به نظرم، مناظرۀ دکتر غنی نژاد و علی علیزاده به مراتب مناظرۀ موثرتری از مناظرۀ دکتر درخشان و دکتر غنی نژاد بود. دلیلش هم روشن است، فرد مشترک در این دو مناظره، بیش از آنکه دارای "نظرِ علمی" باشد، سبقه و افق ژورنال دارد و مواجهۀ با او، نیازمند مواجهه ای ژورنالیستی است.
از حکیم غرب تا حکیم شرق در آستانۀ دورۀ زرین تمدن اسلامی
[قسمت اول]
1) 25 اردیبهشت (سالروز تولد حکیم، ابوالقاسم فردوسی) تا 3 خرداد (آزادی خرمشهر) هر سال را هفتۀ هنر حماسی نام نهادهاند. به همین مناسبت، این کتاب که البته قبل از چاپ، آنرا تورقی کرده بودم بهدستم رسید و آن را با دقت بیشتری خواندم.
2) ما در سنت اسلامی، چهرههایی داریم که به آنها «حکیم» میگوییم. حکمت به دلیل آنکه دانشی جهانشمول است، فارغ از افق الهی آن، اگر از افق انسانی به آن بنگریم، معرفت یا دانشی است که میان تمدن ها یا فرهنگهای مختلف (با تفاوتی که به لحاظ مبنایی میان آنها هست)، وحدت برقرار میکند. به اقتضاء جهانشمولی اسلام که در ذات اعتقادات آن است، ناگزیر هر مسلمانی مجبور به تعامل با تمدن ها یا فرهنگهای دیگر است، چه آنکه فارغ از این تعامل، امکان بسط فرهنگِ اسلامی به دیگر فرهنگها یا تمدن ها ممکن و مهیا نمیشود. تمدن یا فرهنگهای غیر اسلامی، چه یونان و هند قدیم باشند و چه انگلیس و آمریکا و فرانسه و آلمان و چین جدید، به دلیل تلاش برای استمرار و بقائشان، هم روایتی از امور معقول دارند و هم در عالم خیال و فرهنگ، دست به ساختِ روایتهای داستانی و شعری زدهاند و هم در عالم محسوس، صناعات و ابداعات ابزاری دارند. حال انسان مسلمان، در مواجهه با این فرهنگها یا تمدنها، ناگزیر از ارائۀ روایتی حکیمانه از اسلام و حقایق اسلامی است تا بتواند آنها را به حقانیت اعتقاد و باورش دعوت کند.
https://eitaa.com/mojtamaona
از حکیم غرب تا حکیم شرق در آستانۀ دورۀ زرین تمدن اسلامی
[قسمت دوم]
3) نمونهای از این تلاش را که در فضای عمومی شهرت بیشتری دارد، میتوان در مواجهۀ حکیمانۀ ابونصر فارابی با یونان دید. فارابی، هم از حیث فلسفه و برهان و هم از حیث زبان و فرهنگ و هم از جهت سیاست و مدینه، روایتی عمیق از مواجهه با یونان دارد و کوشیده تا غنای آموزههای اسلامی را در مواجهه با سطوح مختلف یونان، به نمایش بگذارد. بیجهت نیست که او را باید حکیم خواند، زیرا راهی که او گشود، قوامبخش تمدنی در جهان اسلام شد که تا قرنها اعتبار و آبرویِ جهان اسلام در جهان، وابسته به آن است. فارابی که در دورۀ آل بویه، در بغداد، یعنی اوج تعاملات و منازعات فکری این دوره حضور داشته است، گرههایی را از مواجهۀ ناگزیر جهان اسلام با یونان گشوده که اگرچه در ظاهر، نواقصی دارد که بعدها در مسیر تکامل حکمت اسلامی، مرتفع میشود، اما خشتهای اولِ آنرا او گذاشته است.
4) با اینحال با نظر به گسترش اسلام در ایران، مخصوصاً در شرقِ آن بعد از فتوحات سدۀ اولِ هجری، این پرسش قابل طرح است که مسلمین در مواجهه با فرهنگِ غیر اسلامی شرق، چگونه توانستهاند با روایتی حکیمانه از اسلام و تشیع، تعامل فرهنگی را رقم بزنند که جهان اسلام در دورۀ زرین تمدن اسلامی، مقهور فرهنگ و تمدنِ شرقی پیش از اسلام نشود و قوام آن از هم نپاشد؟ در پاسخ به این پرسش، یحتمل ما باید بهدنبال حکیم یا حکمایی در شرق جهان اسلام باشیم که با نظر به اقتضائات فرهنگی و تمدنیِ شرقِ جهان اسلام، همان تعامل حکیمانهای که فارابی با تمدن و فرهنگ یونانی داشته را در ذهن خود پرورانده باشند.
5) بهنظر میرسد حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از آن حکمایی است که در این برهۀ حساس از تاریخ اسلام و تشیع، مرد و مردانه، با رنجِ سیساله، توانسته چنین نقش تاریخی عظیمی را ایفا کند. کتابی که عکس آنرا مشاهده میکنید، تلاش استاد گرانقدر دانشگاه فردوسی، دکتر فرزاد قائمی است که کوشیده تا از یکسو به این نقش بیبدیل اشاره کرده و عظمت روایتِ فردوسی را برای ما بازگو کند و از سوی دیگر استمرار مسیر حکیمانۀ حماسهسرایی فردوسی را پس از او نیز دنبال کند. با اینحال اهمیت این اثر، از جهت دیگری برای نیز برجسته است و آن اینکه این اثر، در مقابلِ برساخت روایی ناسیونالیستی از شاهنامه که از دورۀ رضاخان پهلوی شکل گرفته بود و همواره برای ما، مخصوصاً در شهر مشهد، باعث تضادهای میان حرم امام رضا (ع) و آرامگاه فردوسی میشد، قد علم میکند و افقی بدیع و جدید از این حکیم دورانساز و حامی اسلام و تشیع، پیشِ روی ما میسازد. این کتاب اگرچه به اجمال نوشته شده و همین اجمال، جای قلت و انقلتهای تاریخی را در اثر ایجاد میکند، اما نظریه و ایدهای را پیش کشیده که فارغ از همۀ نقدهای قابل طرح بر یک اثر، ارزش خواندن و بحثکردن را دارد.
6) بیتردید انتشار این اثر که با همتِ حوزۀ هنری مشهد صورت گرفته، یکی از اقدامات موثر در راستایِ وظیفۀ اصلی این مرکز فکری، یعنی اعتلایِ فرهنگ انقلاب اسلامی است که بنیانگذار آن، شهید مرتضی آوینی، خود را وقف آن کرده بود. خداقوت به نویسنده و حامیان اثر.
https://eitaa.com/mojtamaona
🔰"وارث بعثت"
گرامیداشت سی و چهارمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)
🔸با سخنرانی:
آیت الله عبدالکریم #فرحانی
(مختصات اسلام از منظر امام خمینی)
حجت الاسلام والمسلمین مجتبی #الهی_خراسانی
(فقه امام خمینی: پیوند حجیت و عینیت)
🔸زمان:
شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۰
🔸مکان:
خیابان آیت الله شیرازی، بین شیرازی ۹ و ۱۱، مدرسه علمیه ولایت(حسینیه آیت الله شیرازی)
🔻تشکل طلبگی #ربیون با همکاری:
اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
مدرسه علمیه ولایت
مدرسه علمیه عالی نواب
مدرسه علمیه حضرت مهدی (عج)، سطح دو
جبهه روحانیت مردمی
💠"تشکل طلبگی ربیون"
🌐@rebbiion
جایگاه خیال متصل و منفصل در ارتباطات زیارت در تفکر شیعی
مروری بر نظریات فلسفیِ ارتباطات در جهان غرب، فیالمثل در آراء افرادی نظیر گادامر، باختین، هابرماس و نظایر آنها نشان میدهد که ارتباطات با تکیه بر هرمنوتیک فرهنگی و قوۀ خیال (Imagination) صورتبندی شدهاند. با اینحال این قوۀ خیال، بهمعنای قلمرو غیرواقعی و به تعبیر هانری کربن، «فانتزی» است که در آن، نفس انسان، تحت تاثیر صور پدیدارشناختی حسی، صورتهای خیالی را میسازد و بنابراین ارتباطات مبتنی بر این نظریات، متضمن نوعی نسبیگرایی فرهنگی است که هرگونه حقیقت فراتر از جهان ارتباطات انسانی را به محاق میبرد. در مقابل، قوۀ خیال در نزد عرفا و حکمایِ مسلمان، نظیر ابنعربی، سهروردی و صدرالمتالهین، به عنوان قلمرو امور حقیقی و ناظر به عالَم برزخ مطرح میشود. در این مقاله به تمایز قوۀ خیال در معنای غربی و اسلامی با نظر به حکمای مسلمان مخصوصاً صدرالمتالهین اشاره خواهد شد. بهزعم ما قوۀ خیال در نزد متفکران غربی، معادل «خیال متصل» (خیال اصغر) در نزد صدرالمتالهین است که البته گسسته از خیال منفصل (خیال اکبر) شکل گرفته و در نظریات غربی، خیال منفصل جایگاهی ندارد. در ادامۀ مقاله، با تکیه بر تحلیل کُربن از قوۀ خیال و معادلهای آن نظیر اقلیم هشتم، عالم جابلقا و جابلسا، عالم برزخ و نظایر آنها، به ارتباط این قلمرو با جایگاه امام معصوم در تفکر شیعی اشاره خواهیم کرد. از آنجا که مفهوم زیارت در تفکر شیعی در ارتباط با امام معصوم بهعنوان مزور شکل میگیرد، بهنظر میرسد در زیارت، نفس انسان از تعلقات جهانِ محسوس مادی فاصله گرفته و مهیای پذیرش صورِ معلقۀ خیال منفصل میگردد. با نظر به توضیح صدرالمتالهین از اتحاد خیال متصل و منفصل، زائرین در حالت زیارت چنین اتحادی با امام معصوم برقرار میکنند و شکلی از ارتباطات انسانی اصیل معنادار میشود. این نحوۀ از فعالشدنِ قوۀ خیال بر خلاف نظریاتِ غربی ارتباطات، گرفتار نسبیگرایی فرهنگی نخواهد شد. در این دیدگاه زائرین امام معصوم، بر اساس درک مشترکی که از حقیقت امام دارند، فراتر از ظواهر زبانی، قومی، قبیلهای و دیگر مظاهر جهان محسوس، با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
https://eitaa.com/mojtamaona
📣 پژوهشکده زیارت و گردشگری دانشگاه فردوسی مشهد با همکاری سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی برگزار می کند :
✅ مجموعه نشست های زیارت در افق برنامه هفتم
🔷 «چشم انداز فرهنگی و اجتماعی زیارت»
با حضور :
🔸دکتر قاسم زائری
رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
🔸دکتر میثم مهدیار
معاون پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
🔸دکتر محمدرضا قائمی نیک
استادیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی
🔹دبیرعلمی :
علی محمدزاده
دانشجوی دکتری جامعه شناسی و پژوهشگر پژوهشکده زیارت و گردشگری
🏢مکان : دانشگاه فردوسی، پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی، سالن شورا
⏰ زمان : شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳ الی ۱۵
🔗 پیوند شرکت مجازی
http://vroom.um.ac.ir/cpts
🆔@fum_cpts
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷مسئله مهم زیارت، زیست شهری، بافت پیرامونی حرم مطهر رضوی و مسئله توسعه
🔶فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های فرهنگی محمد جواد استادی
@naghdefarhangi
———
جواد استادی از آن دسته از آدمهایی است که فارغ از اینکه با ایده ها و حرفهایش موافق یا مخالف باشم، حقیقتاً برای فرهنگ و به طور خاص مشهد، به قول مشهدی ها، «جوش می خورد» و نگران است.
دربارۀ نقش تکنوکراتهای مشهدی در بیحجابیِ رایج در مشهد
[قسمت اول]
1. مطابق بنیادینترین تحلیلها از نظام سرمایهداری، اشکال مختلف سرمایهداری از جمله شبهسرمایهداری رایج در مشهد، حداقل دو ثمرۀ نامبارک دارد: 1) بیعدالتی، تضاد طبقاتی و حاشیهنشینی که در آن، هر چقدر سرمایۀ سرمایهدار افزون شود، حاشیۀ نشینی حاشیهنشین نیز افزایش مییابد. اگر مشهد سالهاست که در صدر جدول شهرهای دارای حاشیهنشین و مناطق کمبرخوردار است، نتیجۀ منطقیِ آن، وجود طبقۀ سرمایهدار و البته به تبع وارداتی بودنِ سرمایهداری در ایران و مشهد، نوکیسهای است که هر چه بیشتر بر این تضاد میدمد. 2) بیهویتی، انقطاع تاریخی و تضعیف سطح دینداری که در آن، سرمایهداری با تکیه بر «عقلانیت ابزاری» و گسترش دستاوردهای تکنولوژی، معنای کنشهای انسانی را از معنای کنشهای عاطفی، ارزشی، سنتی، مابعدالطبیعی و ماورائی به سطح کنشهای محسوس و ابزاری تقلیل میدهد. ثمرۀ دوم سرمایهداری، محصول روایتی از دین و دینداری است که در آن، مرجعیت دین در حیطههای مختلف زندگی تقلیل یافته و دینداری عمدتاً از ایفای نقش اجتماعی، سیاسی و کلان خود محروم شده و به سطح فردی، خصوصی و نازلترش، تنزل مییابد و ادارۀ امور کلان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به عقلانیتِ عرفی و سکولار واگذار میشود.
2. با آغاز روند شبهسرمایهداری وارداتی در سه دهۀ اخیر در مشهد الرضا (ع)، مخصوصاً از آغاز دهۀ هفتاد، اکنون ثمرۀ آن کِشتهها را در دو موضع مذکور بهوضوح مییابیم. حاشیهنشینی گستردۀ مشهد که زبانزد عام و خاص است، دیگر امروزه بر هیچ اهل نظری پوشیده نیست. توسعۀ نامتوازن شهری مشهد به سمت غرب و جنوب غرب مشهد و ایجاد مناطق حاشیهنشین گسترده در شرق و شمال شرق آن، کار را به جایی رسانده که در مناطق غربی شاهد رشد قارچگونۀ کلینیکهای حیوانات خانگی تا آرایشگاههای مربوط به این حیوانات هستیم و در همان حال، در گلشهر یا شهرک شهید باهنر، مردم شریف این منطقه، از داشتن یک بیمارستان تخصصی برای درمان بیماریهای سختِ خود، محروم هستند. با اینحال هدف این یادداشت بیش از آنکه اشاره به ثمرۀ اول یعنی حاشیهنشینی باشد، توجه به ثمرۀ دوم است.
3. مطابق تحلیل دوم، شکلگیری سرمایهداری در غرب، محصول تنزل سطح دین و دینداری مسیحی از مذهب کاتولیک با محوریت کلیسا به مذهب پروتستان است که در آن، کلیسا دیگر نقش محوری در علم، اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعۀ غربی نداشت و این قلمروها به تدریج به علوم اقتصاد، جامعهشناسی، علوم سیاسی و نظایر آنها با روایت مدرن سپرده شد. با اینحال همانطور که میدانیم علوم انسانی نظیر اقتصاد و جامعهشناسی و علوم سیاسی و نظایر آنها در بدو امر، تحت تاثیر علوم طبیعی غربی مخصوصاً فیزیک و زیستشناسی شکل گرفتنند. به تعبیر دیگر کاهش نقش کلیسای کاتولیک در نقشآفرینی اجتماعی و سیاسی و تنزل دینداری مسیحی به حیطۀ فردی، ابتدا درمنازعات مربوط به نجوم، مکانیک، فیزیک و دانشمندان آنها نظیر گالیله و نیوتن و کپلر و کوپرنیک با کلیسای مسیحی رقم خورد و با نهضت پروتستان مارتین لوتر، آخرین ضربه به نقشآفرینی سیاسی و اجتماعی کلیسای کاتولیک وارد آمد. جالب اینجاست که در اوج فرایند سکولارشدنِ علوم مختلف در غرب یعنی در سدۀ هجده و نوزده، مسئلۀ اصلی متفکرینی نظیر سنسیمون یا اگوست کنت که سعی در جایگزینی علوم اجتماعی به جای مسیحیت داشتند، همچنان مسئلۀ «صنعت» بوده است. به این معنا میان پروتستانتیسم مسیحی و غلبه و اهمیت علوم طبیعی و مخصوصاً «صنعت مدرن» در جهان مسیحی رابطۀ عمیق و گستردهای وجود دارد. این رابطه همانطور که ماکس وبر در تحلیل سرمایهداری در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری اشاره میکند، میان متاثرین از صنعت و تکنولوژی و شکلگیری سرمایهداری دیده میشود. بیجهت نیست که وبر، از یکسو ریشۀ تکوین سرمایهداری در غرب را در تحول از مسیحیت کاتولیک به پروتستان و مخصوصاً شاخۀ کالونیسم دنبال میکند و از سوی دیگر، سردمداران سرمایهداری و بورژوازی را اصحاب صنعت، تکنوکراتها و بروکراتها معرفی میکند. «روشن است که شکل خاص و جدید سرمایهداری غربی تا حدود زیادی در اثر تکامل امکانات «فنی» ایجاب شده است. امروزه عقلانیت آن ماهیتاً به امکان محاسبۀ فنی تعیینکنندۀ یعنی به یک محاسبۀ دقیق و اساسی بستگی دارد و این در حقیقت بدان معنی است که عقلانیت آن به ویژگیهای علوم جدید بهویژه طبیعی مبتنی بر ریاضیات و آزمایش دقیق و عقلانی وابسته است. از سوی دیگر تکامل این علوم و فنون مبتنی بر آن نیز متقابلاً در کاربرد عملی و اقتصادی خود از منافع سرمایهدارانۀ انگیزشی تعیینکننده دریافت کرده و میکنند» (وبر،اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، 31-32).
دربارۀ نقش تکنوکراتهای مشهدی در بیحجابیِ رایج در مشهد
[قسمت دوم]
4. اگر این تحلیل را بپذیریم، میان توسعۀ سرمایهداری و توسعۀ بروکراسی مبتنی بر تکنیک یا همان تکنوکراسی رابطهای وثیق برقرار است. این فرایند هرچند در جهان غرب، در یک سیر طبیعی طی شده و علیرغم طیشدنِ طبییعی این مسیر، در آستانۀ تحلیل وبر و تحذیرهای او از آیندۀ ناگوار این شیوۀ سرمایهداری که همزمان با وقوع جنگ جهانی در اروپا شد، اما در جامعۀ ایرانی، بهشکل وارداتی و بیقاعدهای صورت میپذیرد. به این معنا و حداقل بر اساس تحلیل وبر، از یکسو واردات بیرویه تکنولوژی و محصولات آن، بیتردید با گسترش شبهسرمایهداری در مشهد رابطهای مستقیم دارد و از سوی دیگر، این تکنوکراسیِ بیقاعده، بر کاهش سطح دین و دینداری در مشهد تاثیرگذار است. در تحلیل وبر، کاهش سطح دینداری و عناصر هویت مسیحی در پروتستانتیسم، با گسترش عقلانیت ابزاری مبتنی بر تکنیک و تفکر فنیِ ماشینی با واسطۀ سرمایهداری بههم گره می خورند.
5. خاطرۀ جامعۀ ایرانی بعد از انقلاب اسلامی، در میانۀ دهۀ هفتاد، شاهد طرح ایدۀ «پروتستانتیسم اسلامی» از سوی جریان فکری موسوم به روشنفکری دینی است. نسخۀ روشنفکری دینی در مواجهۀ با مدرنیته، ارائۀ نسخهای از اسلام بود که بتواند با اقتضائات دنیای مدرن از جمله سرمایهداری سازگار باشد و بنابراین این نسخه در حقیقت، کاهش سطح دینداری و دین در جامعۀ ایرانی متناسب با دنیای مدرن بود. با اینحال اگر تحلیل وبر را دربارۀ رابطۀ سرمایهداری با تفکر تکنیکی مورد نظر قرار بدهیم، روایت دیگر پروتستانتیسم اسلامی، گسترشِ تکنوکراسی است. شاید بیجهت نباشد که محمد قوچانی که سالها حامیِ ایدۀ روشنفکری دینی یا حتی پروتستانتیسم اسلامی بود، چندی پیش از اولویت تکنوکراسی بر دموکراسی سخن گفت.
6. وضعیت حجاب و کاهش سطح دینداری مبتنی بر تفقه و شریعت دینی در مشهد به سطح دینداری فردی، خصوصی، بدون تقید به شریعت و احکام شرعی از جمله حجاب و پوشش شرعی، به این معنا نمادهای ایدۀ پروتستانتیسم اسلامی است. اگر در ایران و مشهد، قاطبۀ جامعه همچنان دیندار است، اما کاهش سطح دینداری رقم خورده است. دراینجا بایستی میان دینگریزی و کاهش سطح دینداری تمایز گذاشت. بهزعم نگارنده، آنچه در جامعۀ ایرانی رقم خورده، کاهش سطح دینداری و نه دینگریزی است. با اینحال کاهش سطح دینداری از یکسو با شبهسرمایهداری پیوند دارد و از سوی دیگر، همانطورکه تحلیل وبر نشان میدهد با غلبۀ تفکر تکنیکی و تکنوکراسی گره خورده است.
7. کاهش سطح دینداری در سطح مشهد که پایتخت معنوی ایران محسوب میشود، پدیدهای بسیار پیچیده و محصول یک سیر تاریخی در دو سه دهۀ اخیر است. این پدیده هرچند متاثر از امور همچون تهاجم فرهنگی و مسائل مربوط به فضای مجازی هست، اما بیتردید بیارتباط با گسترش سرمایهداری و تکنوکراسی گرهخورده با آن در مشهد نیست. مشهد الرضا (ع)، از یکسو در دو دهۀ اخیر تحت تاثیر تصمیمات تکنوکراتها و بروکراتهای مذهبی، از اغلب عناصر هویتی خود خالی شده و از سوی دیگر، شاهد گسترش شبهسرمایهداری افسارگسیختهای بوده است که ثمرۀ آن، بیعدالتی و حاشیهنشینی از یکسو و بیهویتی و کاهش سطح دینداری از سوی دیگر در آن هستیم.
دقیقهای انتقادی بر گسترش بیقاعدۀ ایدههای حکمرانی و سیاستگذاری در کشور به مناسبت سالروز هفتم تیر
ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان «حکمرانی» و «سیاستگذاری»
[قسمت اول]
1) با طرح ایدۀ حکمرانی در کشور، در حدود حداقل ده سال گذشته اغلب پژوهشگاهها، متفکرین، دانشگاهها، نویسندگان، اندیشکدهها و نظایر آنها که در قلمروهای کلان کشور از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ و جامعه و آموزش و پرورش و شهرسازی و نظایر آنها فعال بودهاند، یا بخشی از فعالیت خود را به «حکمرانی» اختصاص دادهاند یا ایدۀ اصلی خود را به «حکمرانی» تغییر دادهاند. ماحصل این تغییر رویکرد، ایجاد مفاهیم جدیدی نظیر حکمرانیِ اقتصادی، حکمرانی اخلاقی، حکمرانی فرهنگی، حکمرانی فضای مجازی و انواع متعدد دیگری از حکمرانیها است. گاهی در کنار مفهوم حکمرانی، از مفهوم «سیاستگذاری» یا «خطومشی گذاری» نیز یاد میشود.
2) با اینحال در مراجعه به منابع اصیل و مهم ناظر به مفهوم حکمرانی یا سیاستگذاری، به شدت شاهد فقر منابع و مفاهیم پایه هستیم. در بعضی از موارد، هنوز تفاوت مفاهیم مشابه، همچون تمایز «سیاست» (politics) و «سیاستگذاری» (policy making) یا حکومت و حکمرانی مشخص نیست و گویا تنها به جهتِ مُد و رسم رایج، بهجای سیاست و حکومت، از سیاستگذاری و حکمرانی بهره میبرند. در بعضی موارد که آگاهی بیشتری حاصل شده، سیاستگذاری و حکمرانی را رابطۀ متقابل مردم و حکومت میدانند و در بعضی موارد، با دقت بیشتری، سیاستگذاری و حکمرانی را ناظر به تفاوت میان تصدیگری و تنظیمگری تعریف میکنند.
3) فارغ از اینکه چقدر این مفاهیم به دقت به کار میروند، آنچه خسران جبرانناپذیری از این مواجهۀ بیبنیاد با این مفاهیم برای سنت و تاریخ و وضعیتِ فعلی ما فراهم میآورد، بیتوجهی به نقش هویت و تاریخ اجتماعی گذشتۀ ما در سیاستگذاری و حکمرانی است. در جهان غرب، رشتههای دانشگاهی یا مفاهیم و نظریههای حکمرانی و سیاستگذاری، از خلال تحولات چند سدههای جهان مدرن سربرآوردهاند. در یک روایت متقنتر و قدر مشترکتر از نظریات ناظر به سیاستگذاری و حکمرانی، با تسامح متناسب با این یادداشت، میتوان بهروشنی دریافت که تکوین این رشتهها و مفاهیم و نظریهها، از خلال تحولات علوم اجتماعی در غرب، مخصوصاً در نیم سدۀ گذشته سربرآوردهاند. این تحولات خود متوقف بر تعریف حوزۀ گستردۀ مطالعات اجتماعی و تاریخی است و مفهوم تنظیمگری یا خطومشیگذاری زمانی معنا مییابد که سیاستگذار یا حکمران، اطلاع و فهم دقیقی از میدان مورد نظرش داشته باشد. بهتعبیر دیگر، موضوع تنظیمگری، از خلالِ مطالعات اجتماعی و هویتی بدست میآید و تنظیمگری در خلاء رخ نمیدهد.
4) با اینحال افزون بر اهمیت و جایگاه مطالعات تاریخی و اجتماعی در سیاستگذاری و حکمرانی، سنخیتِ میان سطح مطالعات اجتماعی-تاریخی و ایدۀ حکمرانی نیز ضروری است. فیالمثل اگر مطالعات تاریخی-اجتماعی در سطح مطالعات کمّی و آماری باشد، سیاستگذار یا حکمران تنها قادر به خطومشیگذاری یا تنظیمگری در سطح کمّی پدیدههای اجتماعی و تاریخی است و مجوزِ ورود در عرصههای مابعدالطبیعی یا کیفی را ندارد. این نداشتنِ مجوز، امری طبیعی و ناظر به قاعدۀ سنخیت میان علم و عالم و معلوم و دستیابی به یک کلیت منسجم است. به این معنا هر خطومشیگذاری یا تنظیمگری متناسب با یک نظریه صورت میگیرد که مطالعات اجتماعی و تاریخی متقضی آن، با همان نظریه صورتبندی شده است.
دقیقهای انتقادی بر گسترش بیقاعدۀ ایدههای حکمرانی و سیاستگذاری در کشور به مناسبت سالروز هفتم تیر
ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان «حکمرانی» و «سیاستگذاری»
[قسمت دوم]
5) با نظر به این مقدمات، سیاستگذاری یا حکمرانی در جامعۀ ایرانی، مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی، اگرچه امری ضروری و گریزناپذیر است، اما این سیاستگذاری و حکمرانی، بایستی ناظر به سنخیتِ میان ابزارهای مفهومی و عملی سیاستگذار و حکمران با هویت تاریخی و اجتماعیِ جامعۀ ایرانی باشد. جامعهای که بهلحاظ هویت تاریخی، تحت تاثیر تاریخ هزارسالۀ اسلامی-ایرانی است و تکتک عناصر این هویت را در گوشه و کنار شهرها یا روستاها و لحظهلحظۀ زندگی انسان مسلمان ایرانی میتوان دید، تنظیمِ امور او نیازمند منطق و نظریهای برآمده از این هویت تاریخی و اجتماعی است. فیالمثل اگر فقه و احکام فقهی و شرعی، نقش مهمی در زندگی فردی و جمعی انسانِ ایرانی بازی میکرده، نمیتوان حکمرانی یا سیاستگذاری آنرا بدون توجه به سطح مواجهۀ فقه یا مبانی که دانش فقه در آن معنا مییابد، صورتبندی کرد. فقه و احکام فقهی، همچون اخلاق و فتوتِ اسلامی-ایرانی، از خلالِ واسطهای با جهان معنادار میشده که در آن، سطح مواجهۀ انسانِ مسلمان ایرانی، سطح پیوندِ میان دنیا و آخرت بوده است. بدون توجه به پیوند میان دنیا و آخرت، مخصوصاً از حیث هستیشناختی نمیتوان اهمیت نقش فقه و اخلاق و اعتقادات را در زندگیِ مسلمان ایرانی و تجلیات آن در هنر و معماری و زیست شهری شناخت. فیالمثل اگر از حیث هستیشناختی، اعتقاد به معاد و معاد جسمانی در نظرِ انسان مسلمان ایرانی، حتی در زندگی روزمرهاش امر حی و حاضر است، میتوان به اهمیت اخلاق و فتوت و رعایت ظرائف خاص در هنر و معماری و طب و نظایر آنها پیبُرد. حال اگر چنین جهانی با همۀ تنوعات و فرازفرودهایش سبقۀ هویتی و تاریخی ما را شکل میدهد، نمیتوان در سیاستگذاری و حکمرانی، سطح مواجهۀ انسانِ ایرانی را به منطقِ کمّی و منحصراً ریاضیاتی فرمولهای سیاستگذارانه اصحاب سیاستگذاری علم و تکنولوژیِ مدرن سپرد. اگر فرهنگ و ادب در سنت تاریخی و اجتماعی ما، پیوندی با آخرت و امر اخروی و امر متعالی و مثالی داشته و درکش از هنر، در اتصال خیال متصل و منفصل شکل میگرفته و به گزارش فارابی، تنظیمگرِ زبان عام و خاصش، همان واضعالنوامیس مدینۀ فاضله یعنی نبی و حکیم و امام معصوم بوده است، نمیتوان «سیاستگذاری و حکمرانی فرهنگی و زبانی»اش را بر درکی از فرهنگ بنا نهاد که فرهنگ را صرفاً محصول روابط عُرفی میداند و هنر را محصول مصنوعات تکنیکی قلمداد میکند و نمادهای زبانی خاص و عامش را محصول امور قراردادی و عُرفی تلقی میکند. از این بگذریم که حتی با همین نگاههای عرفی و ایندنیایی نیز اطلاعی از وضعِ فرهنگی و اجتماعی و تاریخیِ ما در نزد بسیاری از مدعیان سیاستگذاری و حکمرانی نیست.
6) ایدۀ اصلی نظام جمهوری اسلامی در حکمرانی و سیاستگذاری، به تبع فرمایش شهید بزرگوار، آیتالله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، یحتمل بایستی شیفتگی به خدمت و نه تشنگی به قدرت باشد و یحتمل، حکمرانان و سیاستگذاران کشور نیز تابع چنین منطقی عمل میکنند. اما با نظر به مقدمۀ ضروریِ مطالعات اجتماعی-تاریخی برای سیاستگذاری و حکمرانی، شاید سنجش میزان دقت و عمق مطالعات اجتماعی و تاریخیِ حکمرانان و سیاستگذاران، چه در قالب افراد و چه در قالب نهادها، میزان و سنجۀ مناسبی برای سنجش میزان خدمتگزاری حکمرانان و سیاستگذاران باشد.