eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
237.6هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قاصدک
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی 🎦... بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوش‌اندام بشی و سالم ✅👇👇 🌟۶۰ 🍏۶۵ 🌟۷۰ 🍏۷۵ 🌟۷۷ ⭐️۸۰🍏 ۸۱ ⭐️۸۲ 🍏 ۸۳ ⭐️ ۸۴ 🍏۸۶ 🌟 ۸۷ 🍏 ۸۸ 🌟۸۹ 🍏۹۰ ⭐️ ۹۲ 🍏۹۳ ⭐️ ۹۴ 🍏۹۵ 🍏۹۶ 🍏 ۹۸ 🌟۹۹🍏۱۰۰🌟+۱۰۰🌟+۱۵۰ « سالِ 1403 👈 سالِ سلامتی و زیبایی همراه با تناسب اندامِ دائمی » 💎✨ 🤝 مثل کوره چربی بسوزونید 👇 تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه و به‌سرعت چاقی و بیماری‌های ناشی از چاقی رو درمان کنید 🤩🔥
هدایت شده از قاصدک
اگه نمیدونین تو خونه با چی بازی کنید، و یا وقت و هزینه کافی برای بردن کودکتون به ندارید، پیشنهاد میکنم حتما عضو این کانال بشید. 🎯 مرجع بهترین و جدیدترین برای افزایش خلاقیت و ⛵️ بازی 🚕 کاردستی 🎨 نقاشی 📚 قصه شب 🌐 الگوسازی ♻️ اوریگامی 🔢 آموزش ریاضی به روش مونته سوری لطفا بعد از ورود به کانال، روی گزینه «پیوستن» پایین صفحه بزنید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/993853440C44cdd49eab اگر بچه ی زیر ۱۱ ساله دارید این کانالو از دست ندین☺️👆 ⛔️کپی بنر حرام⛔️
📚دیوانه چو دیوانه ببیند،خوشش آید این ضرب المثل غالبا در مورد افرادی به کار می رود که در هر شرایطی همدل و همدم خود را پیدا می کنند. . «محمد بن زکریای رازی» بعد از سال ها درس خواندن و شاگردی در محضر اساتید بزرگ تبدیل به حکیم کار بلدی شد که روز به روز به جهت طبابت صحیح اش مشهورتر می شد. طوری که نام یکی از معروفترین پزشکان یونانی به نام «جالینوس» را به او نسبت داده بودند. یک روز رازی از محل کارش خارج شد، تا به خانه اش برود. ولی عدّه ای از شاگردانش در طول مسیر در مورد روش تشخیص بیماری ها و داروی مناسب برای بیماران مختلف از او سؤال می پرسیدند . همینطور که آنها در مسیر حرکت می کردند، دیوانه ای از راه رسید و مستقیم به سراغ رازی رفت. دیوانه جلوتر که آمد دستش را دراز کرد تا با زکریای رازی دست بدهد. استاد با او دست داد و بعد مرد دیوانه سعی کرد با جملات بی سرو تهی حرفی را به استاد بزند. دیوانه تند و تند برای استاد حرف هایی را زد، بعد چند قدمی با هم راه رفتند. سپس دیوانه روی استاد را بوسید با او دست داد خداحافظی کرد و از آنجا رفت. شاگردان رازی دوباره سراغ استاد آمدند. ولی رازی دیگر حواسش آنجا نبود و جوابی به آنها نمی داد. با رسیدن استاد به خانه اش شاگردان خواستند بروند که رازی گفت: من حالم بد است باید دارویی برای درد من بسازید. شاگردان برای کمک به استاد به خانه اش رفتند. رازی نام چندین رقم دارو را برد و از آنها خواست این داروها را با هم ترکیب کنند. یکی از شاگردان گفت:استاد این دارویی که شما از ما خواستید مگر دارویی نیست که برای درمان دیوانگان تجویز می کنید؟ رازی گفت:آفرین، درست فهمیدی؛ شاگرد گفت:ولی استاد، شما که دچار دیوانگی نشده اید. این دارو را برای کسی می خواهید؟ رازی گفت:آن دیوانه که در کوچه دیدیم، اصلاً به شما توجهی نکرد. انگار فقط با من کار داشت. او فقط از دیدن من خوشحال شد و خندید. حتماً او من را از همه شما به خودش شبیه تر دیده و فکر کرده فقط منم که حرفهای بی سروته او را درک می کنم که یک راست به سراغ من آمد. می خواهم از جنون کاملم جلوگیری کنم و قبل از اینکه کاملاً دیوانه بشوم شروع به مصرف دارو نمایم . . . 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از شاه بیت مقاومت ✌️
41.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ شاید پرسش شما هم باشد که چگونه کامران آوینیِ نویسنده و معماری‌خوانده‌ی دانشکده هنرهای زیبای تهران، به سید شهیدان اهل قلم و نماد هنر انقلاب اسلامی مبدل شد. 🎥 فیلم کوتاه "هر آن‌که جز خود" (برداشتی آزاد از نقطه عطف زندگی سید مرتضی آوینی) کارگردان: محمدحسین علیزاده تهیه‌کننده: حسین رضایی‌فرد بازیگر: رضا روح‌پور 🎁 انتشار به‌مناسبت سالروز پرواز آن‌مرد به کانال "به سوی قله ها" بپیوندیم👇 https://eitaa.com/joinchat/3117023246Cf96f41a7fb
آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد... مولانا✨ 👳 @mollanasreddin 👳
از بزرگی نقل است: بدان که چشم هایی از عالم ملکوت، پیوسته تو را می نگرد. 👳 @mollanasreddin 👳
همیشه شعله های بزرگ ناشی از جرقه های کوچک است.✨💚 👳 @mollanasreddin 👳
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی مردی بد صدا بود که گمان میکرد اذان گفتنش زیباست و می‌خواست از طریق اذان گویی کاری کند تا مسیحیان شهر مسلمان شوند. عده‌ایی به او گفتند تو با این صدای گوش خراشت بجای آنکه کسی را مسلمان کنی، همه را اسلام ستیز کردی! اما او تصور میکرد صدایش برای مردم لذت بخش است و خدا نیز از او راضی است... چنان اعتمادی به کارش داشت که نصیحت‌های دیگران در گوشش فرو نمی‌رفت تا این که روزی مردی مسیحی که هدایای فراوانی در دست داشت با روی خندانی آمد و گفت: آن موذنی که صدای معجزه آسایش باعث آرامش زندگی من شده و مرا از پریشانی نجات داده کجاست؟! گفتند آن موذن را چکار داری ؟ گفت : دختری دارم که قصد داشت از دین مسیحیت خارج گردد و مسلمان شود، هرچه او را پند می‌دادم تا از این اندیشه بازگردد، نه تنها منصرف نمی‌شد بلکه حریص‌تر نیز می‌گشت تا مسیحیت را کنار گذاشته و اسلام بیاورد. من به کلی درمانده شده بودم که چه کنم تا دخترم از این تصمیم روی گرداند؟! روزی در خانه نشسته بودیم که صدای بانگ آن موذن بلند شد. دخترم صدا را شنید و گفت این دیگر چه صدای نفرت‌انگیز و ناهنجاریست؟ تا کنون همچین صدای زشتی در هیچ کلیسایی نشنیده‌ام! خواهرش به او گفت این بانگ اذان مسلمانان است! دخترم باور نکرد، رفت از دیگری پرسید و باز همین را شنید. چون یقین گشتش رخِ او زرد شد و از مسلمانی دلِ او سرد شد! دخترم بخاطر صدای ناهنجار آن موذن از مسلمانی دست کشید و مرا آسوده خاطر نمود. من سپاسگذار و ممنون آن موذن هستم که مرا از تشویش و اضطراب دائم نجات داد. اکنون بگویید کجاست آن موذن همایون و مبارک؟! آنچه خواندید بخشی از مثنوی معنوی مولاناست که در دفتر پنجم آورده شده است. در این بخش مولانا حکایت افرادی را نقل می‌کند که با اعمال نادرست در دفاع از عقیده‌ایی باعث بدنامی و بی اعتباری آن باور می‌شوند. 👳 @mollanasreddin 👳