من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق معاف دوست بدارند قتل عمدا را... سعدی✨ 👳 @mollanasreddin 👳

روزي عـارفی به دیگري گفت: کـدام صـفت و حـال از صـفات اهل کمال بر تو غالب است؟ پاسـخ داد: وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ خدا غالب است بر امر و شأن خود. 👳 @mollanasreddin 👳

✍حکایت شتر و دم خر 👳 @mollanasreddin 👳

هیچ کس برای تو کاری نمی کند! 👳 @mollanasreddin 👳

✨تنها خداست که میداند ✨بـهتریـن در زنـدگی تـو ✨چـگونه معنا می‌شـود ✨من آن بهترین را امشب ✨بـرایـت از خـدا میخواهم ✨خـدایا بـهترین ها را نصیب ✨دوستان و عـزیـزانـم بـگـردان 🌙شبتون بـخیر و سـرشـار از آرامـش 👳 @mollanasreddin 👳

🌸چه لطیف است 🌼نسیم سحری و چه زیباست 🌺گل افشانی مهر 🌼از پنجره‌ای رو به خدا 🌺می‌توان دید ز عمق 🌸شب تاریک و سیاه 🌼رویش صبح سپید 🌺و در این صبحدم پاک و قشنگ 🌸نفسی تازه کشید سلام صبح زیباتون بخیر ✨ 👳 @mollanasreddin 👳

در قطار، پسر جوان گفت: رفت و آمد هفتگی بین تهران و یزد برایتان سخت نیست؟ چیزی که یاد گرفته بودم را به او گفتم: در زندگیِ هر کسی سختی‌هایی هست. بگذار سختی زندگی من هم همین رفت‌و‌آمد هفتگی باشد. گل از گلش شکفت و گفت: راست گفتی! استادم میگفت: لحاف دنیا کوتاه است. نمی‌توانی کامل خودت را با آن بپوشانی. روی پایت بکشی، سرت بیرون می‌ماند. روی سرت بکشی، پاهایت بدون لحاف می‌ماند. دنیا همین است. عجب درس قشنگی! لحاف دنیا کوتاه است درسی بود از جوان بیست و چند ساله‌ی کرجی. که مسافر قطار بود تا در مراسم شهادت حضرت علی (علیه السلام) ، پای دیگ آش گندم نذری، به عزاداران خدمت کند. 👳 @mollanasreddin 👳

من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق معاف دوست بدارند قتل عمدا را... سعدی✨ 👳 @mollanasreddin 👳

انتخابات یا #انتصابات؟! 🤔 چه فرقی میکنه به کی رأی بدیم وقتی حکومت هرکی رو که دلشون بخواد سر کار میارن؟ #نزدیک_قله 🏔 #برسان‌به‌اطرافیان #شبکه_معاشرین راهبرد طلایی برای مشارکت حداکثری https://eitaa.com/joinchat/2215379014Cc3e1101b85

روزي عـارفی به دیگري گفت: کـدام صـفت و حـال از صـفات اهل کمال بر تو غالب است؟ پاسـخ داد: وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ خدا غالب است بر امر و شأن خود 👳 @mollanasreddin 👳

قهرمانی،موفقیت،ثروت،آرامش و هر گونه دستاوردی، فقط طی یک مسیر هست هر مسیری یک آغازی دارد و یک پایانی تو هم میتونی اونو طی کنی تا بهش برسی 🌱🌱💚 👳 @mollanasreddin 👳

سوار اسبی بودم که سایه اش روی دیوار افتاد اسب به آن سایه نگاه میکرد و خیال میکرد اسب دیگری است و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون می دید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر ادامه می یافت، مرا به کشتن می داد. اما به محض اینکه دیوار تمام می شد، آرام می گرفت. حکایت بعضی از آدمهاست . وقتی که بدون در نظر گرفتن توانایی های خود به داشته های دیگران نگاه کنی و گرفتار چشم و هم چشمی شوی، تو را به نابودی میکِشد. 👳 @mollanasreddin 👳