🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
#خاطره
دخترشهیدمدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_اول
بعد از انتقال خانواده ی ما از اهواز به شهر قم در محله ای ساکن شدیم که منزل #آیت_الله_حائری_شیرازی در اون محل بود و ایشون برای اقامه ی نماز به مسجد باقریه در همون محل رفت و آمد داشتن.
پدر طبق روال همیشگی وقتی در محله ی جدیدی ساکن میشدن اول مسجد محل رو پیدا میکردن و بعد از آشنایی با اهالی شروع به برطرف کردن مشکلات مسجد و فعال تر کردن پایگاه بسیج و جمع آوری کمک های مردمی برای مسجد میکردن.
مسجد باقریه قم از مساجد قدیمی در محله ی قم نو هست که اون زمان فضای کوچکی داشت.
بعد از اینکه شهید مختاربند متوجه شدن خونه ی کنار مسجد وقف گسترش مسجد شده بلافاصله کار بازسازی و اضافه کردن اون خونه رو به سالن مسجد شروع کردن.
مثل سالهای قبل در اهواز، هم ساخت مسجد رو مدیریت میکردن و هم پا به پای کارگرها و بناها زحمت میکشیدن و هم کمکهای مردمی رو از بین صفهای نمازگزاران جمع میکردن.
با وجودیکه اون زمان رییس بانک انصار استان قم بودن ولی این منصب باعث نشده بود ذره ای از وظیفه و مسئولیتی که در قبال بازسازی خونه ی خدا احساس میکردن کم بشه.
بعد از اومدن از سرکار و استراحت جزیی لباس کارگری می پوشیدن و پا به پای کارگرها برای بازسازی مسجد تلاش میکردن.
در زمان همین فعالیت ها و زحمتها برای مسجد بود که آیت الله حائری با شهید مختاربند آشنا شدن و این آشنایی باعث ایجاد علاقه بین پدر و ایشون شده بود.
این امر باعث شده بود گاهی از اوقات مثل شب یلدا آیت الله حائری، خانواده ی ما رو با فرستادن مقداری انار یا هندوانه مورد لطف و محبت قرار بدن.
برای هم ما خیلی جالب بود که ایشون به این سنتهای باستانی توجه دارن....
ادامه دارد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#رسانه_سردار_حاج_حمید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
#خاطره
دخترشهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_دوم
بعد از بازنشستگی پدر از بانک انصار فرصت فراغت ایشون بیشتر شده بود.
در همون زمان #آیت_الله_حائری_شیرازی ساختمون نیمه کاره ای درمزرعه ای اطراف قم داشتن که تصمیم گرفتن اونو وقف اردوهای دانشجویی و طلاب کنن.
و چون فعالیت های شهید مختاربند رو برای بازسازی مسجد باقریه دیده بودن از ایشون خواستن اینکار رو به عهده بگیره.
بعد از تمام شدن ساختمون چند باری مارو به اونجا دعوت کردن و اونجا بود که ما به روحیه ی شاداب و جوان آیت الله حائری پی بردیم.
ایشون با وجود سن بالا بسیار ورزیده و شاداب بودن و به محض رسیدن به مزرعه آستین بالا میزدن و مقداری سبزی می چیدن و خیلی سریع یه غذای خوشمزه با اون سبزیها می پختن و ما رو مهمان سفره ی ساده خودشون میکردن.
نکته جالبی که پدر از ایشون تعریف میکرد مربوط به زمانی بود که از لحاظ مالی برای تامین وسایل ساده ی اون ساختمون که کم کم تبدیل به یک اردوگاه کوچک میشد دچار مشکل شده بودن.
پدر می گفت آیت الله حائری اعتقاد دارن که در اوج این گرفتاری مالی باید سفره ای هرچند ساده برای مهمان پهن کرد. این مهمان داری با خودش خیر و برکت میاره و ان شالله این مشکل حل میشه و همینطور هم شد.
به هر حال این رابطه و علاقه تا سال آخری که پدر عازم سوریه بودن ادامه داشت و حتی چندماه قبل از اعزام شنیدم که آیت الله حائری از پدر خواستن بعضی صبحها بعد از نماز مهمان ایشون باشه تا نکات اخلاقی نهج البلاغه رو براشون تبیین کنه و پدر با خوشحالی پذیرفته بود و از محضر ایشون استفاده میکرد.
موقع برگشتن هم حتما مقداری کله پاچه که به عنوان صبحانه تهیه شده بود رو به پدر میدادن و از ایشون می خواستن صبحانه رو با مادر میل کنن. توجه ایشون به این نکات اخلاقی به ظاهر کوچک برای ما درسهای بزرگی به همراه داشت.
بعد از شهادت پدر لطف آیت الله حائری به خانواده ی ما و حتی پدر و مادر شهید ادامه داشت و همچنان به ما محبت داشتن به نحوی که ما از ایشون به عنوان پدر معنوی خانواده یاد می کردیم.
خداوند ایشون رو رحمت کنه و ان شالله مهمان سفره ی اهل بیت علیهم السلام باشن.
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
#رسانه_شهید_مختاربند
◻▫️@mokhtarbandd◽◻