eitaa logo
ملک سلیمان
2 دنبال‌کننده
13هزار عکس
9.8هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍توی مسجد روستا مراسم ختم گرفتند‌ مردم می‌امدند برای عرض تسلیت . یکهو حاجی از مسجد زد بیرون ! فهمیدیم اتفاقی افتاده. پشت سرش راه افتادم . کمی ان طرف تر از ورودی مسجد ، گیت بازرسی گذاشته بودند و مردم را میگشتند ! خیلی بدش آمد. اخم پیشانیش را چین انداخت . رفت و با ناراحتی گفت: « ما سی سال کسب آبرو کردیم ، جمع کنید این ها رو ! مردم باید راحت رفت و آمد کنند، ما داریم برای آسایش همین مردم کار میکنیم، نه اینکه اون ها رو بذاریم تو تنگنا 📍قرارگاه سلیمانی👇 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @ghasem_solaymani
✍توی مسجد روستا مراسم ختم گرفتند‌ مردم می‌امدند برای عرض تسلیت . یکهو حاجی از مسجد زد بیرون ! فهمیدیم اتفاقی افتاده. پشت سرش راه افتادم . کمی ان طرف تر از ورودی مسجد ، گیت بازرسی گذاشته بودند و مردم را میگشتند ! خیلی بدش آمد. اخم پیشانیش را چین انداخت . رفت و با ناراحتی گفت: « ما سی سال کسب آبرو کردیم ، جمع کنید این ها رو ! مردم باید راحت رفت و آمد کنند، ما داریم برای آسایش همین مردم کار میکنیم، نه اینکه اون ها رو بذاریم تو تنگنا 📍قرارگاه سلیمانی👇 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @ghasem_solaymani
✍قول داده بود اگر مهمانی دعوتش کنند،می آید دو بار دعوتش کردند ولی از حاجی خبری نبود ناامید شدن چند روز بعد تلفن زنگ خورد:《حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما می‌آیم.گفتند یک نفرم،ناهار ساده باشد» تازه به ایران آمده بود...اولین فرصت به قول خود عمل کرد 📍قرارگاه سلیمانی👇 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @ghasem_solaymani
✍وقتی حاج قاسم رفتند سر میز خانواده شهید حاجی زاده مریم همسر شهید گوشی اش را داد من فیلم بگیرم و از حاج قاسم خواست برایش دست خط بنویسد. من هم فیلم گرفتم. حاج قاسم مشغول صحبت با خانواده شهید حاجی زاده شد. به حاج قاسم گفتم من هم از این دستخط ها می خواهم. سرش پایین بود گفت: تو کی هستی؟ همزمان که سرش را بالا آورد خندید گفت: شمایی؟ باشه می نویسم. تا قبل از نوشتن مرا صدا زد فاطمه. بعد گفت از این بابت شما را به اسم صدا می زنم چون من هم دختری دارم هم نام شما و مثل شما. مثل دخترم هستی. بعد هم دستخطی به یادگار برایم نوشت. خیلی دیدار صمیمی و خوبی بود. چون خانواده شهدای مازندران خصوصا بعد از خان طومان خیلی دلگیر بودند و دوست داشتند حاج قاسم را ببینند. حاج قاسم هم گفته بود تا پیکر شهدا را برنگردانم نمی روم دیدار خانواده ها. اما اصرار خانواده ها موجب شد او قبول کرد و آمد. ☑️کانال شهید سلیمانی👇 http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های ‌شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی ☑️کانال شهید سلیمانی👇 http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
شهدا 💠حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های ‌شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر ‌شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی ☑️کانال شهید سلیمانی👇 http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
✍شهید پور جعفری می گفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه،خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه. همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما. حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار ،گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار ، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند 🗯بعداز این اتفاق حاجی به من گفت:حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف. 📚راویت کننده: سردار حسنی سعدی در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۸ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🇮🇷 @sangareshohadababol
📝 | قاسم ... 🔸 تا مدت ها فامیلش را نمی‌دانستم ... فقط می‌شنیدم که بابا از کسی صحبت می‌کند که اسمش قاسم است. مثلاً پشت تلفن صحبت از این بود که به حاج قاسم گفتم ...، یا اینکه گفته ... . 💐 محصل بودم و در سال‌های دوره ابتدایی که برای اولین بار در جایی که همراه پدر بودم، حاج قاسم را دیدم. جالب بود که همدیگر را به اسم صدا می‌زدند، قاسم و علی ... ❤️ اکثر رفقای جبهه، همدیگر را به اسم کوچک می‌شناختند و خطاب می‌کردند. برایم هم جالب بود و هم عجیب که از الفاظ حاجی و سردار و ... استفاده نمی‌کردند. فهمیدم رابطه بینشان قدیمی و صمیمی است. 🤝🏻 در ملاقات اولی که به یاد دارم (شاید در کودکی هم ایشان را دیده بودم ولی در ذهنم نمانده)، جز یک اسم، چندان شناخت و تصوری از ایشان نداشتم. من را با اسم کوچک صدا زدند؛ مهدی! سلام و احوالپرسی ...، دستان گرمی داشت؛ احساس خوبی به او داشتم؛ خصوصاً وقتی صمیمت پدرم را با ایشان می‌دیدم. بحث هایشان کاری بود و من خیلی زود از آنها جدا شدم. 🌹 حالا برای قاسم، نامی که پشت مکالمات تلفن می‌شنیدم، یک چهره در ذهنم بود. چهره ای آرام و جذاب، هم صلابت داشت، هم صمیمیت و مهربانی ... بعدها و کم کم اسم سردار سلیمانی را شنیدم و فهمیدم سردار سلیمانی که می‌گویند، منظورشان همان حاج قاسم است. 🌷 دیدن شهدا در زمان حیاتشان سعادتی بود که به واسطه پدر شهیدم در مورد تعدادی از آن‌ها نصیب من شد. در مورد شهید سلیمانی این امر بارها تکرار شد. 💠 زمان گذشت و من تا حدودی فهمیدم که کار حاج قاسم چیست. کاری که دشمن را کلافه کرده و سبب عزت اسلام شده ... دشمن به خونش تشنه بود. 🔻 زمانی که غائله داعش در منطقه در اوج قدرت بود، حاج قاسم عزیز رجز می‌خواند و شمشیر می‌زد؛ دائم به مکان‌های پرخطر می‌رفت، برخی را پدرم هم حضور داشت و وقتی از صحبت‌هایش می‌فهمیدم چه کسانی و کجا بودند، مو به تنم سیخ می‌شد! 🌹 از طرفی دشمن تهدید می‌کرد و با توجه به رسانه‌ای شدن حضورشان در برخی نقاط، محافظت از ایشان کار سختی بود. نگرانشان بودم. تا آن‌شب رسید... ⏪ ادامه دارد ... 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
📝 | قاسم ... 2⃣ قسمت دوم ❌ داعش پروژه عظیم آمریکایی_صهیونیستی برای نابودی اسلام بود که با همت و تلاش و جانفشانی هزاران رزمنده و با هدایت و فرماندهی فرماندهانی همچون حاج قاسم، حکومتش نابود شده بود؛ شیطان بزرگ از خشم شکست این پروژه دندان به هم می‌فشرد و قصد انتقام داشت. 💢 حمایت آمریکا از بقایای داعش دیگر آشکارا بود و در چندین محور به طور واضح و علنی، داعش، نقش نیروی زمینی ارتش تروریستی آمریکا را داشت که توسط نیروهای هوایی و دریایی این رژیم پشتیبانی میشد. 🔥 نبرد آشکارتر شده و آمریکا با تمام توان در جنگ علیه نیروهای مقاومت و حمایت از تروریست ها عمل می‌کرد. [اینجا خیلی اتفاقات افتاد...] نهایتاً آمریکا میدان را باخت و سعی در ترور فرماندهان کرد، همین کاری که الان سگ هارش می‌کند ... 🛫 چند ماه بود جنگنده ها و پهپاد های MQ9 آمریکایی در عراق و سوریه دست به ترور می‌زدند. در چرخه‌ای از اقدامات، ابتدا چند مقر وابسته به مقاومت، بعد مقر ایرانی‌ها، بعد خود رزمندگان مقاومت، بعد نیروهای ایرانی، افسران و چند فرمانده ایرانی ترور شدند ... عکس العمل ایران بازدارندگی لازم را نداشت و ترامپ تصمیم به حذف حاج قاسم سلیمانی گرفت. [حرف های زیادی هست که به مصلحت شاید بعدها گفته شود ولی به قول شهید زاهدی هرجا یک قدم عقب رفتیم دشمن صد قدم جلو آمد...] 🌙 گذشت و گذشت تا آن شب رسید. ۱۳ هم دی ماه ۱۳۹۸ آن شب تا دیر وقت بیدار بودم... چندین بار و در روزهای قبل از آن، نیروهای رژیم تروریستی آمریکا به نیروهای حشدالشعبی عراق حمله کرده بودند و شهدایی داشتیم. حتی خبر «انفجار در اطراف فرودگاه» هم چیز جدیدی نبود و در آن زمان به سبب حملات آمریکایی ها در چند روز قبل وجود داشت. منتهی خبر تکمیلی از شهادت چند تن از فرماندهان، موضوع جدیدی بود که خواب از سرم پراند. 😰 ابتدا حرف از «ابومهدی» نامی بود، می‌دانستم پدرم الان در مکانی دیگر مشغول است ولی دیده بودم که گاهی سفرهای خارج از برنامه ای با حاج قاسم به اینطرف و آنطرف می‌رود. اولش فکر کردم نکند بابا باشد، (شهید زاهدی را در منطقه سوریه و لبنان به ابومهدی می‌شناختند و اینکه ما در اصفهان بودیم و پدرم ساکن و شاغل در تهران)، 📷 دقایقی بعد اسم و عکس شهید ابومهدی المهندس رسانه ای شد ... یا حسین! این را می‌شناسم! آره ... رئیس حشدالشعبی بود، چندماه پیش در آخرین سفر پیاده‌روی اربعینی که به همراه پدرم رفته بودیم، ایشان را دیده بودیم، البته من اندکی دیرتر از حرم آمده بودم و توفیق صحبت با ایشان نداشتم و تا رسیدم، ایشان رفته بودند. ولی یادم بود که بابا چقدر از ایشان تعریف می‌کردند ... 🔹 یخ کردم، آمریکایی‌ها جنایت بزرگی کرده بودند ولی در آن دقایق ما هنوز نمی‌دانستیم بزرگی این جنایت تا چه حد است. 📰 خبر و عکس بود که می آمد، از حضور فرماندهان ایرانی در محل حمله تا تایید و تکذیب حضور حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ... نفسمان در سینه حبس شده بود. 🔻 خبر که تایید شد، دنیا روی سرم خراب شد، هم پر از غصه و هم پر از خشم شدم ... مطمئن بودم ایران به شدت و سرعت جواب قاطعی خواهد داد ... حتی فکر می‌کردم جنگ تمام عیار شروع شده‌است. حاجی مهمان عراق بود؛ او را نه در میدان بلکه به نامردی زدند ... ⏪ ادامه دارد ... 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
📝 | قاسم ... 3⃣ قسمت سوم (قسمت آخر) 🍃 صبح که شد، دیگر همه جا خبر پیچیده بود. از طریق پدر اوضاع را دقیق تر سوال کردم. 🌹 من همیشه شهید زاهدی را در برابر شهادت دوستان و رفقا محکم و صبور دیده بودم و تنها چند استثنا در این میان بود که یکی از آنها حاج قاسم سلیمانی بود. ❤️ این مسئله طوری بود که گاهی دیده بودم در غم شهادت دوستان، دیگران را به صبر تشویق می‌کردند و از مقامات شهید می‌گفتند، یا ذکری از مصائب امام حسین (علیه السلام) می‌کردند تا دل اطرافیان کمی آرام بگیرد، اما اینبار غم در چهره پدرم نمایان بود. 🔹 بعدها از مادرم شنیدم که به ایشان گفته بود وقتی (تکه‌های پیکر) حاج قاسم را آورده بودند ایران، دائم تابوت را می‌دیده و گریه می‌کرده است ... ✊🏻 قرار بود جواب ایران خیلی وسیع و سخت تر باشد و حتی نیروها آماده عملیات بودند، اما هدف به اندازه بسیار زیادی محدود شد. بعدها از فرماندهان شنیدم حتی همان هدف محدودِ مصوب هم یک ساعت قبل از اجرای عملیات با دستور مستقیم عوض شد. [اینجا اتفاقاتی افتاده که باید از دیگران بشنوید و از گفتنش معذورم] 🔰 سردار حاج اسماعیل قاآنی که فرمانده نیروی قدس شدند، را برای سمت جانشین انتخاب کردند و جایگاه قبلی ایشان خالی شد. سردار قاآنی از افراد زیادی برای انتصاب پست لبنان مشورت خواستند، من‌جمله از شهید زاهدی که تا قبل از آن، دو دوره آنجا بودند. 📝 شهید زاهدی هم چند نفری را پیشنهاد دادند، وقتی حاج اسماعیل اسامی و لیست های پیشنهادی را به سید حسن نصرالله نشان دادند، ایشان گفته بودند «خود زاهدی نمی‌آید؟» و ظاهراً جلوی اسم ایشان ملاحظه‌ای نوشته بودند. 🔖 رهبر انقلاب هم معمولاً اگر آقا سید چیزی را در نظر داشتند، ترتیب اثر می‌دادند. این شد که به فرمان حضرت آقا، پدرم برای بار سوم و آخر به منطقه رفت ... 🌷 دقیق یادم نمی‌آید چه روزی رفت ولی چهلم شهید سلیمانی آنجا بود. به سید گفته بود که اینبار آمده ام و تا شهادت پیش شما هستم. 🔸 از آن روز تا روز شهادت پدرم بیش از ۴ سال گذشت و اتفاقات زیادی در این میان افتاد... 💠 این اواخر یک بار پدرم در خواب را دیده بود و شهید از پدر پرسیده بود که «نمی‌خواهی بیای اینطرف؟» که پدر در جوابش گفته بود «شما زمینه را آماده کنید، من آماده ام». 🔹 ۲۴ ساعت قبل از شهادت پدرم، شخصی که با ایشان همراه بود می‌گفت: «شهید زاهدی با چشمانی اشکبار به عکس حاج قاسم خیره شده بود و با او حرف می‌زد»... 🎁 صبح روز شهادتش وقتی به مناسبت ایام نوروز به همراهان پدرم هدیه داده بودند، یکی از حاضرین در جلسه طوری که همه بشنوند گفته بود: «پس عیدی حاج علی [چی میشه؟]» ایشان در جواب و بدون مکث گفته بودند: «عیدی من دیدار حاج قاسم است» ❤️‍🔥 و همین هم شد، عصر آن روز و اندکی قبل از غروب روز ۲۱ ماه رمضان، کیلومترها دورتر از وطن، همانطور که خود آرزو داشت، همانند مولایش امیرالمومنین در همان سن و در همان روز، نه در میدان جنگ رودررو بلکه با سه بمب سنگرشکن در به دیدار رفقایش رفت. 🔸 بالاخره جسمی که بارها و بارها زخمی شده بود، حالا آرام گرفت. قبل از شهادتشان در مورد شهید زاهدی گفته بودند «این جسم دیگر ظرفیت روحش را نداشت» 🔰 من از روز شهادت حاج قاسم هیچگاه ایشان را در خواب ندیده بودم تا اینکه پس از شهادت پدرم چندین نوبت ایشان را کنار حاج قاسم و بعضی دیگر از شهدا دیدم. 🎙 راوی: محمد مهدی زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
بچه ها با دیدن حاج قاسم با شعارِ «صَلی‌عَلی مُحمّد سرباز مهدی آمد» از او استقبال کردند. برخلافِ تصور از شنیدن این شعار ناراحت شد..!! و با چهره‌ٔ برافروخته امّا مهربان گفت: « سرباز مهدی‌ شما بسیجیان هستید که همه جوانی و جانِ خود را وقفِ امام زمان (عج) کردید من لیاقتِ این شعار مقدس را ندارم» ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin