کند. البته چنین راه حلی طبیعی است. دیدگاهی که هیچ گونه گشودگی به تعیین نسبت جدیدی با دولت در پیشِ رو ندارد و قوت و توان حل تنش را در حرکتی رو به پیشرفت ندارد، ناگزیر از مدیریت تنش یا به تعبیر دقیق تر، به جای دیگر انداختنِ تنش است. در این دیدگاه، ما هیچ راه اصلاحی برای دولت و نسبتش با جامعه نداریم؛ پس ناگزیر بایستی تنش را به جایی دیگر بیندازیم. همه چیز از پیش معلوم و بسته شده است. 4. با این حال انسداد این دیدگاه و بستن بابِ هرگونه تعیین نسبتی جدیدی برای نسل های آینده برای دولت و نسبتش با جامعه، باعث تنگی قافیه این شعر شده است. تنگنایی که باعث می شود نویسندۀ عزیز و محترم، به راحتی از تنش های عظیم کوی دانشگاه 78 و بسیاری از بحران های دیگر دورۀ اصلاحات که همگی در دورۀ یکدست نبودنِ حکومت و حاکمیت رخ داده اند، بگذرد و حتی بحران بنزین 98 را هم محصول «هم‌آوایی و اتحاد کامل پاره‌های انتخابی و غیرانتخابی نظام در پیگیری یک سیاست» معرفی کند.
5. هیچ اشکالی ندارد که برای رای دادن به یک نامزد، انبوهی از دلایل را کنار هم بیاوریم؛ اما این دلایل، دستکم نیازمند یک تحلیل منسجم اند، نه شعری در تنگنای قافیه.
دوگانۀ فوق، دوگانۀ کاذب و مهلک است. دور دوم انتخاباتِ ریاست جمهوری 1403، انتخاب یا عدم انتخاب امتداد دولتِ سیدابراهیم رئیسی است که دکتر جلیلی و دکتر قالیباف هر دو در آن سهیم اند.
یادداشت دکتر حسین مهربانی فر دوگانه پزشکی_مهندسی و علوم انسانی در عرصه حکمرانی و مدیریت کلان اجرایی کشور بار دیگر و البته بیش از هر زمان دیگر در مواجهه نامزدهای ریاست جمهوری با مسائل متبلور شده است. تجربه بیش از ۳ دهه حاکمیت پزشکان و مهندسان بر ساختارهای اجرایی کشور با غلبه رویکردهای پوزیتیویستی(اثبات‌گرایانه) و تکنوکراتیک(فن‌سالارانه) در اجزای مختلف سیستم حکمرانی حکایت از شکل‌‌‌گیری چالش‌های جدی در حوزه فرهنگ دارد. رویکردهایی که با تقلیل امر اجتماعی و فرهنگی به عینیت و کمیتی قابل مطالعه(مانند مواجهه خود با پدیده‌های طبیعی) از آن انسانیت‌زدایی و آن را از معنا تهی می‌کند. به همین دلیل قادر نیست فهم دقیق و عمیقی از مسئله فرهنگی و اجتماعی به دست دهد و متعقاباً سیاست فرهنگی و اجتماعی آن بیش از آن که ناظر به حل مسئله باشد، یک مُسَکن و مخدر مقطعی است که جنبه ویترینی و نمایشی گزارش محور کمیّت‌پذیر در آن غالب است. جدال بین رویکردهای پاتولوژیک که مسائل اجتماعی را در حد آسیب یا بیماری فرومی‌کاهند و منفعلانه به دنبال تسکین آن هستند با واقع‌گرایی اجتماعی انتقادی که در نقد وضعیت موجود متوقف نشده و آگاهانه فرصت‌ها را پی می‌جوید، جدالی دیرین در حکمرانی سال‌های پس از انقلاب اسلامی است. این بار روزنه امیدی ایجاد شده که رویکرد فرصت‌محور با پشتوانه علوم انسانی در حکمرانی نقش آفرینی کند و تکنیک و ابزار را به خدمت انسان و بوم فرهنگی درآورد و نه بالعکس. هر چند که گشودن چنین مسیری در میانه شبکه سرمایه‌داری و غرب‌گرا که با عقلانیت ابزاری خو گرفته، بسیار دشوار است.