*⃣ هر روز، ربویتر از دیروز!
🔹افزایش سود بانکی از ۱۸ درصد به ۲۳ درصد، یعنی اینکه نظام بانکیِ ربوی، ربویتر میشود! اقتصاد سوداگر، بیشتر در سوداگرایی غرق میشود! افزایش سود بانکی به نفع تولید نیست. به نفع سوداگرایی است! به نفع بنگاهداری بانکهاست. به نفع دخالت بانکها در بازار ارز و سکه و مسکن است. بانکها با پول مردم، بنگاهداری میکنند و بیشتر در ارز و سکه و مسکنداری دخالت میکنند.
🔸قرار بود نظام بانکی اصلاح شود! قرار بود اموال بدهکاران بزرگ بانکی مصادره شود! اصلاح که نشد، بدتر شد! حالا مصوبه گذاشتهاند که به خودشان بازگردانند. چگونه؟ مجدداً یک وام کلان در اختیار آنها قرار میدهند که وام قبلی را تسویه کنند! دست به اموال و املاکش هم نمیزنند. در حالیکه ماههاست وامهای خرد را به روی مردم بستهاند برای ابربدهکاران بانکی هدایایی بزرگ آماده کردهاند.
🔹آنچه ما میفهمیم؛ سیاستگذاری و ریلگذاری اقتصادی دولت، با دولت سابق فرقی ندارد بلکه بدتر هم شده! غیرشفافتر هم شده!
🖊 داود مدرسییان
🆔@sedaye_talabeh
*⃣ مقایسه نسل انقلاب با نسل زد Z
🔹اکنون که در ایام دهه فجر به سر میبریم، بد نیست نسلی که آن انقلاب را تدبیر نمودند، با نسل زد "z" که در جنبش پاییز سال جاری، بیشترین نقش را در شهرهای ایران ایفا نمودند در دو بعد اشتراکات و افتراقات مقایسه شوند. مولفهها و شاخصههای مطرح شده عمدتا جنبه "توصیفی" دارند و تبیین اینکه چرا چنین تفاوت ژرفی بین این نسلها، در طی چهار دهه اتفاق افتاد، نیاز به تامل مستقل دارد:
🔸تشابهها:
۱- هر دو نسل نسبت به وضع موجود و رژیم حاکم، ناراضی بودند.
۲- در هر دو نسل مسائل قومی، زبانی و مذهبی (شیعه یا سنی بودن) موضوعیت نداشت و شرکت کنندگان از اکثریت استانها فراتر از نگاه قومی و ... بودند.
۳- هر دو نسل برای رسیدن به مقاصدشان از روش های خشونت آلود هم بهره جستند.
۴- هر دو نسل شعارهای ساختارشکنانه دادند.
۵- مقامات و کارگزاران حکومتی، هیچکدام از این دو نسل و مطالباتشان را جدی نگرفتند.
۶- جنبش دانشجویی، از هر دو نسل حمایت کردند.
۸- روشنفکران دینی عمدتا از هر دو جنبش حمایت کردند.
🔹تفاوتها
۱- نسل انقلاب، خواستههای دنیایی نداشته و برایشان مهم نبود، اما نسل زد، مطالبات این جهانی دارد و میخواهد زندگی کند.
۲- نسل انقلاب، ذیل سایه معنویات و مقدسات، همه کارهایش را توضیح میداد، اما نسل زد، بر اساس ملموسات، محسوسات و اتفاقات پیش رو کارهایش را سامان میبخشد.
۳- تعداد "روشنفکران ارگانیک" (روشنفکران وابسته به نظام حاکم)، منتقد به نسل انقلاب بسیار محدود بودند، ولی تعداد روشنفکران منتقد به نسل زد، پر تعدادند.
۴- نسل انقلاب، از جهت فکری به وسیله "روحانیت" به ویژه شیعی هدایت میشد، اما روحانیت شیعی، به غیر از روحانیون نواندیش، نسل زد را عمدتا تنها گذاشتند.
۵- نسل انقلاب و جنگ، برایشان، روحانیت، جایگاه ویژه داشت، اما برای نسل زد، نه تنها چنین نیست، بلکه إبایی از عمامه پرانی هم ندارد.
۶- برای زنان نسل انقلاب، "پوشش"، ارزش محسوب میشد و برای نسل زد، حجاب، مساله شخصی است و حجاب اجباری ضد ارزش!
۷- نسل انقلاب و جنگ، از تحصیلات پایینتر از نسل زد برخوردار بودند.
۹- نسل انقلاب، افتخارش تبعیت از رهبران بود اما نسل زد، زیر بار رهبری کسی نمیرود.
۱۰- نسل انقلاب، در پس هر اتفاق و مساله و مشکل، رد پای تنها دشمن و استکبار جهانی را میجست، ولی نسل زد، معتقد است: دشمن ما بیعرضگی و بیخاصیتی مسئولان جمهوری اسلامی است.
۱۱- نسل انقلاب، شناختش از جهان و مردم دنیا همان چیزی بود که مقامات میگفتند، اما نسل زد، برای خودش در این زمینه دادههای فراوان و تحلیل مستقل و مخالف تحلیل رسمی دارد و #آگاهتر شده است.
۱۲- نسل انقلاب، نگاهی به پشت سر (سنتها) داشت ولی نسل زد، نگاه به پیش رو و جایگاهش در جهان امروز دارد و میخواهد "طرح نو" در اندازد.
۱۳- نسل انقلاب، نسل منتقد و پرسشگر نبود اما نسل زد، به درستی، کورکورانه اطاعت نمیکند و به شدت پرسشگر و منتقد است.
۱۴- نسل انقلاب، نسبت به امور و اتفاقات زمانش، نگاه نسبتا خوش بینانه و امیدوارانه داشت و حال آنکه نسل زد، نگاهش به وضعیت ایران امروز و اتفاقات جاری بدبینانه است.
🔸سوال: آینده از آن کدام نسل است؟
🖊 ؟
🆔@sedaye_talabeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ اشهد ان علی تا گفت در گوشم پدر
خنده کردم، جای لالایی اذان میخواستم
🆔 @Masaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار فرانس۲۴ اومده در مهمونی ده کیلومتری و واکنش مردم بهش عالیه
@BisimchiMedia
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
آیا میشه گفت دور بودن انسان از خداوند باعث تمامی مشکلات شده
عزیزان بخدا همه ی انسان ها مشکل دارند ولی کسانی ک ارتباط با خدا ی خود دارند محکم تر از کسانی هستند ارتباط با خدا ندارند
این رو من نمیگم محققان داخلی و خارجی این رو میگویند
پس خواهشی دارم اینکه اول از همه ارتباط ت رو با خدای خود خوب کن واز بخواه ک کمک ت کند در دعا اول برای دیگران مقدم تر است بد برای خود
دوم. اینکه هم زمان هم تلاش کنی ولی نباید کوتاه بیایی یا دست از تلاش برداری
نه هر مشکلی نیازمند مدت خاص خودش هست مثل باختن غذا مثل نیمرو مدت زمان ۵ دقیقه یا خورشت ۴
ساعت یا هر غذای. دیگه پس اگر زودتر از موقع آن رو ول کنیم غذا نیمه کاره میماند پس مشکلات ماهم همین طور هست یکی نیاز منده ۵ دقیقه یکی ۵ ساعت و یکی بیشتر
پس لطفا خسته نشوید
همیشه در کتار تلاش تان از ایده های معنوی استفاده کنید
یک مورد دیگه ای هست ک میخوام بگم اینه دنیا خیلی زود گذره نمیدانی با توبه میمیری یا بدون توبه
بخدا ارزش نداره زندگیت رو خراب کنی بخاطر گناه در واقع باطنش گناه هست ولی ظاهرش خیلی زیبا آراسته شده
کسانی بچه دارند (مخصو ص زنانی ک عاقبت کار خود رو نمی اندیشند) و بچه رو ول میکنند (بچه اذیت میشود و کم کم بچه از راه بدر میشود)و دل هوس خود راه میافتند البته بدانند این هوس هم کم کم میخوابد و آثار گناه کم کم پدیدار میشود ووو بدانند فردا قیامت بابت بچه از تو سوال میکنند ک تو مسؤل ش بود و هزار سوال دیگر
آقای خوب تو ک دنبال زن مرد راه افتادی
و خودت زن و بچه داری
بخدا فردا قیامت باید جواب پس بدهی ب چ عنوان این کار رو کردی و خانواده رو اسیر و بدبخت کردی
هرچند در این دنیا ب گناه خود رسوا و جزایش رو خواهی دید
پس خواهرم و بردارم بیاییم خودمان رو کنترل کنیم دنیا فانی ،ولی اثر گناه برای همیشه باقی میماند
سخت هست ولی با کمک خداوند و ائمه اطهار میشه زندگی بر مبنای پاکی درست کرد
دوست تون دارم💋💋💋 برایتان دعا میکنم
برای ظهور امام زمان منجی عالم بشریت(عج )صلوات🤲
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️آموزش دروغگویی به صورت حرفه ای توسط مجریان شبکه #منوتو !
🔻این تنها چند دقیقه از یکی از برنامه های چند ساعته شبکه منوتو !
🇮🇷 تحلیلگر 57 کانال خاص و متفاوت
♨️ @tahlilgar57 👈
🔴 وای به روزی که بگندد نمک !!
❌بی حجابی در دفتر خدمات قضایی !!
❗️اینجا که برای قوه قضاییه است باید پیشرو باشه در رعایت قانون حجاب، خودش این طوریه وای به حال جای دیگه!!
🔻 نکته تاسف بار اینجا است که برای زدن ماسک پیام گذاشته اما برای بیحجابی نه!!!
🔻تهران - خیابان شریعتی نرسیده به قدس کوچه محوی
🇮🇷 تحلیلگر 57 کانال خاص و متفاوت
♨️ @tahlilgar57 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 عملیات آستروتورفینگ چیست؟
واژه ای که معادل فارسی ندارد!!
حتما ببینید تا متوجه تاثیر این قضیه بشید.
نشر واجب
🦋| کانال تربیتی یک جرعه تفکر⚘️
@yek_jore_tafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 زندگی با سگ و تکثیر این حیوان، ضدفرهنگ احمقانهای است که غربیها در جهان رواج دادند. جدا از میلیونها دلار هزینهای که دائما خرجشان میکنند، بهداشت و امنیت را هم در بسیاری از جاها از بین بردهاند.
🔹 مردم از گرسنگی میمیرند یا به خاطر فقر بدترین تحقیرها را تحمل میکنند اما جهانِ متمدن نیروهای انسان را خرج تغذیه و نگهداری و درمان و آرایش و تفریح سگ میکند. نادان و احمقاند آنها که به غربیها مدال عقلانیت میدهند.
🔸 فرض کنید به جای مردهای بزرگسال چند کودک آنجا بودند...
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجمع مسلمانان سوئد نسبت به هتک حرمت به قرآن
🔴 #بیداری_ملت 👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
#زندگینامه 🌸🍃
.
رسول پورمراد، ۲۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۷ در افشاریه تاکستان به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش محترمعلی قزوینیان نام داشت. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی مهندسی تکنولوژی ادامه داد. در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ ازدواج کرد. پاسدار هوافضای سپاه پاسداران تهران بود و به عنوان مدافع حرم و توسط سپاه قدس در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. بیستم مهر ماه سال ۱۳۹۴ در قنیطره سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر انفجار خمپاره و جراحات وارده شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرک مدرس از توابع بویین زهرا واقع است.
خدایا! مرگ مرا شهادت در راه امام زمان، قرار بده
حرف دل با خدا:
- خدایا! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست
... - خدایا! همیشه با نعمت های بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آن ها را به جا آورم، نعمت هستی، نعمت پدر ومادر خوب، سلامتی، خانواده و همسر خوب، نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام که همیشه قبل نمازهایم آن را یادآور می شوم و شکرگذار تو هستم.
نعمت خدمت در سپاه و پوشیدن لباس رزمندگانی که ستاره های آسمان شهادت هستند و نعمت های بیشمار دیگر
... - خدایا! می دانم که شهادت گنج ارزشمندی است و نعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص وعاشق توست... می دانم که شهادت هنر مردان خداست، می دانم که شهادت ورود در حرم امن الهی است و... می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم!
اما خدایا! می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست، می دانم که رهبرم امام خامنه ای(مدظله العالی) فرمود: اگر می خواهید خدمتتان اجر داشته باشد، برای خدا کار کنید و جهاد با نفس داشته باشید و از خدا طلب شهادت کنید؛ می دانم به قول شهید آوینی کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد!
پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان.
حرف دل با امام زمان(عج):
آقا! خیلی دوست دارم برای نزدیک شدن فرج و ظهورت کاری کنم و باری از روی دوش شما بردارم نه اینکه ...
آقا! احساس می کنم چند وقتی است که سرگرم دنیا و از شما غافل شده ام و امیدوارم این حضورم در سوریه و خدمت در اینجا مرا به شما نزدیک کند تا جایی که وقتی به یاد من هستی لبخند رضایت بر لب داشته باشی نه اینکه ...
آقا! شما امامِ زمان من هستی، شما صاحب اختیار من هستی، شما صاحب اصلی دل من هستی پس عنایت کن و نگاهی از روی لطف و رحمت به این بیچاره کن، از همان نگاه هایی که دل را منقلب می کند.
آقا! از خداوند سلامتی و تعجیل در فرج شما را مسئلت دارم و شما هم دعا کنید خداوند توفیق و نعمت شهادت در رکابت را بعد از خدمات زیاد نصیبم کند.
حرف های عمومی: خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم، چون خودم بیشتر از همه به آن نیازمندم فقط چند یادآوری
۱- نماز که انسان را از فحشا و منکر دور می کند
۲- روزه که سپر آتش جهنم است
۳- یادآوری مرگ
۴- جهاد با نفس
۵- ولایت مداری و گوش به فرمان رهبر بودن
۶- دعا برای سلامتی و فرج آقا
۷- طلب شهادت و... خدایا چنان کن سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما رستگار
با همین سوز که دارم بنویسید حسین/ هر که پرسید زِ یارم بنویسید حسین
هر که پرسید چه داری مگر از دار جهان/ همه دار و ندارم بنویسید حسین
خانه آخرتم هست قدمگاه حبیب/ سر در قبر مزارم بنویسید حسین.
1394/7/5 ساعت ۱:۱۵ بامداد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
از حاج میرزا خلیل تهرانی نقل شده است که من در کربلای معلّا بودم و مادرم تهران بود. شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت: ای پسرم مردم مرا به سوی تو آوردند و بینی مرا شکستند من ترسان از خواب بیدار شدم از این خواب چندی گذشت که از طرف یکی از برادران نامه ای آمد و نوشته بود مادرت وفات کرد و جنازه اش را نزد تو میفرستیم. وقتی حمل کنندگان جنازه آمدند گفتند: جنازه مادر تو را در کاروان سرای نزدیک ذی الکفل گذاشتیم چون گمان میکردیم شما در نجف باشید. من صدق خواب خود را فهمیدم ولی در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینی ام را شکستند متحیّر ماندم تا اینکه جنازه اش را آوردند. من کفن را از روی او کنار زدم و دیدم بینی او شکسته است سبب آن را از حاملین پرسیدم گفتند: ما سببش را نمیدانیم جز اینکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوتهای دیگر گذاشته بودیم پس از مدتی گوسفندها لگدکاری کردند و جنازه را بر زمین انداختند شاید در آن وقت این آسیب به آن رسیده دیگر غیر از این سببی برای آن نمیدانیم. من جنازه مادرم را به حرم اباالفضل(ع) آوردم و مقابل آن حضرت گذاشتم و عرض کردم: ای اباالفضل(ع) مادر من نماز و روزهاش را نیکو به جای نیاورده است و اکنون پناهنده تو است پس عذاب و اذیّت را از او برطرف کن و به ضمانت تو بر عهده من است که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم سپس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او کوتاهی کردم . مدّتی گذشت شبی در خواب دیدم که شور و غوغایی بر در خانه من است از خانه بیرون آمدم که ببینم چه خبر است دیدم مادرم را بر درختی بسته اند و بر او تازیانه میزنند گفتم: برای چه او را میزنید؟ مگر او چه گناهی کرده است؟
گفتند : ما از طرف حضرت اباالفضل(ع) مامور هستیم که او را بزنیم تا فلان مبلغ را بپردازد من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب میکردند آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کرده و به منزل بردم و مشغول خدمت کردن او شدم. وقتی بیدار شدم حساب کردم و دیدم پولی که آنها در خواب از من گرفتند مساوی با پنجاه سال عبادت است. پس از آن مبلغ را برای پنجاه سال نماز و روزه پرداختم.
(منبع: داستانهایی از قبر و برزخ ص35 )
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
از حاج میرزا خلیل تهرانی نقل شده است که من در کربلای معلّا بودم و مادرم تهران بود. شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت: ای پسرم مردم مرا به سوی تو آوردند و بینی مرا شکستند من ترسان از خواب بیدار شدم از این خواب چندی گذشت که از طرف یکی از برادران نامه ای آمد و نوشته بود مادرت وفات کرد و جنازه اش را نزد تو میفرستیم. وقتی حمل کنندگان جنازه آمدند گفتند: جنازه مادر تو را در کاروان سرای نزدیک ذی الکفل گذاشتیم چون گمان میکردیم شما در نجف باشید. من صدق خواب خود را فهمیدم ولی در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینی ام را شکستند متحیّر ماندم تا اینکه جنازه اش را آوردند. من کفن را از روی او کنار زدم و دیدم بینی او شکسته است سبب آن را از حاملین پرسیدم گفتند: ما سببش را نمیدانیم جز اینکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوتهای دیگر گذاشته بودیم پس از مدتی گوسفندها لگدکاری کردند و جنازه را بر زمین انداختند شاید در آن وقت این آسیب به آن رسیده دیگر غیر از این سببی برای آن نمیدانیم. من جنازه مادرم را به حرم اباالفضل(ع) آوردم و مقابل آن حضرت گذاشتم و عرض کردم: ای اباالفضل(ع) مادر من نماز و روزهاش را نیکو به جای نیاورده است و اکنون پناهنده تو است پس عذاب و اذیّت را از او برطرف کن و به ضمانت تو بر عهده من است که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم سپس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او کوتاهی کردم . مدّتی گذشت شبی در خواب دیدم که شور و غوغایی بر در خانه من است از خانه بیرون آمدم که ببینم چه خبر است دیدم مادرم را بر درختی بسته اند و بر او تازیانه میزنند گفتم: برای چه او را میزنید؟ مگر او چه گناهی کرده است؟
گفتند : ما از طرف حضرت اباالفضل(ع) مامور هستیم که او را بزنیم تا فلان مبلغ را بپردازد من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب میکردند آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کرده و به منزل بردم و مشغول خدمت کردن او شدم. وقتی بیدار شدم حساب کردم و دیدم پولی که آنها در خواب از من گرفتند مساوی با پنجاه سال عبادت است. پس از آن مبلغ را برای پنجاه سال نماز و روزه پرداختم.
(منبع: داستانهایی از قبر و برزخ ص35 )
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
5.mp3
6.47M
#فایل_صوتی🎙
#دکتر_علی_تقوی
پاسخ به #شبهه
🔴 ما از هر جهت، آزاد آفریده شدهایم⁉️
💎 مرڪز تخصصـی آمـوزش و احیـاء واجـب فرامـوش شـده ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سخنان پدر شهید مدافع حرم باب الخانی در بین فعالان رسانه ای: پسرم هزاران کیلومتر آن طرف تر سختی و بی خوابی کشید که دشمن نزدیک مرزهای ما نشود بعد در شهر خودش اصفهان، همسر شهید را کتک بزنند؟! مادرش گفت همسر شهید است نزن، ولی گفت حقشه و بدتر کرد...
🔹 همسر شهید باب الخانی چندی پیش در جریان تذکر به یک خانم قانون شکن در اصفهان، توسط او و همراهانش مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
با سلام دلیل شرایط جوی برنامه اجتماع حریم خانواده در روز چهارشنبه 21تیرماه لغو شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وحشتناکتر از وحشتناک😳 حتماتاآخر گوش کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سروران وبزرگواران این کلیپ توسط اینستا حذف شد لطفانشر بدید تو همه گروهها
#زندگینامه 🌸🍃
دست بسته، هر چند با زنجیر هم بسته شده باشد، باز، دستی را که مشکل گشا باشد، از مشکل گشایی نمیاندازد. دستهای غُل و زنجیر شدهی «غلام حسین خزاعی» راهنمای خوبی است که تاریخ را تا ابد از ضلالت، به روشنایی راهنمایی کند. دستهای او که وقتی بود، استاد نزدیکانش بود و حالا که شهید شده، استاد بشریت است برای همهی اعصار. روایتهای زیر بیان خاطرات زندگی شهید خزاعی از زبان دوستان و همرزمانش است. شهیدی که به وصیت خودش با غُل و زنجیر دفن شد و به دیدار حضرت حق رفت.
همهی قدرتها مال خداست
راننده کنار ماشینش نشسته بود و انتظار میکشید کسی کمکش کند و آن را هل بدهد. غلامحسین رفت و ماشین را هل داد تا روشن شد.
چند متر جلوتر، دوباره خاموش شد. دوباره برگشت و هلش داد تا روشن شود؛ این بار رفت. گفت: میدونی چرا دفعهی اول ماشین خاموش شد؟ گفتم: نه، چرا؟ گفت: وقتی هلش میدادم وروشن شد، مغرور شدم که تونستم تنهایی این کار رو بکنم، خدا خاموشش کرد تا بهم فهمونه همهی قدرت مال خودشه و من کارهای نیستم.
قرار اول وقت با خدا
داشتیم با هم حرف میزدیم که نگاهی به ساعتش کرد و با عجله از خانه زد بیرون. پرسیدم: کجا با این عجله؟ گفت: قرار ملاقات دارم. ورفت. از برادرش پرسیدم: با کی قرار ملاقات داشت؟
گفت:خدا، رفت مسجد جامع تا نمازش رو اول وقت بخونه.
کمک به پیرزن
به شرط اینکه به کسی چیزی نگویم، دنبالش راه افتادم تا بفهمم چهار لیتری نفت را برای چه میخواهد. وارد گاراژ متروکهای میشد و به طرف اتاق مخروبهی انتهای آن رفت. چراغ نفتی توی اتاق را پر کرد و ظرف نفت را گوشهی اتاق گذاشت و آمد بیرون. گفت: یک پیرزن توی این اتاق زندگی میکنه که من هر چند روز یک بار چراغش رو نفت میکنم. حالا که تو فهمیدی، از این به بعد نوبتی بهش کمک میکنیم، به شرط اینکه به کسی چیزی نگی.
کعبهی من جبهه است
چون پدر و مادر میخواستند به حج بروند، نامه نوشته بودیم که فوری خودش را از منطقه به خانه برساند. در جواب نوشت، لباس بسیجی من مثل همان لباس احرامی است که تو بر تن میکنی و به مکه میروی. تیری که از سلاح من به سوی دشمن شلیک میشود، مثل سنگی است که تو در منا به شیطان میزنی. همانطور که تو باعشق و علاقه به طواف کعبه میروی، من هم با همان عشق به جبهه آمدم. کعبهی تو آنجاست، کعبهی من این جاست.
موتورسواری برای رضای خدا
به سرعت از وسط تپهها عبور میکردیم. ناگهان موتور را متوقف کرد و گفت: توهم رانندگی کن. نشستم پشت فرمان و همان طور که حرکت میکردم،پرسیدم: چرا من برونم؟ گفت: احساس میکنم دچار غرور شدم.
تعجب کردم، وسط تپهها کسی نبود که ما را ببیند، حالا چه طوری احساس غرور کرده بود، خدا میداند.
به تپهی کوچکی که پشت سرمان بود، اشاره کرد و گفت: وقتی به اون تپه رسیدیم،.یک کم گاز دادم و از موتورسواری لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم، در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شده بودم.
برگردیم
از منطقهی عملیاتی خیبر، همراهم آمد اهواز، تا به خانوادهاش تلفن بزند. همین که جلوی مخابرات ایستادم، نگاهی به خیابان انداخت و گفت: پشیمون شدم، برگردیم. نمیدانستم برای حرفش چه دلیلی دارد، برای همین قبل از حرکت نگاهی به اطراف انداختم. دلیل برگشتنش را فهمیدم؛ چند زن بدحجاب، گوشهی خیابان.
نماز شب
می لرزید، گریه میکرد و اشک میریخت. بعد از مدت زیادی که نماز شبش تمام شد، راه افتاد به طرف چادر. اگر نرسیده به چادر چفیهاش را باز نمیکرد، نمیشناختمش، مثل شبهای گذشته، ناشناس میماند.
قبله
از آسمان گلوله میبارید. عراقیها به شدت مقاومت میکردند. توی انفجار نارنجکی که مقاومت آخرین سنگرشان را شکست، صورتش را دیدم. رفتم به طرفش. گفت: نماز صبح خوندی؟ گفتم: نه، هنوز نخوندم. با دست قبله را نشان داد و گفت: قبله این طرفه، بخون.
جمجمهات را به خدا قرض بده
از وقتی شنیدم شهید شده، حالم دست خودم نبود. نیمه شب رفتیم که جنازهاش را بیاوریم. تیر خورده بود وسط پیشانیاش؛روی پیشانی بند، همان جایی که نوشته بود "اعرالله جمجمتک"
وصیت
وصیت نامههایمان را قبل از والفجر هشت، با هم نوشتیم. بعد از شهادتش، وصیت نامهاش را به دستم دادند و گفتند خط آخر را بخوانم.
«زنجیرهایی را که خریدهام. به دست وپایم ببندید و در قبر قرار دهید»
قاسم سلیمانی: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند
حاج قاسم رفته بود پیش پدر و مادرش، گفته بود: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند. حسین عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. برای امام حسین علیه السلام میسوخت و با تمام وجود اشک میریخت. از روی سوز و از روی اعتقاد اشک میریخت و وقتی دعا میخواند و قبل از همه و بیشتر از همه، خودش گریه میکرد.
شهید غلامحسین خزاعی دراردیبهشت 1345 در راور متولد شد و دربهمن ماه سال 1364 در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید.